حجاب و منطق اولین ایرادی که بر پوشیدگی زن میگیرند این است که دلیل معقولی ندارد وچیزی که منطقی نیست نباید از آن دفاع کرد.میگویند منشا حجاب یا غارتگری وناامنی بوده است که امروز وجود ندارد،و یا فکر رهبانیت و ترک لذت بوده است کهفکر باطل و نادرستی است،و یا خودخواهی و سلطهجویی مرد بوده که رذیلهای استناهنجار و باید با آن مبارزه کرد،و یا اعتقاد به پلیدی زن در ایام حیض بوده است کهاین هم خرافهای بیش نیست. پاسخ این ایراد از بحثی که در بخش گذشته کردیم روشن شد.از مباحث آنبخش معلوم گشت که حجاب-البته به مفهوم اسلامی آن-از جنبههای مختلف(روانی،خانوادگی،اجتماعی و حتی از جنبه بالا رفتن ارزش زن)منطق معقول دارد;وچون در آن بخش به تفصیل بحث کردیم در این بخش تکرار نمیکنیم. حجاب و اصل آزادی ایراد دیگری که بر حجاب گرفتهاند این است که موجب سلب حق آزادی که یکحق طبیعی بشری است میگردد و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار میرود. میگویند احترام به حیثیت و شرف انسانی یکی از مواد اعلامیه حقوق بشر است. هر انسانی شریف و آزاد است،مرد باشد یا زن،سفید باشد یا سیاه،تابع هر کشور یامذهبی باشد.مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد بیاعتنایی به حق آزادیاو و اهانتبه حیثیت انسانی اوست و به عبارت دیگر ظلم فاحش استبه زن.عزت وکرامت انسانی و حق آزادی زن و همچنین حکم متطابق عقل و شرع به اینکه هیچ کسبدون موجب نباید اسیر و زندانی گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچبهانه نباید واقع شود،ایجاب میکند که این امر از میان برود. پاسخ:یک بار دیگر لازم است تذکر دهیم که فرق استبین زندانی کردن زن درخانه و بین موظف دانستن او به اینکه وقتی میخواهد با مرد بیگانه مواجه شودپوشیده باشد.در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد.حجاب دراسلام یک وظیفهای استبر عهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد بایدکیفیتخاصی را در لباس پوشیدن مراعات کند.این وظیفه نه از ناحیه مرد بر اوتحمیل شده است و نه چیزی است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعی او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب شود. اگر رعایت پارهای مصالح اجتماعی،زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرتروش خاصی را اتخاذ کنند و طوری راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند وتعادل اخلاقی را از بین نبرند چنین مطلبی را«زندانی کردن»یا«بردگی»نمیتواننامید و آن را منافی حیثیت انسانی و اصل«آزادی»فرد نمیتوان دانست. در کشورهای متمدن جهان در حال حاضر چنین محدودیتهایی برای مرد وجوددارد.اگر مردی برهنه یا در لباس خواب از خانه خارج شود و یا حتی با پیژامه بیرونآید،پلیس ممانعت کرده به عنوان اینکه این عمل بر خلاف حیثیت اجتماع است او راجلب میکند.هنگامی که مصالح اخلاقی و اجتماعی،افراد اجتماع را ملزم کند که درمعاشرت اسلوب خاصی را رعایت کنند مثلا با لباس کاملا بیرون بیایند،چنین چیزینه بردگی نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادی و حیثیت انسانی است و نه ظلم و ضدحکم عقل به شمار میرود. بر عکس،پوشیده بودن زن-در همان حدودی که اسلام تعیین کرده استموجب کرامت و احترام بیشتر اوست،زیرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاقمصون میدارد. شرافت زن اقتضا میکند که هنگامی که از خانه بیرون میرود متین و سنگین وبا وقار باشد،در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدی که باعث تحریک وتهییجشود به کار نبرد،عملا مرد را به سوی خود دعوت نکند،زباندار لباس نپوشد،زباندار راه نرود،زباندار و معنی دار به سخن خود آهنگ ندهد،چه آنکه گاهی اوقاتژستها سخن میگویند،راه رفتن