4) تعریف ماكس وبر: «هر مجموعه ى مفروضى از پاسخ هاى محكم و منسجم به معماهاى هستى بشر مانند تولد، ناخوشى یا مرگ كه معنایى براى جهان و زندگى به وجود مى آورد».(1)
5) تعریف اسپنسر: «دین وسیله اى براى توضیح راز جهان و تبیین پدیده هاى دینى براساس حالات روانى، لغزش هاى فكرى و تحول زندگى اجتماعى».(2) «دین اعتقاد به حضور چیزى مطلق و یا حضور مطلق چیزى كه تفحص ناپذیر است و به تعبیر دیگر، غوطه ورى در دریاى اسرار است ».(3)
6) تعریف ماكس مولر: «دین كوششى است براى درك آن چه درك نشدنى است و بیان آن چه غیر قابل تقدیر است».(4)
7) تعریف روان شناسانى مانند ویلیام جیمز: وى در كتاب (انواع تجربه ى دینى)، دین را به معناى احساسات، اعمال و تجربیات هر یك از افراد بشر در خلوت خودشان دانسته است.(5) آلبرت رویه، دین را بیش از هر چیز مبتنى بر نیاز بشر در پى بردن به یك تركیب هماهنگ بین سرنوشت خودش و عوامل مؤثر مخالف در جهان مى داند.(6) «دین به عبارتی، آن جنبه از تجربیات و از جمله، افكار و احساسات و فعالیت هاى یك فرد است كه به وسیله ى آن، كوشش مى كند در ارتباط با آن چه خود، مقدّس و الهى مى شمارد زندگى كند»(7)
8) تعریف از دیدگاه شهودى و عاطفى در اواخر قرن هیجدهم، كوششى به عمل آمد كه تأكید را در تعریف دین، از دیدگاه مفهومى بردارند و بر دیدگاه شهودى و عاطفى بگذارند، بر این اساس، فریدریك شلایر ماخر، آن را به احساس اتكاى مطلق توصیف كرده است و مرادش از اتكاى مطلق، چیزى است در تقابل با سایر احساس اتكاهاى نسبى و جزئى. از آن زمان به بعد، كسانى بوده اند كه كوشیده اند از تعریف هاى صورى و نظرى محض بگریزند و عوامل تجربى، عاطفى، شهودى و هم چنین عوامل ارزش گذارانه و اخلاقى را به حساب آورند.(8)
9) تعریف ملفوراسپیرو: «نهادى متشكل از تأثیر و تأثرات متقابل فرهنگى كه با یك سلسله هستى هاى مافوق انسانى كه از لحاظ فرهنگى مسلم پنداشته شده اند، شكل داده شده است».(9)
10) تعریف ژان پل ویلهم: «دین به عنوان فعالیت اجتماعى و یك نیروى جذاب فرح مند عبارت است از یك ارتباط نمادین منظم از طریق آیین ها و اعتقادات ناشى از یك بنیان گذار فرح مند و جذاب كه نوعى پیوند و تسلسل را موجب مى شود».(10)
جان هاسپرز از فیلسوفان معاصر دین، در باره ى تكّثر و تعدّد تعاریف دین مى نویسد: «واژه ى دین در واقع آن چنان گسترش پیدا كرده كه غیر قابل شناخت شده است. بعضى گفته اند كه اعتقاد به خیر بنیادى انسان، یك دین است و نیز گفته اند كه ایدئولوژى نظیر كمونیسم هم یك دین است یا مى تواند باشد؛ زیرا براى كسانى كه به آن عقیده دارند، بالاترین ارزش را دارد. مطابق این معنا، دین هر كس همان ارزشى است كه شخص در زندگى، آن را عالى ترین لحاظ مى كند و یا هر چه كه علاقه ى نهایى آن شخص است. برخى هم دین را چنین تعریف كرده اند: آن چه آنان در اوقات فراغت خود انجام مى دهند ».(11)
نقد و بررسى تعاریف دین
- این تعاریف، بر اساس مبانى و پیش فرض هاى علوم اجتماعى ارائه شده اند، پیش فرض هایى كه به صورت مستقل قابل نقد و بررسى اند. عمده ى مبناى تعاریف عالمان علوم اجتماعى از دین، روى كرد سكولاریستى است كه بر تمام تعاریف چیره گشته است.
