هرگاه سخن از ترجمه به طور عام و ترجمه قرآن كريم به طور خاص به ميان مي آيد، دو اصطلاح زبان مبدأ و زبان مقصد و ضرورت آشنايي و تسلط مترجم بر اين دو، مطرح مي گردد. دليل اين امر هم روشن است؛ سكه ترجمه دو رو دارد: فهم متن و تفهيم آن. ترديدي نيست كه تسلط و مهارت مترجم در فهم متن زبان مبدأ، و سپس تفهيم آن به مخاطب فرضي زبان مقصد از ضروريات هر برگرداني است و شرط وافي به مقصود بودنِ هر ترجمه اي نيز وجود چنين مهارتي در مترجم است كه بدون آن، عمل (فرايند) ترجمه، قرين توفيق نخواهد بود. به بيان ديگر، همان گونه كه در كتاب هاي مربوط به مباني نظري ترجمه نيز آمده است، هر قدر تسلط مترجم بر سطوح مختلف دو زبان بيشتر و به حدّ آرماني و ايده آل نزديكتر باشد، به همان ميزان احتمال توفيق وي در برگردان خوب متن بيشتر مي شود. به واقع، هر عيب و نقصي در يك ترجمه مشاهده شود، مستقيما ــ و گاهي به طور غير مستقيم ــ مدلول ضعف مترجم در زبان مبدأ و يا زبان مقصد است. در مقالات و تحقيقات مربوط به امر ترجمه، و خصوصا ترجمه قرآن كريم، به ضرورتِ تسلّط و مهارت مترجم بر دو زبان پرداخته شده و در اين باره، فراوان سخن به ميان رفته است. ليكن در حوزه ترجمه كلام قدسي وحي، سؤالي كه معمولاً به ذهن هر پژوهشگري متبادر مي شود، اين است كه در اين حوزه خاص، با آن ويژگي هاي منحصر به فردش، اهميت كدام روي اين سكه بيشتر است؟ به سخن ديگر، آيا اشتباهاتِ ــ مع الأسف ــ متنابهي كه مترجمان معزّز و بزرگوار قرآن كريم در برگردان اين كلام آسماني مرتكب شده اند، ناشي از ضعف آنان در فهم متن قرآن شريف بوده است يا ضعف آنان در تفهيم آن در زبان مقصد؟ و يا هر دو؟ اين قلم بنا دارد در مقالي فشرده و مختصر پاسخي براي اين سؤال و دلايل آن بيابد. آنچه نگارنده در اظهار نظرها و مقالات و تحقيقات قرآن پژوهان يافته است آن است كه اين بزرگواران بر سه دسته اند: دسته اوّل كه ظاهرا اكثريت آنان را تشكيل مي دهند، برآنند كه اشكالات موجود در ترجمه ها بيشتر مدلول عدم مهارت و تسلّط مترجم در زبان قرآن است تا زبان مقصد. اين گروه با ارائه شواهدي واژگاني از اشكالات موجود در برخي ترجمه هاي قرآن كريم ــ نظير واژگان قَصَص، سمّاعون و... ــ معتقدند دليل وجود اين اشكالات آن است كه مترجم محترم در فهم آن واژه يا عبارت، مشكل داشته است. اين گروه براي تسلّط مترجم در زبان مبدأ 75% و در زبان مقصد 25% نقش قائلند. دسته دوم كه به نظر مي رسد تعدادشان هم كم نيست، معتقدند مترجم بايد به طور پاياپاي و علي السويه بر هر دو زبان به يك اندازه تسلط داشته باشد. در غير اين صورت، در برگردان متن دچار مشكل خواهد شد. از ديد اينان، شرط كفايت و توفيق هر ترجمه اي، مهارت مترجم به ميزان 50% در زبان مبدأ، و 50% در زبان مقصد است. و سرانجام، دسته سوم كه تعدادشان اندك مي نمايد، بر اين باورند كه تسلط مترجم بر زبان مقصد، اهميتي به مراتب بيش از تسلّط او بر زبان مبدأ دارد و مشكل اصلي متون ترجمه شده عموما، و ترجمه هاي قرآن كريم خصوصا، در ضعف مترجمان در تفهيمِ برداشت و فهم خود از متن اصلي نهفته است. در نگاه اين گروه، 25% تسلط و مهارت در فهم متن زبان مبدأ كافي است و 75% تلاش و مهارت مترجم بايد روي زبان مقصد متمركز باشد. اين قلم نيز كه در شمار افراد دسته سوم قرار دارد، بر اين اعتقاد است كه بخش عمده اشكالات موجود در ترجمه هاي قرآن كريم، حاصل عدم تسلّط و مهارت مترجمان محترم كلام وحي در زبان مقصد است(1) و گرنه شايد بتوان با اندكي تسامح ادعا كرد كه تقريبا همه مترجمان بزرگوار مصحف شريف درك و برداشت مشابهي از فحواي آيات شريفه اين كتاب داشته اند؛ ليكن به دليل اختلاف درجات و مراتب آشنايي و مهارت آنان در زبان مقصد، با ترجمه هاي مختلفي رو به روييم. به بيان ديگر، اختلافات موجود در برگردان هاي گوناگون از قرآن كريم، بيشتر ناشي از اختلاف مترجمان محترم در نحوه تفهيم فحواي آيات در زبان مقصد است، تا فهم آنان از خود آيات. واقع امر آن است كه از اشكالات واژگاني ترجمه هاي قرآن كريم كه بگذريم، يكي از مهمترين مشكلات اكثر ترجمه هاي كلام وحي به فارسي در عصر حاضر، مشكل فارسي نويسي مترجمان است؛ بدان معني كه نگارش فارسي اين افراد محترم بعضا حتي در سطوح ابتدايي زباني مانند دستور زبان، توالي عناصر نحوي، نقطه گذاري، و... اشكالات فاحش دارد. به چند نمونه توجه كنيد:
* «إِذَا جَاءَ اَجَلُهُم فَلاَ يَستَأخِرُونَ سَاعَةً... ؛ چون فرا رسد، ساعتي دير زود نگردد...» (يونس،آیه 49) (2)
* «وَاللّهُ خَلَقَكُم ثُمَّ يَتَوَفَّاكُم وَمِنْكُم مَن يُرَدُّ اِلَي... ؛ و خدا شما بندگان را آفريده و بعضي را به سن انحطاط پيري...» (نحل،آیه 79) (3)
* «فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعدُ بِالدّين؛ پس چه چيز تكذيب كند از اين پس» (تين،آیه 7) (4)
* «وَالعَادِياتِ ضَبحا؛ سوگند به دوندگان به ستوه آمدن» (عاديات،آیه1) (5)
* «فَالِقُ الإصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيلَ سَكَنا وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ حُسبانا ذَلِكَ تَقدِيرُ العَزِيزِ الْعَليِمِ؛ خداست شكافنده پرده صبحگاهان و شب را بر آسايش خلق او مقرر داشته و خورشيد و ماه را به نظمي معين او به گردش درآورده اين (نظم ثابت عالم) به تقدير خداي منظم مقتدر و داناست»(انعام،آیه 96) (6)
* «أُعَذِّبُه عَذَابا لاَاُعَذِّبُهُ أحدا مِنَ العَالَمين؛ من او را عذابي كنم كه هيچ يك از عالَم هاي آفريدگان را چنان عذابي نكنم»(مائده،آیه 115) (7)
* «صِبغَةَ اللّه وَمَن اَحسَنُ مِنَ اللّهِ صِبغَةً... ؛ آراستن خدايي است و كيست بهتر از خدا به آراستن...»(بقره،آیه 138) (8)
* «اَيَوَدُّ اَحَدُكُم اَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخيلٍ وَاَعنَابٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُ فِيها مِن كلِّ الثَّمراتِ وَاَصَابَهُ الكِبَرُ وَلَهُ ذُرّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَاَصَابَهَا اِعصَارٌ فيه نارٌ فَاحتَرَقَت... ؛ مگر يكي از شما دوست دارد باغي داشته باشد از نخل ها و تاك ها از همه گونه ميوه در آن و پيري بدو رسيده و فرزنداني ناتوان دارد و گردبادي آتش به باغ رسيده و بسوخته»(بقره،آیه 266) (9)
