چكيده
نويسنده، نخست به نقل از هيلر، دين شناس آلماني، تعريفي مختصر از دين ارائه مي كند. سپس، نظر يك دين شناس ديگر را، كه به پنج گونه دين و دينداري در طول تاريخ اشاره دارد، شرح مي دهد.
«هيلر»،1 يكي از دين شناسان بزرگ آلماني، بر اين عقيده است كه هر ديني را مي توان در سه دايره متداخل خلاصه كرد: در مركز دايره اول، تجربه هاي گوناگون ديني قرار دارند؛ در دايره دوم، كه محيط بر دايره اول است، عقايد و ايده هاي ديني، و در دايره سوم، كه هر دو دايره ديگر را در درون خود گنجانده است، آداب و رسوم و شعاير دين جاي مي گيرند. مجموع آنچه در اين سه دايره موجود است، اعم از تجربه هاي ديني، عقايد، آرا، رسوم و شعائر ديني، ساختار سمبليك هر دين را به وجود مي آورد. در نظر عده اي از دانشمندان، دين، به معناي يك سيستم سمبليك، در پنج مرحله تاريخي، تكامل مي پذيرد: اولين محتوا و شكل از دين، در ميان اقوام ابتدايي ديده مي شود. در اين نوع از دين، انسان ها موجوداتي برتر از خويش را تجربه مي كنند و با آنان ارتباط حاصل مي نمايند، كه فقط تا حدودي از انسان ها برترند و حتي مي توان گفت كه آن موجودات، چون انسان هايي قوي تر و نيرومندتر مي باشند. اعمال ديني از غير ديني و جهان ديني از غير ديني تفكيك نشده است و همه قواعد و مقررات اجتماعي نيز از خواب هايي كه اسطوره هاي ديني را شكل مي دهند، ناشي مي شوند.
نوع دوم از دين و دينداري، در مرحله اي قرار دارد كه در آن، اديان چند خدايي ديده مي شود. در اين مرحله، مفهوم خدايان شكل مي گيرد و بين اين خدايان متعدد و انسان ها فاصله بسيار زيادي به وجود مي آيد. به همين جهت، در اين مرحله، دو پديده كه هر دو، به عنوان نقاط عطفِ دين و دينداري مطرح مي باشند، ظهور مي يابند. اولين پديده، آن است كه انسان ها چون از خدايان جدا مي شوند، در برابر خدايان «آزاد» مي شوند. يعني آدمي، در موضع گيري خويش نسبت به پرستيدن يا نپرستيدن خدايان، به مفهوم «آزادي در برابر خدايان» مي رسد. اما اين آزادي براي او مايه خوش وقتي نيست؛ زيرا همين آزادي در برابر خدايان، منشأ «ترس» مي شود و اين جاست كه پديده دوم، يعني محتواي ترس از خدايان و مجازات آنان، خود را در اديان نشان مي دهد. در اين مرحله، همان طور كه ساير نهادها پا به عرصه اجتماع مي گذارند و شكل مي گيرند، نهادهاي ديني نيز به وجود مي آيند و جامعه كمكم به سوي نهاد دار شدن گام بر مي دارد. از اين مرحله به بعد، اين نهاد ديني تازه شكل گرفته، داراي متوليان، اعمال، قواعد و آداب و رسوم ديني مخصوص به خود مي گردد.
