سيره علي (ع ) در زمينه وحدت سيره متروك و فراموش شده شخص مولاي متقيان علي (ع ) (قولا و عملا) كه از تاريخ زندگي آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در زمينه وحدت است . علي (ع ) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد با كمال صراحت ابزار داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار نداد. خطبه هاي فراواني در نهج البلاغه شاهد اين مدعاست . در عين حال اين تظلمها موجب نشد كه از صف جماعت مسلمين در مقابل بيگانگان خارج شود. در جمعه و جماعت شركت مي كرد سهم خويش را از غنائم جنگي آن زمان دريافت مي كرد از ارشاد خلفا دريغ نمي نمود طرف شور قرار مي گرفت و ناصحانه نظر مي داد. در جنگ مسلمين با ايرانيان كه خليفه وقت مايل است خودش شخصا شركت نمايد علي پاسخ مي دهد : خير شركت نكن زيرا تا تو در مدينه هستي دشمن فكر مي كند فرضا سپاه ميدان جنگ را از بين ببرد از مركز مدد مي رسد ولي اگر شخصا به ميدان نبرد بروي خواهند گفت : « هذا اصل العرب » ريشه و بن عرب اين است . نيروهاي خود را متمركز مي كنند تا تو را از بين ببرندو اگر تو را از بين ببرند با روحيه قويتر به نبرد با مسلمانان خواهند پرداخت . علي در عمل نيز همين روش را دارد. از طرفي شخصا هيچ پستي را از هيچ يك از خلفا نمي پذيرد نه فرماندهي جنگ و نه حكومت يك استان و نه اماره الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل را زيرا قبول يكي از اين پستها به معني صرف نظر كردن او از حق مسلم خويش است و به عبارت ديگر كاري بيش از همكاري و همگامي و حفظ وحدت اسلامي است . اما در عين حال كه خود پستي نمي پذيرفت مانع نزديكان و خويشاوندان و يارانش در قبول آن پستها نمي گشت زيرا قبول آنها صرفا همكاري و همگامي است و به هيچ وجه امضاي خلافت تلقي نمي شود. سيره علي در اين زمنيه خيلي دقيق است و نشانه متفاني بودن آن حضرت در راه هدفهاي اسلامي است . درحالي كه ديگران مي بريدند او وصل مي كرد آنها پاره مي كردند و او مي دوخت . ابوسفيان فرصت را مغتنم شمرد خواست از نارضايي او استفاده كند و انتقام خويش را به صورت خيرخواهي و احترام به وصيت پيغمبر به وسيله وصي پيغمبر بگيرد اما قلب علي آگاهتر از اين بود كه گول ابوسفيان ها را بخورد دست رد بر سينه اش زد و او را از خود راند. در هر زماني ابوسفيان ها و حيي بن اخطب ها در كارند. در عصر ما انگشت حيي بن اخطب ها در بسياري از جريانات نمايان است . بر مسلمين و بالاخص شيعيان و مواليان علي (ع ) است كه سيرت و سنت آن حضرت را در اين زمينه نصب العين خويش قرار دهند و فريب ابوسفيان ها و حيي بن اخطب ها را نخورند. علي (ع ) و اتحاد اسلامي طبعا هركس مي خواهد بداند آنچه علي درباره آن مي انديشيد آنچه علي نمي خواست آسيب ببيند آنچه علي آن اندازه برايش اهميت قائل بود كه چنان رنج جانكاه را تحمل كرد چه بود حدسا بايد گفت آن چيز وحدت صفوف مسلمين و راه نيافتن تفرقه در آن است . مسلمين قوت و قدرت خود را كه تازه داشتند به جهانيان نشان مي دادند مديون وحدت صفوف و اتفاق كلمه خود بودند. موفقيتهاي محيرالعقول خود را در سالهاي بعد نيز از بركت همين وحدت كلمه كسب كردند. علي القاعده علي به خاطر همين مصلحت سكوت و مدارا كرد. اما مگر باور كردني است كه جواني سي و سه ساله دورنگري و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خويش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و متفاني باشد كه به خاطر اسلام راهي را انتخاب كند كه پايانش محروميت و خرد شدن خود اوست ! بلي باوركردني است . شخصيت خارق العاده علي در چنين مواقعي روشن مي گردد. تنها حدس نيست ; علي شخصا در اين موضوع بحث كرده و با كمال صراحت علت را كه جز علاقه به عدم تفرقه ميان مسلمين