چكیده
گستره و تسلط فرهنگ و تمدن غرب بر مشرق زمین و انفعال و تأثیرپذیرى برخى از مشرق زمینیان، بحث و كاوش در این باره را ضرورى مىسازد. به علاوه نسبت میان فرهنگ اسلامى و فرهنگ مدرن و سازگارى یا تضاد و ناسازگارى میان آن دو، شناخت مؤلفه هاى جهان بینى مدرن را براى مسلمانان امرى مهم و حیاتى مى گرداند. این نوشتار در صدد تبیین رابطه میان اندیشه اسلامى و مدرنیسم است .
مقدمه
آشنایى با جهان بینى مدرن و تمدن و فرهنگ جدید غرب براى مشرق زمینیان از چند جهت ضرورى مى باشد:
1- تحول سریع و فراگیر فرهنگ غرب، دنیاى مدرن را از سده هاى پیشین تمدن مغرب زمین، به صورت چشمگیرى ممتاز ساخته است. این تحول فراگیر كه به دنبال خویش، تكنولوژى و صنایع مختلفى را پدید آورده، سبب شد كه بهره ورى انسان دنیاى مغرب زمین از جهان مادى بسیار راحتتر و گسترده تر شود . به سخن دیگر، قرار گرفتن دنیاى مادى در مركز توجه تمدن غربى و به دنبال آن سعى و تلاش همه جانبه براى تسلط بر طبیعت، موجب گشت كه انسان غربى، ابزار و تكنولوژى بسیار قوى و دقیقى را به وجود آورد و در این مسیر چنان قرین توفیق گشت كه عصر مدرن را به صورت كاملى از اعصار سابق جدا نموده است. به طورى كه گویا انسان جدیدى - از نوع دیگرى غیر از انسان نوع سابق - پدید آمده است. مشاهده این پیشرفت ها - اگر بتوان بهره ورى هر چه بیشتر از عالم طبیعتبدون توجه به معنویت را پیشرفت، نام نهاد - از سوى مشرق زمینیان و نیز ورود تكنولوژى و صنعت غرب به كشورهاى شرقى، سبب شد كه بسیارى از متفكرین، كاملا تحت تاثیر تمدن مغرب زمین قرار گیرند و با تأثیرپذیرى كامل از آن و از دست دادن هویت اصلى خود، با اعتقاد به این كه تنها راه صحیح ترقى بشریت، همان طریقى است كه تمدن غرب و جهان مدرن پیموده است، سعى نمودند از آن دفاع كنند.
2- از سویى دیگر، دنیاى نوین غربى، با روحیه تكبر و قدرتمدارانه خود، فرهنگ و تمدن خود را از جهات مختلف بر فرهنگ و تمدن كشورهاى دیگر تحمیل نموده است. به اعتقاد آنها هیچ فرهنگى ارزش بقا ندارد و از این جهت با توسل به شعارها و ابزارهاى مختلف سعى نمودند تا با رخنه در فرهنگ دیگران و استحاله آنها، همه دنیا را تابع فرهنگ خویش سازند. و در این مسیر از روش ها و اهرم هاى مختلف اقتصادى، سیاسى و فرهنگى بهره مى برند.
