درس گذشته به این موضوع اختصاص یافت که منبع و ریشه اصلی عرفان اسلامی کجاست؟ آیا در تعلیمات اسلامی و زندگی عملی رسول اکرم و ائمه اطهار چیزهائی که بتواند از جنبه نظری الهامبخش یک سلسله معانی لطیف و دقیق عرفانی باشد و از نظر عملی به وجود آورنده یک نشاط روحانی و یک سلسله جوششها و جنبشهای عرفانی و معنوی بشود وجود دارد یا نه؟ پاسخ این پرسش مثبت بود. اکنون دنباله این بحث را دامه میدهیم.
معارف اصیل اسلام و زندگی سرشار از معنویت و تجلیات روحانی پیشوایان اسلامی که الهامبخش معنویتی عمیق در جهان اسلام بوده است منحصر به آنچه اصلطلاحا به نام عرفان یا تصوف خوانده و شناخته میشود نیست. بحث درباره شاخهای از معارف اسلامی که این نام را ندارد از محل بحث این درسها خارج است.
ما بحثخود را درباره همان شاخهای ادامه میدهیم که اصطلاحا به نام عرفان یا تصوف خوانده میشود، و بدیهی است که حوصله این درسها اجازه نمیدهد که به نقد و تحقیق بپردازم.
ما در اینجا کوشش میکنیم که از جنبه فرهنگی، جریانی را که در این شاخهها رخ داده است، آنچنانکه بوده است منعکس سازیم. چنین مناسب میبینیم که برای آشنائی ابتدائی، اول به تاریخ ساده عرفان و تصوف از صدر اسلام لااقل تا قرن دهم هجری اشاره کنیم و سپس مسائل عرفان را تا حدودی که در این جا میسر است مطرح سازم و در آخر کار به تحلیل علمی و ریشهیابی آنها بپردازیم.
آنچه مسلم است این است که در صدر اسلام، لااقل در قرن اول هجری، گروهی به نام عارف یا صوفی در میان مسلیمن وجود نداشته است. نام صوفی در قرن دوم هجری پیدا شده است. میگویند اولین کسی که به این نام خوانده شده است «ابوهاشم صوفی کوفی» است که در قرن دوم هجری میزیسته است و هم او است که برای اولین بار در رمله فلسطین صومعهای (خانقاه) برای عبادت گروهی از عباد و زهاد مسلمین ساخت. (1) تاریخ دقیق وفات ابوهاشم معلوم نیست. ابوهاشم استاد سفیان ثوری متوفای در 161 بوده است.
ابو القاسم قشیری که خود از مشاهیر عرفا و صوفیه است میگوید: این نام قبل از سال 200 هجری پیدا شده است. نیکولسون نیز میگوید: این نام در اواخر قرن دوم هجری پیدا شده است. از روایتی که در کتاب المعیشة کافی، جلد پنجم آمده است ظاهر میشود که در زمان امام صادق علیه السلام گروهی - سفیان ثوری و عدهای دیگر - در همان زمان یعنی در نیمه اول قرن دوم هجری به این نام خوانده میشدهاند.
اگر ابوهاشم کوفی اولین کسی باشد که به این نام خوانده شده باشد و او استاد سفیان ثوری متوفا در سال 161 هجری هم بوده است، پس در نیمه اول قرن دوم هجری این نام معروف شده بوده است نه در اواخر قرن دوم (آنچنانکه نیکولسون و دیگران گفتهاند) و ظاهرا شبهای نیست که وجه تسمیه صوفیه به این نام پشمینه پوشی آنها بوده است. (2)
صوفیه به دلیل زهد و اعراض از دنیا از پوشیدن لباسهای نرم اجتناب میکردند و مخصوصا لباسهای درشت پشمین میپوشیدند.
اما اینکه از چه وقت این گروه خود را «عارف» خواندهاند باز اطلاع دقیقی نداریم. قدر مسلم این است و از کلماتی که از سری سقطی متوفا در سال 243 هجری نقل شده است (3) معلوم میشود که در قرن سوم هجری این اصطلاح، شایع و رایج بوده است. ولی در کتاب «اللمع» ابونصر سراج طوسی که از متون معتبر عرفان و تصوف است جملهای از سفیان ثوری نقل میکند که میرساند در حدود نیمه اول قرن دوم این اصطلاح پیدا شده بوده است.(اللمع ص 427)
به هر حال در قرن اول هجری گروهی به نام صوفی وجود نداشته است، این نام در قرن دوم پیدا شده است و ظاهرا در همین قرن این جماعت به صورت یک «گروه» خاص در آمدند نه در قرن سوم آنچنانکه عقیده بعضی است. (4)
در قرن اول هجری هر چند گروهی خاص به نام عارف یا صوفی یا نام دیگر وجود نداشته است ولی این دلیل نمیشود که خیار صحابه صرفا مردمی زاهد و عابد بودهاند و همه در یک درجه از ایمان ساده میزیستهاند و فاقد حیات معنوی بودهاند (آنچنانکه معمولا غربیان و غربزدگان ادعا میکنند)
شاید بعضی از نیکان صحابه جز زهد و عبادت چیزی نداشتهاند ولی گروهی از یک حیات معنوی نیرومند برخوردار بودهاند. آنها نیز همه در یک درجه نبودهاند. حتی سلمان و ابوذر در یک درجه از ایمان نیستند. سلمان ظرفیتی از ایمان دارد که برای ابوذر قابل تحمل نیست.
اگر ابوذر (5) آنچه را که در قلب سلمان است میدانست او را (کافر میدانست و) میکشت.
اکنون به ذکر طبقات عرفا و متصوفه از قرن دوم تا قرن دهم میپردازیم.
عرفای قرن دوم:
الف. حسن بصری. تاریخ عرفان مصطلح نیز مانند کلام از حسن بصری متوفا در 110 هجری آغاز میشود.
حسن بصری متولد سال 22 هجری است، عمر هشتاد و هشتسالهای داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجری گذشته است.