اما نوع سوم دينداري، مربوط به مرحله اي است كه اديان بزرگ تاريخي شده در آن به وجود مي آيند؛ اديان بزرگي مثل هندوئيسم، بودائيسم، اسلام و مسيحيت. در اين اديان، آدمي تجربه مي كند كه ميان واقعيت زندگي روزانه و واقعيت ايده آل و مطلوب او (خداي اديان توحيدي) شكاف عميقي وجود دارد و به تعبير ديگر، «آن زندگي كه در اختيار آدمي است، آن چنان كه بايد مطلوب نيست و آن زندگي كه مطلوب است، هرگز به دست آمدني نيست.» با تفطن به اين واقعيت، انسان با خود مي گويد: «من بايد نجات پيدا كنم». اين گونه است كه مفهوم «نجات»، كه در اديان گوناگون بسيار مهم شمرده مي شود، شكل مي گيرد. علاوه بر آن، مفهوم «خود» نيز در اين مرحله به وجود مي آيد. «فردانيت» انسان، اين «خودِ جداي از جهان» و اين «خودِ جداي از ديگران» هميشه براي بشر وجود نداشته است. عواملي بايد دخالت كنند تا زندگي مطلوبي را، كه غير از اين زندگي فعلي آدمي است، نصيب او سازند و اين «خودِ» گرفتار را نجات بدهند. نجات دهنده، همان «امر متعال» (خداي متشخص و كامل و نامتناهي) و واسطه هاي اوست كه سرنوشت انسان در اختيار او قرار دارد. از خصوصيات ديگر اين مرحله، افزايش روند تفكيك نهادهاي اجتماعي و شكل گيري اين نهادها به صورت واضح، و خودآگاهي هر كدام از متوليان نهادها مي باشد: سياستمداران، سياستمداران هستند؛ كشاورزان، كشاورزان هستند و متوليان دين نيز، متوليان دين و... .
مرحله چهارم دين و دينداري، به نظر دين شناسان، در آغاز دوره مدرنيته يا جهان جديد ديده ميشود. اولين مشخصه جديد اين گونه، فرو ريختن اتوريته هاي واسطه بين فرد و خداست. در مرحله سوم، ميان انساني كه به مفهوم «خود» دست يافته و در جستجوی «نجات» بود و خداوند، اتوريته هاي واسطه اي پديد آمدند. اين نظام به «Hirarchy»، يعني دستگاه و ساختار معنوي و روحاني «واسطه گري ميان انسان و خدا» تعبير مي شود كه داراي سلسله مراتب خاصي است؛ اما در مرحله چهارم، اين «Hirarchy» فرو مي ريزد و افراد بشر، خود را مستقیماً در برابر خداوند تجربه مي كنند. امكان واسطه اي كه به انسان مدرن بگويد: «من شما را راهنمايي مي كنم تا به تجربه معنوي نائل شويد» وجود دارد؛ اما اينكه بگويد: «نجات شما در دستان من است و من واسطه اثرگذار ميان شما و خدا هستم»، هرگز مورد قبول و پذيرش انسان مدرن نيست.
در اين مرحله، مفهوم «خدا»، «خود»، «نجات» و «گناه» (مفهوم هاي اساسي و سمبوليك عام و شامل دين پيشين) باقي است و تنها چيزي كه اتفاق افتاده، از ميان رفتن اتوريته ها و واسطه هاست. انسان خود مي تواند نجات پيدا كند و به اصطلاح، در اين مرحله، گنه كار بودن انسان، با شرافت انسان قابل جمع است. اساساً در اين مرحله، انسان موجودي تعريف مي شود كه اگر گناه نكند انسان نيست و در اين باب، در الهيات پروتستاني مسيحيت، سخنان بسيار زيادي بيان شده است.
پس از تجربه چهار مرحله از دين و دينداري، اكنون در وضعيت جديدي قرار داريم كه مرحله پنجم از دين و دينداري است. در اين مرحله، يك سيستم واحد سمبليك پيشين عام ديني، كه همه انسان ها از آن پيام بگيرند، وجود ندارد؛ بلكه سيستم هاي سمبليك گوناگوني به وجود آمده اند و هر كس سمبل هاي ديني خود را مطرح ميكند. به تعبير يكي از دين شناسان، «پاره اي از اشخاص، خودشان را يك فرقه ميدانند.» و دريافت شان اين است كه بايد به ساماندهي معنوي ـ دروني خود بپردازند تا بتوانند خويش را بيابند. اين انسان ها، در بيرون از خويش، هيچ علامتي كه بتواند آنها را به سوي نجات رهبري كند، نمي يابند.
