پیامبران به طور کلی دو دستهاند: یک دسته اقلیتاند کهمستقلا به خود آنها یک سلسله قوانین و دستورات وحی شده است وماموریتیافتهاند آن قوانین را به مردم ابلاغ و مردمرا بر اساس آن قوانین و دستورات هدایت نمایند.این پیغمبران در اصطلاح قرآن به نام «اولی العزم» خوانده میشوند.ما دقیقانمیدانیم که پیغمبران اولی العزم چند نفر بودهاند، خصوصا با توجه به اینکه قرآن کریم تصریح میکند که فقط داستان بعضیپیامبران را بازگو کرده است - اگر قرآن داستان همه پیامبران را بازگو کرده بود و لااقل اگر مدعی میشد که پیغمبرانمهم همه در قرآن بازگو شدهاند، ممکن بود عده پیغمبران اولی العزم از روی آنچه در قرآن بازگو شده است دانسته شود - ولیاینقدر میدانیم که نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم الانبیاء (صلوات الله علیه و علیهم)پیامبران اولی العزم وصاحب شریعت بودهاند و به هر یک از اینها یک سلسله دستورها و قوانین وحی شدهاست که به مردم ابلاغ و مردم را بر اساس آن قوانین تربیت کنند. دسته دوم پیامبرانی هستند که از خود شریعت و قوانینینداشتهاند، بلکه مامور تبلیغ و ترویجشریعت و قوانینی بودهاند که در آن زمان وجود داشته است.اکثریت پیامبران از این گروهمیباشند، مثلا هود و صالح و لوط و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف و یوشع و شعیب و هارون و زکریا و یحیی از این دستهاند. صفحه : 169 نقش تاریخی پیامبران آیاپیامبران نقشی مثبتیا منفی در حرکت تاریخ داشتهاند یا بکلی فاقدنقش بودهاند؟اگر نقشی داشتهاند چه نقشی بوده است؟مثبت بوده یا منفی؟ اینکه پیامبران نقش مؤثری در تاریخ داشتهاند و مردمیبیاثر و نقش نبودهاند، حتی از طرف مخالفان دین و مذهب جای انکار نیست.پیامبران در گذشته مظهر یک قدرت عظیمملی بودهاند.قدرتهای ملی در گذشته - در مقابل قدرتهای ناشی از زر و زور - منحصر بوده به قدرتهای ناشی از گرایشهای خونی وقبیلهای و میهنی که سران قبائل و سرداران ملی مظهر آن به شمار میرفتهاند، و دیگر قدرتهای ناشی از گرایشهایاعتقادی و ایمانی که پیامبران و ارباب ادیان مظهر آن به شمار میرفتهاند. در اینکه پیامبران با پشتوانه نیروی مذهبی، قدرتیبودهاند سخنی نیست، سخن در جهت عملکرد این نیروست.اینجاست که نظریات مختلف ابراز شده است. الف.گروهی معمولا در آثار و نوشتههای خود با یک صغرا و کبرای سادهمدعی میشوند که نقش پیامبران منفی بوده است، به این بیان که: جهتگیری پیامبران، جهتگیری معنوی وضد دنیایی بوده است، محور تعلیمات پیامبران انصراف از دنیا و توجه بهآخرت، پرداختن به درون و رها ساختن برون، گرایش به ذهنیت و گریز ازعینیتبوده است، صفحه : 170 از اینرو همیشه نیروی دین و مذهب و پیامبران کهمظهر این نیرو بودهاند، در جهت دلسرد کردن بشر از زندگی و به مثابه ترمزی برای پیشرفت بوده استو به این ترتیب نقش پیامبران در تاریخ همواره منفی بوده است. معمولامتظاهران به روشنفکری اینچنین اظهار نظر میکنند. ب.گروهی دیگر به نحویدیگر نقش ارباب ادیان را منفی معرفی میکنند. اینان بر عکس گروه اول برای ارباب ادیان جهتگیری دنیا گرایانهقائلاند و جهتگیری معنوی آنان را فریبی و پوششی بر روی این جهتگیری میدانند و مدعی هستند این جهتگیریدنیا گرایانه همواره در جهتحفظ وضع موجود و به سود طبقه زبردست و علیه طبقه زیردست و در جهت مبارزه باتکامل جامعه بوده است.مدعی هستند که تاریخ مانند هر پدیده دیگر حرکت دیالکتیکی دارد، یعنی حرکت ناشی از تضاد درونی.