ظهور این چهره از عدالت به حصول ویژگیها و صفات خاصی در افراد بستگی دارد. فاهمه كاوشگر، آگاهی عمیق، برخورد حكیمانه و حلم خصوصیاتی است كه بر اساس روایت نقل شده از علی(ع) عدل بر آنها استوار است. در واقع، عدل حاصل و میوهی این چهار ویژگی است. در حقیقت، اعتدال در درون و رفتار بیرون، هر دو، برخاسته از آرامش و وسعت روح (حلم)، تسلط بر موازین و پختگی در تفكر و تعقل (حكیم) است كه فقره اخیر بعد از طی مراحلی كه در روایت آمده است به دست میآید.(1)
ارتباط حوزهها و سرایت بیعدالتی
نكتهی مهمی كه در این بحث باید بدان توجه كنیم، ارتباط حوزههای مختلف روابط اجتماعی است. این ارتباط موجب گسترش بیعدالتی از یك حوزه به حوزهی دیگر میشود و فساد را در یك جا راكد نمیگذارد. شاید اشاره به برخی نمونهها در این خصوص، بحث را واضحتر كند: جامعهی مسلمان پس از پیامبر نمونهی مناسبی در این مورد است. رفتار حكومت پیامبر با مردم، بهترین نمونهی عدالت اجتماعی در حوزهی برخورد حكومت با مردم است. برنامهها و قوانین از سرچشمه عدل صادر شده است و روابط مردم با یكدیگر و روابط هر فرد با دیگران تا حد زیادی تغییر یافته و تعدیل شده است. اما برخوردهای تبعیض آمیز و ناعادلانهی شیخین و عثمان با مردم به تدریج در همهی روابط اجتماعی اثر گذاشت و شكل این روابط را همسان روابط جاهلی نمود.(2) این بدان سبب بود كه بیعدالتی از یك حوزه به حوزههای دیگر منتقل گردید به گونهای كه حتی پس از تغییر حكومت و بازگشت آن به جایگاه اصلیاش، امام علی(ع) با جامعهای رو به رو بود كه تاب عدل حكومت را نداشتند و چنان با روابط تازه خو كرده بودند كه در برابر شیوهی عادلانه امام میایستادند و حتی میجنگیدند. گاهی منشاء شیوع بیعدالتی در قوانین و یا حتی قراردادهای اجتماعی و عرف است؛ مثلاً در جوامعی كه همه یا بخشی از مناصب مهم حكومتی با انتخاب مردم به افراد تفویض میگردد، اگر امكانات مادی برخی داوطلبان بتواند دخالت مؤثری در تصمیمگیری مردم داشته باشد و با تبلیغات، موفق به جلب آرا گردند، باید منتظر بود تا به تدریج، قدرتهای اقتصادی آن جامعه به قدرتهای سیاسی بدل گردند و اهداف و برنامههای حكومت را تحت تأثیر مطامع خویش قرار دهند، آنها حتی میتوانند حكومتهای عدل را ساقط كنند و حكومتی متناسبتر با مقاصد خود را بر سر كار آورند.
تنافی عدالت اجتماعی با مصالح مهمتر جامعهی اسلامی
روشن است كه عدالت اجتماعی تنها هدف و یگانه مطلوب جامعهی اسلامی نیست و این جامعه در ابعاد گوناگونی در پی تحقق بخشیدن به اهداف متفاوتی است؛ اهدافی كه گاه دارای اهمیتی بیشتر از عدالت اجتماعی است و آن جا كه میان این دو هدف تزاحمی رخ دهد، بنابر اصل عقلایی تقدم اهمّ، تأمین این اهداف بر تأمین عدالت اجتماعی مقدم داشته میشود. امنیت و عزت و علوّ اسلام و مسلمانان از برجستهترین این اهداف هستند.