* «فَاَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهم واللّه شَديدُ العِقَاب؛ خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و خداوند شديد العقاب است» (آل عمران،آیه11) (10)
* «رَأَيتُهُم لِي سَاجِدِين؛ ديدم آنها براي من سجده مي كنند» (يوسف ،آیه4) (11)
* «قائما بِالقِسطِ لاَاِله اِلاّ هُوالعَزِيزُ الحَكيم؛ در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد؛ معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است»(آل عمران،آیه18) (12)
نيازي به يادآوري نيست كه موارد فوق الأشاره، تنها مشتي نمونه خروار است و يافتن نظير چنين جملات و عباراتي در اكثر ترجمه ها، كار وقتگير و دشواري نيست و با اندك تورّقي و با رف اندك وقتي مي توان نمونه هاي بسياري از اين دست را يافت. هم چنان كه ملاحظه مي شود، «فارسي نبودن» ساختارِ ــ به اصطلاح ــ ترجمه هاي فوق نياز به توضيح ندارد و در همان بادي ار، هويداست. لطفا يكبار ديگر ترجمه هاي فوق را بخوانيد تا دريابيد جملات تا چه حد مغشوش و در هم ريخته اند و چنين ترجمه هايي بدون هيچ ويرايشي و بدون آن كه شخص ديگري اين ــ به اصطلاح ــ ترجمه ها را باز بيني كند، حروف چيني شده و روي كاغذ آمده و روانه بازاري شده كه متأسفانه هنوز اشباع نشده است و براي مشتريان آن، نام مترجم و كيفيت كار او اهميتي ندارد.(13) ناگفته نبايد گذاشت كه سعي اين مترجمان محترم صد البته مشكور است، چرا كه در اغلب موارد، اين بزرگواران براي پرهيز از افزودن كلماتي از خود به متن قران كريم در ترجمه و به زعم خود، براي حفظ امانت در ترجمه، چنين عبارات و جملاتي را نوشته اند؛ ليكن همان گونه كه در جاي ديگري بحث كرده ايم،(14) امانت در ترجمه به معناي آن نيست كه، في المثل، به ازاي هر واژه در زبان مبدأ، واژه معادلي در ترجمه بياوريم و بعد همان واژگان را با همان توالي و ترتيب كنار هم بچينيم و آن را ترجمه قرآن كريم بناميم. به اعتقاد اين قلم، اين كار اگر چه با نيّت حفظ امانت در ترجمه صورت گرفته باشد، وافي به مقصود نيست، زيرا به جاي آن كه امانت را در برگردان محتواي آيات شريفه رعايت كند، باعث ايجاد تبعاتي مي گردد كه اهم آنها بدين قرار است:
الف. عدم رعايت امانت در ترجمه: در ترجمه هر متني، مترجم موظف به حفظ امانت در ترجمه است؛ يعني مترجم مجاز به افزودن چيزي به متن و يا كاستن چيزي از آن و يا پس و پيش كردن عبارات و عناصري كه در شكل يا محتواي متن اصلي داراي كاركرد و نقشي هستند، و يا برگردان متن زبان مبدأ، به شيوه اي كه با اسلوب نحوي و ساختار جملات و توالي معمول واژگان در زبان مقصد هم خواني نداشته باشد، نيست. در كل بايد گفت هر عملي كه منجر به تحريف و دستكاري در پيام دريافتي و تأثير مستنبط از خواندن آن ترجمه در ذهن مخاطبِ مفروض گردد، عدم رعايت امانت در ترجمه تلقي مي شود. براي پيشگيري از چنين امري، بايد اصول تعادل ترجمه اي (translation equivalency) كه در كتاب هاي مربوط به فنّ ترجمه اختصارا TEخوانده مي شود، مراعات گردد. از جمله اين اصول مي توان از تعادل در سطح واژگان، بافتار، ساختار، پيش تصورات، سازمان عناصر آشنا و نا آشنا، تأثير ادراكي و... نام برد كه مفصلاً در كتاب درآمدي بر اصول و روش ترجمه، تأليف دكتر لطفي