حسن بصری البته به نام «صوفی» خوانده نمیشده است، از آن جهت جزء صوفیه شمرده میشود که اولا کتابی تالیف کرده به نام «رعایة حقوق الله» که میتواند اولین کتابت تصوف شناخته شود. نسخه منحصر به فرد این کتاب در اکسفورد است. نیکولسون مدعی است که«اولین مسلمانی که روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری است، طریقی که نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح میدهند: اول توبه، و پس از آن یک سلسله اعمال دیگر، که هرکدام باید برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود.» (6)
ثانیا خود عرفا، بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به حضرت امیر علیه السلام میرسانند، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر. (7) ابن الندیم در «الفهرست» فن پنجم از مقاله پنجم سلسله ابومحمد جعفر خلدی را نیز به حسن بصری میرساند و میگوید حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درک کرده است.
ثالثا بعضی از حکایات که نقل شده است میرساند که حسن بصری عملا جزء گروهی بوده است که بعدها نام متصوفه یافتند. بعدا بعضی از آن حکایات را به مناسبت نقل خواهیم کرد. حسن بصری ایرانی الاصل است.
ب. مالک بن دینال. این مرد اهل بصره است، از کسانی بوده است که کار زهد و ترک لذت را به افراط کشانده است. داستانها از او در این جهت نقل میشود. وی در سال 131 هجری درگذشته است.
ج. ابراهیم ادهم. اهل بلخ است. داستان معروفی دارد شبیه داستان معروف بودا. گویند در ابتدا پادشاه بود و جریاناتی رخ داد که تائب شد و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت.
عرفا برای وی اهمیت زیادی قائلند. در مثنوی داستان جالبی برای او آورده است. ابراهیم در حدود سال 161 هجری درگذشته است.
د. رابعه عدویه. این زن مصریالاصل و یا بصریالاصل و از اعاجیب روزگار است، و چون چهارمین دختر خانوادهاش بود «رابعه» نامیده شد. رابه عدویه غیر از رابعه شامیه است که او هم از عرفا است و معاصر جامی است و در قرن نهم میزیسته است. رابعه عدویه کلماتی بلند و اشعاری در اوج عرفان و حالاتی عجیب دارد. داستانی درباره عیادت حسن بصری و مالک بن دینال و یک نفر دیگر از او نقل میشود که جالب است. رابعه در حدود 135 یا 136 درگذشته است و بعضی گفتهاند وفاتش در 180 یا 185 بوده است.
ه. ابوهاشم صوفی کوفی. اهل شام است. در آن منطقه متولد شده و در همان منطقه زیسته است. تاریخ وفاتش مجهول است. این قدر معلوم است که استاد سفیان ثوری متوفی 161 بوده است. ظاهرا اول کسی است که به نام «صوفی» خوانده شده است. سفیان گفته است: اگر ابوهاشم نبود من دقایق ریا را نمیشناختم.
و. شقیق بلخی. شاگرد ابراهیم ادهم بوده است. بنابر نقل «ریحانة الادب» و غیره از کتاب «کشف الغمه» علی بن عیسی اربلی و از «نورالابصار» شبلنجی، در راه مکه با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و کرامات نقل کرده است. در سال 153 یا 174 یا 184 درگذشته است.
ز. معروف کرخی. اهل کرخ بغداد است ولی از اینکه نام پدرش «فیروز» است به نظر میرسد که ایرانیالاصل است.این مرد از معاریف و مشاهیر عرفا است. میگویند پدر و مادرش نصرانی بودند و خودش به دستحضرت رضا علیه السلام مسلمان شد و از آن حضرت استفاده کرد.
بسیاری از سلاسل طریقت، بر حسب ادعای عرفا، به معروف کرخی و به وسیله او به حضرت رضا و از طریق آن حضرت به ائمه پیشین تا حضرت رسول میرسد و بدین جهت این سلسله را سلسلةالذهب «رشته طلائی» میخوانند. ذهبیها عموما چنین ادعائی دارند. وفات معروف در حدود سالهای 200 تا 206 بوده است.
ح. فضیل بن عیاض. این مرد اصلا اهل مرو است، ایرانی عرب نژاد است. میگویند در ابتدا راهزن بود،یک شب که برای دزدی از دیواری بالا رفت، یک آیه قرآن که از شب زندهداری شنید او را منقلب و تائب ساخت. کتاب «مصباح الشریعه» منسوب به او است و میگویند آن کتاب یک سلسله درسها است که از امام صادق علیه السلام گرفته است. محدث متبحر قرن اخیر، مرحوم حاج میرزا حسین نوری در خاتمه «مستدرک» به این کتاب اظهار اعتماد کرده است. فضیل در سال 187 درگذشته است.
عرفای قرن سوم:
الف. بایزید بسطامی. (طیفور بن عیس) از اکابر عرفا و اصلا اهل بسطام است. میگویند اول کسی است که صریحا از فناء فی الله و بقاء بالله سخن گفته است. بایزید گفته است: «از بایزیدی خارج شدم مانند مار از پوست». بایزید به اصطلاح شطحیاتی دارد که موجب تکفیرش شده است. خود عرفا او را از اصحاب «سکر» مینامند، یعنی در حال جذبه و بی خودی آن سخنان را میگفته است. بایزید در سال 261 درگذشته است. بعضی ادعا کردهاند که سقای خانه امام صادق علیه السلام بوده است ولی این ادعا با تاریخ جور در نمیآید، یعنی بایزید عصر امام صادق را درک نکرده است.
ب. بشر حفی. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بودهاند. از مشاهیر عرفا است. او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه کرده است.
علامه حلی در «منهاج الکرامه» داستانی نقل کرده است مبنی بر اینکه توبه او به ستحضرت موسی بن جعفر علیه السلام صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پیدا کرد که «حافی پابرهنه» بود به بشر حافی معروف شد. بعضی علت «حافی» نامیدن او را چیز دیگر گفتهاند. بشر حافی در سال 226 یا 227 درگذشته است.