امنیت(3)
امنیت مطلوب برای جامعه، حوزهها و ابعاد گوناگونی دارد. حوزههای داخلی، بین المللی و ابعاد اقتصادی، فرهنگی و سیاسی. روشن است كه برقراری امنیت در جامعه از مهمترین امور است؛ چرا كه بقای جامعه و حفظ هویت آن مهمتر از مسائلی است كه در فرض وجود و حفظ هویت اسلامی آن، موجبات اصلاح و تعالی جامعه را فراهم میآورد. بنابراین حفظ امنیت به طور كلی مقدم بر برقراری عدالت اجتماعی خواهد بود و اگر در موردی این دو با یكدیگر تزاحم نمودند، حفظ امنیت به دلیل اهمیت مقدم خواهد شد. توجه به این نكته ضروری است كه برقراری عدالت اجتماعی نقشی اساسی در ایجاد امنیت دارد. البته این دو ملاك در برابر هم قرار نمیگیرند و میان آن دو، نه مزاحمت، كه مساعدت كامل وجود دارد. اما عدالت به معنی رفتار یكسان حكومت و قوانین با افراد اجتماع، در همه جا مطلوب نیست؛ چرا كه در جامعهای كه محور حركتهای آن را اهداف اعتقادی خاصی شكل میدهد و در آن جامعه، اقلیتهای دینی و مذهبی زندگی میكنند، حفظ و حراست حریمهای اعتقادی جامعه و جلوگیری از نفوذ و تسلط مخالفان، نیاز به رفتاری ظریفتر دارد و همهی احكام باید با نفی سبیل و بستن راه بر دشمنان هماهنگ شوند.(4) گاهی صرف تماس و ارتباط با كفار میتواند برای مسلمانان مسأله ساز باشد؛ همان گونه كه در آندلس بود. این جاست كه ارتباط و تماس ممنوع میشود و برای جلوگیری از سرایت پلیدی اعتقادی و روابط فاسد و یا نفوذ و تسلط ایشان، به نجاست ظاهری آنان هم حكم میشود و در ذهنیت مسلمانان، در كنار حیوانات و اشیایی قرار میگیرند كه تماس با آنها شستشو و تنزّه را لازم میآورد.(5) روشن است كه این شیوهی برخورد مسلمانان با كفار و ذهنیتی كه بر اثر این دستورات شكل میگیرد، مانع بسیار مناسبی برای جلوگیری از ارتباط نزدیك میان ایشان به شمار میرود.
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان دلیل حكم به عدم جواز نكاح زن مسلمان به ذمی(6) و جلوگیری از ادامهی تملك بندهی مسلمان توسط كافر(7) را دریافت. صیانت از مسلمانان این امور را اقتضا میكند كه كفار متولی امر و مسلط بر مسلمانان نگردند. هر حكمی خلاف این امر باشد، مشروعیت ندارد: «لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلاً». باز میتوان دریافت كه چرا برخی از جرمهای اهل ذمه كه در حقیقت، تجاوز به حریم مسلمانان است، مجازات شدیدتری دارد. این جرایم در واقع، خروج از ذمه محسوب میشود و مجازاتی جز قتل با شمشیر ندارد.(8) در حالی كه مجازات همین جرم دربارهی مسلمان، تنها صد ضربه شلاق است.(9) یكی دیگر از مصادیق تفاوت در احكام میان مسلمانان و كافر، ورود به حرم و اقامت در حجاز و جزیره العرب است كه احتمالاً برای حفظ امنیت دینی و حرمت شعائر بوده است. اهل ذمه و مشركان حق داخل شدن به حرم را ندارند و وصیت پیامبر(ص) این بوده است كه اهل كتاب و مشركان از حجاز و جزیره العرب اخراج شوند.(10)
عزت و علوّ
عزت مسلمانان و علوّ اسلام و پایینتر بودن جایگاه دیگر ادیان نسبت به آن در جامعه، از جمله اهدافی است كه میتواند موجب برخورد متفاوت حكومت اسلامی و قوانین اسلام با افراد اجتماع گردد.