انسان سخن میگوید،طرز حرف زدنش یک حرفدیگری میزند. اول از تیپ خودم که روحانی هستم مثال میزنم:اگر یک روحانی برای خودشقیافه و هیکلی بر خلاف آنچه عادت و معمول استبسازد،عمامه را بزرگ و ریش رادراز کند،عصا و ردایی با هیمنه و شکوه خاص به دست و دوش بگیرد،این ژست وقیافه خودش حرف میزند،میگوید برای من احترام قائل شوید،راه برایم باز کنید،مؤدب بایستید،دست مرا ببوسید. همچنین استحالتیک افسر با نشانههای عالی افسری که گردن میافرازد،قدمها را محکم به زمین میکوبد،باد به غبغب میاندازد،صدای خود را موقع حرف زدن کلفت میکند.او هم زباندار عمل میکند،به زبان بیزبانی میگوید:از منبترسید،رعب من را در دلهای خود جا دهید. همین طور ممکن است زن یک طرز لباس بپوشد یا راه برود که اطوار و افعالشحرف بزند،فریاد بزند که به دنبال من بیا، سر بسر من بگذار،متلک بگو،در مقابل منزانو بزن،اظهار عشق و پرستش کن. آیا حیثیت زن ایجاب میکند که اینچنین باشد؟آیا اگر ساده و آرام بیاید و برود،حواس پرت کن نباشد و نگاههای شهوت آلود مردان را به سوی خود جلب نکند،بر خلاف حیثیت زن یا بر خلاف حیثیت مرد یا بر خلاف مصالح اجتماع یا برخلافاصل آزادی فرد است؟ آری اگر کسی بگوید زن را باید در خانه حبس و در را به رویش قفل کرد و بههیچ وجه اجازه بیرون رفتن از خانه به او نداد، البته این با آزادی طبیعی و حیثیتانسانی و حقوق خدادادی زن منافات دارد.چنین چیزی در حجابهای غیر اسلام بودهاست ولی در اسلام نبوده و نیست. شما اگر از فقها بپرسید آیا صرف بیرون رفتن زن از خانه حرام است،جوابمیدهند نه.اگر بپرسید آیا خرید کردن زن ولو اینکه فروشنده مرد باشد حرام است،یعنی نفس عمل بیع و شراء زن اگر طرف مرد باشد حرام است،پاسخ میدهند حرامنیست.آیا شرکت کردن زن در مجالس و اجتماعات ممنوع است؟باز هم جواب منفیاست چنانکه در مساجد و مجالس مذهبی و پای منبرها شرکت میکنند و کسی نگفتهاست که صرف شرکت کردن زن در جاهایی که مرد هم وجود دارد حرام است.آیاتحصیل زن،فن و هنر آموختن زن و بالاخره تکمیل استعدادهایی که خداوند در وجوداو نهاده ستحرام است؟باز جواب منفی است. فقط دو مساله وجود دارد;یکی اینکه باید پوشیده باشد و بیرون رفتن به صورتخودنمایی و تحریک آمیز نباشد. و دیگر اینکه مصلحتخانوادگی ایجاب میکند که خارج شدن زن از خانه توامبا جلب رضایتشوهر و مصلحت اندیشی او باشد.البته مرد هم باید در حدود مصالحخانوادگی نظر بدهد نه بیشتر.گاهی ممکن است رفتن زن به خانه اقوام و فامیلخودش هم مصلحت نباشد.فرض کنیم زن میخواهد به خانه خواهر خود برود وفی المثل خواهرش فرد مفسد و فتنهانگیزی است که زن را علیه مصالح خانوادگی تحریک میکند.تجربه هم نشان میدهد که این گونه قضایا کم نظیر نیست.گاهی هستکه رفتن زن حتی به خانه مادرش نیز بر خلاف مصلحتخانوادگی است،همینکه نفسمادر به او برسد تا یک هفته در خانه ناراحتی میکند،بهانه میگیرد،زندگی را تلخ وغیر قابل تحمل میسازد.در چنین مواردی شوهر حق دارد که از این معاشرتهایزیانبخش-که زیانش نه تنها متوجه مرد است،متوجه خود زن و فرزندان ایشان نیزمیباشد-جلوگیری کند.ولی در مسائلی که مربوط به مصالح خانواده نیست دخالتمرد مورد ندارد. رکود فعالیتها سومین ایرادی که بر حجاب میگیرند این است که سبب رکود و تعطیل فعالیتهاییاست که خلقت در استعداد زن قرار داده است. زن نیز مانند مرد دارای ذوق،فکر،فهم،هوش و استعداد کار است.این استعدادهارا خدا به او داده است و بیهوده نیست و باید به ثمر برسد. اساسا هر استعداد طبیعی دلیل یک حق طبیعی است.وقتی در آفرینش به یکموجود استعداد و لیاقت کاری داده شد، این به منزله سند و مدرک است که وی حقدارد استعداد خود را به فعلیتبرساند،منع کردن آن ظلم است. چرا میگوییم همه افراد بشر اعم از زن و مرد حق دارند درس بخوانند و این حقرا برای حیوانات قائل نیستیم؟