3- آنچه كه بر ضرورت شناخت جهان مدرن و اندیشه هاى بنیادین آن مىافزاید شرایط و وضعیت حاضر فرهنگ جهان اسلام به ویژه وضعیت فرهنگى ایران اسلامى ما مى باشد. حضور غیر مشروع جهانبینى نوین با لوازم گوناگون آن در عرصه هاى مختلف فرهنگ اسلامى ایران و نیز رشد فزاینده گرایش به آن جهان بینى، پژوهش دقیق و همه جانبه در شناخت اندیشه هاى مدرن و بنیادهاى معرفت شناختى، انسان شناختى، هستى شناختى و اخلاقى آن را بیش از هر زمان دیگر لازم مى سازد. آنچه كه بر حساسیت و اهمیت بیش از پیش آن مىافزاید، ویژگى اسلامى و هویت دینى فرهنگ ما مىباشد. از این رو باید بررسى نمود كه آیا جهان بینى مدرن، با جهان بینى اسلامى سازگار است و یا این كه بنیادهاى جهان بینى نوین، با جهان بینى اسلامى در تعارض است؟ آیا مىتوان از اسلام قرائت و تفسیر جدیدى ارائه نمود كه با اندیشه مدرن در زیر یك سقف اعتقادى به حیات خویش ادامه دهند و بر اساس آن، قرائت ها را از دین اسلام به قرائت سنتى و قرائت مدرن تقسیم نمود؟ آیا آموزه هاى اخلاقى مدرن، نظام هاى اخلاقى رقیب و از جمله نظام ارزشى اخلاقى اسلام را از صحنه فردى و اجتماعى انسان ها بیرون مىنماید و یا این كه بدون تعارض با اخلاق اسلامى در كنار او در حیات فردى و اجتماعى مسلمانان حضور مى یابد؟
معرفت شناسى جهان بینى نوین، انسان شناسى نوین، اقتصاد مدرن و . . . كه بر بنیادهاى خاصى استوار هستند نیز در معرض پرسش یادشده قرار دارند . پاسخ دقیق به پرسش هاى یادشده و تبیین نسبت میان جهان بینى اسلامى و جهان بینى مدرن از مباحث بسیار اساسى و براى اندیشمندان اسلامى و حقیقت جویان نیز حیاتى مىباشد. از این جهت، این نوشتار درصدد آن است تا با تبیین رابطه و نسبت میان دو جهان بینى مورد بحث، گامى در جهت روشن نمودن حقیقت مسأله - در بضاعت اندك خود - بردارد. بدیهى است كه بحث پیرامون این مسأله، بسیار گسترده است و پرداختن به آن در این مقاله كوتاه میسر نخواهد بود. بدین جهت در این نوشتار سعى مىنماییم تا با تبیین برخى از اعتقادات جهان بینى مدرن و نیز مقایسه كوتاه آن با اندیشه هاى اسلامى از مسأله مورد بحث - هر چند به صورت اجمالى - ابهام زدایى نماییم.
نگاهى گذرا به اندیشه مدرن
در عرصه اندیشه بشرى، ابهام مفاهیم و الفاظ بكار رفته در بحث، از دام هاى مهلك و عقل سوزى است كه با توسل به آن ظلم هاى بسیارى بر انسان و افكارش رفته است . از این رو تبیین مفاهیم كلیدى بحث و ابهام زدایى از آن و نیز تعیین معناى مورد بحث از میان معانى محتمل و مختلف الفاظ، ضرورت هر بحث و كاوش صحیح و دقیق مىباشد. در این جا نیز، چهار مفهوم اصلى بحث یعنى: مدرن، مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون را از منظر اندیشمندان به ویژه متفكرین غربى توضیح مىدهیم و گمان نگارنده آن است كه در پرتو این تبیین، پرسش اصلى این نوشتار - یعنى نسبت میان جهان بینى اسلامى و جهان بینى مدرن - پاسخ خویش را به راحتى پیدا خواهد نمود.
1. مدرن (2)
واژه مدرن كه در فارسى به معناى جدید است از جهت لغت، از ریشه لاتینى modo اخذ شده و به معناى -of today- یعنى امروزین یا امر بالفعل و حاضرى است كه به جاى امر موجود در گذشته نهاده شده و مورد قبول همگان مى باشد.(3) این واژه در استعمال عرفى خود، وصف اشیاء قرار مىگیرد، در این حالت، شىء مدرن، شىء اى است كه جایگزین شىء قدیمى شده است. از این رو اولین كشتى بادبانى كه جایگزین كشتى دراز و كم ارتفاعى كه با پارو رانده مى شد، گردید، روزى مدرن بوده است . هم چنین كشتى بادبانى تندرو، قبل از كشتى بخار و كشتى بخار قبل از كشتى اى كه با قدرت اتمى حركت مىكند، روزگارى مدرن بوده اند.(4) اما در اصطلاح، واژه مدرن به معنى شكل و صورت فرهنگى و اجتماعى خاصى مى باشد، كه اولا از جهت تاریخى، امر جدید و تازهاى است و ثانیاً هر آنچه را كه مبتنى بر سنت و دین مى باشد، كنار زده و تنها عقل ابزارى جداى از وحى را پذیرفته است و بدین جهت كاملا از آداب و سنن قدیمى، امور وحیانى و دینى، سحر و جادو و خرافه و . . . بریده شده است .
