وجود این ها ضرورت دارد و احدى منكر این مطلب هم نیست; این ها را پیش دانسته هاى استفهامى یا پرسشى نامند; سوم، پیش دانسته هایى كه در تطبیق و تحمیل معنا ـ نه كشف معنا ـ اثر مى گذارند و موجب تفسیر به رأى مى شوند; مانند تطبیق فرضیه ى داروین بر آیات خلقت انسان یا نظریه ى جامعه شناختى ماركس بر قصه ى هابیل و قابیل در قرآن; این پیش دانسته هاى تطبیقى، مخل و مضر به فرایند فهم اند و پیدایش اسلام ماركسیستى، لیبرالیستى، اگزیستانسیالیستى و... نیز از این روى كرد ناشى مى شود. لازم است ذكر كنیم كه پیش دانسته ها از جهت دیگر به دو قسم انشعاب مى یابند: نخست پیش دانسته هاى فهم متن، مانند پیش دانسته هاى استخراجى یا استنطاقى و پیش دانسته هاى پرسشى یا استفهامى; دوّم پیش دانسته هاى قبول و پذیرش فهم، مانند حجیّت كتاب و سنت، نسبت به پذیرش فهم كتاب و سنت. منشأ اختلاف در بین مؤلّف محوران با توجه به تفكیك دو روى كرد مفسّر محور و مؤلّف محور روشن مى گردد كه اختلاف و تكثر تا بى نهایت، نزد مفسّر محوران، امرى طبیعى و حتّى لازم است; ولى مؤلّف محوران كه دخالت پیش دانسته هاى تطبیقى مفسّر را روا نمى دارند، تنها به تكثر معقول و ضابطه مند قرائت ها تن در مى دهند. حال این پرسش مهم مطرح مى گردد كه با توجه به معیار و منطق ضابطه مند، مؤلّف محوران در فرایند تفسیر، چرا جلوِ قرائت ها و برداشت هاى محدود گرفته نمى شود و همه ى عالمان دینى به اجتهاد یك سان و فهم واحد نایل نمى گردند؟ قبل از پاسخ به پرسش فوق لازم است ذكر كنیم كه اولا، بسیارى از گزاره هاى موجود، در متون دینى اند كه همه ى مفسّران مؤلّف محور، با روش ضابطه مند به معنا و فهم یك سان دست یافته اند و اختلافى در برداشت هاى آن ها ظاهر نمى گردد. ثانیاً، پاره اى از اختلاف برداشت ها و فهم ها نیز قابل جمع اند و از مصادیق قرائت هاى مختلف از دین خارج اند; براى نمونه، تفاوتى كه عالمان دینى در مسئله ى خدا شناسى دارند; یكى از علم خدا سخن مى گوید، دیگرى از قدرت حقّ تعالى و... دقیقاً مانند یك گل كه توسط فیزیك دانان و شیمى دانان و فیلسوفان مورد بحث قرار مى گیرد و هر گروه تنها به تفسیر یك زاویه یا یك ساحت آن مى پردازد. این گونه اختلاف ها مخل و مضر و متعارض نیستند. و یا این كه برداشتى در طول برداشت دیگر قرار گیرد; یك فهم، مدلول مطابقى جمله و فهم دیگر مدلول التزامى آن باشد و هم چنین دو برداشت نسبت به یك موضوع، امّا با دو حالت آن; مانند حرمت معامله ى خون در گذشته، به جهت خوردن آن و حلیت همان معامله در امروز، به جهت استفاده ى پزشكى و نیز اختلاف دو فهم یا دو فتوا در اثر تحول و تفاوت در مصادیقِ یك موضوع; مانند اختلاف مرحوم نائینى و شیخ فضل اللّه نورى نسبت به تجویز آزادى و حریت و ممنوعیت آن; زیرا مصداق آزادى در عصر مشروطیت، آزادى بى بند و بارى بود كه مورد مخالفت شیخ فضل اللّه