برای اینکه استعداد درس خواندن در بشر وجود دارد ودر حیوانات وجود ندارد.در حیوان استعداد تغذیه و تولید مثل وجود دارد و محرومساختن او از این کارها بر خلاف عدالت است. باز داشتن زن از کوششهایی که آفرینش به او امکان داده است نه تنها ستم به زناست،خیانتبه اجتماع نیز میباشد.هر چیزی که سبب شود قوای طبیعی و خدادادیانسان معطل و بی اثر بماند به زیان اجتماع است.عامل انسانی بزرگترین سرمایهاجتماع است.زن نیز انسان است و اجتماع باید از کار و فعالیت این عامل و نیروی تولید او بهرهمند گردد.فلج کردن این عامل و تضییع نیروی نیمی از افراد اجتماع،همبر خلاف حق طبیعی فردی زن است و هم بر خلاف حق اجتماع،و سبب میشود که زنهمیشه به صورت سربار و کل بر مرد زندگی کند. جواب این اشکال آن است که حجاب اسلامی که حدود آن را به زودی بیانخواهیم کرد،موجب هدر رفتن نیروی زن و ضایع ساختن استعدادهای فطری اونیست.ایراد مذکور بر آن شکلی از حجاب که در میان هندیها یا ایرانیان قدیم یایهودیان متداول بوده است وارد است.ولی حجاب اسلام نمیگوید که باید زن را درخانه محبوس کرد و جلوی بروز استعدادهای او را گرفت.مبنای حجاب در اسلامچنانکه گفتیم این است که التذاذات جنسی باید به محیط خانوادگی و به همسر مشروعاختصاص یابد و محیط اجتماع،خالص برای کار و فعالیتباشد.به همین جهتبه زناجازه نمیدهد که وقتی از خانه بیرون میرود موجبات تحریک مردان را فراهم کند وبه مرد هم اجازه نمیدهد که چشم چرانی کند.چنین حجابی نه تنها نیروی کار زن رافلج نمیکند،موجب تقویت نیروی کار اجتماع نیز میباشد. اگر مرد تمتعات جنسی را منحصر به همسر قانونی خود کند و تصمیم بگیردهمینکه از کنار همسر خود بیرون آمد و پا به درون اجتماع گذاشت،دیگر درباره اینمسائل نیندیشد،قطعا در این صورت بهتر میتواند فعال باشد تا اینکه همه فکرشمتوجه این زن و آن دختر و این قد و بالا و این طنازی و آن عشوهگری باشد و دائمانقشه طرح کند که چگونه با فلان خانم آشنا شود. آیا اگر زن،ساده و سنگین به دنبال کار خود برود برای اجتماع بهتر استیا آنکهبرای یک بیرون رفتن چند ساعت پای آئینه و میز توالت وقتخود را تلف کند وزمانی هم که بیرون رفت تمام سعیش این باشد که افکار مردان را متوجه خود سازد وجوانان را که باید مظهر اراده و فعالیت و تصمیم اجتماع باشند به موجوداتی هوسباز وچشم چران و بیاراده تبدیل کند؟ عجبا!به بهانه اینکه حجاب،نیمی از افراد اجتماع را فلج کرده است،بابیحجابی و بیبند و باری نیروی تمام افراد زن و مرد را فلج کردهاند.کار زن پرداختنبه خودآرایی و صرف وقت در پای میز توالتبرای بیرون رفتن،و کار مردچشم چرانی و شکارچیگری شده است. در اینجا بد نیست متن شکایت مردی را از زنش که در یکی از مجلات زنانه درج شده بود ذکر کنم تا معلوم شود اوضاع حاضر،زنان را به صورت چه موجوداتیدر آورده است. در آن نامه چنین نوشته است: «زنم در موقع خواب به یک دلقک درست و حسابی مبدل میگردد.موقع خواببرای اینکه موهایش خراب نشود یک کلاه توری بزرگ به سرش میبندد.بعدلباس خواب میپوشد.در این موقع است که جلو آئینه میز توالت مینشیند و گریمصورتش را با شیر پاک کن میشوید.وقتی رویش را برمیگرداند احساس میکنماو زن من نیست زیرا اصلا شکل سابق را ندارد.ابروهایش را تراشیده و چون مدادابرو را پاک کرده بیابرو میشود.از صورتش بوی نامطبوعی به مشام من میرسدزیرا کرمی که برای چین و چروک به صورتش میمالد بوی کافور میدهد و مرا بهیاد قبرستان میاندازد.کاش کار به همین جا ختم میشد،ولی این تازه مقدمه کاراست.چند دقیقهای در اتاق راه میرود و جمع و جور میکند آنگاه لفتخانه راصدا میکند و میگوید کیسهها را بیاور.