الف. پیامبر اكرم(ص) صاحب مقام رسالت بود و به طور رسمی با همان عنوانی كه خداوند بر ایشان نهاده بود، رسول الله خوانده میشد: «ما كان محمدُ أبا أحدٍ من رجالكم و لكن رسول الله؛ محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست ولی فرستاده خداوند است».(1) كیست كه نداند این عناوین در عین آن كه بر شؤون دیگر پیامبر اكرم(ص) نیز دلالت دارد، بسی ارجمندتر از عناوینی نظیر سلطان و رئیس است.
ب. سلطان وملك عناوینی برای پادشاهان روم، ایران، و مصر بود و بار ارزشی خاصی داشت. از این رو شاید برای احتراز از پیدایش این تصور اشتباه كه حكومت اسلامی نیز نوعی سلطنت است، از این عناوین احتراز میشده است.
ج. سیره اخلاقی و رفتاری ایشان كه نشان از والاترین حد ممكن صمیمیت و سادگی و تواضع دارد، به گونهای بوده است كه مردم ایشان را در مواقع عادی به اسم صدا میزدند،(2) و گاه در این كار چنان افراط میورزیدند كه خداوند آنان را از این كار نهی كرده، به طور تلویحی از آنان خواسته است كه ایشان را «رسول الله» بنامند: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینكم كدعاء بعضكم بعضاً؛ خطاب كردن پیامبر را در میان خود مانند خطاب كردن بعضی از خودتان به بعضی (دیگر) قرار مدهید».(3) حال كه نادرستی ادعای نخست روشن شد، نوبت به بررسی ادعا دوم میرسد.
ادعای دوم:
اینكه ولایت و حكومت پیامبر اكرم(ص) برخواست و اراده مردم مبتنی بوده است، نه بر اراده و تفویض الهی. به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حكومت پیامبر اكرم(ص) برخاسته از پذیرش و قبول انتخاب مردم بوده است، نه انتصاب و تفویض خداوند.(4) مهم ترین دلیل این مدعا آن است كه در چند واقعه تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اكرم(ص) بیعت كردهاند؛ برای نمونه، بیعت نمایندگان مردم یثرب در سال سیزدهم بعثت و بیعت شجره یا رضوان. این بیعتها، به گمان این مدعیان، نشان دهنده آن است كه مردم به پیامبر ولایت و حق حكومت دادهاند.
نقد و بررسی
1. اولاً، همان گونه كه در همین بخش بیان شد، تنها صاحب و مالك حقیقی حق ولایت و حاكمیت دارد، و تنها همو است كه میتواند این ولایت را به دیگری تفویض كند، و تنها خداوند مالك و صاحب حقیقی است؛ ثانیاً، ماهیت احكام و و قوانین اسلام به گونهای است كه بدون حكومت و دولت قابل اجرا و تحقق نیست؛ از این رو خداوند ولایت و حق حاكمیت خود را به پیامبر اكرم(ص) تفویض كرده است. قرآن كریم در آیات متعددی بر این مطلب تأكید ورزیده است.(5)
2. بر كسانی كه اندكی با تاریخ اسلام آشنایی دارند روشن است كه بیعت نمایندگان مردم یثرب با پیامبر اكرم(ص) در سال سیزدهم بعثت و برای ابراز پشتیبانی از رسول الله در مقابل تهدیدهای مشركان مكه بوده است و به هیچ وجه دلالتی بر انتخاب پیامبر اكرم(ص) به زعامت و رهبری سیاسی ندارد.(6)
مضمون فرمایش پیامبر به هنگام انعقاد این عهد(7) و بیعت این بود كه بر مسلمانان بیعت كننده واجب است كه از ایشان در مبارزه با كفر و شرك پشتیبانی كنند و در مشكلات و مصایب این مبارزه استقامت ورزند. بیعت كنندگان نیز در پاسخ عرض كردند كه میپذیریم و به خدا سوگند میخوریم همان گونه كه از ناموس و اهل خویش دفاع میكنیم از پیامبر دفاع نماییم.