پیغمبراکرم حضرت محمد بن عبد الله(ص)که نبوت به او پایانیافت، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد، در چهل سالگی بهنبوت مبعوث گشت، سیزده سال در مکه مردم را به اسلامدعوت کرد و سختیها و مشکلات فراوان متحمل شد و در این مدت گروهیزبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود وآنجا را مرکز قرار داد.ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمودو با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت.پس ازده سال همه جزیرة العرب مسلمان شدند.آیات کریمه قرآن تدریجا در مدت بیست و سه سال بر آن حضرت نازلشد.مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصیترسول اکرم نشان میدادند.رسول اکرم در سال یازدهمهجری، یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه، که بیست وسومین سال پیامبری او و شصت و سومین سال از عمرشبود درگذشت در حالی که جامعهای نوبنیاد و مملو از نشاطروحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساسمسؤولیت جهانی میکرد تاسیس کرده و باقی گذاشته بود. آنچه به اینجامعه نوبنیاد، روح و وحدت و نشاط داده بود دوچیز بود: قرآن کریم که همواره تلاوت میشد و الهام میبخشید، ودیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها رابه خود مشغول و شیفته نگه میداشت.اکنون درباره شخصیت صفحه : 252 رسول اکرم اندکی بحثمیکنیم: دوران کودکی هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانیشام در مدینه در گذشت.جدش عبد المطلب کفالت او را برعهده گرفت.از کودکی آثارعظمت و فوق العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدابود.عبد المطلب به فراست دریافته بود نوهاش آیندهای درخشان دارد. هشتساله بود که جدش عبد المطلب درگذشت و طبقوصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهدهدار کفالت اوشد.ابوطالب نیز از رفتار عجیب اینکودک که با سایر کودکان شباهت نداشت در شگفت میماند. هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذاحرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا میکردو از زیاده روی امتناعمیورزید (1).بر خلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادتو تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت. ابوطالب روزی از اوخواست که در حضور او جامههایش را بکند و به بستر رود. او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چوننمیخواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت:روی خویش را برگردان تابتوانم جامهام را بکنم.ابوطالب از این سخن کودک درشگفتشد، زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همهقسمتهای بدن خود احتراز نداشتند.ابوطالب میگوید: «من هرگز از اودروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم، بهبازیهای بچهها رغبت نمیکرد، تنهایی و خلوت را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود.» .............................................................. 1.آنچه در ذیل میآید خلاصهای است از سیره و خلقو خوی شخصی رسول اکرم.در اینجا مخصوصا از مقاله علامه بزرگ معاصر آقای حاج سید ابوالفضل مجتهدزنجانی در جلد اول محمد خاتم پیامبران نشریه مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد استفاده شده است. صفحه : 253 تنفر ازبیکاری و بطالت از بیکاری و بطالت متنفربود، میگفت: «خدایا!از کسالت و بینشاطی، از سستی و تنبلیو از عجز و زبونی به تو پناه میبرم.» (1). مسلمانان را به کار کردن تشویق میکرد و میگفت: «عبادت هفتادجزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است.»(2) امانت پیش از بعثت برای خدیجه - که بعد بههمسریاش درآمد - یک سفر تجارتی به شام انجام داد.در آن سفربیش از پیش لیاقتو استعداد و امانت و درستکاریاش روشن شد.او در میانمردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب «محمد امین» یافتهبود.امانتها را به او میسپردند.پس از بعثت نیز قریش با همهدشمنیای که با او پیدا کردند، باز هم امانتهای خود را به اومیسپردند، از همینرو پس از هجرت به مدینه، علی(علیهالسلام)را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند. مبارزه با ظلم در دورانجاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستمرنج میبردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابرستمگران همپیمان شد.اینپیمان در خانه عبد الله بن جدعان از شخصیتهای مهممکه بسته شد و به نام «حلف الفضول» نامیده شد.او بعدها .............................................................. 1.الجامع الصغیر، ج 1/ص 58. 2.کافی، ج 5/ص 78. صفحه : 254 در دوره رسالت ازآن پیمان یاد میکرد و میگفتحاضر نیستم آن پیمانبشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم. اخلاق خانوادگی درخانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونهخشونتی نمیکرد و این بر خلاف خلق و خوی مکیانبود.بدزبانی برخی از همسرانخویش را تحمل میکرد تا آنجا که دیگران از اینهمهتحمل رنج میبردند.او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تاکیدمیکرد و میگفت: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بدهستند، مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را درنظر بگیرد و همسر خود را ترک کند، چه، هر گاه از یکخصلت او ناراحتشود خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و ایندو را باید با هم به حساب آورد. او با فرزندان و بافرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربانبود، به آنها محبت میکرد، آنها را روی دامن خویش مینشاند،بر دوش خویش سوار میکرد، آنها را میبوسید و اینهاهمه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود.روزی در حضور یکی ازاشراف، یکی از فرزندزادگان خویش - حضرت مجتبی(ع) - رامیبوسید، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام.فرمود: من لا یرحم لا یرحم (1). کسی که مهربانی نکند رحمتخدا شاملحالش نمیشود. نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانیمیکرد.آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنهامیکشید.گاه مادران،کودکان خرد سال خویش را به او میدادند که برای آنها دعاکند.اتفاق میافتاد که احیانا آن کودکان روی جامهاش ادرارمیکردند.مادران ناراحتشده و شرمنده میشدند و میخواستندمانع ادامه ادرار بچه شوند.او آنها را از این کار به شدت منعمیکرد و میگفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید،اینکه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر میکنم. ............................................................. 1.الفقیه، ج 4/ص 272. صفحه : 255 با بردگان نسبتبه بردگان فوق العاده مهربان بود.به مردم میگفت:اینها برادران شمایند، از هر غذا که میخورید به آنهابخورانید و از هر نوع جامه کهمیپوشید آنها را بپوشانید، کار طاقت فرسا به آنهاتحمیل مکنید، خودتان در کارها به آنها کمک کنید. میگفت:آنها را به عنوان «بنده» و یا کنیز(که مملوکیت رامیرساند)خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم ومالک حقیقی خداست، بلکه آنها را بهعنوان «فتی» (جوانمرد)یا «فتاة» (جوانزن)خطاب کنید. در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادیبردگان که منتهی به آزادی کلی آنها میشد فراهم شد.اوشغل «نخاسی» یعنی برده فروشی را بدترین شغلها میدانست و میگفت: «بدترین مردم نزد خدا آدم فروشاناند.»(1) نظافتو بوی خوش به نظافتو بوی خوش علاقه شدید داشت، هم خودش رعایت میکرد وهم به دیگران دستور میداد.به یاران و پیروان خود تاکیدمینمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگهدارند.بخصوص روزهای جمعه وادارشان میکرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد ازآنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند. برخوردو معاشرت درمعاشرت با مردم، مهربان و گشادهرو بود.در سلام بههمه حتی کودکان و بردگان پیشی میگرفت.پای خودرا جلو هیچ کس دراز نمیکرد و در حضور کسی .............................................................. 1.وسائل، ج 12/ص 97. صفحه : 256 تکیه نمی نمود.غالبا دو زانو مینشست.در مجالس، دایرهوار مینشستتا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساویداشته باشند.از اصحابش تفقد میکرد، اگر سه روز یکیاز اصحاب را نمیدید سراغش را میگرفت، اگر مریض بود عیادتمیکرد و اگر گرفتاری داشت کمکش مینمود.در مجالس،تنها به یک فرد نگاه نمیکرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمیداد،بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم میکرد.ازاینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت، از جا برمیخاست و در کارها شرکت میکرد.میگفت: «خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خودنسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.»(1) نرمی درعین صلابت درمسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بودنرم و ملایم و باگذشت بود، گذشتهای بزرگ و تاریخیاش یکی از عللپیشرفتش بود، اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا کهحریم قانون بود، سختی و صلابت نشان میداد و دیگر جای گذشتنمیدانست.پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمامبدیهایی که قریش در طول بیستسال نسبت به خود او مرتکب شده بودنادیده گرفت و همه را یکجا بخشید، توبه قاتل عمویمحبوبش حمزه را پذیرفت، اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقتشده بود و جرمش محرز گردید،خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند سخت به تکاپو افتادند کهرسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند، بعضی از محترمین صحابهرا به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشمبر افروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟!مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیلکرد؟هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: «اقوام و ملل پیشیناز آن جهتسقوط کردند و منقرض شدند که در اجرایقانون خدا تبعیض میکردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم میشد معاف .............................................................. 1.کحل البصر/ص 68. صفحه : 257 میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکبمیشد مجازات میگشت.سوگند به خدایی که جانم در دستاوست، در اجرای «عدل» درباره هیچ کس سستی نمیکنم هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»(1) عبادت پارهای ازشب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلثشب را بهعبادت میپرداخت.با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف درمدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمیکاست.او آرامشکامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مییافت. عبادتش بهمنظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه وسپاسگزارانه بود.روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آنهمه عبادت میکنی؟توکه آمرزیدهای!جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟ بسیار روزهمیگرفت.علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان، یکروز در میان روزه میگرفت.دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلیجمع میشد و در مسجد معتکف میگشت و یکسره به عبادتمیپرداخت، ولی به دیگران میگفت: کافی است در هر ماه سه روزروزه بگیرید.میگفت: به اندازه طاقت عبادت کنید،بیش از ظرفیتخود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد.بارهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالفبود.بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرارگرفتند.میفرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یارانشما همه حقوقی بر شما دارند و میباید آنها را رعایت کنید. در حالانفراد، عبادت را طول میداد، گاهی در حال ته جدساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به اختصار میکوشید، عایتحال اضعفمامومین را لازم میشمرد و به آن توصیه میکرد. .............................................................. 1.صحیح مسلم، ج 5/ص 114. صفحه : 258 زهد وساده زیستی زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود.ساده غذامیخورد، ساده لباس میپوشید و ساده حرکت میکرد.زیرااندازش غالبا حصیربود.بر روی زمین مینشست.با دستخود از بز شیر میدوشید وبر مرکب بیزین و پالان سوار میشد و از اینکه کسی دررکابش حرکت کند به شدت جلوگیری میکرد.قوت غالبشنان جوین و خرما بود.کفش و جامهاش را با دستخویش وصلهمیکرد.در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود، مال و ثروترا به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم میشمرد، میگفت: نعم المال الصالح للرجل الصالح (1). چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آیدبرای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونهصرف کند. و هممیفرمود: نعم العون علی تقوی الله الغنی (2). مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا. ارادهو استقامت اراده و استقامتش بینظیر بود، از او به یارانش سرایتکرده بود.دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس ارادهو استقامت است.او درتاریخ زندگیش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها ازهمه جا قطع میشد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیلهاش راه نداد،ایمان نیرومندش به موفقیتیک لحظه متزلزل نشد. .............................................................. 1.محجة البیضاء، ج 6/ص 44. 2.وسائل، ج 12/ص 16. صفحه : 259 رهبری ومدیریت و مشورت با اینکه فرمانش میان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد وآنها مکرر میگفتند چون به تو ایمان قاطع داریم اگرفرمان دهی که خود را در دریاغرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم میکنیم، او هرگزبه روش مستبدان رفتار نمیکرد، در کارهایی که از طرف خدادستور نرسیده بود با اصحاب مشورت میکرد و نظر آنها رامحترم میشمرد و از این راه به آنها شخصیت میداد.در «بدر» مسالهاقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوهرفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت.در «احد» نیز راجع به اینکهشهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارجببرند، به مشورت پرداخت.در «احزاب» و در «تبوک» نیز با اصحاب به شور پرداخت. نرمی ومهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهایش برایاصحاب و بیتابیاش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنشاصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادنبه آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بینظیر او در جمع اصحابش بود.قرآنکریم به این مطلب اشاره میکند آنجا که میفرماید: «بهموجب مهربانیای که خدا در دل تو قرار داده تو بایاران خویش نرمش نشان میدهی.اگر تو درشتخو و سخت دل میبودی ازدورت پراکنده میشدند.پس عفو و بخشایش داشته باش وبرای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن، هرگاه عزمت جزم شد دیگر برخدا توکل کن و تردید به خود راه مده.»(1) نظم و انضباط نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرمابود.اوقات خویش را تقسیم میکرد و به این عمل توصیهمینمود.اصحابش تحت تاثیر نفوذاو دقیقا انضباط را رعایت میکردند.برخی تصمیمات رالازم میشمرد آشکار نکند و نمیکرد مبادا که دشمن از .............................................................. 1.فبما رحمة من الله لنتلهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولکفاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله.(آل عمران/159). صفحه : 260 آنآگاه گردد.یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا بهکار میبستند.مثلا فرمان میداد که آماده باشید فرداحرکت کنیم، همه به طرفیکه او فرمان میداد همراهش روانه میشدند بدونآنکه از مقصد نهایی آگاه باشند، در لحظات آخر آگاه میشدند. گاه به عدهای دستور میداد که به طرفی حرکت کنند ونامهای به فرمانده آنها میداد و میگفت: بعد از چند روزکه به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن. آنها چنین میکردند و پیش از رسیدن به آن نقطهنمیدانستند مقصد نهایی کجاست و برای چه ماموریتیمیروند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمنرا بیخبر میگذاشت و احیانا آنها را غافلگیر میکرد. ظرفیتشنیدن انتقاد و تنفر از مداحیو چاپلوسی او گاهی بااعتراضات برخی یاران مواجه میشد اما بدون آنکه درشتیکند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق میکرد. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزاربود، میگفت: «به چهره مداحان وچاپلوسان خاک بپاشید.»(1) محکم کاری رادوست داشت، مایل بود کاری که انجام میدهد متقن و محکم باشد، تاآنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت واو را در قبر نهادند، او با دستخویش سنگها و خشتهای او را جابجا و محکم کرد و آنگاه گفت: «من میدانمکه طولی نمیکشد همه اینها خراب میشود، اماخداوند دوست میدارد که هر گاه بندهای کاری انجام میدهد آن را محکم و متقن انجام دهد.»(2) مبارزه بانقاط ضعف او ازنقاط ضعف مردم و جهالتهای آنان استفاده نمیکرد، برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه میکرد و مردم را بهجهالتشان واقف میساخت.روزی که ابراهیم پسر .............................................................. 1.بحار الانوار، ج 73/ص 294. 2.بحار الانوار، ج 22/ص 107. صفحه : 261 هجدهماههاش از دنیا رفت از قضا آن روز خورشید گرفت.مردمگفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد.او درمقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از ایننقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس!ماه و خورشید دوآیت از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمیگیرند. واجد بودنشرایط رهبری شرایط رهبریاز حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت،اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دوراندیشی،ظرفیت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناییهای آنانو تفویض اختیارات درخور تواناییها، نرمی در مسائل فردی وصلابت در مسائل اصولی، شخصیت دادن به پیروان و به حسابآوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی و عملی آنها، پرهیزاز استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع وفروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن بهنیروهای انسانی، همه را در حد کمال داشت، میگفت: «اگر سه نفربا هم مسافرت میکنید، یک نفرتان را به عنوانرئیس و فرمانده انتخاب کنید.» در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی دبیر به وجودآورد و هر دستهای کار مخصوصی داشتند: برخی کتاب وحی بودندو قرآن را مینوشتند، برخی متصدی نامههای خصوصیبودند، برخی عقود و معاملات مردم را ثبت میکردند، برخی دفاتر صدقات ومالیات را مینوشتند، برخی مسؤول عهدنامهها و پیماننامهها بودند.در کتب تواریخ از قبیل تاریخ یعقوبی و التنبیه و الاشراف مسعودی و معجمالبلدان بلاذری و طبقات ابن سعد، همه اینها ضبط شده است. صفحه : 262 روش تبلیغ در تبلیغ اسلام سهلگیر بود نه سختگیر، بیشتر بربشارت و امید تکیه میکرد تا بر ترس و تهدید.به یکی ازاصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: یسر و لا تعسر، و بشر و لا تنفر (1). آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده(میلها را تحریککن)و مردم را متنفر نساز! در کار تبلیغ اسلام تحرکداشت.به طائف سفر کرد.درایام حج در میان قبایل میگشت و تبلیغ میکرد.یک بارعلی(علیه السلام)و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغفرستاد.مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردممدینه به مدینه فرستاد.گروه فراوانی از یارانش را به حبشهفرستاد.آنها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردندو زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهمکردند.در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامهنوشت و نبوت و رسالتخویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامهاز او باقی است که به شخصیتهای مختلف نوشته است. تشویق به علم به علم و سواد تشویقمیکرد.کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانیبیاموزند.میگفت: «دانشجویی بر هرمسلمان فرض و واجب است.»(2) و هم فرمود: .............................................................. 1.دلائل النبوة، ج 5/ص 401. 2.بحار الانوار، ج 1/ص 177. صفحه : 263 «حکمت را در هرکجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید، ازاو اقتباس کنید.»(1) و هم فرمود: «علم راجستجو کنید و لو مستلزم آن باشدکه تا چین سفر کنید.»(2) این تاکید وتشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین، با همت و سرعت بینظیریبه جستجوی علم در همه جهان پرداختند، آثار علمی راهر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راهعلاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدنهایقدیم یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره و تمدنجدید اروپایی، خود یکی از شکوهمندترین تمدنها وفرهنگهای تاریخ بشریت را آفریدند که به نام «تمدن و فرهنگ اسلامی» شناخته شده و میشود. خلق وخویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبهبود.تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حدکمال و تمام بوده باشد.او به راستی انسان کامل بود. .............................................................. 1.بحار الانوار، ج 2/ص 97 و 99(با اندکی اختلاف). 2.بحار الانوار، ج 1/ص 177. منابع مقاله: مجموعه آثار جلد 2 ، مطهری، مرتضی؛ |