باپیدایش مالکیت، جامعه به دو طبقه متخاصم تقسیم شد: طبقه حاکم و بهرهکش، و دیگر طبقه محروم و بهرهده.طبقهحاکم همیشه طرفدار حفظ وضع موجود برای حفظ امتیازات خود بوده است و علی رغم تکامل جبری ابزار تولید میخواهد جامعهرا در یک حال نگه دارد، اما طبقه محکوم، هماهنگ با تکامل ابزار تولید، میخواهد وضع موجود را واژگون سازد و وضعکاملتری جانشین آن سازد.طبقه حاکم در سه چهره مختلف نقش خود را ایفا کرده است: دین، دولت، ثروت، به عبارت دیگر: عامل زور، عامل زر، عامل فریب.نقش ارباب ادیان،اغفال و فریب به سود ستمگران و استثمارگران بوده است.آخرتگرایی ارباب ادیان، واقعی نبوده، فریبی بوده بر چهره دنیاگراییآنان برای تسخیر وجدان طبقه محروم و انقلابی و پیشرو.پس نقش تاریخی ارباب ادیان از آن جهت منفی بوده که همواره درجناح طبقه کهنهگرا و محافظه کار و طرفدار حفظ وضع موجود - یعنی صاحبان زر و زور - بوده است. تزمارکسیسم در توجیه تاریخ همین است.از نظر مارکسیسم سه عاملدین و دولت و ثروت، همزاد اصل مالکیت و در طول تاریخ عوامل ضد خلقی بودهاند. ج.بعضیدیگر تاریخ را به نوعی دیگر و بر ضد نظریه بالا تفسیر میکنند ودر عین حال نقش دین و مذهب و مظاهر آن یعنی پیامبران را منفی میدانند.اینان مدعی هستند قانونتکامل طبیعت و تکامل تاریخ بر اساس غلبه اقویا و حذف ضعفاست، صفحه : 171 نیرومندان عامل پیشرفت تاریخ و ضعیفان عامل توقفو انحطاط بوده و هستند، دین و مذهب اختراع ضعفا برای ترمز اقویاست، ارباب ادیان مفاهیم عدل، آزادی، راستی،درستی، انصاف، محبت، ترحم، تعاون...را، به عبارت دیگر اخلاق بردگی را به سود ضعفا یعنی طبقه منحط و ضد تکامل و به زیان طبقهاقویا یعنی طبقه پیشرو و عامل تکامل اختراع کردند و وجدان اقویا را تحت تاثیر قرار دادند و مانع حذف و از بین رفتنضعفا و اصلاح و بهبود نژاد بشر و پیدایش ابر مردها گشتند.لهذا نقش مذهب و پیامبران که مظهر این نیروبودهاند، از آن جهت که طرفدار «اخلاق بردگی» و بر ضد «اخلاق خواجگی» - که عامل تکامل تاریخ، و جامعه است - بودهاند، منفی بوده است. «نیچه» فیلسوفماتریالیست و معروف آلمان طرفدار این نظریه است. د.از سه گروه بالا که بگذریم، گروههای دیگر، حتیمنکران ادیان، نقش پیامبران را در گذشته مثبت و مفید و در جهت تکامل تاریخ میدانند.این گروهها از طرفی به محتوایتعلیمات اخلاقی و اجتماعی پیامبران و از طرف دیگر به واقعیتهای عینی تاریخی توجه کردهاند و به این نتیجهرسیدهاند که پیامبران در گذشته اساسیترین نقشها را در اصلاح و بهبود و پیشرفت جوامع داشتهاند.تمدن بشر، دو جنبه دارد: مادی ومعنوی.جنبه مادی تمدن جنبه فنی و صنعتی آن است که دوره به دوره تکامل یافته تا به امروز رسیده است، جنبه معنویتمدن مربوط به روابط انسانی انسانهاست.جنبه معنوی تمدن مرهون تعلیمات پیامبران است و در پرتو جنبه معنویتمدن است که جنبههای مادی آن نیز مجال رشد مییابد.علیهذا نقش پیامبران در تکامل جنبه معنوی تمدن بهطور مستقیم است و در تکامل جنبه مادی به صورت غیر مستقیم. از نظر این گروهها در نقش مثبت تعلیمات پیامبران درگذشته سخنی نیست، منتها بعضی از این گروهها نقش مثبت این تعلیمات را منحصر به گذشته میدانند و امروز دوره این گونهتعلیمات را منقضی میشمارند و مدعی هستند که با پیشرفت علوم، تعلیمات دینی نقش خود را از دست داده و درآینده بیشتر از دستخواهد داد، ولی بعضی دیگر مدعی هستند که نقش ایمان و ایدئولوژی مذهبی نقشی است که هرگزپیشرفتهای علمی جایگزین آن نخواهد شد، همچنانکه مکاتب فلسفی نیز نتوانستهاندجایگزین آن گردند.