ج. سری سقطی. اهل بغداد است.نمیدانیم اصلا کجایی بوده است. وی از دوستان و همراهان بشر حافی بوده است. سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و ایثار بوده است.
ابن خلکان در «وفیات الاعیان» نوشته است که سری گفت: سی سال است که از یک جمله «الحمدلله» که بر زبانم جاری شد استغفار میکنم. گفتند: چگونه؟ گفت: شبی حریقی در بازار رخ داد، بیرون آمدم ببینم که به دکان من رسیده یا نه؟ به من گفته شد به دکان تو نرسیده است. گفتم: الحمدلله. یکمرتبه متنبه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد، آیا نمیبایست من در اندیشه مسلمین باشم؟! سعدی به همین داستان (با اندک تفاوت) اشاره میکند آنجا که میگوید:
شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت یکی شکر گفت اندر آن خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود جهاندیدهای گفتش آی بو الهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟ پسندی که شهری بسوزد به نار اگر خود سرایت بود بر کنار؟
سری شاگرد و مرید «معروف کرخی» و استاد و دائی جنید بغدادی است، سخنان زیادی در توحید و عشق الهی و غیره دارد، و هم او است که میگوید: عارف مانند آفتاب بر همه عالم میتابد و مانند زمین بار نیک و بد را به دوش میکشد و مانند آب مایه زندگانی همه دلها است و مانند آتش به همه پرتوافشانی میکند.
سری در سال 254 یا 250 در سن نود و هشتسالگی درگذشته است.
د. حارث محاسبی. بصری الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنید بوده است. از آن جهت او را «محاسبی» خواندهاند که به امر مراقبه و محاسبه اهتمام تام داشت. معاصر احمد بن حنبل است. احمد بن حنبل چون دشمن علم کلام بود او را به واسطه ورودش در علم کلام طرد کرد و همین سبب اعراض مردم از او شد. حارث در سال 243 درگذشته است.
ه. جنید بغدادی. اصلا اهل نهاوند است. عرفا و متصوفه او را «سید الطائفه» میخوانند، همچنانکه فقهاء شیعه، شیخ طوسی را «شیخ الطائفه» میخوانند.
جنید یک عارف معتدل به شمار میرود. برخی شطحیات که از دیگران شنیده شده از او شنیده نشده اشت. او حتی لباس اهل تصوف به تن نمیکرد و در زی علما و فقها بود. به او گفتند: به خاطر یاران هم که هستخرقه (لباس اهل تصوف) بپوش. گفت: اگر میدانستم که از لباس کاری ساخته است از آهن گداخته جامه میساختم. اما ندای حقیقت این است که: لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالحرقة یعنی از خرقه کاری ساخته نیست، حرقه (آتش دل)× لازم است. جنید خواهرزاده و مرید شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی بوده است. گویند در سال 297 در نود سالگی درگذشت.
و. ذوالنون مصری. وی اهل مصر است. در فقه شاگرد «مالک بن انس» فقیه معروف بوده است. جامی او را رئیس صوفیان خوانده است. هم او اول کسی است که رمز به کار برد و مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان کرد که فقط کسانی که واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند. این روش تدریجا معمول شد، معانی عرفانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیک بیان شد. برخی معتقدند که بسیاری از تعلیمات فلسفه نو افلاطونی وسیله ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد. (8) ذوالنون در فاصله سالهای 240 - 250 درگذشته است.
ز. سهل بن عبدالله تستری. از اکابر عرفا و صوفیه و اصلا اهل شوشتر است. فرقهای از عرفا که اصل را بر مجاهده نفس میدانند به نام او «سهلیه» خوانده میشوند. در مکه معظمه با ذوالنون مصری ملاقات داشته است. وی در سال 283 یا 293 درگذشته است. (9)
ح. حسین بن منصور حلاج. اصلا اهل بیضاء از توابع شیراز است ولی در عراق رشد و نما یافته است. حلاج از جنجالیترین عرفای دوره اسلامی است. شطحیات فراوان گفته است. به کفر و ارتداد و ادعای خدائی متهم شد، فقها تکفیرش کردند و در زمان مقتدر عباسی به دار آویخته شد. خود عرفا او را به افشای اسرار متهم میکنند. حافظ میگوید:
گفت آن یار کزو گشتسردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد.
بعضی او را مردی شعبدهباز میدانند. خود عرفا او را تبرئه میکنند و میگویند سخنان او و بایزید که بوی کفر میدهد در حال سکر و بیخودی بوده است.
عرفا از او به عنوان «شهید» یاد میکنند. حلاج در سال 306 یا 309 به دار آویخته شد. (10
عرفای قرن چهارم
الف. ابوبکر شبلی. شاگرد و مرید جنید بغدادی بود و حلاج را نیز درک کرده و از مشاهیر عرفا است. اصلا خراسانی است. در کتاب روضات الجنات و سایر کتب تراجم، اشعار و کلمات عارفانه زیادی از او نقل شده است. خواجه عبدالله انصاری گفته است: اول کسی که به رمز سخن گفت ذوالنون مصری بود، جنید که آمد این علم را مرتب ساخت و بسط داد و کتابها در این علم تالیف کرد، و چون نوبت به شبلی رسید این علم را به بالای منابر برد. شبلی در بین سالهای 334 - 344 در 87 سالگی درگذشته است.
ب. ابوعلی رودباری. نسب به انوشیروان میبرد و ساسانی نژاد است. مرید جنید بوده و فقه را از ابوالعباس بن شریح و ادبیات را از ثعلب آموخت. او را جامع شریقت و طریقت و قیقتخواندهاند. در سال 322 درگذشته است.
ج. ابونصر سراج طوسی صاحب کتاب معروف «اللمع» که از متون اصیل و قدیم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال 378 در طوس در گذشته است. بسیاری از مشایخ طریقت، شاگرد بلاواسطه یا معالواسطه او بودهاند. بعضی مدعی هستند که مقبرهای که در پائین خیابان مشهد به نام قبر پیر پالاندوز معروف است مقبره همین ابونصر سراج است. (11)
د. ابوالفضل سرخسی. این مرد اهل خراسان و شاگرد و مرید ابونصر سراج و استاد ابوسعید ابوالخیر عارف بسیار معروف بوده است. در سال 400 هجری درگذشته است.
