صاحب نظریه، دیدگاه خود را با سه ركنِ توصیف، تبیین و توصیه عرضه مى كند كه بخشى از مباحث آن، به معارف درجه ى اول اختصاص دارد و پاره اى از آن، از سنخ معرفت شناسى درجه ى دوم مى باشد كه در ضمنِ طرح بحث به آن ها، اشاره مى شود. وى در بیان اركان نظریه ى خود مى نویسد: مدعاى قبض و بسط را در سه اصل مى توان بیان كرد: 1) فهم (صحیح یا سقیم) شریعت، سرا پا مستفیذ و مستمند از معارف بشرى و متلائم با آن است و میان معرفت دینى و معارف غیر دینى، داد و ستد و یا دیالوگ مستمر برقرار است (اصل تغذیه و تلائم). 2) اگر معارف بشرى دچار قبض و بسط شوند، فهم ما هم از شریعت، دچار قبض و بسط خواهد شد. 3) معارف بشرى (فهم بشر از طبیعت و هستى یا علم و فلسفه) دچار تحول و قبض و بسط مى شوند (اصل تحول)[1]. وى در جایى دیگر مى نویسد: « مكتوب پیشین ما سه ركن داشت: توصیف، تبیین و توصیه; یعنى اولا، خبر از تحول و تكامل اندیشه ى دینى مى داد (توصیف); و ثانیاً، مى كوشید تا سرّ آن را باز نماید و سبب آن را به دست دهد (تبیین); و ثالثاً، با درس گرفتن از دو مقام پیشین، گمشدگان لب دریا را به شناگرى ترغیب مى كرد و به كمال بخشیدن به معرفت دینى خویش توصیه مى نمود ».[2] حقیقت آن است كه نظریه ى قبض و بسط از سه اصل تجاوز مى كند و تا ده ركن بسط مى یابد و چه بسا منشأ پاره اى از ابهامات، بسط پیدا نكردن آن قبض و عدم تفصیل آن اجمال است; البته بسط و تفصیل این نظریه، از خود كتاب به صراحت قابل استخراج است كه در این قسمت، بعد از استخراج اركان ده گانه، با ترتیب منطقى به تبیین و نقد آن خواهیم پرداخت. اركان نظریه ى قبض و بسط تئوریك شریعت ترتیب منطقى اصول و اركان این نظریه به شرح زیر است: 1) دین از معرفت دینى متمایز است. 2) احكام دین از احكام معرفت دینى تمایز دارند; توضیح این كه دینْ صامت، ثابت، مقدس، خالص، كامل و حق است و لیكن معرفت دینى ناطق، متغیّر، نا مقدس، غیر خالص و ناقص و آمیزه اى از حق و باطل است. 3) معرفت دینى، معرفت بشرى است. 4) معارف بشرى با یك دیگر ترابط عمومى دارند. 5) معرفت دینى نیز به عنوان یك معرفت بشرى با معارف برون دینى داراى ارتباط و تلائم است. 6) معارف بشرى غیر دینى، متحول اند. 7) معرفت دینى به تبع تحول در سایر معارف بشرى دست خوش تحول و قبض و بسط است. 8) معرفت دینى نسبى است. 9)معرفت دینى متكامل است. 10) معرفت دینى عصرى است. قبل از بیان تفصیلى و نقد و بررسى این نظریه، لازم است به جایگاه علمى این نظریه اشاره كنیم. صاحب نظریه در این باره مى نویسد: « به بحث قبض و بسط از دیدگاه هاى مختلف مى توانید، نظر كنید. از یك حیث، یك بحث معرفت شناسى خالص است; از یك حیث كلامى است; از یك حیث یك بحث اصولى است (متعلق به علم اصول) و از یك حیث هم یك بحث تفسیرى است (متعلق به علم تفسیر) و این تعلق ها، تعلق هاى دقیق و عمیقى است ».[3] 1. تمایز دین از معرفت دینى هر نظریه اى كه مبانى و پیش فرض هاى رئالیستى داشته باشد، لاجرم میان علم و معلوم یا به عبارت دقیق تر، بین معلوم بالذّات و معلوم بالعرض، تفكیك قائل است و بعد از پذیرش چنین تمایزى، سخن از تطابق یا عدم تطابق علم با معلوم به میان مى آید. نظریه ى قبض و بسط نیز خود را با نظریه ى معرفت شناسانه رئالیستى معرفى مى كند و بر این اساس، یكى از مبانى خود را تمایز معرفت دینى با دین قلمداد مى نماید. صاحب این نظریه مى نویسد: « نظریه ى قبض و بسط تئوریك شریعت، یك نظریه ى رئالیستى است; یعنى میان شىء و تصور از شىء فرق مى نهد; خواه این تصور صحیح باشد، خواه نا صحیح; آن ایده آلیسم است كه میان ذهن و خارج فاصله اى نمى بیند و خارج را عین ذهن یا ذهن را عین خارج مى پندارد... درك ما از شریعت، حتّى اگر سراپا درست و بى نقص باشد، باز هم از خود شریعت است ».