در جوامع ديروز و امروز تعصبات نژادي و طبقهاي را نخستين پايه براي تشكيل اجتماع قرار دادهاند و در تنظيم نظام تمدن خود روشي را اتخاذ كردهاند كه بر مبناي خواستههاي نفساني و شهواني، كه تنها خوشبختي موقت و محدود مادي را (بدون اعتنا به بُعد معنوي انسان) فراهم مينمايد، استوار ميباشد، كه البته حميّت و تعصب نژادي يا اقليم چيز ديگري را نشناخته، به مصالح عمومي و بُعد معنوي و روحاني بشر نيز توجهي ندارد، و اكثراً موجب انهدام عواطف و وجدان بشري و حس تعاون و همكاري همگاني ميشود و بالأخره تعصب ملي يا نژادي انسانها را به صورت حيوانات درنده مبدل ميسازد كه قوي ضعيف را، و بزرگ كوچك را زير چنگالهاي خود خرد ميكند.
بدون ترديد پرودگار حكيم كه انسان را با اين نظم حكيمانه 23 و با اعطاي عقل و نيروي سنجش و قدرت و اراده و انتخاب بر ساير مخلوقات برتري بخشيده24، و از نسل يك انسان آفريده است هرگز بدين منظور نبوده تا دستخوش شهوات و لغزشهايش گردد؛ و بنابراين، فيض و رحمت بيكران الهي اقتضا ميكند كه رسولان و سفيران خويش را فرو فرستد و به وسيلةكتاب و برنامههاي آسماني بشر را به استوارترين راه زندگي كه شايستة موقعيت انسان است ارشاد كند. از اين رو هر گونه تعصب نژادي و ملي و ديگر زمينههاي جمعي و گروهي را كه بشر براي خود پديد آورده مردود دانسته و شايستةاجتماع پر ارزش و با فضيلت انساني نميداند، بلكه اجتماع و روابط بشري را بسي عاليتر از آن ميداند كه بر اموري اين گونه پست و ناقص و متناقض با فلسفة آفرينش و حيات انسان استوار گردد. اين امور علاوه بر آنكه نميتواند فلسفة حكيمانه خلقت آدمي را تحقق بخشد، بلكه موجب دشمني و پراكندگي، از هم گسيختگي جوامع انساني، و از دست رفتن وحدت و اتفاق فطري بشر، و كشاندن او به انواع مفاسد و زشتيها ميباشد.
بنابراين اسلام جامعة انساني را بر اساس پيوند و تمسك و ارتباط به مبدأ هستي و دادگر مطلق پايه گذاري كرده كه همه با نسبت مساوي و برابر به او وابسته هستند (نسبت مخلوق و خالق)، و فطرتاً به او جاذبه داشته، عشق ميورزند.
قرآن كريم ميفرمايد: « و جملگي به رشتة دين خدا چنگ زده به راههاي متفرق نرويد»25.
در چنين جامعهاي فقط ارتباط محكم با خدا دلهاي افراد را بهم مألوف و مرتبط ميسازد، و در نتيجه انسانيت متشكل و رنگ وحدت به خود ميگيرد، گرچه زبانها و نژادها و اقليمها مختلف و گوناگون باشند. انسانها با داشتن چنين ارتباط حقيقي يك رنگ و يك شكل يعني « ارتباط مخلوق و خالق » خود كه به همه جهان و موجودات وحدت نظام بخشيده است، جامعهاي الهي- انساني تشكيل خواهند داد كه با تعاون و همگاني در جهت خير و صلاح و عمران و آبادي و رشد و تعالي بشر پيش ميرود. بنابراين، هيچ عامل مادي نميتواند به انسان وحدت واقعي ببخشد و جامعه انساني را بر اساسي متين و محكم پايه گذاري كند.
خداوند در اينباره ميفرمايد: « اي مردم همة شما را نخست، از مرد و زن آفريديم و آنگاه شعبههاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيدو بدانيد كه اصل و نسب و نژاد ماية افتخار نيست، بلكه بزرگوارترين شما نزد خدا با تقواترين مردمند» 26.