- هیچ یك از این تعاریف، با نگرش جامع نگرانه به دین ننگریسته اند و تنها به ساحت و بُعد خاصّى از دین پرداخته اند و اصولا نگاه جامع به تمام مصادیق ادیان نیز میسّر نیست.
- روان شناسان و جامعه شناسان عمدتاً به مطالعه ى رفتارهاى فردى و اجتماعى متدیّنان به جاى پژوهش در باره ى دین پرداخته اند، در حالى كه رفتار دین داران الزاماً بر گرفته از دین نخواهد بود، بنابراین در این كه مطالعه ى رفتار دین داران و نهادها و سازمان هاى دینى، موضوع پژوهش در علوم اجتماعى است، تردیدى وجود ندارد و لیكن نمى توان از این طریق به چیستى و ماهیت دین پى برد.
- تعاریف مذكور از دین، نشانه رویکرد طرفداران آن ها به گستره ى شریعت است. به عبارت دیگر، حركت پژوهش از چیستى دین به گستره شریعت نبوده است بلكه رویکرد پژوهشگران از گستره شریعت به چیستى دین، جهت یافته است. بر این اساس، پاره اى از تعاریف تنها به ابعاد اعتقادى و برخى به جنبه هاى معرفتى و بعضى به ساحت هاى احساسى و روانى و تعدادى به زوایاى اجتماعى و نمونه هایى به بینش هاى شهودى پرداخته اند.
- با نگرش برون دینى، هیچ یك از تعاریف مذكور بیان گر ماهیت و حقیقت دین نیستند، هم چنان كه با نگرش درون دینى بر تبیین چیستى دین اسلام توان مند نخواهند بود؛ زیرا با توجه به نیاز بشر به دین، باید حقیقت دین را مجموعه اى از حقایق هماهنگ و متناسب دانست كه به صورت گزاره هاى حقیقى (هست و نیست ها) و ارزشى (بایدها و نبایدها) توسط ذات اقدس اله در متون دینى ظاهر مى گردند و از ابعاد مختلف انسانى اعم از فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، دنیوى و اخروى حكایت مى كنند. از این تعریف روشن مى گردد كه اولا، میان حقیقت دین و متون دینى تفاوت وجود دارد. حقیقت دین به مجموعه ى حقایق هماهنگ و متون دینى، به مجموعه ى گزاره هاى حقیقى و ارزشى دلالت كننده بر حقایق هماهنگ اطلاق مى شود. به تعبیر یكى از نویسندگان: «حقیقت عینى و خارجى وجود دارد كه همان واقعیت مبداء و منتهاى صراط است كه به ریشه ى هستى مربوط است و همه ى امور در سایه ى آن حقیقت عینى، معناى خود را مى یابند و این حقیقت عینى، موضوع دین است».(12) ثانیاً، دین باید متضمن تكامل و سعادت آدمى باشد و از آن رو كه سعادت انسان ها به زمینه هاى فردى، اجتماعى و ساحت هاى دیگر ارتباط دارد، دین نیز ساحت هاى متفاوتى پیدا مى كند. ثالثاً، نكته ى قابل توجه دیگر این كه گزاره هاى حقیقى و ارزشى موجود در متون دینى، از سوى حقّ تعالى نازل مى گردد. بر این اساس باید به تفكیك میان حقّ و باطل توجه خاص نمود، چنان چه برخى از محققان و دین پژوهان در این باره مى نویسند: «ادیان موجود در میان انسان ها به حقّ و باطل تقسیم مى شوند. دین حقّ عبارت است از آیینى كه داراى عقاید درست و مطابق با واقع است و رفتارهایى را مورد توصیه و تأكید قرار دهد كه از ضمانت كافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشد».(13)
