جايگاه علمي امام هادي (ع)
بدون ترديد جايگاه علمي واطلاع گسترده ائمه هدي (ع) در همه امور اعم از اعتقادي اجتماعي...و توانمندي آنها را در پاسخگوئي به مسائل مطرح شده . در عصر وزمان خود توسط انديشمندان اديان وصاحبان خرد ودشمنان فرصت طلب در تمام زمينه ها از پايه هاي اساسي امامت ، در تشخيص امام بر گزيده ازسوي خدا ، در جامعه اسلامي شناخته شده بود.
لذا ظالمان حق ستيز وعدالت گريز اموي وعباسي در تقابل ورويا روي با انوار هدايت وپيشوايان حق به هر اقدامي كه در تثبيت موقعيت آنان وتضعيف موقعيت امامان شيعه مؤثر بود دست زدند ومع الاسف تا حدودي موفق شدند چهره هاي وابسته و سست عنصري را در لباس عالمان دين وفقيهان مكتب به مسلمانان تحميل كنند ، ولي هيچ گاه نتوانستند در عرصه علم وفرهنگ ودانش بر پيشوايان معصوم پيشي گيرند وآنان را در امواج سئوالات غرض آلوده خود به بم بست كشانند بلكه اين خود بودند كه در مقابل جوابهاي عميق وهمه جانبه آنان سر تعظيم فرودآورده وجز تسليم واعتراف به عجز وناتواني راهي را فرا روي خود نمي ديدند.
اصلي ترين ويژگي علم ائمه (عليهم السلام ) لدني وخدا دادي بودن آن است.آنان در هيچ مكتب ونزد هيچ فردي درس نخواندند ، بلكه در پرتو شايستگي ها ولياقتهايي كه داشتند خداوند چشمه سارهاي زلال دانش ومعرفت را در قلب پاكشان به جريان وجوشش انداخت ووجود مباركشان را به فرموده امام هادي (ع) گنجينه هاي علم وجايگاههاي معرفت خويش قرار داد .
وامام هادي (ع) خود نيز ميراث دار همين علوم ومعارفي بود كه خداوند آنرا تنها در بين اهل بيت عصمت وطهارت به وديعه نهاده است.
امير مؤمنان علي بن ابيطالب در خصوص اين ويژگي اهل بيت مي فرمايد:
"نحن شجرة النبوة ومحط الرسالة ومختلف الملائكه ومعادن العلم" . " نهج البلاغة 108"
"ما از درخت سر سبز رسالتيم واز جايگاه رسالت ومحل آمد وشد فرشتگان بر خاستيم ، مامعدنهاي دانش وچشمه سارهاي حكمت الهي هستيم.
امام هادي (ع ) در بيان نوراني به علم گسترده وچشمه جوشاني كه ريشه درزلال وحي دارد اشاره نموده مي فرمايند: اسم اعظم خدا 73 حرف است ونزد آصف – بن برخيا- تنها يك حرف از آن بود كه خدا را بدان خواند , زمين – حد فاصل بين او و(پادشاه ) سبا – براي او درهم پيچيده شد ، آصف تخت بلقيس را برداشت وآن را نزد سليمان برد , سپس زمين (منبسط) شد (وبه حال اول بازگشت ). تمام اينها در كمتر از يك چشم برهم زدن صورت گرفت ولي نزد ما از اسم اعظم الهي 72حرف است ويك حرف آن نزد خداوند است كه آن را در خزانه علم خود اختصاص داده است .(مناقب ج4 ص406 ، الكافي ج 1 ص230 )
بزرگترين خيانت وجنايت زمامداران باطل وجاهل اموي وعباسي معاصر ائمه (عليهم السلام ) به بشريت به ويژه مسلمانان اين بود كه با مشكلات ومحروميتهاي كه به وجودآوردند , مانع نشروگسترش علوم امامان(عليهم السلام) در جامعه شده ومردم از آن فيض عظيم محروم ساختند.
