پاسخ:
اولاً تقليد در اصول دين جايز نيست و مسلماني و تشيع انسان بايد از روي دليل باشد اما در احكام بايد مجتهد باشد يا مقلد و يا محتاط و اين موضوع يك روش عقلي است چه اينكه همه عقلاي عالم از مسلمان و غير مسلمان در هر موضوعي كه خود تخصص ندارند به متخصص مورد اطمينان مراجعه مي كنند و سخن وي را بدون چون و چرا مي پذيرند هر چند وي را معصوم نمي دانند. در مسائل ديني نيز انسان يا بايد خودش متخصص و صاحب نظر (مجتهد) باشد يا بايد سخن متخصص مطمئن كه همان مجتهد عادل اعلم است بپذيرد. توجه به اين نكته نيز لازم است كه تقليد بر دو گونه است: 1- تقليد عاقلانه؛ 2- تقليد كوركورانه و احمقانه.
تقليد از متخصص مورد اطمينان يعني پذيرش سخن وي (بدون مطالبه دليل) تقليدي است عاقلانه كه همه عقلاي عالم آن را قبول دارند و تقليد بدون جهت و بي دليل از هر كسي كه باشد تقليد كوركورانه است. مثل تقليد شيوه هايي كه نمي دانيم از كجا و چگونه و به چه دليل مرسوم شده است؟
از ديدگاه اسلام هر علم و دانشي كه در راه رسيدن سعادت و خوشبختي مادي و معنوي انسان نقش داشته باشد، باارزش و با اهميّت است، خواه دانشي كه سبب پيدايش رشد اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي شود و يا دانشي كه رشد فرهنگي، ديني و معنوي را درپي داشته باشد. با اين وجود اين در متون اسلام بيشتر به علومي پرداخته شده كه شكل دهنده بنياد و پايه انديشه و فكر انسان است. چرا كه انديشه پرورش يافته، جهان رشد يافته و توسعه پيدا كردهاي مي سازد و روشن است كه فكر و انديشه به هر گونه اي كه شكل گرفته باشد در چگونگي مسايل روبنايي نقش دارد. از اينرو اسلام درصدد ساختن انديشه ها و جهانبيني هاست و اگر جان انسان دگرگون شود جهان نيز متحول خواهد شد. از نگاه اسلام دستيابي به جهانبيني صحيح درباره خدا، انسان و جهان از اولويت برخوردار است و در قرآن و روايات نسبت به آن تأكيد شده است.(1)
دستيابي به علم و بينش صحيح نياز به تلاش و كوشش فراوان دارد كه گاه از آن به اجتهاد و يقين ياد مي شود؛ از اينرو ايماني كه برخواسته از اجتهاد و يقين باشد با ارزش بوده و ميتواند در سرنوشت انسان نقش داشته باشد. ايماني كه برخواسته از تقليد كوركورانه باشد كارساز نيست و بدين جهت متكلمان مذاهب اسلامي معتقداند كه بايستي هر مكلّفي به عقايد خويش از روي يقين و اجتهاد دست يابد و تقليد خودي به خود علم آور نيست. عبدالقاهر بغدادي مي نويسد: «معتقد به حق از كفر خارج است ولي تنها هنگامي استحقاق نام مؤمن را خواهد داشت كه نسبت به پيدايش جهان، توحيد و نبوت براساس دليل شناخت پيدا كند».(2)
از آنجا كه علم و يقين نسبت به ديدگاههاي اعتقادي براي عموم افراد ممكن و بلكه لازم است و ايمان به آن بايد از راه اجتهاد و يقين باشد و هر فرد عاقل و خردمندي مي تواند به خدا، قيامت و نياز به پيامبر يقين حاصل نمايد، ولي دستيابي به مسايل فقهي و فرعي در عمل براي عموم مردم امكان ندارد و گستردگي مسايل از سويي، و پراكندگي مردم در امور گوناگون راه اجتهاد و يقين را براي عموم دشوار مي سازد. امروزه نيازهاي مختلف جامعه بشري و گسترش فوق العاده علوم ايجاب ميكند تا گروهي از مردم در پي متخصص شدن در رشته خاصي از علوم باشند؛ برخي در علم طبابت، فلسفه، حقوق و پارهاي در رشته هاي ديگر متخصص مي شوند تا بتوانند مشكلات جامعه را برطرف سازند. همان طوري كه نيازهاي گوناگون وجود دارد و هر گروهي در صورت نياز به كارشناس هر فن رجوع مي كنند، در مسايل فقهي و واجبات نيز بايد گروهي اهل فن و خبره شوند تا مردم با مراجعه و عمل به دستورهاي آنان نيازهاي روحي و ديني خويش را برطرف سازند و تقليد چيزي جز اين نيست. بنابراين تقليد در مسايل فرعي و احكام ديني جايز است و بايد گروهي با كسب تخصص و اجتهاد در مسايل به مقام كارشناسي برسند تا مردم براي رفع مشكلات ديني خويش به آنان رجوع نمايند. قرآن كريم مي فرمايد: (فلو لانفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون)؛(3) چرا از هر گروه و فرقه، عدهاي كوچ نمي كنند تا در دين فقيه شده و آن را به خوبي درك نموده و هنگام بازگشت قوم خود را انذار نمايند.