- عزت مسلمانان، علوّ اسلام و عدالت اجتماعی
پیام رسول خدا(ص) تحفهای از سرچشمهی نور است. تحفهای از نور كه آدمی را از ظلمتها بیرون میبرد و با خود و جایگاهش در هستی و با هستی آفرین آشنا میكند و او را از خسارت جهل میرهاند. این هدایت برای همهی انسانها به سوی رشد است.(11) دعوت رسول خدا(ص) همهی مخاطبان را بر سر دو راهی انتخاب قرار میدهد(12) اجابت دعوت او، یا همراهی با شیطان و پذیرش دعوتش(13) این گونه است كه ایمان و كفر شكل میگیرد و دستهبندی آغاز میشود. كفر پس از هدایت تحقق مییابد و ناآگاه و جاهل كافر نیست. كفر به معنای انكار و عدم پذیرش، پس از علم به حقانیت دعوت است. در روایات آمده است كه «انّما یكفر اذا جحد».(14) با جحود، یعنی با انكار و عدم پذیرش پس از آگاهی است كه كفر محقق میگردد و نمیتوان مردم را بدون وصول دعوت و اتمام حجت، به مؤمن و كافر تقسیم كرد.(15) اهل كتاب نیز در شمار مخاطبان دعوت رسول خدا(ص) هستند و مشمول هدایت او. تا بینات عرضه نشده و حرفها بیان نگردیده باشد، تقسیم و جدا سازی صورت نمیگیرد. رفتار رهبری و مسلمانان با اهل كتاب در شروع دعوت و پس از اتمام حجت، متفاوت خواهد بود. خداوند متعال فرمود: «وقولوا للناس حسنا». این آیه در مورد اهل كتاب نازل شده است. رفتار با اهل كتاب، همانند رفتار با دیگر مردم، جز به نیكی و خیر نیست؛ اما این رفتار آرام، دائمی نخواهد بود. پس از آن كه بینات عرضه شد، راهها مشخص گردید و چیزی جز لجاجت و عناد باقی نماند، شكل رفتار تغییر مییابد. آری، این آیه كه بر نرمش با اهل كتاب دلالت میكرد، با این گفتهی خداوند متعال كه: «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله...» نسخ گردید. نسخ در اینجا به معنای الغای تشریع و قانون اول نیست؛ بلكه به معنای منتفی شدن مسلمانان است. بحث آزاد عقیدتی متفكران مسلمان با اهل كتاب، مقدم بر هر درگیری با اهل كتاب است و شروع دعوت با برخورد هدایت گرانه و ارائه بینات میباشد.
آنچه دربارهی تقدم مفاد آیه نفی سبیل بر احكام اولیه گفتیم، دربارهی آیاتی مانند «لله العزه و لرسوله و للمؤمنین».(16) و روایت «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه» نیز صادق است؛ به این معنی كه حفظ عزت رسالت و رسول خدا(ص) و مؤمنان و برتری اسلام بر دیگر ادیان، مقدم بر هر حكم دیگری میباشد و مسلمانان وظیفهی تطبیق این قواعد كلی و اساسی در شرایط مختلف اجتماعی را بر عهده دارند. البته تغییر شرایط اجتماعی میتواند شكل اجرای این قواعد را دگرگون كند. برای نمونه، فقهای سلف با تطبیق این قواعد بر شرایط اجتماعی ویژه خود، به عدم جواز مرتفعتر بودن ساختمانهای كفار نسبت به بناهای مسلمانان حكم میكردند؛(17) چرا كه در فضای معماری سابق شهرها، این گونه بناهای بلند توجهها را به خود جلب میكرد و برتری و عزتی ظاهری را برای صاحبان آنان به ارمغان میآورد؛ ولی آیا تطبیق این قواعد به همین شكل بر شهرهای امروزی با هزاران آسمان خراش، مضحك و موجب وهن مذهب نیست؟(18) شیوههای اعزاز اهل حق و اذلال كفار به این نمونهها منحصر نمیشود و این شیوهها گاه با تغییر شرایط متحول میشوند.
____________________________________________________________
پی نوشت ها:
1. فهم كاوشگر به آگاهی عمیق و آگاهیهای عمیق به برخورداری از حكمت در عمل منجر میشود. البته نقش فهم و آگاهی همچنان در كنار حلم و حكمت ادامه مییابد و عدل میوهی این تركیب است.
2. ... ألا و انّ بلیتكم قد عادت كهیئتها یوم بعث الله نبیّه(ص) ... (نهج البلاغه، خطبه 16).
3. الصادق(ع) : «ثلاثه اشیاء یحتاج الناس طرّاً الیها؛ الا من و العدل و الخصب» اولین نیاز عموم مردم «امن» است؛ چه در درون چه در محیط زندگی (تحف العقول، 236).
4. برخی از احكام موجود در ابواب مختلف فقه، در سایهی همین بیان توضیح مییابند. بطلان نكاح ذمی با مسلمه و عدم جواز تملك بنده مسلم توسط كافر از این قبیلاند.
