پدید آورنده : محمد پزشکی
محمد حسین طباطبایی، در سنتی از فلسفه ریشه داری قرار می گیرد که دستگاه منظمی از تفکر را در اختیار دارد. بر اساس این دستگاه فکری که در جهان اسلام از فارابی آغاز می شود، متناسب با مقتضیات طبیعت هستی و آدمی، حقوق فطری و طبیعی ای وجود دارد که تنظیم کننده زندگی طبیعی و انسانی است. این حقوق فطری که هدایت گر همه موجودات هستی به سوی کمال غایی شان است، خود ضرورت وجود هدایت گران خاصی را برای انسان به اثبات می رسانند. به این ترتیب، نظریه حقوق فطری، به نظریه نبوت گره می خورد. آخرین حلقه این زنجیره طبیعت، حقوق فطری و نبوت نظام اجتماعی و سیاسی است.
نقطه آغازین طباطبایی برای شناساندن طبیعت به مخاطب خود، آفرینش جهان به وسیله خداوند و اداره آن به وسیله اوست. به نظر او، فطرت انسانی به خودی خود می تواند، این حقیقت را درک کند ؛ هر چند که قرآن کریم نیز آدمی را بدان رهنمون شده است.
از آنجا که خداوند کمال محض است،هدف آفرینش نیز کمال جهان است؛به این ترتیب، حرکت عمومی جهان و انسان به سوی وجودِ کاملِ فناناپذیر است.از آنجا که هر کاری هدفی دارد، هدف اعمال در جهان هستی رسیدن به کمال است؛ از این رو وجود قوانین تخلف ناپذیری در هستی ضروری می نماید تا در پرتو آن تربیت و هدایت تکوینی و عمومی به سمت کمال هر موجودی ممکن گردد.
آنچه تا کنون بیان شد، خطوط کلی نظریه «هدایت عمومی» را تشکیل می دهد که در آیات متعدد قرآن کریم نیز بیان شده است: «پروردگار ما کسی است که خلقت هر چیزی را به او عطا کرده، آنگاه وی را هدایت کرده است». به نظر طباطبایی، لازمه هدایت عمومی، وجود روابط حقیقی هر موجودی با دیگران از یک سو، و رابطه میان هر نوع از موجودات، با آثار و غایات آن نوع است. به این ترتیب، در درجه نخست، آنچه برای ما مشاهده پذیر است، فعال بودن همه موجودات، و سپس همبستگی کامل میان اجزای هستی است.
بر این اساس، هر نوع از موجودات به سمت کمال خود می روند.این امر، با فعالیت فطری هر نوع انجام می پذیرد؛ ولی باید توجه داشت که کمال انواع تدریجی است.
از سوی دیگر، قوا و ابزار درون موجودات، مسیر هر نوع از موجودات را تعیین می کند. این قوا و ابزار، خود متناسب با هدف زندگی آنهاست.به نظر او، موجودات از نظر دسترسی به کمال دو دسته اند: برخی انواع موجودات، به صورت جبری در مسیر کمال وجودی خود قرار می گیرند و برخی دیگر چون آدمی، به صورت اختیاری.
نظریه هدایت عمومی در بطن خود در برگیرنده مجموعه ای از قواعد و قوانین طبیعی هستی است که «حقوق طبیعی» یا «حقوق فطری» خوانده می شوند. ویژگی حقوق طبیعی آن است که مطابق ساختمان وجودی هر نوعی از انواع موجودات بوده و در مسیر کمال نوعی آنها قرار می گیرد. علامه طباطبایی امر فطری را چنین تعریف می کند: «هر آنچه که با حرکت عمومی و کمالی جهان که مقتضای دستگاه آفرینش و تربیت تکوینی آن است، هیچ گونه تضاد یا تنافی یا برخوردی نداشته و ناشی از آن باشد، «فطری» است».