ه. ابو عبد الله رودباری. این مرد خواهرزاده ابوعلی رودباری است و از عرفای شام و سوریه به شمار میرود. در سال 369 درگذشته است.
و. ابوطالب مکی. شهرت بیشتر این مرد به واسطه کتابی است که در عرفان و تصوف تالیف کرده است به نام «قوة القلوب». این کتاب چاپ شده و از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلا از بلاد جبل ایران است و در اثر اینکه سالها در مکه مجاور بوده به عنوان مکی معروف شده است. وی در سال 385 یا 386 درگذشته است.
عرفای قرن پنجم:
الف. شیخ ابوالحسن خرقانی. یکی از معروفترین عرفا است.
عرفا داستانهایی شگفت به او نسبت میدهند. از جمله مدعی هستند که بر سر قبر بایزید بسطامی میرفته و با روح او تماس میگرفته و مشکلات خویش را حل میکرده است. مولوی میگوید:
بو الحسن بعد از وفات بایزید از پس آن سالها آمد پدید گاه و بیگه نیز رفتی بی فتور بر سر گورش نشستی با حضور تا مثال شیخ پیشش آمدی تا که میگفتی شکالش حل شدی
مولوی در مثنوی زیاد از او یاد کرده است و مینماید که ارادت وافری به او داشته است. میگویند با ابوعلی سینا فیلسوف معروف و ابوسعید ابوالخیر عارف معروف ملاقات داشته است. وی در سال 425 درگذشته است.
ب. ابو سعید ابو الخیر نیشابوری. از مهمترین و باحالترین عرفا است. رباعیهای نغز دارد از وی پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت: «تصوف آن است که آنچه در سرداری بنهی و آنچه در دست داری بدهی و از آنچه برتو آید بجهی» با ابوعلی سینا ملاقات داشته است. روزی بوعلی در مجلس وعظ ابوسعید شرکت کرد. ابوسعید درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و عصیتسخن میگفت. بوعلی این رباعی را به عنوان اینکه ما تکیه بر رحمتحق داریم نه برعمل خویشتن، انشاء کرد:
مائیم به عفو تو تولا کرده وز طاعت و معصیت تبرا کرده آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
ابو سعید، فی الفور گفت:
ای نیک نکرده و بدیها کرده وانگه به خلاص خود تمنا کرده بر عفو مکن تکیه که هرگز نبود ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده (12)
این رباعی نیز از ابو سعید است:
فردا که زوال شش جهتخواهد بود قدر تو به قدر معرفتخواهد بود در حسن صفت کوش که در روز جزا حشر تو به صورت صفتخواهد بود
ابو سعید در سال 440 هجری درگذشته است.
ج. ابوعلی دقاق نیشابوری. جامع شریعت و طریقت به شمار میرود. واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجاتها میگریسته او را «شیخ نوحه گر» لقب دادهاند. در سال 405 یا 412 درگذشت است.
ه. ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی صاحب کتاب«کشف المحجوب» که از کتب مشهور این فرقه است و اخیرا چاپ شده است. در سال 470 درگذشته است.
و. خواجه عبد الله انصاری. عرب نژاد و از اولاد ابو ایوب انصاری صحابی بزرگوار معروف است. خواجه عبد الله یکی از معروفترین و متعبدترین عرفا است. کلمات قصار و مناجاتها و همچنین رباعیات نغز و با حالی دارد، شهرتش بیشتر به واسطه همانها است.
از کلمات او است: «در طفلی پستی، در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی؟ » و هم از کلمات او است: «بدی را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیک کردن خرخاری است، بدی را نیکی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است.»
این رباعی نیز از او است:
عیب است بزرگ برکشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
خواجه عبدالله در هرات متولد و در همانجا در سال 481 درگذشته و دفن شده است و از این جهت به «پیر هرات» معروف است. خواجه عبدالله کتب زیادی تالیف کرده. معروفترین آنها که از کتب درسی سیر و سلوک است و از پختهترین کتب عرفان است کتاب «منازل السائرین» است. بر این کتاب شرحهای زیاد نوشته شده است.
ز. امام ابوحامد محمد غزالی طوسی. از معروفترین علمای اسلام است. شهرتش شرق و غرب را گرفته است. جامع معقول و منقول بود. رئیس جامع نظامیه بغداد شد و عالیترین پست روحانی زمان خویش را حیازت کرد. اما احساس کرد نه آن معلومات و نه آن مناصب روحش را اشباع نمیکند. از مردم مخفی شد و به تهذیب و تصفیه نفس مشغول شد. ده سال در بیت المقدس دور از چشم آشنایان به خود پرداخت. در همان وقت به عرفان و تصوف گرائید و دیگر تا آخر عمر زیر بار منصب و پست نرفت. کتاب معروف «احیاء علوم الدین» را بعد از دوره ریاضت تالیف کرد و در سال 505 در طوس که وطن اصلیش بود درگذشت.
عرفای قرن ششم:
الف. عین القضاة همدانی. از پرشورترین عرفا است. مرید احمد غزالی برادر کوچکتر محمد غزالی که او نیز از عرفا است بوده است. کتب زیاد تالیف کرد. اشعار آبداری دارد که خالی از شطحیات نیست. بالاخره تکفیرش کردند و کشتند و جسدش را سوختند و خاکسترش را بر باد دادند. در حدود سالهای 525 - 533 کشته شد.
ب. سنائی غزنوی شاعر معروف. اشعار او از عرفانی عمیق برخوردار است. مولوی در مثنوی گفتههای او را طرح و شرح میکند. در نیمه اول قرن ششم درگذشته است.
