1) برادران عزيز روحاني که در سپاه، يا در بقيه ي نيروهاي مسلح تشريف دارند و برکات وجودشان بر اين جوانان مخلص و صالح افشانده ميشود، اين مسؤوليت عظيم را بر دوش دارند که مضاف بر عقايد و احکام، معنويات اسلام را تعليم بدهند و اخلاق را متذکر بشوند. اخلاق هم، درس نيست. درس اخلاق، يک علم است. آن چيزي که لازم است، نصيحت است. همه ي ما به نصيحت احتياج داريم. بايد جوانان را نصيحت کنند و آنان را از تصرف هواي نفس، خودخواهي، بدنگري نسبت به مسايل و دستخوشِ شيطان شدن، دور نگهدارند. غير از اينکه بايد معلوماتشان را کامل کنند، معارفشان را بالا ببرند و قدرت تحليل سياسي بدهند. 29/11/1369
2) من به برادران عزيز دفاتر نمايندگي و بخصوص بخش عقيدتي، سياسي عرض مي كنم كه تحليل سياسي به شكل صحيح و پروراننده ي ذهن، چيز بسيار مهمي است؛ ذهن بايد پرورانده بشود. 27/6/1370
3) ممكن است از طلبه ي نظامي زي خاصي متوقع باشد؛ آن زي را مشخص كنيد، تا همان زي را داشته باشد. 11/9/1370
4) بعضي از شما برادران، در نيروهاي مسلح هستيد. اينجا بحمدالله، هم پايگاههاي نيروي دريايي هست، هم نيروي هوايي هست، هم ارتش هست، هم سپاه هست، و با شماها و با مردم ارتباط دارند. آقاياني كه در اين بخشها مشغول كار هستند، منظم، مرتب، عميق، سنجيده، حسابشده، متناسب با موقعيت و مطابق با مقتضاي حال عمل كنند و آنچه را كه بايد و شايد، انشاءالله از دين استخراج كنند. روي قرآن تكيه كنيد؛ قرآن بسيار مهم است. بر روي نماز و حضور مردم در نمازهاي جماعت هم تأكيد كنيد. 11/10/1370
5) نيروهاي انساني را رها نکنيد. نيروي انساني، دائم به تدارک و پشتيباني معنوي احتياج دارد. يگان، عضو سازماني و آن کسي که دوره نظام وظيفه را ميگذراند، رها نکنيد. اينها را دائم پشتيباني معنوي کنيد. اين، در درجه اوّل، جزو وظايف سازمان محترم و مهم عقيدتي - سياسي است. درس و کلاس و غيره در جاي خود لازم است؛ اما اهميتش درجه دو است. درجه اوّل، حرف زدن، نصيحت کردن و روحيه دادن است و اينها با علم حاصل نميشود که برويم و علم دين به اينها ياد بدهيم. اينها با خود دين، يعني با ايمان ديني حاصل ميشود که برادران عزيز عقيدتي - سياسي بايد به اين نکته توجّه کنند. 30/1/1374
6) کار اصلي روحاني، مخاطب قرار دادن دلها، با دلها حرف زدن و آنها را تحت تأثير قرار دادن است و اين مهم است. البته درس واستدلال و برهان و غيره هم در جاي خود لازم است؛ اما ارتقاي کيفيّت نيروهاي انساني از لحاظ ايمان، در درجه اوّلِ اهميت است. البته فرماندهان و مسؤولين هم ميتوانند در اين زمينه نقش داشته باشند. 30/1/1374
7) حضور مجموعه يي به نام عقيدتي، سياسي در نيروهاي مسلح، يکي از الهامات الهي و از برکات پروردگار بر امام بزرگوار ما و مجموعه ي دستاندرکار امور کشور بود. 23/10/1383
8) اگر ما با مردم باشيم، افراد به تظاهر وادار نميشوند. ما که عقيدتي، سياسي هستيم، بد است که در فلان نيروي مسلح طوري رفتار کنيم که آن آدم زرنگِ رِند به مذهب تظاهر کند، اما باطنش خبري نباشد؛ جلوي ما تسبيح به دست بگيرد و صلوات بفرستد، اما باطن قلبش چيزي نداشته باشد؛ يا دوره و کلاسي را که ما اجبار کرده ايم، بگذراند، اما فقط الفاظ را ياد گرفته باشد؛ ايمان و اعتقادي پيدا نکرده باشد. اين خوب نيست، اين بُرد نيست. بُرد اين است که ما بتوانيم دل او را تسخير و جذب کنيم، نه براي خودمان؛ او را دلداده ي حق و دلداده ي معنا کنيم؛ و اين با عمل ممکن است. 23/10/1383
9) اگر ميخواهيد اثر بگذاريد - چه شما برادران عزيز طلبه و روحاني، چه شما برادران عزيزي که نظامي هستيد و با عقيدتي، سياسي همکاري ميک نيد - راهش اين است که دلها را به هم نزديک کنيد؛ درون را پاک کنيد؛ عمل را خالص کنيد؛ براي خدا کار کنيد؛ آنوقت خداي متعال برکت خواهد داد. اين ميشود عقيدتي، سياسي مطلوب. 23/10/1383
10) روحاني عقيدتي، سياسي - البته روحاني که من عرض ميکنم، بقيه ي برادران غيرمعمم هم که در عقيدتي، سياسي کار ميکنند، محکوم به همين احکامند؛ منتها در مورد روحاني تأکيدش بيشتر است - نبايد خودش را جاي فرمانده بگذارد و فرماندهي کند؛ بايد توي مجموعه برود. فرمانده، ضوابط و اصول و کارهايي دارد. البته فرمانده مردمي هم داريم. الان الحمدلله خيلي از فرماندهان ما مردمياند؛ منتها منش، منش فرماندهي است. ميرود با سرباز و درجهدار و افسرش تماس ميگيرد، دست هم ميدهد، يک چايي هم با هم ميخورند و احوال زن و بچهاش را هم ميپرسد؛ اما منشاش، منش فرماندهي است: او بايد سلام دهد، اين بايد جواب دهد؛ اين بايد امر کند، او بايد گوش به فرمان باشد. روحاني نبايد اينگونه باشد؛ منش روحاني نبايد فرماندهي باشد. 23/10/1383
11) در مجموعهي بزرگ نيروهاي مسلح، هرجا علما، روحانيون، فضلا و طلاب جوان با همان منش روحاني حضور داشتهاند، تأثيرات بسيار گرانبهايي برجاي گذاشتهاند. 23/10/1383
|