از نظر طباطبایی، دین نیز فطری تلقی می شود و برخلاف نظریه های حقوق طبیعی غرب، میان حقوق طبیعی و حقوق دینی اختلافی قائل نیست، چرا که دین از نظر او، روش و آیین زندگی است؛ فطری بودن دین، هماهنگ بودن آن با نظام تکوین و طبیعت است. اسلام پایه و اساس خود را بر فطرت آدمی نهاده است.
اسلام به عنوان دین فطری، سه هدف مهم را تعقیب می کند که به ترتیب اهمیت عبارت است از: توحید، عدالت اجتماعی و تربیت معنوی آدمی. توحید به مثابه اساسی ترین هدف دین، خود مبتنی بر فطرت بوده و اصلاح انسانیت را به عهده دارد؛ از این رو خاستگاه قوانین فردی و اجتماعی قرار می گیرد. به همین ترتیب، افراد و جوامع انسانی نیازمند نظامی تربیتی هستند که علامه طباطبایی این نظام ها را در یک دسته بندی عمومی، به نظام های اخلاقی مدنی و دینی تقسیم می کند. به اعتقاد او، نظام های اخلاقی مدنی، از نقطه ضعف هایی رنج می برند که به صورت خلاصه می توان محدودیت نگرش فلسفی به هستی، توجه صرف به رفتارهای ظاهری، و عدم توجه به صفات درونی و احساسات باطنی را برشمرد.
این در حالی است که طباطبایی دین اسلام را نظام فراگیر اجتماعی معرفی کرده که دارای، ابعاد فردی و اجتماعی است. وی نظام تربیتی و اخلاقی اسلام را در سه ویژگی خلاصه می کند: مبتنی بر عقل است؛ نه احساسات، مبتنی بر فطرت آدمی است، و در نهایت مبتنی بر نظام اجتماعی جهانی است.
علامه طباطبایی انسان شناسی منسجمی دارد. او در سه رساله «انسان قبل از دنیا»، «انسان در دنیا» و «انسان بعد از دنیا»، انسان شناسی خود را یکجا بیان کرده است. آنچه در این نوشته اهمیت دارد، انسان در دنیاست. وی معتقد است، انسانی که فطرت خدادادی او سالم و شعور و اراده اش پاک است و با اوهام و خرافات لکه دار نشده، انسان فطری است. چنین انسانی که ترکیبی از روح و جسم است، خود را جزئی از آفرینش تصور می کند. انسان در بعد جسمانی ملکاتی دارد که با قوای حیوانی و نباتی او ملایمت کامل دارد و به لحاظ بعد روحانی، موجودی نامتناهی است که نابودی و تباهی ندارد. آدمی موجودی مختار است که توانایی تسخیر هر چیزی را دارد.
زندگی انسان بر اساس احساسات خاص و اندیشه های ویژه ای است که از فطرت او برمی خیزد. فطرت انسان، تأمین کننده هر دو نیاز مادی و معنوی اوست. به اعتقاد طباطبایی، خواص و آثار فطری آدمی عبارت است از: فهم سودها و زیان ها، جلب منفعت و دفع ضرر، احساس آزادی مطلق، تصور استقلال و خود بنیاد بودن، انطباق با محیط، اختلاف در رفتار با دیگران، توان تعدیل عواطف و خواسته ها، استخدام دیگران به سود خود و تأمین خواسته های غریزی انسان؛ اما ویژگی آدمی آن است که همه احساسات درونی خود را در کنترل دستگاه تعقل خویش در می آورد.
انسان، محکوم قوانین حاکم بر فطرت خود است و متناسب با این قوانین، کمالات مختلفی دارد؛ اما از آنجا که تعقل آدمی مهم ترین ویژگی اوست، کمالات آدمی را می توان به دو دسته «کمالات پنداری» و «کمالات واقعی» تقسیم کرد. کمالات پنداری متناسب با جهات نباتی و حیوانی آدمی اند، اما کمال واقعی او فطری است؛ به این ترتیب، انسان نوع خاص خود است؛ نه تکامل نوع دیگری؛ بدین جهت هر چند بالاترین هدف طبیعت انسانی، تأمین خواسته های غریزی است؛ولی نوع انسان مناسب ساختمان وجودی خاص خود، هدفی دیگری دارد.