پور ساعدي از انتشارات مركز نشر دانشگاهي بحث شده است. با يك نگاه اجمالي و اوليه به ترجمه هاي پيش گفته، خواننده در مي يابد كه اين ترجمه ها در بسياري از اين سطوح، مشكل اساسي دارند و در ترجمه امانت را مراعات نكرده اند و ترجمه اي امين محسوب نمي شوند. عيب كار اين جاست كه تازه تمامي اين اصول مورد بحث در كتاب هاي فنّ ترجمه، ناظر بر ترجمه متون بشر ساخته اند، چه رسد به برگردان كلام وحي كه خداوند متعال، پيامبر رحمت را كه اشرف كائنات و مخلوقات است، در صورت دستكاري در محتواي آيات وحي شده بر قلب مباركش، به صراحت تهديد به قطع رگ گردن مي كند.(15) به راستي چگونه مي توان پذيرفت كه در برگردان مقدس ترين متن مسلمانان جهان، مترجمي حق داشته باشد ابتدايي ترين و شناخته شده ترين اصول ترجمه را ناديده بگيرد و ترجمه اي را به جامعه عرضه كند كه ــ همان گونه كه در مورد مثال هاي پيش گفته ملاحظه شد ــ حتي در سطوح ابتدايي زباني مانند دستور زبان، نقطه گذاري، توالي عناصر نحوي، ساختار و سازمان عناصر تشكيل دهنده جملات و... اشكالات غير قابل توجيه داشته باشد و با كلام وحي، آن كند كه حتي در ترجمه ادبيات كودك نيز در هيچ كجاي جهان، از جمله كشور ما، سابقه ندارد؟!
ب. كاستن از زيبايي بيان قرآني: با قرائت چنين ترجمه هايي و مقايسه آنها با متن آيات شريفه قرآن كريم، خواننده در مي يابد كه حتي اندكي از آن همه عظمت دست نايافتني بياني و شكوه سحر انگيز كلامي در اين ــ به اصطلاح ــ ترجمه ها بازتابانده نشده است و حتي اين ترجمه ها باعث شده اند متن زبان مبدأ براي خواننده ترجمه در زبان مقصد، بسيار سخيف و بد جلوه كند. دريغ و افسوس كه مترجمان آثار بشر ساخته، در برگردانِ فلان اثر ادبي و شاهكار نويسندگان زبان ها و فرهنگ ها و ملل ديگر، آن همه وسواس و دقت به خرج مي دهند، ليكن با كمال تأسف برخي مترجمان محترم قرآن، ناخواسته و ندانسته، ابداً توجهي به ابتدايي ترين اصول ترجمه ندارند و كسي و سازماني هم براي نظارت بر اين امر و دادن تذكرات و پيشنهادهاي لازم به مترجم محترم و سامان و سازمان دادن به ترجمه كلام قدسي وحي، وجود ندارد و امر مهمي چون ترجمه مقدس ترين كلام جامعه بشري، بي هيچ چاره جويي و نظارت و انديشه اي از سوي فرهيختگان قوم و انديشمندان جامعه، به حال خود رها شده است. به راستي اين درد را به كجا بايد برد؟ و به كه بايد گفت؟
ج. دفع نوجوانان، جوانان و تحصيل كردگان: وجود ترجمه هايي از اين دست در جامعه موجب دفع جوانان مراجعه كننده به اين ترجمه ها مي شود، چرا كه فرد به طور ناخود آگاه، از نظر رواني در معرض ترجمه اي قرار مي گيرد كه قرار است به زبان او باشد، ولي كمترين هم خواني و تطابقي با دانش زباني ناخود آگاهِ وي و نيز شيوه اي كه او خود، به طور روزمره به زبان خود صحبت مي كند ندارد. در واقع، چنين ترجمه هايي به جاي جاذبه، دافعه قوي تري دارند! و از اين رهگذر، محتمل است كه ضربه هايي نيز به قشر در حال تحصيل و يا تحصيل كردگاني كه آشنايي چندان با زبان عربي و يا حوزه علوم مرتبط با قرآن پژوهي ندارند، بزنند و مخاطب را وادار كنند سپر دفاعي به دست گيرد و ناخودآگاه واكنش تدافعي داشته باشد.
