پیشرفت های علوم تجربی و رشد سریع فنون و تكنیك در دو قرن اخیر از یك سو، و نارسایی مفاهیم كلامی و احیاناً تعارض أدیان اهل كتاب با دستاوردهای دانش های تجربی از سوی دیگر، دین باوران غربی را كه بیشتر به مسیحیت گرویده بودند با مسائل و مشكلات انبوه و دشواری مواجه ساخت. هر یك از نحله های مذهبی یا فلسفی در مقابل این تهاجم گسترده به مقابله یا واكنش پرداختند و در این جنگ و گریز، نگرش های معرفت شناختی، مذهبی و الهیاتی نوین و گوناگونی به ظهور رسید. ویژگی برجسته غالب آن نگرش ها عقب نشینی از دعاوی و باورهای جزمی مسیحیت و یهودیت و دیگر ادیان آمیخته با خرافات بود(1) و در نتیجه، حتی توانایی عقل انسان برای اثبات باورهای حق و یقینی ادیان الهی هم چون اعتقاد به وجود خداوند متعال و مانند آن زیر سؤال رفت. پاره ای از اندیشمندان غربی پس از آنكه عقل نظری را ناتوان دیدند به عقل عملی روی آوردند و استدلال هایی از راه عقل عملی برای اثبات وجود خداوند متعال اقامه كردند.(2)
در الهیات مسیحی كه نحله ها و مكتب های بسیاری دین را وحیانی revealed می دانستند و عقل و وحی را با یكدیگر در تعارض می دیدند، و در برابر آنها گروهی به عقل دل مشغول داشتند و الهیاتی مبتنی بر عقل Natural Theology پایه ریزی كردند. بدین سان، گروهی مدافع الهیات وحیانی بودند و عقل را در دستیابی به باورهای دینی؛ به ویژه تثلیث، مرگ فدیه وار عیسی(ع) برای رستگاری و نجات بشر از گناه جبلی؛ ناتوان می دیدند. ایمان گرایانی چون كی یركگارد و ویتگنشتاین با این دیدگاه شباهت نظری بسیاری داشتند و علاقه خود را در این نگرش می یافتند. بسیاری از متكلمان مسیحی معتقد بوده و هستند كه ایمان امری فوق عقل و استدلال است، وجود خداوند در مسیح تجلّی كرده و از راه عیسی باید او را شناخت. در مقابل، بسیاری از اندیشمندان غربی بر این باور بودند كه به كمك عقل می توان دعاوی دین همچون وجود خداوند را اثبات كرد.(3) آنها با دلیل هایی همچون برهان نظم و اتقان صنع وجود خداوند را اثبات می كردند. با نقادی هیوم و كانت از این براهین خصوصاً، و نقادی كانت از توانایی عقل نظری برای اثبات دعاوی و باورهای فلسفی و دینی عموماً و نارسایی و ضعف مفاهیم فلسفی و كلامی در غرب، پیروان الهیات طبیعی (الهیات مبتنی بر عقل) و نگرش های كلامی مبتنی بر عقل نظری شكست سختی متحمّل شدند و در نتیجه، تئوری ها و نظریه های بدیلی برای تحقیق در كلام، فلسفه و دین ارائه شد. عقل عملی یكی از این شیوه های بدیل بود. تا اینكه متكلم آلمانی فردریش شلایرماخر (1768 ـ 1834.م) در قرن نوزدهم شیوه دیگری پیشنهاد كرد. او راهِ دستیابی به دین را نه عقلانی می دانست و نه وحیانی، و دین را نه محصول عقل نظری تلقّی می كرد و نه عقل عملی و نه اراده اخلاقی بلكه دین را محصول تجربه یا انتباه دینی Religious Awarness می دانست. به نظر وی، دین موضوع یك احساس زنده است و نه پیامد امری دور از احساس دینی و غایب از تجربه دینی.(4)
دیدگان نوین شلایرماخر كه احتمالاً در كلام پیشینیان قابل ردیابی است، تأثیر ژرفی بر نگرش های كلامی و فلسفی معاصر داشته است تا آنجا كه او را معمار الهیات لیبرال Theology Liberal تلقی كرده اند. در هر صورت، لیبرالیسم دینی ریشه در نگرش های وی دارد. علاوه بر لیبرالیسم دینی، لیبرالیسمی در سیاست مشاهده می شود كه اندیشمندانی آن نوع لیبرالیسم را منشأ لیبرالیسم دینی می دانند. به هر حال، لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم سیاسی دیدگاه هایی نوظهور در قرون اخیرند كه مشتركات بسیاری با یكدیگر دارند. یكی از مهمترین و برجسته ترین وجوه اشتراك لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم سیاسی مسأله تمایز و جدایی ای است كه هر دو دیدگاه بین قلمرو امور شخصی Private و امور عمومی Public قایلند. هر دو دیدگاه علی رغم تفاوت هایی كه دارند در این مسأله با یكدیگر مشتركند كه باورهای دینی و اعتقادات مذهبی به حوزه شخصی اختصاص دارد، گو اینكه توجیه فلسفی و كلامی یا توجیه سیاسی آنها متفاوت است.