ناگفته پيداست چنين تقليدي، با تقليد از بيگانگان در مسايل فرهنگي و آداب و رسوم اجتماعي، تفاوت دارد، زيرا تقليد از بيگانه در مسايل فرهنگي و آداب اجتماعي موجب نابودي هويت ملي و مذهبي مي گردد و از قسم تقليد كوركورانه است از اينرو بايد هر مسلماني افزون بر حفظ ايمان و اعتقاد، به رسوم ملي و فرهنگي خود پايبند بوده و فريفته بيگانگان نشود و كوشش نمايد تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهنگي، اجتماعي، هنري و... نگهدارد. البته توجه به اين نكته ضروري است كه اين مطلب منافاتي با بهره گيري از دانش و فن آوري و عوامل پيشرفت اقتصادي آنان ندارد.
ادله جواز تقليد
1- سيره و روش عقلا
مهمترين دليل تقليد از فقها سيره و روش عقلا در طول تاريخ مي باشد. كه به تاييد و امضاء شرع نيز رسيده است.(4) فارسي زبانان، مضمون اين سيره را در ضرب المثل گنجانده اند كه «پرسيدن عيب نيست، ندانستن عيب است.» سيره و روش عقلا اين است كه در هر مسأله اي به اهل آن فن مراجعه مي نمايند. كه بارزترين علامت آن، وجود ميليونها شغل فني در جامعه انساني مي باشد. به عنوان مثال كسي كه تلويزيون گران قيمتي دارد، در صورت خرابي آن، هرگز خودش به تعمير آن نمي پردازد. و آن را به كسي ديگر نيز، ولو اينكه پدرش، برادرش و... باشد، نميدهد، بلكه آن را به متخصص آن فن مي سپارد. حال چگونه ممكن است در مورد دين كه سرنوشت دنيا و آخرت انسان به آن بستگي دارد، بي مبالات بوده و به متخصص آن مراجعه نكند و عنان دين خودش را رها نمايد و يا دست هركس و ناكسي بسپارد و يا خودش بدون آن كه صلاحيت علمي را كسب كند، درباره مسايل ديني اظهار نظر نمايد؟ چنين كاري مانند اين است كه انسان رانندگي اتومبيل خويش را به دست افراد ناوارد و بي تجربه بسپارد.
2- آيه 122 سوره توبه، معروف به آيه نفر:
(فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون).
«چرا از هر گروهي از آنان (مؤمنين) طائفهاي كوچ نميكنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را بيم دهند، شايد بترسند و خودداري كنند.»
اين آيه بر وجوب پذيرش سخن فقيهان دلالت دارد.(5)
برخي از علماي اهل سنت (بجز اهل حديث) در ذيل آيه فرموده اند: «فأوجب اللَّه قبول انذاراتهم و ذلك تقليد لهم»(6) «خداوند قبول سخنان و انذار فقهاء را «بر مردم واجب نموده است و اين همان تقليد است.»
3- آيه 43 سوره نحل
(فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون)،«اگر نميدانيد از اهل ذكر بپرسيد».
دلالت اين آيه بر وجوب تقليد، از آيه قبلي بيشتر است زيرا در اين آيه وظيفه مقلد بيان شده است. ولي سؤال اين است كه اهل ذكر چه كساني هستند؟
- «اهل الذكر اهل العلم و القرآن من العلماء كما نص عليه جماعه».(7) «اهل ذكر همان اهل علم و قرآن از ميان علما ميباشند و جاعتيبر اين مطلب تصريح نموده اند.»
- «قال ابن القيم الجوزي «ان المقصود من اهل الذكر هم اهل القرآن و الحديث».(8) ابن قيم ميگويد: «اهل ذكر مفسرين ومحدثين ميباشند».
- «قال ابن حزم: اهل الذكر هم رواة السنن عن النبي(ص) والعلماء باحكام القرآن».(9) «ابن حزم ميگويد: اهل الذكر، راويان حديث پيامبر(ص) و عالمان به احكام قرآن ميباشند»
4- آيه 59 سوره نساء
(اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم)،«از خدا و از پيامبر(ص) و اولوالامر اطاعت نماييد.»