کلفتبا چهار کیسه متقالی بالا میآید. خانم روی تخت میخوابد و کلفت کیسهها را به دست و پای او میکند و بیخ آن را بانخ میبندد.چون ناخنهای دست و پایش مانیکور شده و دراز است، برای اینکه بهلحاف نگیرد و چندشش نشود و احیانا نشکند دست و پای خود را در کیسه میکندو به همین ترتیب میخوابد». آری این است زنی که بر اثر به اصطلاح بیحجابی«آزاد»شده به صورت نیرویفعال اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی درآمده است!آنکه اسلام نمیخواهد این استکه زن به صورت چنین موجود مهملی درآید که کارش فقط استهلاک ثروت و فاسدکردن اخلاق اجتماع و خراب کردن بنیان خانواده باشد.اسلام با فعالیت واقعیاجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هرگز مخالف نیست.متون اسلام و تاریخ اسلام گواهاین مطلب است. در اوضاع و احوال تجدد مآبی بیمنطق حاضر جز در دهات و در میان افرادسخت متدین که اصول اسلامی را رعایت میکنند زنی پیدا نمیکنید که نیروی او واقعاصرف فعالیتهای مفید اجتماعی یا فرهنگی یا اقتصادی بشود. آری یک نوع فعالیت اقتصادی رایجشده است که باید آن را ثمره بیحجابیدانست و آن این است که بنکدار به جای اینکه بکوشد جنس بهتر و مرغوبتر برایمشتریان خود تهیه کند،یک مانکن را به عنوان فروشنده میآورد،نیروی زنانگی وسرمایه عصمت و عفاف او را استخدام میکند و وسیله پول درآوردن و خالی کردنجیبها قرار میدهد.یک فروشنده باید کالا را همان طوری که هستبه مشتری ارائهدهد ولی یک دختر خوشگل فروشنده با ادا و اطوار و ژستهای زنانه و در معرضقرار دادن جاذبه جنسی خود مشتری را جلب میکند.بسیاری از افراد که اصلا مشترینیستند برای اینکه چند دقیقه با او حرف بزنند یک چیزی هم میخرند. آیا این فعالیت اجتماعی است؟آیا این تجارت استیا کلاهبرداری و رذالت؟ میگویند زن را توی کیسه سیاه نپیچید. ما نمیگوییم زن خود را در کیسه سیاه بپیچید ولی آیا باید طوری لباس بپوشد ودر اجتماع عمومی ظاهر شود که برجستگی پستانهایش را هم به مردان شهوتران وچشم چران نشان بدهد و از آن طور که هستبهتر و جاذبتر برای آنها جلوه دهد؟ازوسائل مصنوعی در زیر لباس استفاده کند تا چاقی و زیبایی مصنوعی را هم برایفریفتن و دل ربودن مردان بیگانه به مدد بگیرد؟این مدها و لباسهای تحریکآمیز برایچه به وجود آمده است؟آیا برای این است که بانوان آن لباسها را برای همسرانشانبپوشند؟!این کفشهای پاشنه بلند برای چیست؟جز برای این است که حرکاتماهیچههای کفل را به دیگران نشان دهد؟آیا لباسهایی که نازککاریها وبرجستگیهای بدن را نشان میدهد جز برای تهییج مردان و برای صیادی است؟عملاغالب خانمهایی که از این نوع کفشها و لباسها و آرایشها استفاده میکنند تنها مردی راکه در نظر نمیگیرند شوهران خودشان است. زن میتواند در میان زنان و در میان محارم خود از هر نوع لباس و آرایشیاستفاده کند اما متاسفانه تقلید از زنان غربی برای هدف و منظور دیگری است. غریزه خودآرایی و شکارچیگری در زن غریزه عجیبی است.وای اگر مردان همبه آن دامن بزنند و مدسازان و طراحان نواقص کار آنان را برطرف کنند و مصلحیناجتماع!هم تشویق کنند. اگر دختران در اجتماعات عمومی لباس ساده بپوشند،کفش ساده به پا کنند،باچادر یا با پالتو و روسری کامل به مدرسه و دانشگاه بروند،آیا در چنین شرایطی بهتر درس میخوانند یا با وضعی که مشاهده میکنیم؟اصولا اگر التذاذهای جنسی ومنظورهای شهوانی در کار نیست چه اصراری است که بیرون رفتن زن به این شکلباشد؟چرا اصرار میورزند که دبیرستانهای مختلط به وجود آورند؟ من شنیدهام در پاکستان معمول بوده است-نمیدانم الآن هم معمول هستیا نهکه در کلاسهای دانشگاه بخش پسران و دختران به وسیله پردهای از یکدیگر جدا باشدو فقط استادی که پشت تریبون قرار میگیرد مشرف بر هر دو باشد.آیا بدین طریقدرس خواندن چه اشکالی دارد؟ افزایش التهابها یک ایراد دیگر که بر حجاب گرفتهاند این است که ایجاد حریم میان زن و مرد براشتیاقها و التهابها میافزاید و طبق اصل«الانسان حریص علی ما منع منه»حرص و ولعنسبتبه اعمال جنسی را در زن و مرد بیشتر میکند.به علاوه،سرکوب کردن غرایزموجب انواع اختلالهای روانی و بیماریهای روحی میگردد. در روانشناسی جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوی فروید روی محرومیتها وناکامیها بسیار تکیه شده است.فروید میگوید ناکامیها معلول قیود اجتماعی است،وپیشنهاد میکند که تا ممکن استباید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی و عوارض ناشیاز آن پیش نیاید. برتراند راسل در صفحه69 و 70(ترجمه فارسی)کتاب جهانی که من میشناسممیگوید: «اثر معمولی تحریم،عبارت از تحریک حس کنجکاوی عمومی است.و این تاثیر،هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا میکند...اکنون برایاثر تحریم مثالی میزنم:فیلسوف یونانی«امپدکل»جویدن برگهای شجرة الغار راخیلی شرمآور و زشت میپنداشت.او همیشه جزع و فزع میکرد از اینکه باید ده هزار سال به علت جویدن برگ درخت غار در ظلمات خارجی(دوزخ)به سر برد. هیچ وقت مرا از جویدن برگ غار نهی نکردهاند و من هم تاکنون برگ چنین درختیرا نجویدهام ولی به«امپدکل»تلقین شده بود که نباید این کار را بکند و او هم برگدرخت غار را جوید.» سپس در جواب این سؤال که«آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهای منافیعفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمیکند؟ »جواب میدهد: «علاقه مردم نسبتبدانها نقصان مییابد.فرض کنید چاپ و انتشارکارت پستالهای منافی عفت مجاز و آزاد گردد.اگر چنین چیزی بشود این اوراقبرای مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خستهمیشوند و دیگر کسی حتی به آنها نگاه هم نخواهد کرد.» پاسخ این ایراد این است که درست است که ناکامی،بالخصوص ناکامی جنسی،عوارض وخیم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضای غرایز در حدودی که مورد نیازطبیعت است غلط است،ولی برداشتن قیود اجتماعی مشکل را حل نمیکند بلکه بر آنمیافزاید. در مورد غریزه جنسی و برخی غرایز دیگر برداشتن قیود،عشق به مفهوم واقعیرا میمیراند ولی طبیعت را هرزه و بیبند و بار میکند.در این مورد هر چه عرضهبیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مییابد. اینکه راسل میگوید:«اگر پخش عکسهای منافی عفت مجاز بشود پس از مدتیمردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد»درباره یک عکس بالخصوص و یکنوع بیعفتی بالخصوص صادق است،ولی در مورد مطلق بیعفتیها صادق نیستیعنی از یک نوع خاص بیعفتی خستگی پیدا میشود ولی نه بدین معنی که تمایل بهعفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه میکشد و نوعیدیگر را تقاضا میکند;و این تقاضاها هرگز تمام شدنی نیست. خود راسل در کتاب زناشویی و اخلاق اعتراف میکند که عطش روحی در مسائلجنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضاء تسکین مییابد حرارت جسمی است نه عطش روحی. بدین نکته باید توجه کرد که آزادی در مسائل جنسی سبب شعلهور شدن شهواتبه صورت حرص و آز میگردد،از نوع حرص و آزهایی که در صاحبان حرمسراهایرومی و ایرانی و عرب سراغ داریم.ولی ممنوعیت و حریم،نیروی عشق و تغزل وتخیل را به صورت یک احساس عالی و رقیق و لطیف و انسانی تحریک میکند و رشدمیدهد و تنها در این هنگام است که مبدا و منشا خلق هنرها و ابداعها و فلسفه هامیگردد. میان آنچه«عشق»نامیده میشود و به قول ابن سینا«عشق عفیف»و آنچه بهصورت هوس و حرص و آز و حس تملک درمیآید-با اینکه هر دو روحی وپایان ناپذیر است-تفاوت بسیار است.عشق،عمیق و متمرکز کننده نیروها ویگانهپرست است و اما هوس،سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع وهرزه صفت است. حاجتهای طبیعی بر دو قسم است.