د. وافي به مقصود نبودن براي جويندگان ترجمه آيات: بخش اعظم مراجعه كنندگان به ترجمه هاي قرآن كريم را كساني تشكيل مي دهند كه براي پي بردن به معناي آيه خاصي يا براي استفاده از آن ترجمه در نوشتار يا سخنراني خود و يا نقل آن در پارچه نوشته ها و جزوات و... به ترجمه قرآن كريم مراجعه مي كنند. واقعيت آن است كه برخي ترجمه ها ــ نظير بعضي از ترجمه هاي پيش گفته ــ از اين حيث، وافي به مقصود نيستند، بدين معني كه با خواندن آن ترجمه، چيزي دستگير فرد نمي شود و يا آن ترجمه قابل نقل در نوشته خاصي نيست. يك بار ديگر ترجمه هاي آيات مورد بحث در اين مقاله را از اين نظر ملاحظه كنيد.
ه. بي معني بودن برخي جملات و عبارات: يافتن جملات و عباراتي نسبتا بي معني در بعضي ترجمه هاي فارسي كلام وحي احتياج به صرف وقت فراوان ندارد و با تورّقي تصادفي در اين گونه ترجمه ها مي توان موارد نسبتا متنابهي را جست. از ديد راقم اين سطور، ترجمه هايي كه فهم آنها در بادي امر و با يكي دو بار خواندن، ممكن نيست و به غور انديشي، تأمل و تعمّق فراوان و مراجعه به متن خود آيه براي به دست آوردن هاله هاي معنايي آن عبارت يا جمله نياز دارند، نيز در شمار ترجمه هاي مشمول اين بند قرار مي گيرند. براي نمونه، جملات و عبارات زير را به صورت انتزاعي و مجرد و بدون توجه به متن عربي آنها و ارتباط دادن آنها با خود آيات قرآن كريم، در نظر بگيريد تا ملاحظه شود كه فهم معني آنها چه اندازه دشوار و بعضا غير ممكن است:
«سوگند به دوندگان به ستوه آمدن / پس چه چيز تكذيب كند از اين پس / سن انحطاط / هيچ يك از عالَم هاي آفريدگان را چنان عذابي نكنم / آراستن خدايي است / باغي داشته باشد از نخل ها و تاك ها از همه گونه ميوه در آن و پيري بدو رسيده و فرزنداني ناتوان دارد و گردبادي آتش به باغ رسيده و بسوخته اين سان / براي من سجده مي كنند / چون فرا رسد، ساعتي دير زود نگردد / و...»