چنين انساني دقيقا مثل كسي است كه در بياباني بيكران و تاريك، ناگهان به وضعيت خويش آگاهي پيدا كرده و دانسته است كه در اين بيابان تنهاست، هيچ جهتي را نمي شناسد و هيچ افقي در پيش چشمانش پيدا نيست. چنين انساني هيچ راهي براي نجات ندارد؛ تنها يك «توانستن» براي او مطرح است؛ اينكه روي پاهاي خويش بايستد و مسئوليت زندگيش را صد در صد بر دوش كشد.
محتواي دين و دينداري چنين انساني با اقسام پيشين فرق فاحش دارد. پارهاي از عارفان، واجد اين نوع از دين و دينداري بوده اند. آنان زماني توانايي سلوك پيدا كرده اند، كه به يك «بيداري» بسيار تكان دهنده دست يافته اند. اين بيداري مساوي است با بي اعتمادي مطلق انسان به هر چه تا كنون با آن زندگي كرده است. آگاه شدن از تحولات تاريخي دين، ما را ملزم مي كند، بپذيريم در طول تاريخ، دين شكل ها و محتواهاي گوناگوني داشته است؛ بايد اين واقعيت را بپذيريم كه عصر جديد، عصر فروپاشي اتوريته ها و سمبل هاي عام ديني است. اگر اين وضعيت را به رسميت بشناسيم، مانع دين و دينداري هاي متفاوت نخواهيم شد. آن وقت براي ما اين سؤال مطرح خواهد شد كه با كدام سخن، با كدام پيام و با كدام روش خردمندانه و جاذب، مي توان به كسي كه در اين بيابان تاريك، قصد پيدا كردن راه نجات خود را دارد، ياري رسانيم. تعداد اين قبيل جستجوگران راه حقيقت، در جامعه كنوني ما، بسيار زياد است. آنان كه ميخواهند، به هر قيمت، اتوريته و طرز تفكر خود را به ديگران تحميل كنند و تنها به آن گونه دينداري اجازه حيات دهند كه با آن موافقند، راه جستجوگري و حقيقت جويي را مسدود مي سازند و اين كار، «خيانت» به «حقيقت» است.
اشاره
1. آقاي شبستري، در اين مقاله، تنها به گزارش نظريه اي در باب طبقه بندي اديان و انواع دينداري مي پردازد و در انتها نيز نتيجه گيري همدلانه اي مي كند كه نشان از پذيرش اين نظريه دارد. اين طبقه بندي، بيش از آنكه يك نظريه پديدارشناسانه بيطرف باشد، يك نظريه متكلمانه مسيحي است؛ زيرا محور اين طبقه بندي، تحولاتي است كه در جهان مسيحي رخ داده است. مرحله هاي سوم تا پنجم صرفا در مورد مسيحيت صادق است و نمي توانيم آن را، به نحو مطلق، در مورد ساير اديان بپذيريم. البته ممكن است برخي مراحل يادشده در پارهاي از اديان ديگر نيز يافت شوند. براي مثال، مرحله سوم دينداري در برخي فرقه هاي آيين هندو به شكلي خاص وجود دارد؛ اما در بسياري فرقه هاي ديگر از اين آيين و نيز ساير اديان هندي الاصل مانند بودايي و جايني، و ديگر اديان بزرگ، واسطه اي كه محور اصلي مرحله سوم دين و دينداري شمرده شده، وجود ندارد. مفهوم «نجات» در همه اديان بزرگ وجود دارد؛ اما لزوماً از طريق واسطه ها صورت نمي پذيرد. آقاي شبستري معتقدند كه «در مرحله سوم، اتوريته هاي واسطه اي ميان انساني كه مفهوم خود را يافته و در جست و جوي نجات بود، و خداوند پديد آمدند كه نجات را از سوي خداوند براي انسان به ارمغان مي آوردند؛ اما اين واسطه ها نه در آيين يهود، نه در دين مبين اسلام، نه در آيين بودا و نه در آيين جاين جايي ندارند و مفهوم نجات، در اين اديان، متكي بر پذيرش واسطه ها نيست.