«معناى اصطلاحى دین، مجموعه ى عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است كه براى اداره ى امور جامعه ى انسانى و پرورش انسان ها باشد. گاهى همه ى این مجموعه، حقّ و گاهى همه ى آن باطل و زمانى مخلوطى از حقّ و باطل است. اگر مجموعه حقّ باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطى از حق و باطل مى نامند. پس دینى كه مجموع حقّ و باطل باشد، دینى باطل است؛ زیرا مجموعه ى خارج و داخل، خارج مى باشد».(14) «دین حقّ، دینى است كه عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل، دینى است كه از ناحیه ى غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده باشد».(15) سید قطب نیز مى گوید: «دین به معناى راه است و دین حق در قرآن (همان دین خدا)، راهى است كه تنها راه راستین و بى خطر باشد. دین حقّ راه هدایت است و راه طبیعت و فطرت».(16) علامه ى طباطبایى(ره) نیز در تفسیر المیزان، ذیل آیه «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ»(17) مى فرماید: «اضافه كردن دین به كلمه ى حقّ، اضافه ى موصوف به صفت نیست تا معنایش آن دینى باشد كه حقّ است، بلكه اضافه حقیقیه است و مراد به آن دینى است كه منسوب به حقّ است و نسبتش به حقّ این است كه حقّ اقتضا مى كند انسان آن دین را داشته باشد و انسان را به پیروى از آن دین وادار مى سازد.»(18)
رابعاً، هر دینى از دو بخش اساسى تشكیل شده است: 1) عقاید و گزاره هاى حقیقى كه ریشه ى دین دارى به شمار مى رود. 2) دستورات عملى و ارزشى كه بر پایه ى آموزه هاى اعتقادى استوار شده اند. بر این اساس، متفكّران اسلامى، دین را به دو بخش اصول و فروع دین یا نظام هست ها و نظام بایدها منشعب ساخته اند.(19) شایان ذكر است كه تفاوت ادیان آسمانى در ساحت نخست، یعنى نظام هست ها نمى گنجد، بلكه نظام بایدها تحوّل پذیرند و سرّ تحوّل آن ها نیز به تفاوت استعدادها و تحولات اجتماعى بر مى گردد.(20) خامساً، تعریف برگزیده ى ما از دین، این است كه دین، عبارت است از مجموعه ى حقایق و ارزش هایى كه از طریقِ وحى به وسیله ى كتاب و سنّت، جهت هدایت انسان ها به دست بشر مى رسد. اعم از این كه مضامین آن از راه هاى عادى نیز به دست آیند یا این كه حسّ و عقل و شهود بشرى از آن آموزه ها محروم باشند، البته هیچ گاه نباید آموزه هاى دینى، خرد ستیز باشند.
________________________________________________
پی نوشت ها:
1. فرهنگ جامعه شناسى، ص 320.
2. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ى عباس ذریاب خویى، (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374)، ص 382.
3. بنیادهاى دین و جامعه شناسى، ص 37.
4. محمد جواد مشكور، خلاصه ادیان، (تهران: انتشارات شرق، 1369).
5. رابرت .ا. هیوم، همان، ص 23.
6. همان، ص 22.
7. همان.
8. دین پژوهى، ج 1، ص 85.
9. جامعه شناسى ادیان، ص 172.
10. همان، ص 178.
11. جان هاسپرز، فلسفه دین، گروه ترجمه ى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 16.
12. محمد جواد لاریجانى، نقد و دیندارى و مدرنیسم، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1372)، ص 35.
13. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 1، ص 28.
14. عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، ص 93.
15. همان، ص 93.
16. ویژگى هاى ایدئولوژى اسلامى، ص 18.
17. سوره توبه، آیه 29.
18. محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 9، ص 368.
19. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 1، ص 29.
20. ر، ك: شریعت در آینه معرفت، ص 99; ختم نبوت، ص 13.
...................................................................................
نویسنده: عبدالحسین خسروپناه - کلام جديد.
|