علم و عالمان در هر جامعه و مركز علمی، تابعیتی از هویت فرهنگی آن جامعه و مركزند و اصولاً مؤسسه های آموزشی و پژوهشی، طبق فرهنگ و ایدئولوژی، اقدام به برنامه ریزی و سامان دهی می كنند و این تصور كه از طریق نظام آموزشی غربی می توان به اهداف اسلامی دست یافت، ادعایی فریب كارانه است؛ زیرا نظام مذكور با جهت گیری سكولار تدوین شده است و در نتیجه، با جهت گیری اسلامی در تعارض یا تزاحم خواهد بود. ادعای نوشتار فوق این است كه نه تنها عموم مردم، بلكه عالمان علوم تجربی نیز در تخصص و گرایش علمی خود از دین انتظار دارند و در تحقق فرایند علمی، به آموزه های دینی نیازمندند و اگر در بستر متافیزیك دینی نمو نیابند، اسیر متافیزیك سكولار خواهند شد. مسئله ی علم دینی، مقوله ای نیست كه تنها در جهان اسلام مطرح شده باشد؛ در جهان مسیحیت نیز در دو دهه ی اخیر، این مسئله با قوّت، مورد بحث قرار گرفته و حتّی در خصوص آن كنفرانس هایی برگزار شده است كه آخرین آن ها، كنفرانس علم در یك زمینه ی خدا باورانه بود (Science in theistic content) كه در تابستان 1377.هـ . ش / 1998.م در كانادا برگزار شد.(1)
علم جدید در دوران شكوفایی پوزیتویستی و روشن گری سكولار مآبانه، پای به سرزمین های اسلامی نهاد؛ علمی كه از متافیزیك خدا محور و دین گرا فاصله گرفت و تفكر بی دینی و گاه ضد دینی را با خود یدك می كشید. بر این اساس، ایده ی تعارض علم و دین رواج یافت. آیا تا كنون از خود پرسیده ایم كه چرا جهان اسلام كه قرن ها پرچم دار علم و فلسفه بود، در این چند قرن اخیر، دچار انحطاط و عقب ماندگی شد؟ مگر مسلمانان برای شش قرن رهبری علمی جهان را در دست نداشتند؟ (350 سال رهبری مطلق و 250 سال رهبری مشترك با مسیحیان). آیا جوامع اسلامی دانشمندان، ریاضی دانان، طبیعت شناسان پزشكان، شیمی دانان و جغرافی دانان بزرگی چون جابر ین حیان، خوارزمی، رازی، مسعودی، بیرونی، ابو الوفا، خیام، ابن سینا، خواجه نصیر الدین طوسی، ابن رشد و ابن طفیل نپرورانده است؟(2) هرمان راندال، در این باره می گوید: «مسلمین در قرون وسطا نماینده ی همان نوع تفكر علمی و زندگی صنعتی بودند كه ما امروزه به مردم آلمان نسبت می دهیم. مسلمین بر خلاف یونانیان از آزمایشگاه و آزمایش كردن با صبر و حوصله بیزار نبودند و در رشته های طب و مكانیك و در حقیقت در همه ی فنون، به نظر می رسد كه به حكم طبیعت خود، علوم را به خدمت بلا واسطه ی زندگی بشر گماشته اند؛ نه این كه علوم را به عنوان غایتی برای خود بدون ارتباط با زندگی در نظر بگیرند ».(3) پس حال چرا در مسیر قهقرایی به سر می بریم؟ پاره ای علّت عقب ماندگی را فاصله گرفتن از دنیای غرب دانسته اند و راه چاره را در پیروی كامل از باورهای مغرب زمین منحصر ساخته اند؛ عده ای منشاء افول تمدن عظیم اسلامی را فقدان سودای سر بالا و نداشتن جسارت اندیشیدن معرفی كرده اند و برخی به فهم نادرست گزاره های دینی و گروهی نیز به استعمار بیرونی یا استبداد درونی تمسك جسته اند؛ و بی شك تمام عوامل مذكور در پیدایش این پدیده ی نامیمون مؤثر بوده اند؛ ولی نباید از نفوذ علم سكولار در جوامع اسلامی و نقش آن در استمرار عقب ماندگی مسلمانان غفلت كرد؛ زیرا هم چنان كه در مباحث آینده ثابت خواهیم كرد، علمی كه خنثی بوده و فارغ از پارادیم و پیش فرض های معرفت شناختی، هستی شناختی، متافیزیكی و ایدئولوژیكی باشد، نداریم؛ بنا بر این گاهی فرایند علم در زمینه ای دینی و متافیزیك خداباورانه نضج می گیرد و گاهی پیش فرض های غیر دینی و ضد دینی آن را تحقق می بخشند.