در اسلام، آنچه مايه نجات برشمرده شده، «ايمان» و «عمل صالح» است و هر چيز ديگري كه در طريق نجات آدمي بتواند مؤثر باشد، بازگشتش به يكي از اين دو ركن است. اگر از شفاعت سخن مي رود، اگر از پذيرش ولايت خداوند و پيامبر و امامان معصوم سخن مي رود، همه مربوط به «ايمان» و «عمل» است. دوستي ها و دشمني ها، در واقع، از اجزاي ايمان هستند. ولايت اهل بيت(ع) ، هم برخاسته از توحيد و ربوبيت خداوند است (زيرا به حكم خداوند است) و هم هادي به توحيد است (زيرا رهبري الهي برقراري توحيد و راهنمايي مردم به سوي خداوند را در نظر دارد؛ يعني همان چيزي كه خود جناب شبستري، به نقل از آن نظريه، براي مرحله چهارم دينداري گفتند: «امكان اينكه واسطه اي به انسان مدرن بگويد كه: من شما را راهنمايي مي كنم تا به تجربه معنوي نائل شويد، وجود دارد.»
در آيين يهود نيز راه نجات، عمل به شريعت است. در آيين هندو پايبندي به قوانين نظام عالم، كه بر پايه عمل و عكس العمل استوار است، مايه نجات مي شود. قانون «كارما» به انضمام «چرخه مرگ» و «زايش مكرر» (سمساره) راه هر گونه شفاعت و دخالت واسطه را مي بندد. همين نوع نگرش بر آيين هاي بودا و جاين نيز حاكم است. پس چگونه مي توان گفت در اين اديان تاريخي واسطه ها عامل نجاتند.
2. آقاي شبستري دستگاه و ساختار معنوي و روحاني «واسطه گري ميان انسان و خدا» را، كه از آن به «Hirarchy» تعبير مي شود و به عالم مسيحيت اختصاص دارد و حتي در آيين يهود نيز، به آن شكلي كه در مسيحيت وجود و اعتبار دارد، پذيرفته نيست، به همه اديان نسبت داده اند. اولاً چنين نظامي در همه اديان وجود ندارد؛ براي مثال، در اسلام، هيچ جايگاهي براي سلسله مراتب روحانيت، به شكل يادشده، وجود ندارد؛ عالمان و كارشناسان ديني وجود دارند، اما عنواني به نام روحانيت كه داراي وظايف و اختيارات ويژه باشد، در اسلام، وجود ندارد. آنچه هست وظيفه اي است كه بر دوش دانشمندان نهاده شده و امري عقلايي است كه در همه رشته ها و زمينه هاي تخصصي جاري است و اختصاص به عالم دين و دينداري ندارد. ثانيا آنجا نيز كه نظام سلسله مراتبي روحانيت وجود دارد ـ مثل آيين هندو ـ آن شأن و وظيفه و اتوريته اي كه روحانيت مسيحي براي خود قائل است، وجود ندارد. نظام روحانيت مسيحي، فارغ از هر گونه شرط علمي، نظامي است كه، بنابر ادعاي كليسا، جانشين مسيح (خداوند) بر روي زمين و عامل نجات بخشي مسيحِ خداوند است كه با هدايت روح القدس كار مي كند و عمل و فتواي او، عمل و فتواي خداوند به حساب مي آيد. از همين روست كه روحانيت مسيحي به هنگام عمل مقدس «اعتراف» به گناه، خود رأساً به بخشايش گناه اقدام مي كند و مي گويد: «گناه تو را بخشيدم، به شرط آنكه...». در عمل «تعميد» نيز همين امر اتفاق مي ا فتد و روحاني مسيحي مي گويد: «به نام پدر و پسر و روح القدس تو را تعميد مي دهم» و، از اين طريق، فرد مسيحي را در زمره نجات يافتگان به دست مسيح وارد مي سازد. واسطه گري در نجات، به معناي دقيق كلمه، در روحانيت مسيحي وجود دارد؛ اما در روحانيت يهودي، هندويي، بودايي، جايني، اسلام، شينتو و كنفوسيوس يافت نمي شود.