در میان نقشهای مختلفی که پیامبران در گذشته داشتهاند صفحه : 172 احیانا مواردی پیدا میشود که تکامل شعور اجتماعی بشرموجب بینیازی از پشتوانه تعلیمات دینی است، ولی اساسیترین نقشها همانهاست که در گذشته بوده و در آیندهبه قوت خود باقی خواهد بود.اینک موارد تاثیر تعلیمات پیامبران در تکامل تاریخی: 1.تعلیم و تربیت تعلیم و تربیت در گذشته انگیزه دینی و مذهبی داشتهاست.انگیزه مذهبی در گذشته یار و یاور معلمان و پدران و مادران بوده است.این مورد از مواردی است کهتکامل شعور اجتماعی، نیاز به انگیزه مذهبی را رفع کرده است. 2.استوار ساختن میثاقها و پیمانها زندگی اجتماعی بشر بر اساس محترم شمردن پیمانها و میثاقها وقراردادها و وفای به عهدهاست.احترام به عهد و پیمان یکی از ارکان جنبه انسانی تمدن بشری است.این نقش راهمواره مذهب بر عهده داشته است و هنوز که هنوز است جانشینی پیدا نکرده است. «ویل دورانت» با آنکه یک عنصرضد مذهب است، در کتاب درسهای تاریخ به این حقیقت اعتراف میکند و میگوید: «مذهب...به مدد شعائر خود میثاقهای بشری را بهصورت روابط با مهابت انسان و خدا در آورد و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است.»(1) مذهببه طور کلی پشتوانه محکم ارزشهای اخلاقی و انسانی بوده است. ارزشهای اخلاقی منهای مذهب در حکم اسکناسبدون پشتوانه است که زود بیاعتباریاش روشن میشود. .............................................................. 1.درسهای تاریخ/ص 55. صفحه : 173 3.آزادی از اسارتهای اجتماعی نقش پیامبران در مبارزه با استبدادها و اختناقها و درگیری بامظاهر طغیان، از اساسیترین نقشهاست.قرآن بر این نقش پیامبران تاکید فراوان دارد: اولا بپاداشتن عدل رابه عنوان هدف بعثت و رسالت ذکر میکند، ثانیا در داستانهای خود درگیریهای پیامبران را با مظاهر استبداد مکرریادآوری میکند و در برخی آیات خود تصریح میکند که طبقهای که با پیامبران همواره در ستیز بودهاند، این طبقه بودهاند. سخنمارکس و پیروانش که دین و دولت و ثروت سه چهره مختلف از طبقهحاکم و بر ضد طبقه محروم و مظلوم بودهاند، یاوهای بیش نیست و بر ضد حقایقمسلم تاریخی است. «دکتر ارانی» در توجیه نظریه مارکس میگوید: «مذهب همواره آلت دست طبقه مقتدر و هیات حاکمهجامعه است و برای مغلوب کردن طبقه زیردست همواره تسبیح و صلیب باسرنیزه در یک صف حرکت مینمایند.»(1) برای قبول اینگونه توجیهات از تاریخ و این گونه فلسفه تاریخها تنها یک راهوجود دارد: چشمها را هم گذاشتن و واقعیات تاریخی را نادیده گرفتن. علی قهرمان تیغ و تسبیح است، هم مرد تیغ است وهم مرد تسبیح، اما برای مغلوب کردن کدام طبقه؟طبقه زیردست و محکومیا طبقه زبردست و حاکم؟شعار علی چیست؟شعار علی «کونا للظالمخصما و للمظلوم عونا»(1) است.علی در تمام عمر، دوست تیغ و تسبیح بود و دشمن طلا.تیغ او علیه خداوندانزر و زور به کار رفت.به قول «دکتر علی الوردی» در کتاب مهزلة العقل البشری علی با شخصیتخود فلسفه مارکس را نقض کرده است. از این سخنیاوهتر سخن نیچه است - درست در جهت عکس نظریه مارکس -که چون یگانه طبقه پیشرو و تکامل بخش اجتماعزورداراناند و دین به حمایت ضعیفان برخاسته است، .............................................................. 1.مجله«انترناسیونالیست» ، نقل از کتاب «اصول علم روح» دکتر ارانی. 1. «همواره دشمن ستمگر و یاور ستمدیدهباشید.» (نهج البلاغه)بخش نامهها، شماره 47(خطاب به امام حسن و امام حسین علیهما السلام). صفحه : 174 عامل توقف و انحطاط بوده است.