[4] نقد ركن اوّل تمایز بین هر معلوم بالذّات با معلوم بالعرض، مطلب غیر قابل انكارى است و تمایز معرفت دینى از دین نیز از این اصل كلى مستثنا نیست; ولى ادعاى رئالیستىِ صاحب قبض و بسط، با نامقدس شمردن معرفت دینى كه توضیحش خواهد آمد، قابل جمع نیست; زیرا مكاتب رئالیستى براى اثبات واقع گرایى خود ناچار به پذیرش حداقل دو اصل اند: 1) تمایز عین با ذهن; 2) مطابقت فى الجمله ى صورت ذهنى با عین و خارج; خواه كشف این تطابق به آسانى به دست آید و یا با زحمت و مشقت تحصیل گردد. پس پذیرش اصل اول و نفى اصل دوّم، نه تنها یك نوع پارادوكسیكال است بلكه آن نظریه را نیز از حكمت رئالیسم خارج مى سازد و اگر این نظریه، مطابقت بعضى از افكار و معارف دینى را بپذیرد، باید به تقدس و خلوص و حقانیت آن ها فتواى معرفت شناسانه بدهد و اگر چنان اعترافى ننماید، رئالیست نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به جملاتى از قبیلِ « دینِ هر كس فهم او است از شریعت »،[5] بیش تر این تمایز را از دست صاحب نظریه مى گیرد; زیرا با این عبارت، دین را همان فهم از شریعت معرفى كرده است; مگر این كه مراد وى از دین، تدین باشد كه در این صورت ایشان در عباراتشان از الفاظ مشترك لفظى استفاده كرده است، بدون این كه براى جلوگیرى از مغالطه ى مشترك لفظى چاره اى بیندیشد و این گونه نوشتارهاى غیر دقیق، شایسته ى بحث هاى علمى نیست. 2. تمایز احكام دین از احكام معرفت دینى دومین ركن از اركان ده گانه ى نظریه ى قبض و بسط كه از مهم ترین اركان آن به شمار مى رود، مشتمل بر ادعاهاى متعددى است و مؤلف در موارد گوناگونى در كتاب خود به صامت، ثابت، مقدس، خالص، كامل و حق بودنِ دین، ناطق، متغیّر و نامقدس، غیر خالص، ناقص و آمیزه اى از حق و باطل شمردن معرفت دینى، اعتراف كرده است. ادعاى اول از ركن دوّم نگارنده در ابتدا به اولین ادعاى این ركن كه عبارت از صامت بودن دین و ناطق بودن معرفت دینى است مى پردازد. صاحب این نظریه، در باره ى این ادعا چنین مى نگارد: « شریعت و طبیعتِ صامت، گرچه ثابت و بى تعارض هستند، اما طبیعت و شریعت ناطق ـ یعنى فهمى كه از این دو نصیبِ آدمى مى شود ـ مى توانند متحول و متعارض باشند ».[6] « عبارات، نه آبستن كه گرسنه ى معانى اند; حكیم آن ها را چون دهان هایى باز مى بیند; نه چون شكم هاى پر; و معانى، مسبوق و مصبوغ به تئورى ها هستند. عبارات گرسنه ى معانى اند نه آبستن آن ها ».