یک نوع حاجتهای محدود و سطحی است; مثل خوردن،خوابیدن.در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجتجسمانی مرتفع گردد،رغبت انسان هم از بین میرود و حتی ممکن استبه تنفر وانزجار مبدل گردد.ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی،عمیق و دریا صفت وهیجان پذیر است مانند پول پرستی و جاه طلبی. غریزه جنسی دارای دو جنبه است.از نظر حرارت جسمی از نوع اول است ولیاز نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست.برای روشن شدن،مقایسهای بهعمل میآوریم: هر جامعهای از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد;یعنی اگر کشوری مثلابیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکی آنها معین است که کمتر از آن نبایدباشد و زیادتر هم اگر باشد نمیتوانند مصرف کنند.فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند بهدریا میریزند.درباره این جامعه اگر بپرسیم مصرف خوراک آن در سال چقدر است،جواب مقدار مشخصی خواهد بود.ولی اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقهافراد به پول چقدر احتیاج به ثروت هست؟یعنی چقدر پول لازم دارد تا حسپول پرستی همه افراد آن را اشباع کند به طوری که اگر باز هم بخواهیم به آنها پولبدهیم بگویند دیگر سیر شدهایم،میل نداریم و نمیتوانیم بگیریم،جواب این است که این خواستحدی نخواهد داشت. علم دوستی هم همین حالت را دارد.در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال»یعنی دو گرسنه هرگز سیر نمیشوند:یکیجوینده علم و دیگر طالب ثروت،هر چه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان تیزترمیگردد. جاه طلبی بشر هم از همین قبیل است.ظرفیتبشر از نظر جاه طلبی پایان ناپذیراست.هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست آورد باز هم طالبمقام بالاتر است;و اساسا هر جا که پای حس تملک به میان بیاید از پایان پذیریخبری نیست. غریزه جنسی دو جنبه دارد:جنبه جسمانی و جنبه روحی.از جنبه جسمیمحدود است.از این نظر یک زن یا دو زن برای اشباع مرد کافی است،ولی از نظرتنوع طلبی و عطش روحیای که در این ناحیه ممکن استبه وجود آید شکل دیگریدارد. قبلا اشاره کردیم که حالت روحی مربوط به این موضوع دو نوع است:یکی آناست که به اصطلاح«عشق»نامیده میشود و همان چیزی است که در میان فلاسفه ومخصوصا فلاسفه الهی مطرح است که آیا ریشه و هدف عشق واقعی،جسمی و جنسیاست و یا ریشه و هدف دیگری دارد که صد در صد روحی است و یا شق سومی در کاراست و آن اینکه از لحاظ ریشه جنسی است ولی بعد حالت معنوی پیدا میکند ومتوجه هدفهای غیر جنسی میگردد؟ این عطش روحی فعلا محل بحث ما نیست.این نوع از عطش همیشه جنبه فردیو شخصی دارد یعنی به موضوع خاص و شخص خاص تعلق میگیرد و رابطه او را باغیر او قطع میکند.این نوع از عطش در زمینه محدودیتها و محرومیتها به وجودمیآید. نوع دیگر عطش روحی آن است که به صورت حرص و آز درمیآید که از شؤونحس تملک است و یا آمیختهای است از دو غریزه پایان ناپذیر:شهوت جنسی و حستملک.آن همان است که در صاحبان حرمسراهای قدیم و در اغلب پولداران وغیر پولداران عصر ما وجود دارد.این نوع از عطش تمایل به تنوع دارد.از یکی سیرمیشود و متوجه دیگری میگردد.در عین اینکه دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش است که در زمینه بیبند و باریها و معاشرتهای بهاصطلاح آزاد به وجود میآید.این نوع از عطش است که«هوس»نامیده میشود. همان طور که در گذشته گفتیم عشق،عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کنندهنیروی تخیل و یگانه پرست است و اما هوس،سطحی و پخش کننده نیروها و متمایلبه تنوع و تفنن و هرزه صفت است. این نوع از عطش که«هوس»نامیده میشود ارضاء شدنی نیست.