قرار گرفت و مصداق آزادى حلالى كه مرحوم نائینى در كتاب « تنبیه الامه و تنزیه المله » مطرح ساخت، آزادى مشروع و مطابق با شرع مقدس بوده است; بنا بر این بسیارى از اختلاف ها، صحیح و درست و مطابق با واقع اند و هیچ ارتباطى با مسئله ى قرائت هاى مختلف از دین ندارند. ثالثاً، نكته ى مهم در باره ى برداشت هاى مختلف متضاد یا متناقض نسبت به موضوع یا مصداق واحد، از جهت واحد است كه باید علت این اختلاف ها نزد مؤلّف محوران را كشف كنیم. به نظر نگارنده، علت هاى مختلفى باعث این جریان مى شود. پاره اى از آن ها كه با استقرا به دست آمده اند به شرح ذیل اند: 1) بهره نبردن از قواعد زبان عربى و بى توجهى نسبت به قواعد ادبى. 2) استفاده نكردن از قواعد عام زبان شناختى، مانند قاعده ى عام و خاص یا مطلق و مقید یا مجمل و مبیّن; یعنى اگر جمله ى عامى از متكلّم صادر شد، سپس با اتصال یا با فاصله، جمله ى خاصّى را تكلم نمود، باید جمله ى عام به وسیله جمله ى خاص، تخصیص یابد یا جمله ى مطلق به وسیله جمله ى مقیّد، تقیید پیدا كند; هم چنان كه جمله ى مجمل به وسیله ى جمله ى مبیّن، وضوح یابد. 3) غفلت از قواعد علوم قرآنى مانند ناسخ و منسوخ. 4) جزء نگرى در روش تفسیرى; مفسّران مؤلّف محور، در روش تفسیرى خود كه آیا روش نقلى باشد یا عقلى و یا شهودى، دچار روش جزءنگرانه شدند; در حالى كه در فهم صحیح قرآن، هم باید از آیات دیگر بهره برد و هم از روایات مربوط استفاده كرد و هم قراین عقلیه ى قطعیه یا كشفیات و خواطر الهى و ملكى را در كشف مدلول هاى التزامى و بطون قرآن مورد بهره بردارى قرار داد. 5) عدم تفكیك میان روش مدلول مطابقى و التزامى; روش عقلى یا شهودى و روش نقلى در مواردى براى كشف مدلول هاى التزامى راه گشایند; ولى روش ادبى در كشف مدلول مطابقى مفید است. برخى از مفسّران عرفانى و فلسفى، تفسیر مدلول هاى التزامى را جاى گزین تفسیر مدلول هاى مطابقى مى نمودند كه این مسئله، باعث اختلاف قرائت ها مى شد. 6) غوطهور شدن در حقایق خرد گریز; پاره اى از مفسّرانِ مؤلّف محور با تحقیق و مطالعه در ذات اقدس اله كه فراتر از درك آدمى است، دچار انحراف و اعوجاج و اختلاف شدند; زیرا در وادى بالفضولى گام نهادند كه جاى درك و تفسیر نبود. 7) تعیین اعتبار سندى روایات; یكى از منابع دین، روایات پیشوایان دین است و با توجه به نفوذ دروغ گویان و وضّعان و جعّالان، برخى از روایاتِ غیر معتبر در منابع روایى وارد شده است. بهره نگرفتن از علم رجال و درایه و عدم تشخیص روایات معتبر، در اختلاف برداشت ها و اجتهادها مؤثر است. 8) پیش دانسته هاى پرسشى; هم چنان كه گذشت، پیش دانسته هاى فهم متون دینى بر سه قسم اند: پیش دانسته هاى استخراجى، پیش دانسته هاى تطبیقى و پیش دانسته هاى پرسشى، مؤلف محوران، از میان اقسام سه گانه، تنها براى پیش دانسته هاى استخراجى ـ كه در صدد استخراج معناى متن اند ـ و پیش دانسته هاى پرسشى ـ كه پرسش هایى را پیش روى متن دینى قرار مى دهند و پاسخ را از متون دینى استنباط مى نمایند ـ ارزش روش شناسانه قائل اند و از پیش دانسته هاى تطبیقى كه معنایى را بر متن تحمیل مى كنند پرهیز مى نمایند; براى نمونه، مى توان این پرسش را از قرآن كرد كه آیا پلورالیسم دینى، مورد تأیید مى باشد؟ پاسخ این پرسش از آیات قرآن به دست خواهد آمد; تعدّد و تكثر برداشت ها به میزان پرسش ها بستگى دارد. 9) اختلاف مؤلّف محوران در باره ى زبان دین; هم چنان كه در بحث زبان دین خواهد آمد، در زمینه ى شناختارى و غیر شناختارى بودن، معنادارى و بى معنایى گزاره هاى دینى و دانستن معانى عرفى، استعاره اى، تمثیلى، اشاره اى و نما دینى آن ها اختلاف نظر وجود دارد. هر یك از این روى كردها معنا، تفسیر و برداشت خاصّى را به ارمغان مى آورد; به عنوان مثال، سمبلیك و نمادین دانستن قصه ى آدم و حوا یا رمزى و اشاره اى دانستن و یا عرفى و طبیعى خواندن آن در تفسیرهاى این قصه مؤثر است. 10) تأثیر معارف برون دینى در فهم متون دینى; یكى از عوامل اختلاف برداشت ها، میزان دخالت معارف عقلى و تجربى در فهم متون دینى است; براى نمونه اهل ظاهر و اخباریون، تأثیر حداقلى عقل بر فهم دینى را مى پذیرند; ولى مُجسِمه و مُشبِهه از هر گونه استدلال عقلى در برداشت متن پرهیز مى كنند و معتزله نیز تأثیر حداكثرى عقل و اسماعیلیه تأثیر حداكثرى شهود را مى پذیرند; این اختلاف، در برداشت هاى متعدد مؤثر است. 11) نگاه جزء نگرانه به آیات قرآن; تفسیر یك آیه ى قرآن بدون آیات دیگر نیز منشأ اختلاف تفاسیر مى گردد. 12) غفلت از قراین حالیه، كلامیه، شأن نزول ها و زمینه ى تاریخى و معنایى متن. 13) غفلت از ظهور عرفى و عمومى و جاى گزینى ظهور شخصى به جاى آن. 14) اختلاف در تشخیص مصداق; مانند اختلاف در حرمت یا حلیت شطرنج و مصداق بودن آن نسبت به قمار یا ورزش فكرى. 15) اختلاف در قلمرو منابع دین; شیعیان روایات پیشوایان دین و ائمه ى اطهار را منبع دینى مى شمارند; ولى اهل سنّت اخبار صحابه را ملاك و منبع استنباط احكام و معارف اسلامى قرار مى دهند. 16) علل روان شناختى از جمله جاه طلبى، طمع كارى، هواى نفس، حُبّ دنیا و سایر مطامع نفسانى و نیز اغراض سیاسى از سوى برخى شخصیت هاى تاریخى مانند معاویه، عمر و بن عاص و سایر حاكمانِ حكومت هاى بنى امیه و بنى عباس و نیز نقشه هاى استعمارگران در پیدایش فرقه هایى چون بهاییت، وهابیت در تفاسیر مختلف دین مؤثر بوده است. خلاصه سخن آن كه: اولا، برداشت هاى یك سان میان عالمان دینى وجود دارد و اختلاف قرائت، به صورت موجبه كلیه ناتمام است، و ثانیاً، بسیارى از اختلاف ها، از سنخ اختلاف اجتماعى اند; یعنى قابل جمع اند; ثالثاً، علّت بسیارى از اختلاف هاى متضاد و غیر قابل جمع، زدودنى است. عبدالحسین خسروپناه - کلام جديد، ص150 |