برخي از دانشمندان اهل سنت، اين آيه را دليل بر وجوب تقليد شمرده و گفتهاند: «قد امر اللَّه تعالي بطاعته و طاعة رسوله(ص) و اولي الامر و هم العلماء اوالعلماء و الامراء. و طاعتهم تقليدهم فيما يفتون به فانه لو لا التقليد لم يكن هناك طاعة تختص بهم»(10)
«خداوند دستور داده است كه از وي و رسولش(ص) و اولي الامر كه علماء و يا علماء و امراء مي باشند، اطاعت شود. اطاعت اولي الامر تقليد از آنها و عمل به فتاواي آنان مي باشد. زيرا اگر تقليد نباشد اطاعتي در كار نيست.»
البته از ديدگاه شيعه اين آيه تنها به لزوم اطاعت خدا و رسول و جانشينان به حق او كه همان ائمه دوازده گانهاند دلالت دارد و نمي توان از مضمون آن لزوم تقليد از مجتهدان را استنباط كرد.
5 - روايتي از امام عسكري(ع):
«فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه مخالفا علي هواه، مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه»(11) «اما فقهايي كه بر نفسشان مسلط حافظ دينشان، مخالف هوا و هوسشان و مطيع اوامر مولا و امامشان ميباشند، بر عوام واجب است كه از آنان تقليد نمايند.»
سيره متشرعه:
در اينكه افراد جامعه بايد در امور ديني به فقهاء مراجعه نمايند، جاي شبهه نيست. و تمام مذاهب اسلامي، اجمالاً آن را قبول دارند. و اين سيره از صدر اسلام تا كنون جاري بوده است. صحابه (رض) جهت رفع شبهاتشان به پيامبر اكرم(ص) مراجعه مي كردند. پس از آن حضرت، در مسايل جديد صحابه از همديگر نظر خواهي مي نمودند و بسياري از صحابه و تابعين بر طبق نظر خود فتوا مي دادند. پس از عصر صحابه و تابعين فقهاي اهل سنت بر كرسي فتوا تكيه زدند و محل رجوع مردم قرار گرفتند. البته شيعه بر اينگونه اجتهاد كه مبتني بر عمل به رأي و قياس بوده نقدهاي اساسي وارد آورده است، به ويژه با وجود ائمه اهل بيت(ع) كه خزانه داران وحي و عالمان راستين امت بوده اند و پيامبر اكرم(ص) نيز در مواردي بي شمار امت را به پيروي از آنان فراخوانده است.
اما آنچه كه قابل توجه مي باشد و برخي از مذاهب اهل سنت همانند «اهل حديث» به شدت از آن دفاع مي كنند و ديدگاه مذهب تشيع نيز بر آن استوار مي باشد، اين است كه تقليد بايد از فقهاي زنده باشد و از اموات تقليد جايز نيست. و اين مطلب از ادله سابق الذكر كه سني و شيعه آن را اقامه نموده بودند، به دست مي آيد.
دليل اول - سيره عقلا - فقط موردي را شامل مي شود كه انسان به اهل فن زنده رجوع كند. هيچكس براي تعمير وسيله خود به قبر متخصص مراجعه نمي كند. البته رجوع به آثار علمي گذشتگان در ميان عقلا رايج است اما فرض بحث در جاي است كه نمي توان به آثار علمي مراجعه كرد.
دليل دوم - آيه نفر - نيز شامل زنده ها مي شود؛ زيرا مرده قدرت بر بيان احكام و انذار ندارد.
دليل سوم نيز كه سؤال از اهل ذكر بود، فقط شامل فقهاي زنده مي شود، زيرا از مرده ها نمي شود چيزي را پرسيد.
دليل بعدي كه آيه اولي الامر بود، و گفته شد كه اطاعت از اولي الامر يعني تقليد از اولي الامر؛ اين نيز شامل زنده ها مي شود، زيرا از حاكمان و امراي گذشته اطاعت واجب نيست./م
--------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
[1].پيامبر اكرم(ص) فرمود: انما العلم ثلاثه آية محكمه او فريضه عادله او ستة قائمة، اصول كافي، ج 1، كتاب العلم.
[2].اصولالدين، ج1/ 252. در اين باره به كتابهاي الاقتصاد الهادي، شيخطوسي، حصون الحمديه مراجعه شود.
[3]. سوره توبه، آيه 122.
[4]. براي اطلاعات بيشتر ر.ك: پاسخ به شبهات عزاداري.
[5]. معالم الاصول، ص 189، چاپ جامعه مدرسين.
[6]. المقلدون و الائمة الاربعه، ابو عيدالرحمن سعيد معشاشه، ص 109، چاپ بيروت، المكتب الاسلامي.
[7]. انوار الاصول، آيتاله مكارم 3 / 666.
[8]. اعلام الموقعين لابن القيم 2 / 164.
[9]. الاحكام في اصول الاحكام لابن حزم 838.
[10]. المقلدون و الائمة الاربعة - سعيد معشاشة 99.
[11]. وسايل الشيعه باب 10 صفات قاضي حديث 20 شماره 33401./
|