به نظر می رسد بحران هویت و دوگانگی ذهنی و روحی دانش پژوهان مسلمان و توده ی مردم را باید به همین عامل مهم برگرداند، زیرا جامعه ای كه به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، اسلامی است، آن گاه كه با اندیشه های سكولار در دوران تحصیلی دانشگاهی آشنا شود، دچار بحران هویتی و دو شخصیتی می شود. برای توصیف و تبیین دقیق مقوله ی علم دینی، باید به توضیح اجمالی محورهایی چون تعریف علم، دین، متافیزیك، انواع رابطه ی علم و دین، تعریف علم دینی، انگیزه و اهمیّت طرح علم دینی و انواع تأثیرگذاری دین بر علم پرداخت.
علم چیست؟
واژه ی علم، مشترك لفظی است و در معانی متعددی به كار رفته است:
- كاربرد علم در مقابل جهل كه بر همه ی دانستنی ها اعم از تصورات و تصدیقات، علوم حصولی و علوم حضوری، علوم عقلی، حسی و شهودی و نقلی، تك گزاره ها یا رشته های علمی اطلاق می شود.
- علم به معنای قطع و یقین و متعلق آن، گزاره هایی است كه مورد یقین آدمی باشد؛ اعم از این كه آن گزاره ی یقینی، صادق و مطابق با واقع باشد یا كاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این كاربرد، مقابل شك و ظنّ و وهم قرار دارد.
- علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی ـ كه با روش های مختلف كسب معرفت به دست آمده اند ـ است؛ مانند علوم تجربی، فلسفی، تاریخی، عرفانی، ادبی و...
- علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی ـ نه حضوری ـ است كه با روش حسی و تجربی تحصیل شده و به صورت فنی، طبقه بندی شده اند؛ مانند علوم تجربی، طبیعی و انسانی. در این اطلاق، فقه، اصول، كلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبی و تاریخی، علم به شمار نمی آیند.(4)
علوم تجربی به لحاظ های مختلفی تقسیم شده است. به لحاظ موضوع و متعلق، به انسانی و طبیعی منشعب شده است. علوم و معارفی كه متعلق شناسایی و مطالعه ی آن ها، رفتارهای فردی و جمعی، ارادی و غیر ارادی، آگاهانه و غیر آگاهانه ی انسانی باشد، علوم تجربی انسانی نام دارند. این دسته از علوم كه شامل روان شناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، علوم تربیتی و اقتصاد و مدیریت می شود، از ویژگی تجربی بودن و نظم تجربه پذیر برخوردارند؛ البتّه شایان ذكر است كه علوم انسانی با روش های دیگری از جمله روش عقلی، شهودی و نقلی نیز تحقیق پذیرند و علوم انسانی فلسفی، عرفانی و دینی را شكل می دهند؛ و امّا علومی كه متعلق شناسایی آن ها رفتار و پدیده های غیر انسانی است و در قالب های كمیت پذیر و نظم تجربی قرار می گیرند، علوم تجربی طبیعی نامیده می شوند؛ مانند فیزیك، شیمی، زیست شناسی و... . منظور ما از علم، در مقوله ی علم دینی، اطلاق چهارم از علم است؛ خواه به صورت دست آورد علمی ظاهر گردد یا فرایند پژوهشی علمی و یا اهداف علم و رفتارهای عالمان مدّ نظر باشد. علوم تجربی به لحاظ تولید كنندگی و مصرف كنندگی نیز به دو شاخه تقسیم می شوند: علوم تولید كننده یا تئوری ساز كه مولّد قوانین اند؛ مانند فیزیك نظری، شیمی، بیولوژی و...؛ و علوم مصرف كننده كه از قوانین علوم تئوری ساز بهره می گیرند؛ مانند مدیریت و طب. شایان ذكر است كه تئوری سازی و مصرف كنندگی تا حدودی نسبی است و تنها نسبت به درصد آن ها بر مصادیق علوم اطلاق می شوند. در یك تقسیم دیگر، علوم تجربی به دو شاخه ی علوم محض و علوم كاربردی نیز تقسیم پذیر است؛ علوم محض، در صدد كشف نظم های جهان مادی و پرده برداشتن از اسرار طبیعت است؛ ولی علوم كاربردی، در صدد تسلط بر عالم طبیعت و به خدمت گرفتن عناصر جهان است.
