1. شرح مفاهيم و واژه ها
پيش از هر سخني درباره فلسفه دين و دانش مسائل جديد كلامي، لازم است درباره اصطلاحات و واژه هاي چندي، بررسي فشرده اي داشته باشيم.
فلسفه
از نظر لغوي از ريشه يوناني «فيلاسوفيا» به معناي دانش دوستي است و در اصطلاح علمي علاوه بر معاني گوناگون، در دو مفهوم كلان به كار مي رود: فلسفه به مفهوم هستي شناسي كه از آن به متافيزيك و علم اعلي يا فلسفه اولي نيز تعبير شده است و فلسفه مضاف كه همراه با مضاف اليه خاصي به كار مي رود. فلسفه به مفهوم اوّل همان علم به احوال موجود بما هو موجود يا انتولوژي است و در مفهوم دوّم، دانش شناخت مباني و يا مبادي تصوري و تصديقي به خصوص اصول موضوعه علم، علوم، دين يا هنر و ادبيات است. از همين رو، علومي چون فلسفه علم، فلسفه دين، فلسفه هنر و... به عنوان علوم فلسفي شناخته شده اند.
دين
دين در لغت به مفهوم جزا و پاداش يا آيين و شيوه خاص است و در اصطلاح علمي در عرصه كلام و اديان در سه مفهوم كلان به كار مي رود: اول، التزام به امور غيبي و متافيزيكي كه به طور عام شامل عقايد و افكار خرافه آميز نيز مي شود. دوم، برنامهاي آسماني براي رابطه با خدا و اولياي او. سوم، آيين و اصول وحياني براي رباني نمودن فرد و جامعه. مفهوم دوم همان دين در عرف غرب در قرون اخير است؛ يعني، دين در عرف سكولاريسم كه با سياست و امور اجتماعي رابطه مؤثر و جدي ندارد، ولي دين به مفهوم سوم، دين در عرف انديشه شيعه و اسلام نبوي و مكتب اهلبيت(ع) است كه ديني كردن زندگي فردي و اجتماعي بشر را اصل جدايي ناپذير و رسالت تغييرناپذير خود مي شناسد.
فلسفه دين
اينك فلسفه دين را مي توان دانشي دانست كه به عنوان شاخه اي از فلسفه، درباره گزاره هاي بنيادين و اصول زيرساختي دين به بحث و بررسي مي پردازد. به عبارت ديگر، دانشي است كه دين را به عنوان يك پديده در نظر گرفته و از مبادي تصوري و تصديقي آن چون تعريف دين، تاريخ دين، هدف و كارآمدي دين و... پرسش هايي به عمل مي آورد و به پاسخ آنها مي پردازد.
كلام
كلام در لغت به معناي نشانه، سخن، جمله و اثر گذار به كار رفته است و در اصطلاح دانشي است كه درباره مباني و اركان دين بحث مي كند و از حريم آن به دفاع مي پردازد. تفاوت علم كلام با فلسفه دين در اين است كه روش علم كلام عقلي، نقلي، جدلي، شهودي و حتي تاريخي و تجربي است، ولي روش فلسفه دين فقط برهاني و عقلي است، زيرا شعبه اي از فلسفه است. تمايز آن دو به لحاظ موضوع و هدف نيز بر كسي پوشيده نيست؛ يعني موضوع علم كلام مباني و اصول درون ساختاري دين است، در حالي كه موضوع فلسفه دين قضاياي زيرساختي ـ برون ساختاري دين است. چنان كه هدف علم كلام شناخت اصول و پايه هاي دين است، اما فلسفه دين با مجموعه دين ـ اعم از اصول و فروع آن ـ سر و كار دارد.
كلام قديم و دانش مسائل جديد كلامي
ممكن است چنين به نظر آيد كه چون علم كلام، علم به اصول و مباني درون ساختاري دين است، صفات قديم و جديد در قلمرو آن مفهومي ندارد؛ ولي با اندك تأملي مي توان دريافت كه يك علم ممكن است بر قلمرو و گستره مسائلش افزوده شود؛ مانند پزشكي كه در عين هم خانوادگي علوم متعددش، گسترش قابل ملاحظه اي يافته است. علم كلام نيز از دو جهت در معرض توسعه و تكثير قرار گرفت: يكي لزوم مباحث تطبيقي و ديگر ارتباط جدي مسائل آن با علوم بشري.