اگر مردی دراین مجرا بیفتد،فرضا حرمسرایی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشتهباشد پر از زیبارویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد،باز اگر بشنود که دراقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست،طالب آن خواهد شد.نمیگوید بس استدیگر سیر شدهام.حالت جهنم را دارد که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتراست.خدا در قرآن میفرماید: یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید (1) (بهجهنم میگوییم پر شدی؟سیر شدی؟میگوید آیا باز هم هست؟)چشم هرگز از دیدنزیبارویان سیر نمیشود و دل هم به دنبال چشم میرود.به قول شاعر: دل برود چشم چو مایل بود دست نظر رشتهکش دل بود در این گونه حالات،سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی امکان ندارد و اگر کسیبخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را با هیزم سیر کند. به طور کلی در طبیعت انسانی از نظر خواستههای روحی محدودیت در کارنیست.انسان روحا طالب بینهایت آفریده شده است.وقتی هم که خواستههایروحی در مسیر مادیات قرار گرفتبه هیچ حدی متوقف نمیشود،رسیدن به هرمرحلهای میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود میآورد. اشتباه کردهاند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلولمحرومیتها و عقدههای ناشی از محرومیتها دانستهاند.همان طور که محرومیتها سببطغیان و شعلهور شدن شهوات میگردد،پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سببطغیان و شعلهور شدن آتش شهوات میگردد.امثال فروید آن طرف سکه را خواندهاندو از این طرف سکه غافل ماندهاند. ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پیبرده بودند.در ادبیات فارسی و عربی زیاد بدین نکته اشاره شده است. سعدی میگوید: فرشته خوی شود آدمی ز کم خوردن و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد بوصیری مصری در قصیده معروف«برده»که از شاهکارهای ادبیات اسلامیاست و در مدح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و ضمنا پند و اندرزهایی هم دارد میگوید: النفس کالطفل ان تهمله شب علی حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم یعنی نفس همچون طفلی است که به پستان علاقهمند است.اگر او را به حال خودبگذاری با همین میل باقی میماند و روز به روز ریشهدارتر میشود و اگر او را از شیربگیری به ترک پستان خو میگیرد.دیگری میگوید: النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الی قلیل تقنع یعنی هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنی بر رغبت میافزاید ولی اگر او را به کمعادت دهی قناعت پیشه میکند. اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرایزارضاء و اشباع بی حد و حصر آنهاست.اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها وعواقب سوء آنها شدهاند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت،غریزه را عاصی ومنحرف و سرکش و ناآرام میسازد.طرحشان این است که برای ایجاد آرامش اینغریزه باید به آن آزادی مطلق داد،آنهم بدین معنی که به زن اجازه هر جلوهگری و بهمرد اجازه هر تماسی داده شود. اینها چون یک طرف قضیه را خواندهاند توجه نکردهاند که همان طور کهمحدودیت و ممنوعیت،غریزه را سرکوب و تولید عقده میکند،رها کردن و تسلیمشدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه میسازد،و چون اینامکان وجود ندارد که هر خواستهای برای هر فردی برآورده شود،بلکه امکان نداردهمه خواستههای بیپایان یک فرد برآورده شود،غریزه بدتر سرکوب میشود و عقدهروحی به وجود میآید. به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است:یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی،و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. انسان از لحاظ حوائج طبیعی مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهایداخلی آن خطر انفجار را به وجود میآورد.