آنگاه براي حفظ اين اصل حياتي زدودن تمامي عوامل اختلاف، از مردم خواسته است براي دفاع از جامعة الهي- انساني خود با تمام امكانات فداكاري كنند و چون دشمنان فرهنگ و تمدن الهي را دشمنان حيات بشر و مفسد ميشناسند، از اين رو دفاع از حقوق واقعي انسان را لازم ميشمارد و اصولاً دوستي با دشمنان خدا را كه با اساس چنين جامعهاي (كه مبتني بر اخوت ايماني است ) منافات داشته، نهي مينمايد. در سورة آل عمران ميفرمايد: « اي اهل ايمان از غير همدينان خود دوست صميمي همراز نگيريد چه آنكه آنها به غير دين اسلامند از خلل و فساد در كار شما ذرهاي كوتاهي نكنند. آنها مايلند كه شما در رنج و سختي باشيد، دشمني شما را بر زبان هم آشكار ميسازند در صورتي كه محققاً آنچه در دل پنهان ميدارند بيش از آن است كه بر زبانشان آشكار ميشود»27.
و نيز در سورة مائده فرموده است: « اي اهل ايمان، يهود و نصاري را (كه دشمن اسلامند) به دوستي نگيريد. آنان بعضي دوستدار بعضي ديگرند و هر گونه از شما مؤمنان با آنها دوستي كند (در كفر و ستمگري ) به حقيقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمكاران را هدايت نخواهد كرد»28.
و در سورة ممتحنه ميفرمايد: « اي كساني كه به خدا ايمان آوردهايد هرگز نبايد كافران را كه دشمن من و شمايند ياران خود برگرفته طرح دوستي با آنها افكنيد، در صورتي كه آنان به كتابي كه بر شما آمد از قرآن سخت كافر شدند و رسول خدا و شما مؤمنان را به جرم ايمان به خدا از وطن خود آواره كردند، پس نبايد اگر شما براي جهاد در راه خدا و طلب رضا و خشنودي من بيرون آمدهايد، پنهاني با آنها دوستي كنيد؛ و من به اسرار نهان و اعمال آشكار شما (از هر كس) داناترم، و هر كه از شما چنين كند (پنهاني با كافران دوست شود)سخت به راه ضلالت در افتاده است. هر گاه آنها بر شما تسلط يابند باز همان دشمن ديرينند ( اينك هم ) هر چه بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما ميكوشند، و چقدر دوست دارند كه شما باز كافر شويد»29.
و باز در جاي ديگر ميفرمايد: « گروهي منافق ( مسلمان ظاهري ) كه ناپاك و ناخوش است خواهي ديد كه در راه دوستي ايشان (يهود و نصاري ) ميشتابند و ميگويند ما از اين ميترسيم كه مبادا در گردش روزگار آسيبي از آنها به ما رسد»30.
ناگفته نماند دوستي با دشمنان به صورتهاي مختلف انجام ميگيرد از قبيل:
الف. كمكهاي فكري و مساعدتهاي مادي كه در نقشههاي شوم تقويت شوند.
ب. رونق بخشيدن به بازار كالاهايشان كه باعث زيادي ثروت و تثبيت موقعيت آنان در كشورهاي اسلامي ميشوند.
ج. باليدن و افتخار كردن به فرهنگ آنان.
د. همكاري با آنها در اردوگاههايي كه براي دستيابي به مسلمانان ترتيب دادهاند.
ه. افشاي اسرار مسلمانان و اسرار جنگي كه هم جنبة دوستي دارد و هم جاسوسي است.
و.عدم تحرك و يا تأخير در رويارويي و قيام براي دفاع.
بررسي اجمالي ارتباط دين و سياست
آيا اين انديشه كه دين از سياست جداست يا بايد جدا باشد، و به عبارت ديگر دين حق مداخله در ادارة امور زندگي انسانها را ندارد در عصر به اصطلاح تمدن و علم يك پديدةتازهاي است يا ريشةتاريخي طولاني دارد؟
پژوهشهاي تاريخي آشكار ميسازد كه پس از قرون وسطي و سقوط حاكميت كليسا و برچيده شدن سلطه و سيطره و طغيان و فساد آن، كه با كشتن و سوزاندن دستجمعي دانشمندان كه از ناحيه آنان براي حاكميت مستبدانه و فريبكارانة خود به نام دين و مذهب احساس خطر ميكردند،دنياي غرب را با نغمة شوم « جدايي دين از سياست » بر عليه مذهب و كليسا بسيج نمود و نهايتاً كليسا را از مسند قدرت و سلطهجويي به پايين كشيد و در انزوا قرار داد به طوري كه بعدها تنها به خلوت روحاني و عبادي خشك مبدل گشت و تحت نفوذ سياستمداران غرب درآمد. ناگفته نماند د رآيين مسيحيت، همانطور كه كتاب مقدسشان گوياست، تنها قسمتي از مسائل اخلاقي مطرح ميباشد و برنامه و نظام جامعي براي زندگي فردي و اجتماعي وجود ندارد، و اين متصديان كليسا بودند كه به عنوان رهبران ديني، سياست و حاكميت جامعه را به عهده گرفته، امر و نهي ميكردند. به هر حال سابقة تاريخي جدا شدن دين از سياست از اين دوره اغاز گشته، و سپس استعمارگران به منظور تثبيت سياست خود و از كار انداختن نيرو و قدرت اسلام و خارج ساختن زندگي مردم از حيطة نفوذ دين و دسترسي به اهداف پليد خود، دامنة آن را به ممالك و كشورهاي اسلامي توسعه دادند و با بوق و كرنا آن را تبليغ نمودند.