كلام قديم به طور عمده بر نظريات و ديدگاه هاي فرقه هايي چون معتزله، اشاعره و اهل حديث تأكيد داشت، در حالي كه رهيافت جديد، رهيافت تطبيقي ميان اديان است و مباحث را به صورت بين الادياني مطرح مي كند. از سوي ديگر توسعه علوم بشري بعد از قرون وسطي، مباحث كلامي غرب را مورد تغيير و تحول قرار داد. نظريه مركزيت خورشيد گاليله، در نگرش كليسا به انسان چالش ايجاد كرد و مكانيك نيوتن، نگرش متكلمان به رابطه خدا و جهان را به رابطه ساعت با ساعت ساز تنزل داد. به همين ترتيب اصول داروين در زيست شناسي نيز در قلمرو عدل الهي و برهان نظم چالش هاي جدي به وجود آورد.
از سوي ديگر، اين رهيافت ها و رويكردهاي جديد، رهيافت ديگري را نيز به همراه داشت و آن اتخاذ روش فلسفي در مباحث و رويكردهاي بيروني بود. به عبارت ديگر، بررسي تطبيقي مسائل كلامي و چالش هاي آن با علوم ديگر، جز با رويكرد فلسفي و روش برهاني و با گرايش بيروني قابل طرح نيست، زيرا اديان ديگر و علوم در خارج از حيطه مسائل كلامي قرار دارند. پس مسائل جديد كلامي با سه ويژگي از كلام پيشين متمايز مي شود: رهيافت تطبيقي، رهيافت علمي و رهيافت فلسفي و بيروني به لحاظ روش تحقيق. به موجب همين، مي توان دانش مسائل جديد كلامي را بدين گونه تعريف نمود: دانشي كه مسائل كلامي را با رويكرد تطبيقي بين الادياني و علمي بشري و رهيافت فلسفي و بيروني مورد بحث قرار مي دهد.
2. مسائل فلسفه دين و دانش مسائل جديد كلامي
با توجه به تمايزهاي ياد شده، مي توان به معرفي مسائل فلسفه دين و دانش مسائل جديد كلامي پرداخت:
1. 2. مسائل فلسفه دين
فلسفه دين كه شاخه اي از فلسفه است به بررسي مسائل زير مي پردازد:
تعريف دين: اين كه دين را چگونه مي توان تعريف نمود؟
منشأ دين: علل رويكرد بشر به دين چه بوده است؟ آيا دين گرايي صرفاً منشأ آسماني دارد يا اين كه فاقد ريشه منطقي و اصيل است؟
قلمروهاي دين (انتظارات بشر از دين): آيا دين فقط به عرصه رابطه عبادي با خدا مربوط مي شود يا اين كه در عرصه اجتماع و روابط بين المللي نيز داراي برنامه و اصول است؟
رابطه دين با علوم بشري: آيا دين با علوم تجربي و انساني ناسازگار است يا اين كه با آن علوم هم سويي دارد؟
رابطه دين با اديان ديگر: اين مسأله سه مسأله ديگر را به عنوان زير مجموعه خود شامل مي شود: 1. دين شناسي تطبيقي؛ 2. وحدت و كثرت اديان (پلوراليسم ديني)؛ 3. كمال و نقص اديان (خاتميت).
رابطه دين و دنيا (سكولاريسم و عدم آن): آيا دين با دنيا بيگانه است يا اين كه درباره دنيا و امور زميني نيز رسالت دارد؟
رابطه دين با عرفان، فلسفه، هنر و ادبيات و اسطوره: آيا دين عين عرفان، فلسفه و... است يا اين كه با آنها متمايز است و فقط داد و ستد خاصي دارد؟
هويت علوم ديني: علوم ديني در دنياي مسيحيت و يهود و اسلام چه هويتي دارند؟ آيا مي توان اين علوم را مانند علوم بشري دانست؟
روش شناسي شناخت دين: دين را با چه روشي مي توان شناخت؟ آيا روش آن روش مشائي و معتزله است يا آن كه روش اخباريون و اشاعره درست است و يا... ؟
دين و تكامل معرفت بشري: اين بحث سه بحث كلان را به عنوان زيرمجموعه شامل مي شود: 1. قبض و بسط تئوريك دين؛ 2. قداست و عدم قداست دين؛ 3. دين و عصري بودن (دين و تجدد).
دين و مسأله احياگري: مرگ و احياي دين چه مفهومي دارد؟ احياگران چه ويژگي هايي دارند؟
تاريخ دين: دين در تاريخ غرب، دين در تاريخ مسلمين و... .