اين محدوديت نسبت به همه پيشوايان معصوم اعمال مي شد , ولي درباره عسكريين – امام دهم ويازدهم عليهما السلام با شدت بيشتر- به گونه اي بخش اعظم دوران امامت امام هادي وتمامي دوران امام عسكري عليهما السلام در“ سامرا“ كه عنوان پادگان نظامي را داشت تحت نظارت دقيق نيروهاي امنيتي دستگاه سپري شد وبراي مردم امكان دسترس به آنان واستفاده از محضرشان وجود نداشت.
با همه اين محدوديتها وجوّ خفقان وفشارهاي حاكمان وقت , امام هادي (ع) از هر فرصتي استفاده نموده وبا افاضه شمه اي ازعلوم خدادادي خود به صورت كتبي يا شفاهي يا پيشگوئي از حوادث آينده وخبر دادن از نيّت افراد جامعه بشري را از فروغ دانش خود بهره مند وبدين وسيله انسانها را به شاهراه حق وحقيقت رهنمون مي ساخت كه در مقالات بعدي به مواردي از جهاد علمي وتلاشهاي فكري وفرهنگي امام (ع) اشاره خواهد شد.
امام هادي (ع) و توطئه يحيي بن اكثم
يحيي بن اكثم سؤالاتي را از قبل آمده كرده وآنها را براي آزمودن امام هادي (ع) در نظر گرفته بود به امام (ع) ارائه نموده وخواستار جواب از حضرت شدند.
حضرت سؤالات را گرفتند وبه آنها : پاسخ دادند كه برخي سؤالات وجوابهاي حضرت امام هادي (ع) عبارتند از :
س1: خداوند در قرآن مي فرمايد “ قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد اليك طرفك “ سوره نمل 40
“ آنكه نزدش بهره اي از كتاب بود (به سليمان ) گفت : من عرش (ملكه سبأ ) را قبل از آنكه پلك بزني نزدت حاضر خواهم كرد “
سؤال كننده حضرت سليمان وپاسخ دهنده آصف (بن برخيا ) است آيا سليمان پيامبر به علم آصف نيازمند است ؟
ج- سليمان به انچه (آصف ) مي دانست وفراتر از آن عالم وآگاه بود ليكن مي خواست به امّت خود اعم از جن وانس بفهماند كه حجت پس از او (آصف ) است وآنچه آصف انجام داد از سليمان آموخته بود به امر پروردگار تا در پيشوايي وولايت وي اختلاف بوجود نيايد وحجت بر همگان تمام باشد .
س2- خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : (فان كنت في شك ممّا انزلنا اليك فاسئل الّذين يقرؤون الكتاب ) سوره يونس 94
(اگر در آنچه برتو فرو فرستاده ايم شك داري پس از قاريان كتب آسماني بپرس ) اگر مخاطب آيه خود پيامبر باشد پس او نيز شك كرده است ( ودچار ترديد شده است ) واگر مخاطب آيه كسي ديگري است پس قرآن بر چه كسي نازل شده است ؟
ج- مخاطب آيه شخص پيامبر است وكمترين شك وترديدي در باره آنچه بر او نازل شده بود نداشت ليكن جاهلان مي گفتند :(چرا خداوند از ملائكه پيامبري مبعوث نكرد ؟ وچرا خداوند پيامبر خودش از خوردن , آشاميدن ورفت وآمد در معابر وبازارها بي نياز نساخت )؟
لذا خداوند به رسول اكرم وحي نمود در حضور معترضان جاهل از قاريان كتاب (تورات) بپرسد .
(آيا خداوند تا كنون پيامبري را كه نه بخورد ونه بيا شامد ونه در بازارها رفت وآمد كند فرستاده است ؟( وچون چنين نيست اي محمد تو نيز مانند آنان هستي ودر اين موارد با ديگران فرقي نداري )
واينكه خداوند تعبير :(فإن كنت في شك ؛ اگر شك داري ) را بكار مي برد - با آنكه پيامبر هرگز شك نداشته است - براي رعايت انصاف در گفتگو ومجادله است كه خداوند در آيه مباهله مي فرمايد : (فقل تعالَوا ندع ابنائنا وابنائكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين ) آل عمران 61
بگو : (اي كافران ) بياييد همگي فرزندان , همسران وخود را بخوانيم سپس به مباهله بپردازيم ولعنت خدا را به دروغگويان قرار دهيم .