از ديدگاه قرآن نيز اين گفتار مغرضانه در طول تاريخ و از تاريخ نهضت انبيا بر عليه جباران مطرح بوده است و مردم سادهلوح نيز در اثر تبليغات مكرآميز اين طاغوتيان سلطهجو تحت تأثير قرار گرفتهاند، و در جهان معاصر نيز با ظواهر فريبندة عصر تمدن و علم براي مبارزه با تنها دين زندة جهان- كه داراي برنامه وقوانين و احكام و نظام جامع در تمام شئون زندگي فردي و اجتماعي است- انواع ترفندها را برده و ميبرند تا بدين وسيله با محدود كردن نفوذ اسلام و تبليغ براي فرهنگ فاسد خود به سلطهجويي و استثمار و چپاول منابع و ثروت مسلمانان و زدودن فرهنگ اسلامي از زندگي آنان ادامه دهند، و البته تا حدودي هم موفقيت ظاهري يافتهاند.
قرآن كريم در سورة هود- كه بيشتر از قيام و دعوت پيامبران سخن گفته- دربارة حضرت شعيب چنين ميفرمايد: « و ما به سوي اهل مَدْيَنْ برادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم، آن رسول گفت: اي قوم، خداي يكتا را – كه جز او خدايي نيست – بپرستيد و در كيل و وزن كمفروشي نكنيد، من خير شما را در آن ميبينم (كه با همه عدل و انصاف كنيد) و ( اگر ظلم كنيد) من بيم دارم كه عذاب سخت شما را فرا گيرد. قوم به مسخره گفتند: اي شعيب آيا اين نماز تو را مأمور ميكند( كه دعوي رسالت كرده) ما را از پرستش خدايان پدران ما و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان منع كني؟31
اينان يا درك نميكردند و يا نميخواستند بفهمند كه نماز از مقتضيات عقيده و ايمان است، و فقط بخشي از صورتها و مظاهر عبوديت است؛ و نيز عقيده به الوهيت خداوند به جز توحيد او و نفي خدايان دروغين نيست، و نيز عقيده و ايمان به خدا و توحيد او بيگانه از عبادت و اطاعت آيين او در همةشئون و مسائل زندگي نيست. ايمان و عقيده به خدا بدون پيروي از مقررات او بيثمر است، ايمان از نماز و نماز از آيين ادارة امور زندگي جدا نيست، ولي آنان براي خود حق آزادي در عمل به سنتهاي قومي، و آزادي در شئون مالي و اقتصادي و حقوقي قائل بوده و نماز و ساير عبادات را از اين مسائل جدا ميپنداشتهاند. اين همان سخني است كه هزاران سال پيش – به قول متمدنان امروز- آنان كه تمدن و ترقي نداشتهاند و محكوم به وحشيت بودهاند سر دادهاند و امروز هم همان انديشه را مدعيان پيشرفت علم و فرهنگ د رجهان تمدن تكرار و ترويج مينمايند و در كشورهاي اسلامي و به دست مزدورانشان و با بوقهاي تبليغاتي گسترده و به منظور نفوذ فرهنگ و سياست يغماگري خود، به خورد سادهلوحان فريب خورده ( همانند قوم شعيب ) ميدهند. آري، شيوة طاغوت و طاغوتيان و مدعيان ربوبيت و يغماگران و اياديشان در تمام اعصار و در طول تاريخ بشريت چنين بوده و هست. آنگاه كه نداي مناديان الهي قدرت سلطه جويانه آنها را تهديد ميكرد، رسولاني كه انسانها را به يك خداي واحد و نظام واحد دعوت ميكردند و تمام افراد بشر را در صف واحد و در جهت يك هدف، تا بدون هرگونه برتريجويي همانند اعضاي پيكر واحد، به تعاون همگاني و اخوت و صفا ميخواندند؛ و اين جباران با پيروان فريب خوردة خود و تبليغات شوم در مقابل پيامآوران الهي صفآرايي نموده، به تهديد و ارعاب و شكنجه ميپرداختند ودر مقابل منطق و برهان انبيا سفسطهگويي ميكردند.