دین چیست؟
در آغاز این نوشتار، به تعاریف و رویکردهای مختلف دین پرداختیم و مراد ما از دین در این گفتار عبارت است از گزاره های موجود در متون دینی و آموزه های دینی كه به دو صورت تعالیم توصیفی یا اخباری (Descriptive) و تعالیم هنجاری و ارزشی (Normative) ظاهر می گردند و نیز انگیزه ی دینی دین داران و هم چنین فهم و معرفت دینی، یعنی برداشت ضابطه مند و روش مندی كه از سوی عالمان دین، نسبت به متون دینی و نیز تصدیقات عقلی، نسبت به حقایق دینی تشكیل می گردد و به صورت شخصی و خصوصی یا همگانی و مشاع ظاهری می شود.
متافیزیك چیست؟
متافیزیك معرفتی است، متعلق به تمام هستی و همه ی جهان ها؛ و نظامی است متشكل از گزاره هایی كه با روش تعقلی تبیین و توجیه شده اند؛ و گاه متافیزیك اطلاق دیگرش به تمام گزاره های نظری و توصیفی كه از طریق تجربه به دست نیامده اند به كار می رود؛ مانند اصل سادگی طبیعت كه نیوتن در طبیعت شناسی خود بدان تصریح می كند.
انواع رابطه ی علم و دین
رابطه علم و دین، از دیرباز موضوع اندیشه ورزی عالمان و حكیمان و متكلّمان بوده است. این مسئله از منظرهای مختلف در كلام و فلسفه ی علوم اجتماعی و فلسفه ی علم مطرح می گردد و به طور كلی می توان به انواع رابطه ی علم و دین اشاره كرد:
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض میان پیش فرض های علمی با پیش فرض های دینی.
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض میان معرفت علمی با معرفت دینی.
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض روحیه ی علمی با روحیه ی دینی.
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض گزاره های علمی با گزاره های دینی.
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض قلمرو علم با قلمرو دین.
ـ رابطه ی تعاون یا تعارض زبان علم با زبان دین.
ـ تأثیر پذیری معرفت دینی از علم.
ـ تأثیر پذیری تئوری ها، اهداف و روش های علمی از دین و معرفت دینی.(5)
علم دینی چیست؟
آیا می توان علم و دین را با یك دیگر در آمیخت و این دو را بر سر یك سفره نشاند، و به گونه ای این دو را با هم گره زد كه یك پدیده ی یك پارچه و یك سنتز مشترك پدید آید و در عین حال گرفتار التقاط نشویم و هویت علم و هویت دین را از استقلال ساقط نكنیم؟ به نظر، جواب مثبت است و لیكن باید ابتدا به تعاریف مختلف علم دینی اشاره كرد و دیدگاه برگزیده را روشن ساخت.
___________________________________________________
پی نوشت ها:
1. ر. ك: مهدی گلشنی، از علم سكولار تا علم دینی، (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377)، ص 147.
2. G. sarton، Introduction to the History of science (Baltimore: carnegie Institution of washington 1927)، pp - 520 - 780.
3. ر. ك: محمدرضا حكیمی، دانش مسلمین، ص 123.
4. ر. ك: آموزش فلسفه، ج 1، ص 61؛ مهدی دهباشی، فلسفه علم، صص 10 ـ 1.
5. ر. ك: مصطفی ملكیان، فصل نامه ی مصباح: گونه های تعارض بین علم و دین، ش 10، ص 63.
........................
منبع: عبدالحسين خسرو پناه، كلام جديد، ص 369-384.
|