(8) هم چنین درباره بیعت رضوان كه در سال ششم هجرت صورت گرفت، بایدگفت اولاً این بیعت چندین سال پس از استقرار ولایت سیاسی پیامبر اكرم(ص) در مدینه صورت پذیرفته است، و نمیتوان برای اثبات این ادعا كه ولایت و حكومت ایشان بر خواست و پذیرش مردم مبتنی بوده است، به آن توسل جست؛ ثانیاً، مفاد این بیعت نیز اعلام آمادگی برای جنگ با مشركان است و هیچ ارتباطی به مسئله رأی گیری(9) و انتخاب رهبر سیاسی ندارد.(10) در این جا شاید این پرسش مطرح شود كه برخی روایات و عبارات منسوب به حضرت علی(ع) دلالت دارند كه ولایت و رهبری سیاسی جامعه اسلامی امری است كاملاً وابسته به انتخاب و بیعت مردم؛ و این امر با انتصابی بودن حاكم و ولیّ جامعه اسلامی از سوی خداوند منافات دارد.(11)
پاسخ آن است كه اولاً، همه روایات و عبارات منسوب به حضرت درباره بیعت و شورا، به جز عباراتی اندك درباره بیعت سقیفه و شورای شش نفره برای تعیین خلیفه سوم، پس از به خلافت رسیدن ایشان ایراد گردیده است؛ ثانیاً، این عبارات به سه دسته قابل تقسیماند: دسته اول عباراتی كه در توصیف چگونگی بیعت مردم با ایشان، و تفاوت آن با بیعت مردم با خلفای پیشین است؛ یعنی در مقام بیان این حقیقت كه مردم از سر آگاهی و اختیار كامل،(12) با اصرار فراوان و بیهیچ ابهامی با ایشان بیعت كردند؛(13) دسته دوم این عبارات درباره آن است كه چون بیعت یك عهد است، باید به آن وفا شود و كسانی كه به عهد خود وفا نكردند، هم چون عبدالله بن عمر، اسامه بن زید، و سعد بن ابی وقاص، در مقابل مسلمانان ایستادهاند؛(14) و دسته سوم عباراتی است كه در مقام جدال احسن با اشخاصی نظیر معاویه و اهل شام ایراد شده كه به بهانه عدم حضور در شورای تعیین خلیفه، از پذیرش ولایت و خلافت حضرت سر باز زدند. شواهد فراوان و روشنی در این عبارات وجود دارد كه نشان میدهد حضرت در مقام احتجاج، از مقدمات مورد پذیرش این افراد بهره گرفته تا به آنان اثبات كند كه حتی بر اساس مبانی پذیرفته شده خود آنان نیز نمیبایست از قبول ولایت و خلافت سرباز میزدند.(15) بنابراین هیچ یك از عبارات حضرت دلالتی بر انتخابی بودن زعیم و رهبر سیاسی جامعه اسلامی ندارد.
یادآوری و تأكید این نكته شایسته است كه گرچه مشروعیت ولایت و حق حاكمیت پیامبر اكرم(ص) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تأثیری در آن ندارد، امّا این بدان معنا نیست كه اقبال و ادبار، پذیرش و عدم پذیرش، همكاری و عدم همكاری مردم هیچ گونه تأثیری در تحقق عینی حاكمیت و حكومت الهی ندارد.(16) برخی عبارات علی(ع) نیز ناظر به این امر است كه تا پیش از دوران حكومت آن حضرت شرایط خارجی برای تحقق عینی حكومت فراهم نبود و به دلیل عدم امكان حكومت ایشان، آن حضرت مأمور به تشكیل حكومت نبوده و وظیفهای در این خصوص نداشتند و در آن زمان كه شرایط خارجی فراهم و امكان تصدی حكومت فراهم شد اقدام به این امر كردهاند. روشن است كه مردم به دلیل اختیاری كه خداوند به آنان اعطا فرموده است، میتوانند از دایره ولایت و حكومت تشریعی خداوند بیرون رفته، آن را نپذیرند و ولیّ و سرپرست دیگری برای خود برگزینند؛ همان گونه كه قرآن كریم میفرماید: «والّذین كفروا أولیاؤهُمُ الطّاغوت؛ و كسانی كه كفر ورزیدند سرورانشان (همان عصیانگران) طاغوتند».(17) اگر مردم ولایت و حاكمیت الهی را نپذیرند حكومت الهی تحقق نخواهد یافت.(18) حال پس از اثبات این كه پیامبر اكرم(ص) تشكیل حكومت دادند، و مشروعیت ولایت و حكومت ایشان الهی بوده است، باید به این پرسش پاسخ داد كه سرنوشت حكومت و امت اسلامی پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) چه خواهد شد و چه كسی بر مسلمانان ولایت و حق حاكمیت خواهد داشت.