اسلام ناب و تعدد قرائت ها: آيا با وجود فهم هاي مختلف از دين مي توان به دين ناب و اسلام اصيل دست يافت؟
اين مسائل مهم ترين پرسش هاي مطرح در عرصه فلسفه دين در زمان ما هستند.
2. 2. مباحث جديد كلامي
مسائل مهم اين دانش در دو قلمرو كلان مطرح مي شوند:
الف. كلام تطبيقي (مسائل بين الادياني): اين مسائل از اين قبيل اند: خدا در اديان، عدل الهي در اديان، نبوت در اديان، امامت در اديان، معاد در اديان، و... .
ب. كلام علمي (مسائل بين الاذهاني): اين مسائل از ارتباط مباحث كلامي با علوم بشري ناشي شده اند. مهم ترين مباحث مطرح در اين قلمرو عبارتند از:
رابطه خدا با طبيعت: آيا خدا بسان ساعت ساز است كه جهان را ساخته و آن را به حال خود واگذاشته است يا رابطه خدا با جهان از نوع رابطه روح آدمي با قواي اداراكي و تحريكي است؟
رابطه خدا با انسان: آيا رابطه خدا با انسان مانند رابطه خدا با گياهان و حيوانات است يا اين كه انسان هدف و علت غايي آفرينش بوده است؟
خدا و فلسفه: آيا براهين فلسفي مي توانند خداي واقعي را اثبات كنند؟
خدا و علوم تجربي: علوم تجربي تا چه ميزان در اثبات وجود خدا كارآمد هستند؟
عدل الهي و فلسفه و علوم: عدل الهي چه ميزان از طريق فلسفه و علوم قابل اثبات است؟
عقل، وحي و دانش تجربي: رابطه عقل با وحي و وحي با دانش تجربي چگونه است؟ آيا با عقل و علوم تجربي مي توان وحي الهي را اثبات نمود؟
پيامبران و تمدن بشري: آيا پيامبران تمدن جديدي مي آورند يا اين كه فقط مكمل فرهنگ و تمدن عقلاني هستند؟
قرآن، كتب مقدس و علوم بشري: قرآن و كتب مقدس چگونه با علوم بشري رابطه برقرار مي كنند؟
رهبري ديني و رهبري بشري: آيا امامت و رهبري در فلسفه سياسي اهل سنت و شيعه، همان رهبري هاي مطرح در نظام دموكراسي يا تئوكراسي و يا... است؟
معاد و علوم تجربي: آيا معاد از طريق علوم تجربي قابل اثبات است؟
اين مسائل و نظير آنها مهم ترين و انديشه سوزترين مسائلي است كه پيدايش دانش جديد و جداگانه «مسائل جديد كلامي» را موجّه ساخته است. در پرتو اين تأملات مي توان تلقي ها و برداشت هاي ناتمام از تمايز ميان مباحث فلسفه دين و مسائل جديد كلامي را ارزيابي نمود و به خام انديشي هاي مشهود پايان داد. براي مثال، گفته اند: كلام جديد بر اساس شك و ترديد استوار است، اما كلام قديم بر يقين. متكلمان قديم، اول باور مي كردند و سپس به اثبات و دفاع مي پرداختند، در حالي كه در كلام جديد اول شك مي شود و پس از آن مسأله مدلل و مبرهن مي شود. عده اي ديگر گفته اند: كلام جديد يعني مباحث مربوط به رابطه علم و دين و گروهي ديگر مي گويند: كلام جديد يعني معجوني از مسائل جديد كلامي و فلسفه دين و يا كلام جديد يعني نگاه بيروني به دين، امّا كلام قديم يعني نگاه دروني به دين.
بديهي است كه تمامي نظريه هاي يادشده به جاي تفكيك درست، به آشفتگي بيشتر دامن مي زنند و از نظر منطقي و علم شناسي نيز قابل دفاع نيستند؛ زيرا متكلمان شيعه و تا حدودي معتزله بيشترين اعتمادشان در مباحث كلامي، عقل و برهان است. اينك چگونه ممكن است هم يقين و تعصب اعتقادي داشت و هم به عقل و برهان ملتزم بود؟ از طرف ديگر، بحث رابطه علم و دين و مسائل بيروني دين يا به فلسفه دين مربوط است و يا با فلسفه دين مخلوط شده است.
................................................................
نویسنده: عباس سالك قزويني.
منبع: www.tebyan.net
|