گویی جامعه بشری آنگاه در مسیرتکامل با شتاب حرکت میکند که قانون جنگل بر آن حکمفرما گردد. از نظر مارکس عامل تکامل، طبقه محروماند وپیامبران بر ضد این طبقه بودهاند و از نظر نیچه عامل تکامل، طبقه زورمندند و پیامبران بر ضد این طبقه بودهاند.مارکسمیگوید دین اختراع اقویا و اغنیاست و نیچه میگوید دین اختراع ضعفا و محرومان است.اشتباه مارکس یکی در این است کهتاریخ را صرفا بر اساس تضاد منافع طبقاتی توجیه کرده و جنبه انسانیتاریخ را نادیده گرفته است (1) ، و دیگر در این است کهعامل تکامل را تنها و تنها طبقه محروم دانسته است، سوم در این است که پیامبران را در جناح طبقه حاکمه قرار دادهاست.اشتباه نیچه در این است که عامل زور را عامل تکامل تاریخ دانسته است،به این معنی که انسان برتر را مساوی با انسان قویتر دانسته استو انسان قویتر را یگانه عامل پیش برنده تاریخ (2). .............................................................. 1.رجوع شود به رساله قیام و انقلاب مهدی از دیدگاهفلسفه تاریخ از مؤلف و به بخش «جامعه و تاریخ» از همین سلسله بحثهای جهانبینی. 2.ما در اینجا ناچاریم به همین اجمال در بحث «فلسفهتاریخ و نقش پیامبران در تکامل تاریخ» بسنده کنیم و تفصیل و تحقیق دقیق این مطلب را بر عهدهکتابی تحت عنوان فلسفه تاریخ از نظر فرهنگ اسلامی میگذاریم که یادداشتهایش آماده است. صفحه : 175 هدف نبوتها و بعثتها نقش پیامبران در تکامل تاریخ تا اندازهای روشن شد.اکنونمسالهای دیگر مطرح است و آن اینکه هدف اصلی از مبعوث شدن پیامبران و به اصطلاح منظورنهایی از ارسال رسل و انزال کتب چیست؟آخرین سخن پیامبران کدام است؟ ممکن است گفته شود هدف اصلی،هدایت مردم، سعادت مردم، نجات مردم، خیر و صلاح و فلاح مردم است. شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم به راهراست و برای سعادت و نجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شدهاند.سخن در این نیست، سخن در این است که اینراه راست به چه مقصود نهایی منتهی میشود؟سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟در این مکتب چه نوعاسارتها برای بشر تشخیص داده شده که میخواهد مردم را از آن گرفتاریها نجاتدهد؟این مکتب، خیر و صلاح و فلاح نهایی را در چه چیز میداند؟ در قرآن کریم ضمن اینکه به همه این معانی اشاره یاتصریح شده، دو معنی و دو مفهوم مشخص ذکر شده که میرساند هدف اصلی، این دو امر است، یعنی همه تعلیمات پیامبرانمقدمهای است برای این دو امر.آن دو امر عبارت است از: شناختن خدا و نزدیک شدن به او، و دیگر برقراری عدل و قسط در جامعه بشری. صفحه : 176 قرآن کریم از طرفی میگوید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشراو نذیرا، و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا (1). ایپیامبر!ما تو را گواه(گواه امت)و نوید دهنده و اعلام خطر کنندهو دعوت کننده به سوی خدا به اذن و رخصتخود او، و چراغی نورده فرستادیم. در میان همه جنبههایی که در این آیه آمده است، پیداستکه «دعوت به سوی خدا» تنها چیزی است که میتواند هدف اصلی به شمار آید. از ظرف دیگر درباره همه پیغمبران میگوید: لقدارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقومالناس بالقسط...