نيست بيان كرده است . مخصوصا در دوران خلافت خودش آنگاه كه طلحه و زبير نقض بيعت كردند و فتنه داخلي ايجاد نمودند علي مكرر وضع خود را بعد از پيغمبر با اينها مقايسه مي كند و مي گويد من به خاطر پرهيز از تفرق كلمه مسلمين از حق مسلم خودم چشم پوشيدم و اينان با اينكه به طوع و رغبت بيعت كردند بيعت خويش را نقض كردند و پرواي ايجاد اختلاف در ميان مسلمين را نداشتند. ابن ابي الحديد در شرح خطبه 119 از عبدالله بن جناده نقل مي كند كه گفت : روزهاي اول خلافت علي در حجاز بودم و آهنگ عراق داشتم . در مكه عمره بجا آوردم و به مدينه آمدم . داخل مسجد پيغمبر شدم . مردم براي نماز اجتماع كردند. علي درحالي كه شمشير خويش را حمايل كرده بود بيرون آمد و خطابه اي ايراد كرد. در آن خطابه پس از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر خدا چنين فرمود : پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمي كرديم كه امت در حق ما طمع كند اما آنچه انتظار نمي رفت واقع شد; حق ما را غصب كردند و ما در رديف توده بازاري قرار گرفتيم چشمهايي از ما گريست و ناراحتيها به وجود آمد « وايم الله لولامخافه الفرفه بين المسلمين و ان يعود الكفر و يبورالدين لكنا علي غير ما كنالهم عليه » به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهي دين نبود رفتار ما با آنان طور ديگر بود. آنگاه سخن را درباره طلحه و ربير ادامه داد و فرمود : اين دو نفر با من بيعت كردند ولي بعد بيعت خويش را نقض كردند عايشه را برداشته با خود به بصره بردند تا جماعت شما مسلمين را متفرق سازند. ايضا از كلبي نقل مي كند : علي قبل از آنكه به سوي بصره برود در يك خطبه فرمود : قريش پس از رسول خدا حق ما را از ما گرفت و به خود اختصاص داد. « فرايت ان الصبر علي ذلك افضل من تفرق كلمه المسلمين و سفك دمائهم و الناس حديثو عهد بالاسلام والدين يمخض مخض الوطب يفسده ادني وهن و يعكسه اقل خلق » ديدم صبر از تفرق كلمه مسلمين و ريختن خونشان بهتر است ; مردم تازه مسلمان اند و دين مانند مشكي كه تكان داده مي شود كوچكترين سستي آن را تباه مي كند و كوچكترين فردي آن را وارونه مي نمايد. آنگاه فرمود : چه مي شود طلحه و زبير را خوب بود سالي و لااقل چند ماهي صبر مي كردند و حكومت مرا مي ديدند آنگاه تصميم مي گرفتند. اما آنان طاقت نياوردند و عليه من شوريدند و در امري كه خداوند حقي براي آنها قرار نداده با من به كشمكش پرداختند. ابن ابي الحديد در شرح خطبه شقشقيه نقل مي كند : در داستان شورا چون عباس مي دانست كه نتيجه چيست از علي خواست كه در جلسه شركت نكند اما علي با اينكه نظر عباس را از لحاظ نتيجه تاييد مي كرد پيشنهاد را نپذيرفت و عذرش اين بود : « اني اكره الخلاف » من اختلاف را دوست نمي دارم . عباس گفت : « اذا تري ماتكره » يعني بنابر اين با آنچه دوست نداري مواجه خواهي شد. در جلد دوم ذيل خطبه 65 نقل مي كند : يكي از فرزندان ابولهب اشعاري مبتني بر فضيلت و ذي حق بودن علي و بر ذم مخالفانش سرود. علي او را از سرودن اين گونه اشعار كه در واقع نوعي تحريك و شعار بود نهي كرد و فرمود : « سلامه الدين احب الينا من غيره » براي ما سلامت اسلام و اينكه اساس اسلام باقي بماند از هر چيز ديگر محبوبتر و باارجتر است . از همه بالاتر و صريحتر در خود نهج البلاغه آمده است . در سه مورد از نهج البلاغه اين تصريح ديده مي شود : .1 در جواب ابوسفيان آنگاه كه آمد و مي خواست تحت عنوان حمايت از علي (ع ) فتنه بپا كند فرمود : شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طريق المنافره وضعوا تيجان المفاخره . امواج درياي فتنه را با كشتي هاي نجات بشكافيد از راه خلاف و تفرقه دوري گزينيد و نشانه هاي تفاخر بر يكديگر را از سر بر زمين نهيد. .2 