ج. احمد جامی معروف به ژنده پیل. از مشاهیر عرفا و متصوفه است. قبرش در تربت جام -نزدیک سرحد ایران و افغانستان - معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجاء این دو بیتی است:
غره مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پی ها بریدهاند نومید هم مباش که رندان جرعه نوش ناگه به یک ترانه به منزل رسیدهاند
و هم او رد رعایت اعتدال در امر انفاق و امساک گفته است:
چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز کار خویش بی بهره مباش تعلیم ز اره گیر در کار معاش چیزی سوی خود میکش و چیزی میپاش
احمد جامی در حدود سال 536 درگذشته است.
د. عبد القادر گیلانی. تولدش در شمال ایران بوده و در بغداد نشو و نما یافته و در همانجا دفن شده است. بعضی او را اهل «جیل» بغداد دانستهاند نه اهل «جیلان» (گیلان). از شخصیتهای جنجالی جهان اسلام است. سلسله قادریه از سلاسل صوفیه منسوب به او است. قبرش در بغداد معروف و مشهور است. او از کسانی است که دعاوی و بلند پروازیهای زیاد از او نقل شده است. وی از سادات حسنی است. در سال 560 یا 561 درگذشته است.
ه. شیخ روزبهان بقلی شیرازی که به «شیخ شطاح» معروف است زیرا شطحیات زیاد میگفته است. اخیرا بعضی از کتب او وسیله مستشرقین چاپ و منتشر شده است. این مرد در سال 606 درگذشته است.
عرفای قرن هفتم
این قرن عرفای بسیار بلند قدری پرورانده است. ما عدهای از آنها را به ترتیب تاریخ وفاتشان نام میبریم.
الف. شیخ نجم الدین کبرای خوارزمی. از مشاهیر و اکابر عرفاست. بسیاری از سلاسل به او منتهی میشود. وی شاگرد و مرید و داماد شیخ روزبهان بقلی شیرازی بوده است. شاگردان و دست پروردگان زیادی داشته است. از آن جمله است «بهاء الدین ولد» پدر مولانا مولوی رومی. در خوارزم میزیست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامی که مغول میخواستحمله کند، برای نجم الدین کبرا پیام فرستادند که شما و کسانتان میتوانید از شهر خارج شوید و خود را نجات دهید. نجم الدین پاسخ داد: من در روز راحت در کنار این مردم بودهام، امروز که روز سختی آنها است از آنها جدا نمیشوم. خود مردانه سلاح پوشید و همراه مردم جنگید تا شهید شد. این حادثه در سال 616 واقع شده است.
ب. شیخ فریدالدین عطار. از اکابر درجه اول عرفا است. در نثر و نظم تالیف دارد. «تذکرة الاولیاء» او که در شرح حال عرفا و متصوفه است و از اما صادق علیه السلام آغاز میکند و به امام باقر علیه السلام ختم مینماید از جمله ماخذ و مدارک محسوب میشود و شرقشناسان فراوان به آن میدهند. همچنین کتاب «منطق الطیر» او یک شاهکار عرفانی است. مولوی درباره او و سنائی گفته است:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او ما از پی سنائی و عطار میرویم
و هم او گفته است:
هفتشهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
مقصود مولوی از هفتشهر عشق هفت وادی است که خود عطار در «منطق الطیر» شرح داده است.
محمود شبستری در گلشن راز میگوید:
مرا از شاعری خود عار ناید که در صد قرن چون عطار ناید
عطار شاگرد و مرید شیخ مجدالدین بغدادی از مریدان و شاگردان شیخ نجم الدین کبرا بوده است. و همچنین صحبت قطب الدین حیدر را - که او نیز از مشایخ این عصر است و در تربتحیدریه مدفون است و انتساب آن شهر به او است - نیز درک کرده است.
عطار مقارن فتنه مغول درگذشته و به قولی به دست مغولان در حدود سالهای 626 - 628 کشته شد.
ج. شیخ شهاب الدین سهروردی زنجانی صاحب کتاب معروف «عوارف المعارف»که از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبکر میرساند.گویند هر سال به زیارت مکه و مدینه میرفت. با عبدالقادر گیلانی ملاقات و مصاحبت داشته است.شیخ سعدی شیرازی و کمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر معروف از مریدان او بودهاند. سعدی در مورد او میگوید:
مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب یکی اینکه در نفس خود بین مباش دگر آنکه در جمع بدبین مباش
این سهرهوردی غیر از شهاب الدین سهره وردی فیلسوف مقتول معروف به شیخ اشراق است که در حدود سالهای 581 - 590 در حلب به به قتل رسید.
سهروردی عارف در حدود سال 632 درگذشته است.
د. ابن الفاررض مصری. از عرفای طراز اول محسوب است.اشعار عربی عرفانی در نهایت اوج و کمال ظرافت دارد. دیوانش مکرر به چاپ شده و فضلا به شرحش پرداختهاند. یکی از کسانی که دیوان او را شرح کرده «عبدالرحمن جامی» عارف قرن نهم است.
اشعار عرفانی او در عربی با اشعار عرفانی حافظ در زبان فارسی قابل مقایسه است. محی الدین عربی به او گفتخودت شرحی بر اشعارت بنویس، او گفت کتاب «فتوحات مکیه» شما شرح این اشعار است.
ابن فارض از افرادی است که احوالی غیر عادی داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسیاری از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال 632 درگذشته اشت.
ه. محی الدین عربی حاتمی طائی اندلسی. از اولاد حاتم طائی است. در اندلس تولد یافته اما ظاهرا بیشتر عمر خود را در مکه و سوریه گذرانده است. شاگرد شیخ ابومدین مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است. سلسله طریقتش با یک واسطه به شیخ عبدالقادر گیلانی سابق الذکر میرسد.
محی الدین که احیانا با نام ابن العربی نیز خوانده میشود، مسلما بزرگترین عرفای اسلام است. نه پیش از او و نه بعد از او کسی به پایه او نرسیده است. به همین جهت او را «شیخ اکبر» لقب دادهاند.
عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرم تکامل یافت. در هر قرنی - چنانکه اشاره شد - عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشیدند و بر سرمایهاش افزودند. این تکامل تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی الدین عربی «جهش» پیدا کرد و به نهایت کمال خود رسید.
محی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت. بخش دوم عرفان یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسیله محی الدین پایه گذاری شد. عرفای بعد از او عموما ریزه خوار سفره او هستند. محی الدین علاوه بر اینکه عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد یکی از اعاجیب روزگار است. انسانی استشگفت و به همین دلیل اظهار عقیدههای متضاد دربارهاش شده است.
برخی او را ولی کامل، قطب الاقطاب میخوانند و بعضی دیگر تا حد کفر تنزلش میدهند. گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدیناش میخوانند. صدرالمتالهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی نهایت احترام را برای او قائل است. محی الدین در دیده او از ابوعلی سینا و فارابی بسی عظیمتر است.
محی الدین بیش از دویست کتاب تالیف کرده است. بسیاری از کتابهای او و شاید همه کتابهایی که نسخه آنها موجود است (در حدود سی کتاب) چاپ شده است. مهمترین کتابهای او یکی «فتوحات مکیه» است که کتابی است بسیار بزرگ و در حقیقتیک دائرة المعارف عرفانی است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولی دقیقترین و عمیقترین متن عرفانی است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصری شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند.
محی الدین در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد. قبرش در شام هم اکنون معروف است.
و. صدرالدین محمد قونوی. اهل قونیه (ترکیه و شاگرد و مرید و پسر زن محی الدین عربی. با خواجه نصیرالدین طوسی و مولوی رومی معاصر است. بین او و خواجه نصیر مکاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. میان او و مولوی در قونیه کمال صفا و صمیمیت وجود داشته است. قونوی امامت جماعت میکرده و مولوی به نماز او حاضر میشده است. و ظاهرا-همچنانکه نقل شده - مولوی شاگرد او بوده و عرفان محی الدین را که در گفتههای مولوی منعکس است از او آموخته است. گویند روزی وارد محفل قونوی شد. قونوی از مسند خود حرکت کرد و آن را به مولوی داد که بر آن بنشیند. مولوی ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم که بر جای تو تکیه زنم؟ قونوی مسند را به دور انداخت و گفت مسندی که تو را نشاید ما را نیز نشاید.
قونوی بهترین شارح افکار و اندیشههای محی الدین است. شاید اگر او نبود محی الدین قابل درک نبود. مولوی وسیله قونوی با مکتب محی الدین آشنا شد. اینکه گفته میشود مولوی شاگر قونوی بوده است ظاهرا مربوط به اخذ افکار و اندیشههای محی الدین است. اندیشههای محی الدین در مثنوی و در دیوان شمس منعکس است. کتابهای قونوی از کتاب درسی حوزههای فلسفی و عرفانی اسلامی در شش قرن اخیر است.
کتابهای معروف قونوی عبارت است از: مفاتح الغیب، نصوص، فکوک، قونوی در سال 672 (سال فوت مولوی و خواجه نصیرالدین طوسی) و یا سال 673 درگذشته است.
ز. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی صاحب کتاب جهانی «مثنوی». از بزرگترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبکر میرسد مثنوی او دریائی است از حکمت و معرفت و نکات دقیق معرفة الروحی و اجتماعی و عرفانی. در ردیف شعرای طراز اول ایران است. مولوی اصلا اهل بلخ است. در کودکی همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زیارت بیت الله برد. با شیخ فریدالدین عطار در نیشابور ملاقات کرد.
پس از مراجعت از مکه همراه پدر به قونیه رفت و آنجا رحل اقامت افکند. مولوی در ابتدا مردی بود عالم و مانند علمای دیگر همطراز خود به تدریس اشتغال داشت و محترمانه میزیست تا آنکه با شمس تبریزی عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گردید و ترک همه چیز کرد.
دیوان غزلش به نام شمس است. در «مثنوی» مکرر با سوز و گداز از او یاد کرده است. مولوی در سال 672 درگذشته است.
ح. فخرالدین عراقی همدانی شاعر و غزلسرای معروف. شاگر صدرالدین قونوی و مرید و دستپرورده شهاب الدین سهروردی سابق الذکر است. در سال 688 درگذشته است.
عرفای قرن هشتم
الف. علاءالدوله سمنانی. نخستشغل دیوانی داشت، کناره گرفت و در سلک عرفا در آمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد. کتاب زیادی تالیف کرده است. در عرفان نظری عقائد خاص دارد که در کتب مهم عرفان طرح میشود. در سال 736 درگذشته است. خواجوی کرمانی شاعر معروف از مریدان او بود و در وصفش گفته است:
هرکو به ره علی عمرانی شد چون خضر به سرچشمه حیوانی شد از وسوسه عادت شیطانی وارست مانند علادوله سمنانی شد
ب. عبدالرزاق کاشانی. از محققین عرفای این قرن است. فصوص محی الدین و منازل السایرین خواجه عبدالله را شرح کرده است. و هر دو چاپ شده و مورد مراجعه اهل تحقیق است.
بنا به نقل صاحب «روضات الجنات» در ذیل احوال شیخ عبدالرزاق لاهیجی، شهید ثانی از عبدالرزاق کاشانی ثناء بلیغ کرده است. بین او و علاء الدوله سمنانی در مسائل نظری عرفانی که وسیله محی الدین طرح شده است مباحثات و مشاجراتی بوده است. وی در سال 735 درگذشته است.
ج. خواجه حافظ شیرازی. حافظ، علیرغم شهرت جهانیش تاریخ زندگیش چندان روشن نیست. قدر مسلم این است که مردی عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن کریم بوده است. خود مکرر به این معنی اشاره کرده است:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطائف حکمی با نکات قرآنی
با اینکه اینهمه در اشعار خود از پیر طریقت و مرشد سخن گفته است معلوم نیست که مرشد و مربی خود او کی بوده است. اشعار حافظ در اوج عرفانی است و کمتر کسی قادر است لطائف عرفانی او را درک کند. همه عرفائی که بعد از او آمدهاند اعتراف دارند که او مقامات عالیه عرفانی را عملا طی کرده است.