(1) ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و باآنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را بپا دارند... این آیه صریحا بپا داشتن عدل وقسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفی کرده است. دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او یعنی دعوتبه توحید نظری و توحید عملی فردی، اما اقامه عدل و قسط در جامعه یعنی برقرار ساختن توحید عملیاجتماعی.اکنون پرستش به این صورت مطرح است: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خدا پرستی است و همه چیز دیگر و از آنجمله عدل و قسط اجتماعی مقدمه این است، و یا هدف اصلی بر پا شدن عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدمهو وسیلهای است برای تحقق این ایده اجتماعی؟و اگر بخواهیم با زبانی که در گذشته سخن گفتیم مطرح کنیم، باید اینطور مطرح کنیم: آیا هدف اصلی، توحید نظری و توحید عملی فردی استیا هدفاصلی، توحید عملی اجتماعی است؟در اینجا چند گونه میتوان نظر داد: .............................................................. 1.احزاب/45 و 46. 1.حدید/25. صفحه : 177 1.پیامبران از نظر هدف ثنوی بودهاند، یعنی دومقصد مستقل داشتهاند.یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و سعادت اخروی بشر مربوط است(توحید نظری و توحید عملیفردی)، و دیگری به سعادت دنیوی او(توحید اجتماعی).پیامبران از آن نظر که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بودهاند،به توحید اجتماعی پرداختهاند و از آن جهت که میخواستهاند سعادت اخروی بشر را تامین کنند، به توحیدنظری و توحید عملی فردی که صرفا روحی و ذهنی است پرداختهاند. 2.هدف اصلی، توحید اجتماعی است، توحید نظری و توحید عملیفردی مقدمه لازم توحید اجتماعی است.توحید نظری مربوط به شناختخداوند است. برای انسان - فی حد ذاته - هیچ ضرورتی نیست که خدا را بشناسد یانشناسد، تنها عامل محرک روح او خدا باشد یا هزاران چیز دیگر - همچنانکه به طریق اولی برای خداوند فرقنمیکند که انسان او را بشناسد یا نشناسد، بپرستد یا نپرستد - ولی نظر به اینکه کمال انسان در «ما» شدن و توحیداجتماعی است و این امر بدون توحید نظری و توحید عملی فردی میسر نیست، خداوندمعرفتخود و پرستش خود را فرض کرده است تا توحید اجتماعی محقق گردد. 3.هدف اصلی، شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن بهاوست، توحید اجتماعی مقدمه و وسیله وصول به این هدف عالی است، زیرا - همچنانکه قبلا گفته شد - در جهانبینیتوحیدی، جهان ماهیت «از اویی» و «به سوی اویی» دارد، از اینرو کمال انسان در رفتن به سوی او و نزدیک شدن به اوست.انسان ازیک امتیاز خاص بهرهمند است و آن اینکه به حکمنفخت فیه من روحی(1) واقعیتش واقعیتخدایی است.فطرتبشر فطرت خدا جویانه است، از اینرو سعادتش، کمالش، نجاتش، خیر و صلاح و فلاحش در معرفتخدا و پرستش و پیمودن بساطقرب اوست، ولی نظر به اینکه انسان بالطبع اجتماعی است و اگر انسان را از جامعه جدا کنیم دیگر انسان نیست و اگر برجامعه نظامات متعادل اجتماعی حکمفرما نباشد .............................................................. 1.«...و در او از روح(حقیقت متعالی و برتر)خود دمیدم.» (حجر/29 و ص/72). صفحه : 178 حرکت خدا جویانه انسان امکانپذیر نیست، پیامبران به اقامه عدل و قسط و نفیظلم و تبعیض پرداختهاند.علیهذا ارزشهای اجتماعی از قبیل عدل، آزادی، مساوات، دموکراسی و همچنیناخلاق اجتماعی از قبیل جود، عفو، محبت و احسان ارزش ذاتی ندارند و بالذات کمالی برای بشر محسوب نمیشوند، همهارزششان ارزش مقدمی و وسیلهای است که با قطع نظر از ذی المقدمه، بود و نبود آنها علی السویه است، اینها شرایط وصول بهکمالاند نه خود کمال، مقدمات فلاح و رستگاریاند نه خود فلاح و رستگاری، وسائل نجاتاند نه خود نجات. 4.