در شوراي 6 نفري پس از تعيين و انتخاب عثمان از طرف عبدالرحمن بن عوف فرمود : لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري و والله لاسلمن ما سلمت امورالمسلمين و لم يكن فيها جورالاعلي خاصه . شما خود مي دانيد من از همه براي خلافت شايسته ترم . به خدا سوگند مادامي كه كار مسلمين رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتي نخواهم كرد. .3 آنگاه كه مالك اشتر از طرف علي (ع ) نامزد حكومت مصر شد آن حضرت نامه اي براي مردم مصر نوشت (اين نامه غير از دستورالعمل مطولي است كه معروف است ). در آن نامه جريان صدر اسلام را نقل مي كند تا آنجا كه مي فرمايد : فامسكت يدي حتي رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محق دين محمد(ص ) فخشيت ان لم انصر الاسلام واهله ان اري فيه ثلما اوهدما تكون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتكم التي انماهي متاع ايام قلائل . من اول دستم را پس كشيدم تا آنكه ديدم گروهي از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند = اهل رده ) و مردم را به محو دين محمد دعوت مي كنند. ترسيدم كه اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياري نكنم خرابي يا شكافي در اساس اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسي بيشتر است . (منبع : اتحاد اسلامي در آثار شهيد آيت الله مطهري انتشارات صدرا) حضرت علي (ع ) در راه هدف هاي اسلامي درحالي كه ديگران مي بريدند او وصل مي كرد آنها پاره مي كردند و او مي دوخت آن چيزي كه علي (ع ) برايش اهميت قائل بود كه چنان رنج جانكاه را تحمل كرد وحدت صفوف مسلمين و راه نيافتن تفرقه در آن است علي (ع ) كسي را كه شعري برفضيلت و ذي حق بودن او و برذم مخالفانش سرود مخاطب قرار داد و او را از اين عمل نهي كرد و فرمود : براي ما سلامت اسلام و اينكه اساس اسلام باقي بماند از هر چيز ديگر محبوب تر است ***** ماموريت زمين فلسفه آزمايش طلب باران حضرت علي (ع ) سخنراني را در مراسم نماز باران در شهر كوفه ايراد فرمود : آگاه باشيد زميني كه شما را بر پشت خود مي برد و آسماني كه بر شما سايه مي گستراند فرمانبردار پروردگارند و بركت آن دو به شما نه از روي دلسوزي يا براي نزديك شدن به شما و به اميد خيري است كه از شما دارند بلكه آن دو مامور رساندن منافع شما بوده اوامر خدا را اطاعت كردند به آنها دستور داده شد كه براي مصالح شما قيام كنند و چنين كردند. خداوند بندگان خود را كه گناهكارند با كمبود ميوه ها و جلوگيري از نزول بركات و بستن در گنج هاي خيرات آزمايش مي كنند براي آن كه توبه كننده اي بازگردد و گناهكار دل از معصيت بكند و پند گيرنده پند گيرد و بازدارنده راه نافرماني را بر بندگان خدا ببندد و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمي فروريختن روزي و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود : از پروردگار خود آمرزش بخواهيد كه آمرزنده است بركات خود را از آسمان بر شما فرو مي بارد و با بخشش اموال فراوان و فرزندان شما را ياري مي دهد و باغستان ها و نهرهاي پرآب در اختيار شما مي گذارد » . پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود و از گناهان خود پوزش طلبد و پيش از آن كه مرگ او فرارسد اصلاح گردد. بار خداوندا ما از خانه ها و زير چادرها پس از شنيدن ناله حيوانات تشنه و گريه دلخراش كودكان گرسنه به سوي تو بيرون آمديم و رحمت تو را مشتاق و فضل و نعمت تو را اميدواريم و از عذاب و انتقام تو ترسناكيم . بار خداوندا بارانت را بر ما ببار و ما را مايوس برمگردان . و با خشكسالي و قحطي ما را نابود مفرما و با اعمال زشتي كه بي خردان ما انجام داده اند ما را به عذاب خويش مبتلا مگردان اي مهربانترين مهربان ها بار خداوند