3. مرحله چهارمي كه برشمرده اند، در واقع نوعي نزديك شدنِ روش هاي مسيحي به روش هاي دينداري اسلامي و برخي اديان ديگر است كه از طريق حذف واسطه هاي نجات و تكيه بر رابطه مستقيم ميان انسان و خدا و راهنمايي گرفتن از روحانيان و دانشمندان ديني به انجام مي رسد. آنچه آقاي شبستري به عنوان مشخصه هاي دينداري مرحله چهارم نام برده، اصولي است كه، از همان ابتدا، در جهان اسلام، مطرح بوده است. به عنوان نمونه مي توان به اين موارد اشاره نمود: رابطه مستقيم ميان خدا و انسان؛ شأن و حرمت ذاتي انسان (در برابر انديشه آلودگي ذاتي انسان بر اثر گناه اوليه، كه در فرهنگ مسيحي وجود دارد)؛ لزوم برخورد انساني با گناهكاران و پرهيز از تحقير و طعنه و سرزنش آنان و... كه در آيات و روايات اسلامي درباره آنها مطالب بسياري آمده است.
4. مرحله پنجم دين و دينداري، بر خلاف ادعايي كه در مقاله شده است، نه از عموميت و فراواني برخوردار است، نه چندان در جامعه ما شناخته شده است. گذشته از جمع محدود روشنفكراني كه با انديشه هاي اگزيستانسياليستي آشنا هستند، براي بقيه مردم، اعم از عوام و خواص، اين گونه دينداري مطرح نيست. البته گرايش هاي عرفاني و اخلاقي همواره در ميان دينداران، با اختلاف درجات، وجود داشته و دارد؛ اما آنچه در مقاله آمده، نوعي خاص از گرايش عرفاني است كه بيشتر بر مبناي فلسفه اگزيستانسياليستي پرورانده شده است.
5. انواع اتوريته بر حسب اينكه در چه زمينه و موضوعي باشد اعتبار متفاوتي دارد. اتوريته در مقام نجات بخشي انسان ها يك مسئله است (كه ويژه عالم مسيحيت است) و اتوريته علمي، مسئله اي ديگر. چگونه است كه درباره رجوع غير متخصصان به متخصصان در رشته هاي مختلف علمي هيچ كس اعتراض نمي كند؟ بر همين قياس، اتوريته در زمينه شناخت و اجراي دين در جامعه مي تواند و بايد وجود داشته باشد وگر نه به هرج و مرج نظري و عملي دچار خواهيم شد. همچنان كه هر جامعه اي مطابق با فكر و سليقه خود، در مسائل سياسي، به اتوريته، نياز دارد، جامعه ديني نيز اتوريته سياسي منطبق با خواست ديني اكثر مردم را لازم دارد و نيز اتوريته علمي منطبق با همان خواست را مي طلبد. پذيرش اتوريته امري است كه با اجبار و اكراه همراه نمي شود و امكان آن، از اين طريق، وجود ندارد. اتوريته به پذيرش و خواست مردم بستگي دارد. بنابراين نفي اتوريته به نحو مطلق، نه منطقي است و نه ممكن.
__________________________________________
پی نوشت:
1. Heller
منبع: محمد مجتهد شبستري، آفتاب، ش 14.
|