براساس لیبرالیسم سیاسی، اعتقادات و باورهای هر كس در حوزه فردی و شخصی محترم است و دولت باید زمینه ای را فراهم كند كه هر شخص بتواند برای انجام مراسم مذهبی خود آزادی عمل داشته باشد. طبق این نگرش، هر كس در باورها و مراسم مذهبی در حوزه شخصی آزاد است ولی اگر باورها یا مناسك مربوط به حوزه شخصی با مقررات دولتی در تعارض باشد، در اینجا میان شخص و دولت نزاع درمی گیرد و معمولاً نزاع به نفع دولت خاتمه می یابد. براساس لیبرالیسم دینی، اصولاً دین امری شخصی است و باورهای دینی امری غایب از حواس یا احساس درونی انسان نیست بلكه تجربه دینی مانند تجربه حسی از احساس زنده و غیر غایب حكایت دارد. بدین سان، دین امری شخصی است كه با تجربه شخصی و انتباه فردی تحقق می یابد و همان گوهر دین است. شریعت مجموعه ای از احكام و سنن و باورهای دور از دسترسِ احساسِ دینی نیست بلكه هر كسی خود در آن حضور دارد. كتاب مقدّس و داستان های اولیای دین از این نظر كه در برانگیختن چنین احساس شخصی نقش بسزایی دارد برای دین باوران در خور توجه است. هر چند ممكن است لیبرال های دینی به تقسیم قاطع میان قلمرو شخصی و قلمرو عمومی تصریح نكرده باشند و یا حتی آن را مورد غفلت قرار داده باشند ولی پیامد و نتیجه منطقی چنین نگرشی، جدانگاری میان قلمرو امور شخصی و قلمرو امور عمومی است.
مدافعان لیبرالیسم دینی معتقدند كه با پذیرش این دیدگاه، بسیاری از مشكلات معرفت شناختی و غیرمعرفت شناختی فلسفه دین و كلام معاصر مرتفع می گردد. براساس این نگرش، گرچه عقل از موجّه و مستدلّ كردن باورهای دینی و اعتقادات مذهبی ناتوان است ولی احساس و تجربه دینی موجّه باورهای دینی و اعتقادات مذهبی است؛ هم چنان كه احساس تجربی یا تجربه حسّی توجیه گر باورهای حسّی می باشد. بدین سان، دین و علم یا دین و عقل با یكدیگر تعارضی ندارند. دین پدیده ای مربوط به احساس درونی و تجربه دینی است و با احساس شخصی شناخته می شود؛ همچنان كه جهان طبیعت موضوعِ شناختِ حسی است و معرفت بدان از طریق حواس تحقق می یابد. با این شیوه بسیاری از مشكلات كلامی معاصر و فلسفه دین مرتفع می گردد و دین پدیده ای مختص به قلمرو شخصی می شود.
لیبرالیسم سیاسی و دینی، علی رغم تفاوت ها و امتیازاتشان، روابط تاریخی و نظری (تئوریك) مهمّی دارند. در حالی كه حركت شلایرماخر در اروپا در اواخر قرن نوزدهم به عنوان پروتستانتیسم لیبرال شناخته شد، در همان زمان و مكان واژه لیبرالیسم برای این به كار رفت كه یك ایدئولوژی سیاسی را در اروپای اواخر قرن نوزدهم معرفی نماید. هر چند پروتستان های لیبرالی ای هستند كه از نظر سیاسی لیبرال نیستند و لیبرال های سیاسی ای وجود دارند كه بهره ای از لیبرالیسم دینی ندارد ولی طرز نگرش لیبرال های دینی و سیاسی در امور اخلاقی، اجتماعی و سیاسی غالباً یكسان است. لیبرالیسم سیاسی به عنوان یك ایدئولوژی سیاسی تعریف دقیقی ندارد ولی همه لیبرال های سیاسی مشتركاتی دارند؛ همه آنها بر اهمیت تساهل، تسامح، آزادی و حقوق فردی تأكید می كنند.