ولایت امامان معصوم(ع)
همان طور كه می دانیم امامان معصوم(ع) به نصب الهی، جانشینان حقیقی پیامبر اكرم(ص) بوده، غیر از شأن تلقی و ابلاغ وحی، دارای سایر شؤون و وظایف پیامبر اكرم(ص) میباشند. بر این اساس به همان دلایلی كه درباره لزوم تفویض ولایت و حق حاكمیت از سوی خدا به پیامبر اكرم(ص) بیان شد، لازم است خداوند جانشینان حقیقی او را از ولایت و حق حاكمیت برخوردار سازد؛ زیرا اولاً، اسلام دین خاتم و جاودان و برای همه زمانها است؛ ثانیاً، اسلام قوانین و احكامی دارد كه اجرای آنها نیازمند حكومت و حاكم است؛ ثالثاً، بهترین و والاترین انسان ها به لحاظ عصمت، علم و آگاهی، و انگیزه برپایی حكومت الهی، امامان معصوماند؛ رابعاً، در اندیشه سیاسی شیعی، نصوص و روایات معتبر متواتر حاكی از آن است كه پیامبر اكرم(ص) به امر خداوند رهبران سیاسی پس از خویش را معرفی كرده و «نظام امامت» را بنا نهاده است. از این رو ولایت و حق حاكمیت امامان معصوم(ع) نیز مانند ولایت و حق حاكمیت پیامبر اكرم(ص) از ناحیه خداوند است و منشأ الهی دارد، و پذیرش و بیعت مردم، تنها، زمینه ساز تحقق عینی آن است و همان گونه كه هیچ تأثیری در اصل امامت آنان ندارد، هیچ تأثیری در اصل ولایت و حق حاكمیت آن بزرگواران نیز ندارد.
ولایت و حق حاكمیت در عصر غیبت
پس از بررسی مسئله ولایت و حاكمیت در زمان حضور امامان معصوم(ع) اینك به مسئله ولایت و حاكمیت در زمان غیبت امام عصر(عج) می پردازیم. از منظر كلامی، همان ادلهای كه لزوم نصب امام معصوم را اثبات میكنند، بر لزوم نصب والی و حاكم در زمان غیبت نیز دلالت دارند.
____________________________________________________
پی نوشت ها:
1. احزاب،آیه 40.
2. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج 7، ص 293.
3. نور،آیه 3.
4. ر.ك: كدیور، محسن، نظریههای دولت در فقه شیعه، ص 175 ـ 186.
5. احزاب،آیه 6؛ مائده،آیه 55؛ نساء،آیه 105.
6. ر.ك: البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج 1، ص 253؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، تنویر الحوالك، ج 2، ص 4؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 446.
7. ر.ك: ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 446؛ البلاذری احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج 1، ص 253.
8. ر.ك: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، ج 2، ص 263 ـ 264.
9. ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1، ص 400 ـ 402.
10. ر.ك: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص 406.
11. همان، ص 432.
12. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 1، ص 271.
13. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 4، ص 427.
14. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 230 و ج 3، ص 88.
15. واعظی، احمد، حكومت اسلامی، ص 105 ـ 110.
16. امام خمینی، البیع، ج 12، ص 46.
17. بقره،آیه 257.
18. ر.ك: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص 80 ـ 84.
........................................
منبع: جمعي از نويسندگان- درآمدي بر مباني انديشه اسلامي.
|