نظریه چهارم این است که همچنانکه در نظریه سوم آمدهاست غایت انسان و کمال انسان، بلکه غایت و کمال واقعی هر موجودی، در حرکت به سوی خدا خلاصه میشود وبس.ادعای اینکه پیامبران از نظر هدف ثنوی بودهاند شرک لا یغفر است، همچنانکه ادعای اینکه هدف نهایی پیامبران فلاحدنیوی است و فلاح دنیوی جز برخورداری از مواهب طبیعت زندگی در سایه عدل و آزادی و برابری و برادری نیست، مادهپرستی است، ولی بر خلاف نظریه سوم ارزشهای اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانهانسان یعنی خداشناسی و خدا پرستی هستند، فاقد ارزش ذاتی نیستند. توضیح اینکهرابطه مقدمه و ذی المقدمه دو گونه است: در یک گونه تنهاارزش مقدمه این است که به ذی المقدمه میرساند، پس از رسیدن به ذی المقدمه، وجود و عدمش علیالسویه است.مثلا انسان میخواهد از نهر آبی بگذرد، سنگ بزرگی را در وسط نهر وسیله پریدن قرار میدهد.بدیهی است که پس ازعبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ برای انسان علی السویه است. همچنین است نردبان برایعبور به پشت بام و کارنامه کلاس برای نامنویسی در کلاس بالاتر. گونه دیگر این است که مقدمه در عین اینکه وسیله عبور بهذی المقدمه است و در عین اینکه ارزش اصیل و یگانه از آن ذی المقدمه است، پس از وصول به ذی المقدمه وجود و عدمشعلی السویه نیست، پس از وصول به ذی المقدمه، وجودش همان طور ضروری است که قبل از وصول.مثلا معلومات کلاسهایاول و دوم مقدمه است برای معلومات کلاسهای بالاتر، اما چنین نیست که با رسیدن به کلاسهای بالاتر نیازی به آنمعلومات نباشد، اگر فرضا همه آنها فراموش شود و کان لم یکن گردد، زیانی به صفحه : 179 جایی نرسد و دانش آموز بتواند کلاس بالاتر را ادامه دهد، بلکهتنها با داشتن آن معلومات و از دست ندادن آنهاست که میتوان کلام بالاتر را ادامه داد. سرمطلب این است که گاهی مقدمه مرتبه ضعیفی از ذی المقدمهاست و گاهی نیست.نردبان از مراتب و درجات پشت بام نیست، همچنانکه سنگ وسط نهر از مراتب و درجات بودن درآن طرف نهر نیست، ولی معلومات کلاسهای پایین و معلومات کلاسهای بالا مراتب و درجات یک حقیقتاند. ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفتحقو پرستش حق، از نوع دوم است.چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجود و عدم راستی،درستی، عدل، کرم، احسان، خیر خواهی، جود، عفو علی السویه است، زیرا اخلاق عالی انسان نوعی خدا گونه بودن است(تخلقوا باخلاقالله)(1) و در حقیقت، درجه و مرتبهای از خداشناسی و خداپرستی است و لو به صورت ناآگاهانه، یعنی علاقهانسان به این ارزشها ناشی از علاقه فطری به متصف شدن به صفات خدایی است هر چند خود انسان توجه به ریشه فطریآنها نداشته باشد و احیانا در شعور آگاه خود منکر آن باشد.این است که معارف اسلامی میگوید دارندگان اخلاق فاضله ازقبیل عدالت، احسان، جود و غیره هر چند مشرک باشند اعمالشان در جهان دیگر بیاثر نیست.این گونه افراد اگر کفر و شرکشان ازروی عناد نباشد به نوعی در جهان دیگر ماجورند.در حقیقت این گونه اشخاص بدون آنکهخود آگاه باشند، به درجهای از خدا پرستی رسیدهاند (2). .............................................................. 1.جامع الاسرار سید حیدر آملی/ص 363. 2.رجوع شود به بخش آخر کتاب عدل الهی از مؤلف. منبع مقاله:مجموعه آثار جلد دوم، مطهری، مرتضی |