ریشه و منشأ لیبرالیسم دینی، لیبرالیسم سیاسی است. ابتدا لیبرالیسم سیاسی كه واكنشی در قبال جنگ ها و كشتارهای دسته جمعی بود، پدیدار شد. عده ای از سیاستمداران، تعصّب را كه منشأ آن همه رفتارهای غیر انسانی و وحشیانه بود، نشانه رفتند و فلسفه سیاسی لیبرالیسم را كه بر تسامح، مدارا و آزادی پافشاری دارد، بنیان نهادند. سپس لیبرالیسم دینی به منظور توجیه كلامی یا دفاع فلسفی از لیبرالیسم سیاسی ظاهر شد. بعضی از متكلمان مسیحی آنگاه كه خود را با این پدیده و نگرش نوین مواجه دیدند به دفاع از آن پرداختند. از نظر تاریخی، لیبرالیسم تا دوره نهضت اصلاح دینی (رنسانس) قابل رهگیری و تعقیب است. در آن عصر مایه های دینی و مذهبی برای پیدایش لیبرالیسم وجود داشته و در نتیجه موجب پیدایش لیبرالیسم سیاسی كه مهمترین پیامد آن سكولاریسم می باشد، شده است. شلایر ماخر، متكلم آلمانی، به دفاع كلامی از این دیدگاه پرداخت و تا آنجا پیش رفت كه او را ـ معمولاً ـ معمار و بنیان گذار اصلی لیبرالیسم دینی تلقی می كنند.(5)
در این سیر تاریخی می توان مدرنیسم و پست مدرنیسم را جلوه هایی از لیبرالیسم دینی دانست. از ویژگی های برجسته و مهم لیبرالیسم، تقسیم قاطع میان قلمرو امور شخصی و امور عمومی است. به نظر لیبرال های سیاسی، اشخاص حقوقی دارند كه دولت را از مداخله در قلمرو شخصی باز می دارد. سكولاریسم یا نگرش جدایی دین از سیاست مهمترین تفكیك میان حوزه امور شخصی و امور عمومی است. لیبرال ها بر آزادی شخصی و بیش از همه آزادی عقیده ـ خصوصاً باورهای دینی ـ تأكید دارند. آزادی بیان تعبیر دیگری از همان آزادی عقیده است. وظیفه و نقش دولت به تأمین آزادی های فردی محدود می شود. گاهی از اوقات لیبرالیسم دینی به مدرنیسم Modernism تعریف می شود ولی بهتر است پروتستانتیسم لیبرال را نوع مؤثری از مدرنیسم دانست. مدرنیسم اصطلاحی است برای همه نهضت های اصلاح طلب كه بر نیاز دین به تطبیق، سازگاری و هماهنگی با واقعیت های جهان مدرن تأكید دارند.
________________________________________
پی نوشت ها:
1. ر.ك: نگارنده، فلسفه دین، فصل اول: معایر ارزیابی عقاید دینی.
2. ر.ك: ایمانوئل كانت، نقد عقل محض Critique of Pure Reason
3. ر.ك: ایان باریور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی و نگارنده، دین شناسی، فصل اول: عقلانیت دین.
4. ر.ك: فلسفه دین: در مبحث معیار ارزیابی عقاید دینی و مبانی معرفت شناختی باورهای دینی به تفصیل در مورد این شیوه ها به بحث پرداخته ایم.
5. بدین سان روشن می شود كه: مایه های دینی و مذهبی عامل پیدایش لیبرالیسم سیاسی و سكولاریسم عامل پیدایش لیبرالیسم دینی است. پیشینه تاریخی لیبرالیسم دینی به قرن نوزدهم می رسد كه با شلایر ماخر آغاز می شود. منشأ آن، لیبرالیسم سیاسی است كه نفوذ آن به دو قرن می رسد. جریان لیبرالیسم با ریشه های دینی آن به رنسانس منتهی می گردد و در نتیجه سابقه كل آن از چهار یا پنج قرن تجاوز نمی كند.
............................
منبع: محمد حسين زاده- دين شناسي.
|