برخی از بزرگان بر برخی از بیتهای حافظ شرح نوشتهاند، مثلا محقق جلال الدین دوانی، فیلسوف معروف قرن نهم هجری رسالهای در شرح این بیت:
پیر ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
تالیف کرده است.
حافظ در سال 791 درگذشته است. (13)
د. شیخ محمود شبستری آفریننده منظومه عرفانی بسیار عالی موسوم به «گلشن راز». این منظومه یکی از کتب عرفانی بسیار عالی به شمار میآید و نام سراینده خویش را جاوید ساخته است. شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است. شاید از همه بهتر شرح شیخ محمد لاهیجی است که چاپ شده و در دسترس است. مرگ شبستری در حدود سال 720 واقع شده است.
ه. سید حیدر آملی. یکی از محققین عرفا است. کتابی دارد به نام «جامع الاسرار» که از کتب دقیق عرفان نظری محی الدینی است و اخیرا به نحو شایستهای چاپ شده است. کتاب دیگر او «نص النصوص» در شرح «فصوص» است. وی معاصر فخر المحققین حلی فقیه معروف است. سال وفاتش دقیقا معلوم نیست.
و. عبدالکریم جیلی صاحب کتاب معروف «الانسان الکامل». بحث «انسان کامل» به شکل نظری اولین بار وسیله محی الدین عربی طرح شد و بعد مقام مهمی در عرفان اسلامی یافت.
صدرالدین قونوی شاگر و مرید محی الدین در کتاب «مفتاح الغیب» فصل مشبعی در این زمینه بحث کرده است. تا آنجا که اطلاع داریم دو نفر از عرفا کتاب مستقل به این نام تالیف کردهاند. یکی از عزیزالدین نسفی از عرفای نیمه دوم قرن هفتم، و دیگر همین عبدالکریم جیلی، و هر دو به این نام چاپ شده است. جیلی در سال 805 در 38 سالگی درگذشته است. بر ما روشن نیست که عبدالکریم، اهل جیل بغداد بوده یا اهل جیلان (گیلان).
عرفای قرن نهم
الف. شاه نعمت الله ولی. این مرد نسب به علی علیه السلام میبرد و از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است. سلسله نعمة اللهی در عصر حاضر از معروفترین سلسلههای تصوف است. قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان است. گویند 95 سال عمر کرد و در سال 820 یا 827 یا 834 درگذشت. اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شیرازی ملاقات داشته است. اشعار زیادی در عرفان از او باقی است.
ب. صائن الدین علی ترکه اصفهانی. از محققین عرفا است. در عرفان نظری محی الدین ید طولا داشته است. کتاب «تمهید القواعد» وی که اکنون در دست است و چاپ شده است دلیل تبحر او در عرفان است و مورد استفاده و استناد محققین بعد از وی است.
ج. محمد بن حمزه فناری رومی. از علمای کشور عثمانی است. مردی جامع بوده است و کتب زیاد تالیف کرده است. شهرت او به عرفان به وسیله کتاب «مصباح الانس» وی است که شرح کتاب «مفتاح الغیب» صدرالدین قونوی است.
شرح کردن کتب محی الدین عربی و یا صدرالدین قونوی کار هرکسی نیست. فناری این کار را کرده است و محققین عرفان که پس از وی آمدهاند ارزش این شرح را تایید کردهاند.
این کتاب در تهران با چاپ سنگی با حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی از عرفای محقق صد ساله اخیر چاپ شده است. متاسفانه به علت بدی چاپ مقداری از حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم غیر مقرو است.
د. شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی شارح «گلشن راز» محمود شبستری. معاصر میر صدرالدین دشتکی و علامه دوانی بوده و در شیراز میزیسته است و مطابق آنچه قاضی نورالله در «مجالس المؤمنین» نوشته است صدرالدین دشتکی و علامه دوانی که هر دو از حکمای برجسته عصر خود بودند نهایت احترام و تجلیل از وی میکردهاند.
وی مرید سید محمد نوربخش بوده و سید محمد نوربخش شاگرد ابن فهد حلی بوده که ذکرش در تاریخچه فقها خواهد آمد. لاهیجی در شرح گلشن راز صفحه 698 سلسله فقر خود را که از سید محمد نوربخش شروع و به معروف کرخی میرسد و سپس به حضرت امام رضا علیه السلام و ائمه پیشین تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم منتهی میشود، ذکر میکند و نام این سلسله را «سلسلة الذهب» مینهد.
شهرت بیشتر لاهیجی به واسطه همان شرح گلشن راز است که از متون عالی عرفان به شمار میرود. لاهیجی به طوری که در مقدمه کتابش مینویسد در سال 877 آغاز به تالیف کرده است. تاریخ دقیق وفاتش معلوم نیست. ظاهرا قبل از سال 900 بوده است.
ه. نورالدین عبدالرحمن جامی. عرب نژاد است و نسب به محمد بن حسن شیبانی فقیه معروف قرن دوم هجری میبرد. جامی شاعری توانا بوده است. او را آخرین شاعر بزرگ عرفانی زبان فارسی میدانند.
در ابتدا «دشتی» تخلص میکرده است، ولی چون در ولایت جام از توابع مشهد متولد شده و مرید احمد جامی (ژنده پیل) هم بوده است، تغییر تخلص داده و به جامی متخلص شده است. میگوید:
مولدم جام و رشحه قلمم جرعه جام شیخ الاسلامی است. (14) زین سبب در جریده اشعار به دو معنی تخلصم جامی است
جامی در رشتههای مختلف: نحو،صرف، فقه، اصول، منطق، فلسفه، عرفان تحصیلات عالی داشته و کتب زیاد تالیف کرده است. از آنجمله استشرح فصوص الحکم محی الدین، شرح لمعات فخرالدین عراقی، شرح تائیه ابن فارض، شرح قصیده برده در مدح حضرت رسول(ص) ،شرح قصیده میمیه فرزدق در مدح حضرت علی ابن الحسین(ع)، لوایح، بهارستان که به روش گلستان سعدی است، نفحات الانس در شرح احوال عرفا.