اگر خداوند مي فرمود : بياييد لعنت خدا را بر شما قرار دهيم , آنان دعوت حق را نمي پذيرفتند . لذا با آنكه خداوند مي دانست فرستاده وپيامبرش راستگوست واداي وظيفه كرده است وهمچنين خود پيامبر نيك مي دانست كه در گفته هايش صادق است ليكن ترجيح داد انصاف در گفتار را رعايت كند ودروغگويان را مردد قرار دهد .
س4- خداوند مي فرمايد :(ولو أنّ ما في الارض من شجرة اقلام والبحر يمده من بعده سبعة ابحرٍ ما نفدت كلمات الله “ لقمان 26
( اگر تمامي درختان عالم قلم شود ودريا به اضافه هفت درياي ديگر مركب گردد نخواهند توانست كه كلمات الهي را بنگارند وبه پايان رسانند )
اين درياهاي هفتگانه چه نام دارن وكجا هستند ؟
ج- مطلب از همين قرار است واگر تمامي درختان عالم قلم شوند وتمام زمين تبديل به چشمه وديا شود - مانند طوفان نوح - نمي توانند كلمات الهي رابه پايان رسانند .
امّا اين درياها عباتند از : عين الكبريت , عين اليمن , عين برهوت , عين الطبريه , چشمه گرم ماسيدان ( ماسبذان در تحف العقول ) معروف به (سان ) چشمه آب گرم افريقيه معروف به (لسنان) وعين با حوران.
وكلمات الهي كه پايان نپذيرد ماييم كه تمامي فضائل وصفاتمان به قلم نخواهد آمد.
س5- خداوند مي فرمايد :(وفيها ماتشتهيه الانفس وتلذ الاعين , در بهشت آنچه دل خواهد وچشم را خوش آيد يافت شود ) سوره زخرف 71
دل حضرت آدم نيز هواي خوردن گندم كرد پس چرا مجازات گشت واز بهشت رانده شد ؟
ج- در بهشت آنچه دل آدمي بخواهد وچشم ببينند از خوردني ونوشيدني وسر گرمي يافت مي شود وخداوند تمام انها را برحضرت آدم مباح ساخت , امّا درختي كه خداوند آدم وحوا را از نزديك شدن وخوردن ميوه آن منع كرد , درخت (حسد ) بود . خداوند از آدم وهمسرش عهد گرفت كه با چشم حسادت به هيچ يك از مخلوقات ننگرند وبرآنكه از فضل الهي برخوردار است حسد نورزند ليكن آدم فراموش كرد وخداوند عزم او را سست يافت.
حكمت اختلاف معجزات
خداوند موسي را با معجزه عصا ويد بيضا , در زماني مبعوث نمود كه (سحر) عنصر غالب جامعه بود لذا خداوند با اين معجزه او را بر انگيخت تا سحر آنان را مغلوب اعجاز خود نمايد وآنان را مبهوت ودرمانده كند وحجت را به آنان تمام نمايد .
وعيسي را با اعجاز درمان برص وكوري وزنده كردن مردگان به اذن خدا در زماني فرستاد كه طب وپزشكي در جامعه غالب بود . وخداوند پيامبر اسلام را با قرآن وشمشير در عصر وزماني بر آنگيخت كه شعر و شمشير بر جامعه مسلط بودند , پيامبر نيز با قرآن تابان وشمشير بران , شاعران را مبهوت وشمشير كشان را منكوب كرد وحجت حق را برايشان ثابت نمود ).
در مقابل جواب امام عليه السلام ابن سكّيت پرسيد : (پس الآن حجت چيست )؟ حضرت امام هادي (ع) فرمود : (عقل كه دروغپرداز بر خداوند را مي شناسد واو را تكذيب مي كند )
ابن سكيّت اظهارد رماندگي وناتواني كرد واز ادامه بحث خودداري نمود يحيي بن اكثم شروع به توبيخ كردن او نمود و گفت : ابن سكيت را چه به مناظره !