خوشبختی و سعادت که شکلی از زندگی ای است که انسان در طلب آن است، به عقیده طباطبایی فطری است؛ از این رو رسیدن به آن دو شرط اساسی دارد: توافق دیگر اجزای هستی و پیمودن مسیر فطری. سعادت انسان را راه فطرت مشخص می سازد؛از این رو مقتضای ملکات انسانی است و همان گونه که انسان دارای دو دسته ملکات حیوانی انسانی است، سعادت او نیز دو جنبه مادی و معنوی دارد و باید به هر دو جنبه آن در زندگی انسانی توجه کرد.
آنچه انسان شناسی آدمی را به معرفت شناسی گره می زند، این ایده است که حرکت استکمالی انسان در زندگی او، به وسیله علوم اعتباری صورت می گیرد. این امر از آنجا ناشی می شود که هدایت تکوینی آدمی به شکل علم و فکر صورت می پذیرد؛ به گونه ای که افکار او میان طبیعت او و آثار و خواص طبیعی اش واسطه می شود، از این رو نیازی طبیعی، به دانش اعتباری و غیر حقیقی می یابد. آدمی در کنار این اعتباریات بشری که برخاسته از قدرت عقل فطری است، به وسیله اعتباریات برخاسته از وحی الهی نیز یاری می شود، زیرا چنان که تاریخ بشر نشان داده، فلسفه تاریخ همواره جنگ اقویا علیه ضعیفان و نیز قیام پیامبران برای حکم در میان مردم، به هنگام بروز اختلاف بوده است.
به نظر طباطبایی، انسان برای رسیدن به هدف عملی خود، در ظرف توهم خویش، مصداقی فرضی برای یک مفهوم در برابر مصداق واقعی آن تصور می کند که جز در ظرف توهم وجود ندارد. به این عمل خاص ذهنی «اعتبار» می گویند. خاستگاه عمل اعتبار آن است که آدمی در مسیر زندگی خود به دنبال ادامه حیات و رسیدن به سعادت است؛ اما او در طی طریق چنین راهی ناقص است و باید نخست نواقص خود را جبران کند. این جبران نقص با اعمال اجتماعی برخاسته از اراده انجام می پذیرد. به این ترتیب، آدمی ناچار از توصیف اعمال و اموری است که رفتارهایش را در جهت نیل به نهایت سعادت همراهی می کند. به نظر او، ریشه اعتباریات در این حقیقت نهفته است که آدمی فعالیت طبیعی خود را از روی ادراک و علم انجام می دهد؛ از این رو ناچار است، برای مشخص کردن فعل و مورد فعل خود، سلسله ای از احساسات ادراکی چون دوستی، نفرت، اراده و کراهت به وجود آورد و با تطبیق این صورت های احساسی به مورد فعل خود، متعلق کار خود را از غیر آن بشناسد.
اندیشه های اعتباری به این ترتیب، طریقی هستند که فعالیت و حرکت استکمالی انسان را هموار می کنندو کمالات ثانویه و انسانی او به وسیله و با وساطت این افکار اعتباری سامان می یابد. از آنجا که طبیعت نوع انسانی در مسیر کمال خود، به گونه ای است که نیازمند اندیشه های پنداری (اعتباری) است، از این رو ساختمان طبیعی آدمی اساس چنین اندیشه هایی را تشکیل خواهد داد.
اندیشه های اعتباری ویژگی هایی دارد که می توان آنها را به شرح ذیل فهرست کرد:
1. بر امور حقیقی قرار گرفته اند ؛ ولی مطابق خارج از توهم ندارند.
2. دارای آثار خارجی و واقعی هستند.
3. تابع احساسات درونی اند.
4. در مورد آنهابرهان جاری نمی شود.
5. دانش پنداری امکان تولید دانش پنداری دیگری را دارد.