5. روایه خالد التلاشی «قال: قلت لابی عبدالله(ع) ألقی الذمی فیصافحنی قال: امسحها بالتراب أو بالحائط. قلت: فالناصب قال: اغسلها (وسائل، ب 14، ابوبا النجاسات، ح4)؛ صحیحه علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر(ع)، قال: سألته عن فراش الیهودی و النصرانی ینام علیه قال: لا بأس و لا یصلی فی ثیابهما و لا یأكل المسلم مع المجوس فی قصعه واحده، ولا یتعده علی فراشه ولا مسجده و لا یصافحه (وسائل ابواب النجاسات، ب 14، ص5) كاملاً روشن است كه آنچه در این دو روایت آمده است، در جهت قطع ارتباط و یا لااقل ممانعت از ارتباط نزدیك میان مخاطبان و كفار بوده است. در روایت اول، به خالد امر شده است كه دستش را پس از ملاقات با ذمی به خاك و یا دیوار بمالد، گویی كه چیز كثیف و خبیثی از این ملاقات بر دست او چسبیده است و ذهنیتی كه این دستور و عمل بدان در مكلّف ایجاد میكند، فی الواقع مشابه تأثری است كه در حقیقت، این ارتباطات در روح بسیاری از مؤمنان میگذارد و این به اصطلاح ترسیم معقول به شكل محسوس آن احتراز و فاصلهی لازم را ایجاد میكند و با این بیان، اختلاف در روایات هم روشن میشود. تأثیر این ارتباطات به تفاوت افراد مؤمن كافر و اختلاف شرایط فرق میكند ونهی در این مورد، شامل همهی افراد و شرایط نمیشود. دقت در روایاتی كه ذیلاً آمده است مسأله را روشنتر میكند:
موثقه عمار عن ابی عبدالله(ع) : قال: سألته عن ارجل هل یتوضا من كوز و أنا و غیره اذا شرب منه علی أنه یهودی فقال: نعم فقلت: من ذلك الماء الذی یشرب منه قال: نعم (ج1، ابواب الاشرا، ب 3، ص3) و صحیحه ابراهیم بن ابی محمود قال: قلت للرضا(ع) : الجاریه النصرانیه تخدمك و انت تعلم أنها نصرانیه و لاتغتسل من جنابه قال: لا بأس، تغسل یدیها. (ابواب النجاسات، ج2، ب 14، ص11).
6. عن زراره بن اعین عن ابی عبدالله(ع) : قال: تزوّجوا فی الشكاك ولا تزوّجوهم، فانّ المرأه تأخذ من ادب زوجها و یقهرها علی دینه. تحلیل موجود در این روایت، در مورد فوق الذكر وجه حكم را روشن میكند.
7. عن حماد بن عیسی عن أبی عبدالله(ع): أنّ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ أتی بعد ذمی قد أسلم فقال اذهبوا فبیعوه من المسلمین و ادفعوا ثمنه الی صاحب لاتفرّده عنده (ج12، ص182).
8. عن الاصبغ بن نباته قال أتی عمر بخسبه نفرٍ أخذوا فی الزنا فامر أن یقام علی كل واحد منهم الحد و كان امیر المؤمنین(ع) حاضراً فقال یا عمر لیس هذا حكمهم... فقال امیر المؤمنین(ع): أما الاوّل فكان ذمیّاً فخرج عن ذمته لم یكن له حدّ الاّ السیف... و أمّا الثالث فغیر حصنٍ فحدّه الجلد (وسائل، 350/ ج18، 347/18 و 407/18). ذمی حتی اگر مجرد باشد، مجازاتش قتل با شمشیر است.
9. همان.
10. عن ابی عبدالله(ع) : انه قال: «لایدخل اهل الذمه الحرم، ولادار الهجره و یخرجون منها.»
(عن سنن البیهقی، ج9، صص207 و 208): «انّ آخر ما تكلّم به النبی(ص) أن قال: أخرجوا الیهود من الحجاز و اهل نجران من جزیره العرب»؛ «ابن عباس عن النبی(ص) : أنه أوصی بثلاثه اشیاء: قال أخرجوا المشركین من جزیره العرب»؛ «عن النبی(ص) : لأخرجنّ الیهود من جزیره العرب». (جواهر الكلام، 289، ج21 و ر.ك: البسودا، ج2، ص47، الكتیبه المرتضویه... شیخ طوسی).