تفصيل مطلب:
خداوند پيامبران خود را با معجزاتي تقويت وتاييد مي نمود كه با عنصر غالب روز وقدرت پذيرفته شده زمان ، مطابقت داشته باشد , تا بدان وسيله ناتواني مخالفان ومنكران نبوّت را آشكار سازد ولسان صدقي بر ادعاي برگزيدگان حق باشد.
با توجه به اين نگاه حضرت موسي (ع) با معجزه عصا ويد بيضا .... در جامعه اي عهدار هدايت مي شود كه سحر وساحري در اوج است وآحاد مردم تسليم ظرايف ودقايق فن , لذا حضرت موسي با تبديل عصاي خود به اژدها چشم بنديهاي آنان را خنثي مي كند وريسمانهاي تبديل شده به مار را مي بلعد ودستي چون خورشيد , ناتواني وعجز ساحران را نمايان مي سازد و ثابت مي نمايد كه معجزه او از جنس سحر نيست واين امر دليل روشن بر صدق مدعاي اوست.
در زمان بعثت حضرت عيسي (ع) جامعه در زمينه طب وپزشكي به قلّه كمال رسيده بود ورازها ي جسم يكايك كشف مي شد وسيطره بيماريها رو به پايان مي رفت وپزشكان بعنوان نيروهاي معجزه آساي جامعه زبان زد بودند از دانش آنان سوء استفاده مي شد در چنين موقعيتي حضرت عيسي علي نبينا وعليه السلام با حقيقتي شبيه حربه آنان به ميدان آمد ودست به درمان بيماريهايي زدند كه درمان ناپذير بود وبه اذن پروردگار برمرگ چيره شد.تاآن زمان هرگز پزشكي موفق به درمان برص وكوري نشده وهرگز كسيبه كالبدمرده جان نبخشيده بود , اين فقط عيسي (ع) بودكه همه آنها انجام داد وخردوانديشه حيران نمود ودليلي بر نبوت عيسي (ع) وصدق مدعاي اوشد.
جامعه جاهلي عصر بعثت پيامبراسلام (ص) بردوپديده افتخار مي ورزيدند وانرااساس وركن ,خواست وحيات خودمي ديدند وآن دو ركن عبارت بود(شعر,شمشير) لذا اين جامعه نياز به معجزه اي از نوع خود داشت وخداوند هم پيامبر امّي را با قرآني مبعوث كرد كه سخن شناسان وناقدان عرب در برابر اين نوع سخن درماندند وآنان را توان مقابله ,معارضه ,نقد,نقص وتحريف نبوده ونيست وكسي هرگز مانند انرا نشنيده,وپاك طينتان تسليم حق شده با طيب خاطر نبوت محمد امين راتصديق مي كنند ومعاندان , سركشي پيشه ساخته راهي جز تكذيب ودروغپردازي نمي يابند وناچار پس ازمشورت وهمفكري بجاي مقابله كه دعوي قرآن است بانگ برمي آورند كه :( إن هذا الا سحر يؤثر ,اين سخنان جز سحري كه اثر مي كند چيزي نيست)
وبه جمع آوري احزاب ,تحريك قبايل ,محاصره اقتصادي وبالاخره به جنگي تمام عيار دست مي زنند تا نور توحيد راخاموش نمايند .
اينجا است كه دومين معجزه پيامبر پاي به عرصه مي گذارد (شمشير برآن) يعني امير المؤمنين علي(ع)كه بايد پاسخ گوي شمشيرهاي مشركان باشد كه:(الحديد لا يفلح الا بالحديد) گردنكشان مشرك كه داعيه دلاوري داشتند و فرار از جنگ را ننگي ابدي مي دانستند يك استثنا قائل شدند وبه قانون خود تبصره جديدي زدند وآن اينكه ( فرار ننگ است مگر از مقابل علي (ع) وشمشير او ). واحد تحقيقات پايگاه اطلاع رساني استاد حسين انصاريان
|