جامی مرید طریقتی بهاء الدین نقشبند مؤسس طریقه نقشبندیه است، ولی همچنانکه محمد لاهیجی با اینکه مرید طریقتی سید محمد نوربخش بوده است، شخصیت فرهنگی تاریخیش بیش از او است جامی نیز با اینکه از اتباع بهاء الدین نقشبند شمرده میشود شخصیت فرهنگی و تاریخیاش به درجاتی بیش از بهاءالدین نقشنبد است لهذا ما که در این تاریخچه مختصر نظر به جنبه فرهنگی عرفان داریم نه جنبه طریقتی آن، محمد لاهیجی و عبدالرحمن جامی را اختصاص به ذکر دادیم. جامی در سال 898 در 81 سالگی درگذشته است.
این بود تاریخچه مختصر عرفان از آغاز تا پایان قرن نهم. از این به بعد، به نظر ما عرفان شکل و وضع دیگری پیدا میکند. تا این تاریخ شخصیتهای علمی و فرهنگی عرفانی همه جزء سلاسل رسمی تصوفند، و اقطاب صوفیه شخصیتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب میشوند و آثار بزرگ عرفانی از آنها است. از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا میشود.
اولا دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالبا آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینان ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعتهائی که ایجاد کرده است میشود.
ثانیا عدهای که داخل در هیچیک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محیالدینی مختصص میشوند که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمیشود.
مثلا صدرالمتالهین شیرازی متوفا در سال 1050 و شاگردش فیض کاشانی متوفا در 1091 و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی متوفا در 1103 آگاهیشان از عرفان نظری محی الدین بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است. با اینکه جزء هیچیک از سلاسل تصوف نبودهاند. این جریان تا زمان ما دامه داشته است. مثلا مرحوم آقا محمد رضا حکیم قمشهای و مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی از علما و حکماء صد ساله اخیر،متخصص در عرفان نظریند بدون آنکه خود عملا جزء سلاسل متصوفه باشند.
به طور کلی از زمان محی الدین و صدرالدین قونوی که عرفان نظری پایهگذاری شد و عرفان شکل و فلسفی به خود گرفت بذر این جریان پاشیده شد. مثلا محمد بن حمزه فناری سابق الذکر شاید از این گروه باشد. ولی از قرن دهم به بعد این وضع یعنی پدیده آمدن قشری متخصص در عرفان نظری که یا اصلا اهل عرفان عملی و سیر و سلوک نبودهاند و یا اگر بودهاند - و غالبا کم و بیش بودهاند - از سلاسل صوفیه رسمی بر کنار بودهاند کاملا مشخص است.
ثانیا از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی بر میخوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بودهاند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کردهاند بدون آنکه در یکی از از سلاسل رسمی و عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنائی به آنها نداشته و آنها را کلا یا بعضا تخطئه میکردهاند از خصوصیات این گروه که ضمنا اهل فقاهت هم بودهاند وفاق انطباق کامل میان آداب و سلوک و آداب فقه است این جریان نیز تاریخچهای دارد که فعلا مجال آن نیست.
--------------------------------------
پینوشتها
1- تاریخ تصوف در اسلام، تالیف دکتر قاسم غنی،صفحه 19. در همین کتاب صفحه 44، از کتاب «صوفیه و فقراء» ابن تیمیه نقل میکند که اول کسی که دیر کوچکی برای صوفیه ساخت، بعضی از پیروان عبدالواحد بن زید بودند. عبدالواحد از اصحاب حسن بصری است. اگر ابوهاشم صوفی از پیروان عبدالواحد باشد، تناقضی میان این دو نقل نیست.
2- صوف پشم
3- تذکرة الاولیاء شیخ عطار.
4- دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام.
5- سفینة البحار محدث قمی، ماده سلم.
6- میراث اسلام ص 85 ایضا رجوع شود به محاضرات دکتر عبدالرحمن بدوی در دانشکده الهیات و معارف اسلامی در سال تحصیلی 53 - 52. نکته قابل توجه این است که بسیاری از کلمات نهج البلاغه در آن رساله هست. این نکته با توجه به اینکه بعضی از صوفیه سلسله اسناد خود را از طریق حسن بصری به حضرت امیر علیه السلام میرسانند بیشتر قابل توجه است و مساله قابل تحقیق است.
7- تاریخ تصوف در اسلام ص 462. نقل از کتاب «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر».
8- تاریخ تصوف در اسلام ص 55.
9- طبقات الصوفیه ابوعبدالرحمن شلمی ص 206.
10- در مقدمه چاپ هشتم «علل گرایش به مادیگری» بحث نسبتا مبسوطی درباره حلاج کردهایم و نظریه بعضی از ماتریالیسها معاصر را که کوشیدهاند او را «ماتریالیست» معرفی کنند رد کردهایم.
11- «سراج »زین ساز. کم کم این کلمه به پالان دوز تغییر شکل داده است.
12- نامه دانشوران، ذیل احوال بوعلی سینا.
13- حافظ در حال حاضر محبوبترین چهرههای شعرای فارسی زبان در ایران است. ماتریالیستهای فرصتطلب سعی کردهاند از حافظ نیز چهرهای ماتریالیست و لااقل شکاک بسازند و از محبوبیت او در راه اهداف ماتریالیستی خود سود جویند. ما در مقدمه چاپ هشتم «علل گرایش به مادیگری» درباره حافظ نیز مانند «حلاج» از این نظر بحث کردهایم.
14- احمد جامی، شیخ الاسلام لقب داشته است.
منبع مقاله:آشنایی با علوم اسلام، ج 2، مطهری،مرتضی؛
|