علی رغم اختلافاتى كه در زمینه شروع دوران مدرن، در میان اندیشمندان و متفكران غربى به چشم مى خورد، همگى بر این امر اتفاق نظر دارند كه دوران قرون وسطا، دوران مدرن نبوده بلكه دوران مدرن پس از زوال و افول قرون وسطا آغاز شده است. به اعتقاد نویسندگان غربى، جهان بینى قرون وسطایى، جهان بینى دینى و كاملا تحت سیطره دین بوده است(5) و انسان قرون وسطایى جهان مادى را همانند گهوارهاى مى دانسته كه با دو طناب و از دو سر به امور دیگرى بسته شده و به آنها متصل بوده است; یعنى از یك طرف جهان مادى را به خداوند مرتبط و وابسته مى دانسته و از سویى دیگر آن را به معاد پیوند مى داده است . از این رو، انسان قرون وسطایى، هر پدیده اى را در عالم ماده با توجه به ارتباط آن با مبدا و معاد، تفسیر مىكرده است. براساس تفسیر دین حاكم در قرون وسطا - یعنى تفسیر مسیحیت - از انسان، آدم و حوا پس از خوردن از درخت نهى شده، دچار گناه شده و به هبوط و سقوط در زمین مجبور مى شوند.(6) آنها در زمین به ناچار براى رهایى از گرسنگى و تشنگى تلاش كرده و در زندگى مشترك خود، فرزندان و انسان هاى دیگرى را پدید مىآورند. براساس گناه آدم و حوا، فرزندان آن دو - یعنى جمیع انسان ها - داراى فطرت و ذاتى تبهكار و گنهكار شده اند.(7) این ذات بد انسان، همیشه او را به سوى شر و گناه و ظلم سوق داده است و در نتیجه خود انسان نتوانسته است خویشتن را از گناه و بدبختى رهانیده و خود را اهل نجات سازد. به همین جهت خداوند خود، دست به كار شده و در تاریخ انسان مداخله كرده است; یعنى شخص خداوند به صورت جسمانى و مادى در آمده و از مریم متولد شد تا این كه چهره متجسد خداوند در سى سالگى توسط یحیى معمدان، تعمید یافته(8) و تبلیغ دین را آغاز مىكند و پس از سه سال تبلیغ، توسط كاهنان یهودى دستگیر شده و نزد پیلاطس - فرماندار اورشلیم - جهت محاكمه و سپس به سوى صلیب و مرگ، فرستاده مى شود.(9)
پیلاطس به تقاضاى كاهنان اعظم یهودى و مردم حاضر او را به اعدام محكوم مى كند و بدین ترتیب تراژدى مرگ عیسى در اواسط روز جمعه به وقوع مىپیوندد . چون روز شنبه تعطیل بود، بعضى از زن هایى كه همراه عیسى به اورشلیم آمده بودند در روز یكشنبه به بازار رفته و براى معطر كردن قبر عیسى ماده خوش بویى تهیه كرده و به محل قبر او مىآیند ولى وقتى كه به نزدیك قبر مى رسند ملاحظه مىكنند كه پوشش قبر باز شده و جسد عیسى در داخل قبر نیست. در حقیقت عیسى به وعده خود عمل كرد و همان طورى كه خود به یاران خویش فرموده بود او در روز سوم، صعود كرده و نزد پدر خود در آسمان ها رفت.(10)
_________________________________
پی نوشت ها:
1. پارادوكس اسلام مدرن
2. MODERN
3. Lawrenc CAhoone, From Modernism to postmodernism, (Blachwell), 1996,P.11.
4. Alex Inkeles, a model of modern man, in Moderinty critical concepts, v.2, (Routledge). 1999. P.94.
5. ر . ك: والتر ترنر، استیس، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا جلیلى، انتشارات حكمت، 1377، ص 22 .
6. The Fall of man
7. نامه به مسیحیان روم، باب 5/12- 20 و نامه اول به قرنتس، باب 15/22
8. متا، باب 3/13- 16 و لوقا، باب 3/21 .
9. مرقس، باب 14/43- 72 و باب 15/1 و متا، باب 26/47 تا آخر و باب 27/1- 2 .
10. مرقس، باب 16 و متا، باب 28 .
.............................................................
منبع: محمود نبويان - مجله رواق انديشه، ش7.
|