اكنون به قسمت ديگري از گفتار قوم شعيب گوش فرا ميدهيم. « قوم پاسخ دادند كه ما بسياري از آنچه ميگويي نميفهميم (يعني سخنانت بيمعني و بينتيجه است و ما هيچ نميپذيريم و تو در ميان ما شخص بيارزش و ناتواني) و اگر ملاحظة طايفة تو نبود سنگسارت ميكرديم كه تو را نزد ما عزت و احترامي نيست.» 32 « گروهي از قوم شعيب كه از حكم خدا سركشي كردند به پيامبر خود گفتند ما تو و پيروانت را از شهر خويش بيرون ميكنيم مگر آنكه به كيش ما برگرديد.»33
در اين گفتگو ها مسائلي بس دقيق به كار رفته كه اگر خوب مورد دقت و بررسي قرار گيرد، اين نكته روشن ميشود كه گويي يك نظام مخصوص و ديكته شده براي مبارزه با دين بر مبناي ارزشها و معيارهاي باطل و فاسد در همه اعصار رايج بوده و دست به دست هم داده و تا نسل حاضر ادامه يافته است، كه به صورت زير دستهبندي ميگردد:
1. سفسطه و هوچيگري در مقابل منطق و استدلال.(ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمّا تَقُولُ).
2. سخنان پيامآوران الهي را فاقد اهميت انگاشتن، زيرا آنان فاقد قدرت و سلطهاند. ( إنّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً ).
3. از تمام امكانات تبليغاتي براي كوبيدن حقايق و باز داشتن مردم از آگاهي و شنيدن نداي آسماني استفاده نمودن و مردم را در انحراف و فساد نگاه داشتن. (وَيَقْعُدُونَ في كُلِّ صِراطٍ يُوعِدُونَ).
4. شكنجه دادن و تبعيد كردن و به نابودي كشاندن.(لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ قَرْيَتِنا اَو لَتَعُودُونَ في مِلَّتِنا).
ما توضيح بيش از اين را به عهده خواننده گرامي ميگذاريم، زيرا در اين نوشتار بنا بر اختصار است. البته، بسي جاي شگفت و خنده است كه در قرن حاضر، قرن شكوفايي علم و تمدن، شيادان و پيروان كوردل آنها مداخلة دين در سياست را به جمود و ركود و ارتجاع و تعصب متهم ميسازند، در حالي كه خود سزاوار و شايستةچنين مفاهيم هستند كه دنباله رو همان نظام ارتجاعي نسلهاي پيشين ميباشند، و به اصطلاح خودشان فاقد تمدن و علم بودهاند./ح
یاداشتها:
23. لقد خلقنا الإنسان في احسن تقويم. سورة التين/4.
24. و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا. سورة بني اسرائيل/70.
25. واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. سورة آل عمران / 103.
26. يا ايها الناس أنا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله انفسكم. سورة حجرات/13.
27. يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لايالونكم خبالا و دواما عنتم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر. سورة آل عمران/118.
28. يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين. سورة مائده/51.
29. يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوي و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تومنوا بالله ربكم ان كنتم خرجتم جهادا في سبيلي و ابتغاء مراتي تسرون اليهم بالموده و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل. ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء و دوا لو تكفرون. سورة ممتنه / 1و2.
30. فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائره فعسي الله ان يأتي بالفتح. سورة مائده /52.
31. و الي مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره و لاتنقضوا المكيال و الميزان اني اريكم بخير و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط. قاوا يا شعيب اصلواتك تأمرك ان نترك ما يعبدآباؤنا او ان نفعل في اموالنا ما نشاء. سورة هود(ع)/84و87.
32. قاوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول و انا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرحمناك. سورة هود/91.
33. قال الملأ الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا. سورة اعراف/88. |