به سوي تو آمديم از چيزهايي شكايت كنيم كه بر تو پنهان نيست و اين هنگامي است كه سختي هاي طاقت فرسا ما را بيچاره كرده و خشكسالي و قحطي ما را به ستوه آورده و پيش آمدهاي سخت ما را ناتوان ساخته و فتنه هاي دشوار كارد به استخوان ما رسانده است . بار خداوندا از تو مي خواهيم ما را نوميد برمگرداني و با اندوه و نگراني به خانه هايمان باز نفرستي و گناهانمان را به رخمان نكشي و اعمال زشت ما را مقياس كيفر ما قرار ندهي . خداوندا باران رحمت خود را بر ما ببار و بركت خويش را بر ما بگستران و روزي و رحمتت را به ما برسان و ما را از باراني سيراب فرما كه سودمند و سيراب كننده و روياننده گياهان باشد و آنچه خشك شده دوباره بروياند و آنچه مرده است زنده گرداند باراني كه بسيار پرمنفعت روياننده گياهان فراوان كه تپه ها و كوهها را سيراب و در دره ها و رودخانه ها چونان سيل جاري شود درختان را پربرگ نمايد و نرخ گراني را پايين آورد . همانا تو بر هر چيز كه خواهي توانايي . (نهج البلاغه . خطبه 143 ) ***** سادات شاخ و برگ شجره طيبه درخت پربرگ و بار رسالت و ولايت كه در قرآن از آن به « شجره طيبه » ياد شده است تحقق عيني « كوثر » است و نسل پرخير و بركت حضرت رسول همه جا و در همه زمانها گواه صدق اين آيه و امتداد وجودي پيامبر است . اين نسل پر بركت از تلاقي دو درياي علوي و فاطمي ازدياد يافت و شرق و غرب جهان را فرا گرفت . سادات هاشمي شاخ و برگ آن شجره طيبه اند كه « آل علي » بر تارك آنان مي درخشد. ساداتي كه فرزندان علي و فاطمه عليهم السلام اند در كشورهاي مختلف پراكنده اند و به ميليونها نفر مي رسند. سادات كشور مغرب علوي اند و سلسله ادريسيان كه آنجا به حكومت نيز رسيدند از نسل ادريس بن عبدالله از نوادگان نفس زكيه اند. خاندانهاي « العلوي » نيز در آنجا فراوانند. در اندونزي هم خاندانهاي بزرگي با عنوان « علويها » به سر مي برند كه سيدند و موقعيت خوبي در آن كشور دارند و از اعقاب علي بن جعفر عريضي اند و از حضرموت به آنجا هجرت كرده اند. سادات يمن از فرزندان امام حسن و امام حسين و اغلب زيدي مذهب اند. سادات عراق نيز كه خاندانهاي ريشه دار و بزرگند بيشتر در شهرهاي بغداد نجف كربلا كاظمين حله بصره و سامرا زندگي مي كنند. شرفاي مكه كه بيش از هزار سال در اين شهرند از اولاد امام مجتبي عليه السلام اند. در مدينه و ينبع و جاهاي ديگر عربستان هم خاندانهاي سادات فراوانند. در مصر خاندانهاي نقيبان و مشايخ طريقت و طايفه جعافره از ساداتند و فاطميان مصر خود را از فرزندان حضرت زهرا مي دانند. در سودان نيز تيره هايي از سادات به سر مي برند كه سلسله « ميرغني » از آنان است . در افغانستان و آسياي ميانه و تركيه نيز خاندانهاي سادات فراوانند. در شبه قاره هند نيز خاندانهاي سيد بسيارند كه ميرحامد حسين (صاحب عبقات ) از آنان است . سادات حسيني هند از نسل امام سجاد عليه السلام اند. سلسله هاي سادات رضوي و نقوي هم در هند و پاكستان فراوانند و در شهرهاي مختلف پراكنده اند. در چين و يونان هم نشانه هايي از خاندانهاي سيد ديده مي شود. در ايران نيز ميليونها سيد وجود دارد و هيچ شهر و دهي نيست مگر آنكه شاخه اي از اين درخت سيادت در آنجا سايه افكن است و فاميلهاي حسيني طباطبايي موسوي علوي رضوي بطحايي هاشمي كاظمي و خاندانهايي كه با پيشوند « مير » آغاز مي شود همچنين سادات اخوان جزايري امامي برقعي و... اغلب از ساداتند.. اين نسل گسترده و با بركت تحقق وعده الهي در قرآن است كه : « انا اعطيناك الكوثر » و به بركت اين كوثر تبار رسالت و نسل ولايت تداوم و گسترش يافته و شخصيتهاي بزرگي در طول قرنهاي متوالي فرهنگ شيعه و معارف غدير و اهل بيت را حفظ كرده اند. (منبع : فرهنگ غدير) متفكر شهيد آيت الله مرتضي مطهري |