جان كلام آن كه همان گونه كه در جاي ديگري هم به اين نكته پرداخته ايم،(16) همه اين اشكالات، معلول عدم تسلط و تبحر مترجمان محترم مورد بحث در زبان مقصد است و نه حاصل مشكل آنان در فهم معناي آيات. حال بايد پرسيد هدف از ترجمه كلام وحي چيست؟ آيا جز اين است كه مترجم محترم قرآن مي خواهد آينه اي فرا روي مخاطب خويش قرار دهد كه محتوای كلام خداوند در حد وسع و توان بشري در آن انعكاس پيدا كند؟ آيا هدف، جز ايجاد پلي ارتباطي ميان خالق و مخلوق است؟ و آيا لازمه اين كار، آن نيست كه شيوه و اسلوب مورد استفاده در ترجمه مصحف شريف، بايد اسلوبي مفهوم براي مخاطبان ترجمه باشد؟ اگر پاسخ مثبت است ــ كه به يقين، چنين است ــ بايد اين گونه استنتاج كنيم كه مترجم محترم قرآن كريم بايد بر زبان مقصد تسلطي بسيار بيشتر از زبان مبدأ داشته باشد و شيوه نگارش او در برگردان كلام وحي، شيوه اي مفهوم براي گويش وران آن زبان و اسلوبي منطبق بر ساختار نحوي و واژگاني آن باشد. عدم توجه به اصول و ضوابط حاكم بر يك ترجمه امين و خوب، منجر به توليد عبارات و جملاتي شبيه آنچه در بالا آمد، خواهد شد. اهم دلايل ضعف مترجمين در فارسي نويسي و وجود چنين ترجمه هايي در بازار نشر به قرار ذيل است:
1. مترجم محترم، سابقه و انس بيشتري با زبان عربي دارد و در نتيجه كاملاً تحت تأثير ساختار زبان مبدأ قرار مي گيرد و براي خواننده، اصطلاحا ترجمه اش «بوي ترجمه مي دهد». به نمونه هايي توجه كنيد: پس چه چيز تكذيب كند از اين پس / يكيتان دوست دارد باغي داشته باشد از نخل ها و تاك ها از همه گونه ميوه در آن / قيام به عدالت دارد / آراستن خدايي است و كيست بهتر از خدا به آراستن / .
2. مترجم محترم گويش ور بومي زبان مقصد نيست و با زبان روان فارسي و جايگزين هاي مناسب آشنايي كافي ندارد. البته منظور اين قلم آن نيست كه تنها فارسي زبانان حق ترجمه قرآن به فارسي را دارند و يك كرد زبان، ترك زبان، يا انگليسي زبان نمي تواند قرآن را به فارسي برگرداند؛ بلكه منظور اين است كه مترجم محترم قرآن به فارسي، اگر خود، سخنگوي بومي اين زبان نيست، بايد تسلط كافي و وافي به مقصود بر اين زبان داشته باشد. در برخي ترجمه هاي ارائه شده در ابتداي اين گفتار، فقدان اين تسلط و تبحر لازم، به خوبي خود را نشان داده است.
3. مترجم محترم با هدف رعايت امانت در ترجمه سعي كرده است به ازاي هر واژه، واژه معادلي در ترجمه خود بياورد؛ در حالي كه هم چنان كه پيشتر گفته شد، منظور از رعايت امانت در ترجمه ابدااين نيست. اين اشكال نيز در اكثر ترجمه هاي مذكور هويدا و بي نياز از توضيح است.
4. مترجم محترم در مخاطب شناسي ضعف دارد و او را در نظر نگرفته و خود را جاي او ننشانده و اهميتي براي او قائل نشده است كه اگر چنين بود بايستي بسياري از اين ترجمه ها فاقد اشكالات "اظهر من الشمس" در فارسي نويسي مي بودند.
5. مترجم محترم، مترجم حرف هاي عربي ـ فارسي نيست و چه بسا اولين و آخرين كارش، همين ترجمه قرآن است! به همين دليل با ظرايف، لطايف و غوامض ترجمه آشنا نيست. يافتن مترجماني از اين دست از ميان مترجمان فوق الأشاره را به خواننده فرهيخته اين سطور وا مي گذاريم.
6. مترجم محترم شناخت كافي از مفهوم ترجمه، ضوابط و مؤلفه هاي آن و شرايط ترجمه امين ندارد. امروزه اين شاخه از دانش بشري آن چنان گسترده شده است كه علوم و مباحث گسترده مربوط به آن را زير شاخه بزرگي با عنوان translatology (ترجمه شناسي) طبقه بندي مي كنند. از مترجم بزرگواري كه احتمالاً يك جلد كتاب درباره فنّ ترجمه و ضوابط آن نخوانده و يك مقاله در اين زمينه به رشته تحرير در نياورده و يك نقد بر ترجمه هاي ديگران ننوشته است، انتظاري بيش از اين داشتن، شايد، انتظار و توقعي گزاف و بيهوده باشد.