11. «هدی للناس» (بقره،آیه85) «یهدی الی الرشد» (جن،آیه2).
12. «هدینا النجدین» (بلد،آیه10).
13. «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم» (انفال،آیه24)؛ «یدعوهم الی عذاب السعیر» (لقمان،آیه21).
14. اصول كافی، ج2، ص399.
15. روایات متعددی در ج2 اصول الكافی در این زمینه وارد شده است؛ برای نمونه، رجوع كنید به ج2، ص402، حدیث زراره.
16. منافقون،آیه8.
17. جواهر الكلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسین نجفی، ج21، ص284.
18. حقوق اقلیتها، عباس علی عمید زنجانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص172. نویسندهی محترم با وجود توجه به مدرك فقهی این تطبیق، میفرماید: «اصولاً باید به این نكته توجه داشت كه اسلام با این نوع تظاهرات و اشرافیت و تفوق طلبیها كه مظهر اختلاف طبقاتی است، در جامعهی اسلامی مخالف است و از این رو، به مسلمانان نیز توصیه میكند كه از بالا بردن سطح آپارتمانها از مقدار متعارف اجتناب ورزیده و در حاشیه مدرك بحث خود، روایاتی میآورند كه در باب 5 احكام المساكن، وسائل الشیعه (565/ج3) آمده است. تأمّل در برخی روایات باب 5 و 6 و 25 احكام المساكن روشن میكند آنجا كه در ساختن بنا، ارتفاع سقفها برای ابزار برتری و نشأت گرفته از فسق مالك و سازنده باشد، عملی مذموم است. در كتاب كافی در بخش جهاد، روایتی نسبتاً طولانی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است كه مروری بر آن وتأمل در برخی بخشهای آن، بحث را روشنتر میكند. خفض بن غیاث از امام صادق (ع) نقل میكند: مردی كه از دوست داران ما بود از پدرم (ص) دربارهی جنگهای امیر المؤمنین پرسش نمود. پس امام باقر(ع)به او فرمود: خداوند محمد(ص) را همراه با پنج شمشیر مبعوث نمود. سه شمشیر از نیام بیرون كشیده شدهاند و تا آتش جنگ فرو ننشیند، در نیام نخواهند رفت و آتش جنگ فرو نمینشیند تا خورشید از محل غروبش، طلوع نكند. هنگامی كه خورشید از مغرب خویش برآید، مردم همگی در آن روز ایمان میآورند و آن هنگام آن كه پیش از آن ایمان نیاورده است و یا در ایمانش خبری كسب نكرده است، ایمان آن روز به كارش نیاید. یك شمشیر از آن پنج شمشیر باز داشته شده و شمشیر دیگر در نیام است. بیرون كشیدنش در دست غیر ماست و اما دستور و حكمش با ماست... اما شمشیرهای سه گانه بیرون از نیام، یكی شمشیری است بر علیه مشركان عرب،... شمشیر دوم بر اهل ذمه است... و شمشیر سوم بر مشركان غیر عرب. شمشیر باز داشته شده شمشیری است بر علیه اهل بغی و تجاوز و مصادیق تأویل قرآن... و شمشیر در نیام شمشیری است كه با آن قصاص انجام میپذیرد. از نیام بر كشیدنش بر اولیای مقتول است، ولی حكم و دستور آن با ماست... در روایت، پس از ذكر شمشیر دوم، نكاتی در كلام امام(ع) ذكر شده است كه مرتبط با بحث ما و در خور بررسی وسیعتر است. در روایات دیگر، به صدمه پذیر بودن منزلی كه سقف آن بلندتر از هفت یا هشت ذراع است اشاره شده است و در دستهی دیگری از روایات، محل زندگی اجنه و شیاطین ارتفاع بیش از هفت ذراع معرفی شده است و راه حل آن را نوشتن آیت الكرسی بر تارك بنای بلندتر از این حد دانسته است. حال، همهی این روایات، با فرض صحتشان، چه ربطی به بحث ما دارند و چگونه میتوان مطالبی را كه نویسنده محترم مطرح نمودهاند به این روایات مستند نمود؟
.......................................
منبع : اميري غنوي- مجله انتظار موعود، ش13.
|