[7] مؤلف در توضیح این ادعا مى نویسد: « شریعت، گرچه ساكت است اما زبان بسته نیست و وقتى سخن مى گوید، سخن خود را مى گوید; نه سخن دیگران را و با همه كس یك سان سخن نمى گوید و تا پرسشى نباشد، به پرسشى مطرح ناشده جواب مقدّر نمى گوید. فرق است میان كسى كه سخنى براى گفتن ندارد و بى صدا نشسته است و آن كه از پر سخنى خاموش است. یكى از دلایل روشن تكامل دینى، این بوده است كه عالمان، پرسش هاى تازه در برابر شریعت نهاده اند و پاسخ هاى تازه از آن گرفته اند و هم چنین پاسخ ها و پرسش هاست كه عین معرفت دینى است. اگر شریعت هر چه را در دل داشت، همان روز اول مى گفت، نه تحولى در معرفت دینى رخ مى داد نه تكاملى. از آن طرف، پرسش ها هم بى سبب بر زبان عالمان نمى رویید. دانش زمانه و وسعت فرهنگشان بدانان مى آموزد كه چه بپرسند و در شریعت چه بجویند و پاسخ آن را چگونه بفهمند ».[8] وى در مقالات دیگرش مى نویسد: « دینى كه خداوند براى آدمیان فرو فرستاده است، دو وصف بسیار مهم دارد: دین در مقام عمل، همانند رسن بى جهت است و در مقام نظر، هم چون طبیعت صامت و خاموش. بنا بر این، تعریف و توصیف مناسب شریعت و دیانت آن است كه دین یك رسن خاموش است. توضیح مطلب آن است كه دین حَبْل خداوند است و این وصفى است كه خداوند براى ما بیان فرموده است; (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا);[9] به ریسمان خداوند چنگ بزنید و دچار تفرقه نشوید ».[10] وى در توضیح عبارات فوق مى نویسد: « فهمیدن زبان هر عصر، در گرو فهمیدن تئورى هاى علمى و فلسفى آن عصر است و بدین لحاظ، ثبات الفاظ و عبارات، به هیچ روى تضمین كننده ى ثبات معانى نیستند; چرا كه تغییر تئورى هاى اهل عصر، در تن الفاظ ثابت، روح معانى مختلف مى دمد ».[11] صاحب این نظریه بعد از عبارات فوق چنین آورده است: « معناى یك عبارت را مى توان حتّى بهتر از گوینده ى آن دانست و یا در عین ثبات مراد متكلم، معناى كلام تحول پذیرد; زیرا معنا مسبوق و مصبوغ به تئورى ها مى باشد و اگر تئورى ها تدریجاً بهتر و عمیق تر و واقع نماتر گردند، درك ما هم از جمله ى واحد عمیق تر و بهتر خواهد شد ».[12] نقد ادعاى اول از ركن دوم عبارات و ادعاهاى فوق كه بر گرفته از هرمنوتیك فلسفى است، گرفتار نقدهاى ذیل و نقدهاى مذكور در گفتار هرمنوتیك است: اولا، آن هایى كه متون، الفاظ و عبارات را صامت و خاموش مى دانند، به متون دینى اكتفا نمى كنند و هر متنى را مشمول این قاعده مى دانند. بدین سان معرفت دینى عالمان نیز محكوم به این مسئله مى گردد; زیرامعرفت دینى عالمان نیز با الفاظ و عبارات معینى به دیگران انتقال مى یابد. پس تفكیك و تمایز دین با معرفت دینى از این جهت ناتمام است. ثانیاً، عباراتى چون « عبارات، گرسنه ى معانى اند نه آبستن آن ها » با جملاتى مانند « شریعت گرچه ساكت است اما زبان بسته نیست » با هم سازگارى ندارد; زیرا جمله ى اوّل، الفاظ را حامل معنا نمى داند و رأساً الفاظ را خالى از معنا معرفى مى كند; ولى جمله ى دوم آن ها را در بردارنده ى معانى مى داند كه با پرسشِ پرسش گران به دست مى آید; بنا بر این مؤلف این تئورى، ناچار است در این بحث از مبناى هرمنوتیكى خود موضع انتقادى اتخاذ كند. عبدالحسین خسروپناه - کلام جديد ص124 ________________________________________ [1] . عبدالكریم سروش، قبض و بسط تئوریك شریعت، چاپ سوم، ص347. [2] . همان، ص 201. [3] . همان، ص 501. [4] . همان، ص 341. [5] . همان، ص 178. [6] . همان، ص ص 167 ـ 294 ـ 296. [7] . همان. [8] . همان، 344 ـ 345. [9] . سوره ى آل عمران، آیه ى 103. [10] . عبدالكریم سروش، مجله ى كیان: درك عزیزانه ى دین، شماره ى 19، سال چهارم، ص 3. [11] . قبض و بسط تئوریك شریعت، ص 296. [12] . همان، ص ص 297 ـ 296. |