6. معیار پنداری بودن و دانش آن است که بتوان نسبت «باید» به آن داد.
از آنجا که احساسات درونی آدمیان را می توان به دو دسته احساسات عمومی نوع آدمی و احساسات ویژه فرد یا گروهی از آنها تقسیم کرد، اندیشه های اعتباری وابسته به این تمایلات و احساسات درونی نیز به دو دسته اندیشه های اعتباری عمومی و خاص تقسیم می شوند. از سوی دیگر، چون این امور واسطه میان آدمی و کمالات او هستند، این اعتباریات قبل از اجتماع و اعتباریات بعد از اجتماع تقسیم می شوند. نکته قابل توجه آنکه اعتباریات قبل از اجتماع، اعتباریاتی عمومی هستند که میان حیوانات و آدمی مشترک اند؛ در حالی که اعتباریات بعد از اجتماع خصوص آمی اند؛ هر چند برخی آنها اعتبارات ثابت و عمومی و برخی دیگر متغیر و خاص هستند.
اعتبارات قبل از اجتماع، اعتباراتی هستند که آدمی در تماس با هر فعلی، به آنها توسل می جوید. طباطبایی این اعتبارات را در پنج اعتبار خلاصه می کند: وجوب، خوبی و بدی، گزینش امر آسان تر و راحت تر، استخدام، و اجتماع. اعتبار وجوب، نخستین اندیشه پنداری است که میان آدمی و کار او واسطه می شود و ضرورت انجام گرفتن یا نگرفتن کاری را می رساند. دومین اعتبار عمومی پس از وجوب، اعتبار خوبی و بدی است که در افعال فردی و اجتماعی معتبر است. این دو صفت، خواص طبیعی حسبی نزد آدمی دارند و نسبی هستند. انتخاب کار یا راه راحت تر و آسان تر از میان کارها و راه های مشابه، سومین اعتبار پیش از اجتماع است.استخدام، اعتبار دیگری است که آدمی برای حفظ بقای خود از خارج به کار می برد. آدمی این روش را در هر کاری که به احتیاجات او وابسته است، چه احتیاج طبیعی و مادی و چه دیگر احتیاجات به کار می گیرد؛ سرانجام اعتبار اجتماع به منظور نیل آدمی به کمال و سعادت خود و از روی فهم خدادادی به نواقص ذاتی اش، اعتبار می شود.
اعتبارات از اجتماع نیز به سه اعتبار تقسیم می شوند: اعتبار کلام و سخن، اختصاص و تقسیم کار و محصول. البته شمارش این سه اعتبار از سوی طباطبایی، به معنای حصر اعتباریات اجتماعی در این سه نیست، بلکه مفاهیم اعتباری دنیای کنونی بسیار زیاد است؛ به گونه ای که شناسایی و وظیفه بندی آنها مشکل است. سخن گفتن و برقراری ارتباط با دیگران برای فهمیدن و فهماندن مقاصد، نخستین اعتبار اجتماعی است. پس از آن، اعتبار اختصاص یا ملکیت مطرح می شود. این اعتبار از آنجا بر می خیزد که انسان برای زندگی و تکامل و ادامه حیات خود، نیازمند ماده خارجی است که با تصرفی که در آن می کند، نیازش را بر طرف می سازد. میزان تصرف هر فرد در ماده خارجی مقدار مالکیت او را در مورد آن ماده نشان می دهد؛ اعتبارات مخصوص به تقسیم کار و محصول در پی اعتبار دارایی و اختصاص مطرح می شود. کار به هر فعل و انفعالی گفته می شود که آثار مخصوص برای آن ذکر شده است. تقسیم کار خود به لحاظ تساوی یا عدم تساوی طرفین آن به دو اعتبار اقتصاد و سیاست تقسیم می شود.
منبع:
مجلات > عقيدتی، فرهنگی، اجتماعی > پگاه حوزه > 20 آبان 1385، شماره 195
http://www.hawzah.net
|