در این صورت باید گاز آن را خارج کرد وبه آتش داد ولی این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمیتوان سیر کرد. اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزهرا فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء، غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمیتوان آرامش و رضایت ایجاد کرد،بلکه بر اضطراب و تلاطم ونارضایی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن افزوده میشود. تحریک و تهییجبیحساب غریزه جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغهایزودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد. از اینجا معلوم میشود که عارفان و نکته سنجان ما که میگویند: مراد هر که بر آری مطیع نفس تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد با روشن بینی و روشن ضمیری عارفانه خود به نکاتی برخورد کردهاند که این آقایانروانشناس روانکاو که در عصر علوم نامشان جهان را پر کرده متوجه نشدهاند. اما اینکه میگویند:«الانسان حریص علی ما منع منه»مطلب صحیحی است ولینیازمند به توضیح است.انسان به چیزی حرص میورزد که هم از آن ممنوع شود و همبه سوی آن تحریک شود;به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار کنند وآنگاه او را ممنوع سازند.اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود،حرص وولع هم نسبتبدان کمتر خواهد بود. فروید که طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود،خود متوجه شد که خطارفته است،لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرفکرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت و به اصطلاحطرفدار تصعید شد;زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعی،بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی بیشتر شده است.من نمیدانم آقایفروید که طرفدار تصعید است از چه راه آن را پیشنهاد میکند.آیا جز از طریق محدودکردن است؟ در گذشته افراد بیخبر به دانشجویان بیخبرتر از خود میگفتند انحراف جنسی، یعنی هم جنس بازی،فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسی نداشتن بهزن بر اثر قیود زیاد و حجاب است.اما طولی نکشید که معلوم شد رواج این عملزشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست. ما انکار نمیکنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف میشود و بایدشرایط ازدواج قانونی را سهل کرد،ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایی زندر اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحراف جنسی میشود به مراتب بیشتر از آن استکه محرومیت و دست نارسی سبب میگردد. اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است،در اروپا شهوترانیهای زیاد باعث این انحراف گشته است،تا آنجا که در بعضی کشورها-همان طور که در روزنامههای خبری خواندیم-رسمی و قانونی شد،و گفته شد چونملت انگلستان عملا این کار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروی کند،یعنینوعی رفراندم قهری صورت گرفته است.بالاتر اینکه در مجلهای خواندم در بعضیکشورهای اروپایی پسرها رسما با یکدیگر ازدواج میکنند. در شرق هم محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبانحرمسراها بودند،و به اصطلاح اعراب این انحراف از«بلاط»ملوک و سلاطین آغازشده است. -------------------------------------- پینوشت: 1- ق/ 30. منبع مقاله:مجموعه آثار جلد نوزدهم ، مطهری، مرتضی؛ |