7. مترجم محترم قرآن، ترجمه خود را ويرايش نكرده و از صاحب نظران در اين فنّ نظر مشورتي نخواسته است. اگر مترجم محترم، جمله «چون فرا رسد، ساعتي دير زود نگردد» را به فردي فارسي زبان و با تحصيلات در حد ديپلم متوسطه ارائه مي كرد، قطعا فرد مذكور كلمه «يا» / «و يا» را بين كلمات «دير» و «زود» اضافه مي نمود. و قس عليهذا.
8. مترجم محترم، زحمت معادل يابي به خود نداده و با استفاده از واژگان عربي و يا بعضا عين خود عبارات قرآني، متن را ــ به اصطلاح ــ ترجمه كرده است! به نمونه هايي كه همگي از ميان همين چند ترجمه معدود منتخب در صدر اين مقال انتخاب شده اند، توجه كنيد: تكذيب (براي فعل يكذّبك) / تقدير (براي واژه قرآني تقدير) / عذاب (براي واژه عذاب) / شديد العقاب (در ترجمه شديد العقاب) / قيام (براي واژه قائما) / حكيم (براي واژه حكيم).
9. ترجمه هاي اين بزرگواران در مرآ و منظر جامعه نقد نشده اند و لذا اشكالات موجود در ترجمه هاي پيشين بدون اجتناب و احتراز از آنها، در ترجمه هاي پسين هم تكرار شده اند. به نظر راقم اين سطور، اهميت نقد ترجمه ها تا بدان پايه است كه لازم است در برنامه درسي و واحدهاي الزامي دانشجويان مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي رشته هاي علوم قرآن و حديث و معارف اسلامي دانشگاه هاي كشور گنجانده شود و اساتيد بزرگوار و ذي صلاح طي آن واحدهاي درسي، به طور عملي ترجمه هاي موجود قران كريم را نقد كنند و رساله هاي فوق ليسانس و دكتراي اين عزيزان دانشجو به جاي بحث بر سر موضوعات كم اهميتي نظير «اسراف و تبذير از ديدگاه قرآن»، «تجزيه و تحليل علّت تكرار الفاظ در قرآن»، «بررسي مفهوم ذكر از ديدگاه وحي»، «سيره ابراهيم خليل در قرآن»(17) و نظاير آنها كه بيشتر براي گذراندن واحد پايان نامه و رساله و گرفتن نمره قبولي در آن، و نه بحث و نقد علمي و گره گشا در موضوعات قرآني، به رشته تحرير در مي آيند، به نقد ترجمه هاي قرآن اختصاص يابد.
___________________________________________________
پی نوشت ها:
1. جهت اطلاع بيشتر نك: كيهان فرهنگي، شماره 138، دي ماه 1376، صص 6 تا 10 (ميز گرد اين شماره: ترجمه يا برداشت؟ با شركت حجة الاسلام محمد نقدي، بهاء الدين خرمشاهي، مجيد صالحي).
2. قرآن كريم، ترجمه الهي قمشه اي، ص 214.
3. همان، ص 274.
4. قرآن كريم، ترجمه معزّي.
5. همان.
6. قرآن كريم، ترجمه الهي قمشه اي، ص 140.
7. قرآن كريم، ترجمه جلال الدين فارسي.
8. همان.
9. قرآن كريم، ترجمه ابوالقاسم پاينده.
10. قرآن كريم، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازي.
11. قرآن كريم، ترجمه فولادوند.
12. قرآن كريم، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازي.
13. كيهان فرهنگي.
14. همان.
15. سوره حاقه، آيات 44 تا 46.
16. كيهان فرهنگي.
17. هر چهار عنوان ذكر شده در اين جا، صرفا به عنوان نمونه و شاهد از ميان عناوين رساله هاي كارشناسي ارشد و دكتراي دانشگاه تربيت مدرس انتخاب شده اند. اين رساله ها در سال هاي 1372 تا 1375 در آن دانشگاه به رشته تحرير درآمده اند.
..............................................................................................................
نویسنده: مجيد صالحي، عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع).
|