حضرت محمد بن عبد (ص) ، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگى شاهد درگذشت مادرش گرديد . حضرت محمد(ص) در 8 سالگى از وجود بزرگ حامى خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرستخويش ابوطالب، دوران نوجوانى خود را سپرى كرد . پيامبر اكرم(ص) در 25 سالگى در حالى كه به خردمندى، پاكدامنى، امانت و دانايى در ميان مردم شهرت داشتبا حضرت خديجه ازدواج نمود، و در 40 سالگى با نزول آياتى در غار حراء به رسالت الهى مبعوث گرديد .
13 سال بعد از بعثت، در حالى كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوتهانديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگى نوينى را آغاز كرد . بعد از اينكه رسول اكرم(ص) وسلم به يارى خداوند متعال توطئهها و نقشههاى كافران را يكى پس از ديگرى خنثى كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصى نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيتخود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان (ع) را به جانشينى خويش برگزيد . و سرانجام در 63 سالگى و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى قمرى، مطابق سال 633 ميلادى، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت . حضرت علىعليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامى نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياء(ص) را در منزل مسكونىاش به خاك سپرد . با رحلت پيامبر خاتم(ص) ، مصيبتبزرگى در اسلام و انحراف عميقى در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را مىآزارد .
در اين فرصتبا نقل فرازهايى حساس، از واپسين روزهاى حيات آن بزرگوار به برخى از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرم(ص) وسلم اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيرى رهنمودهاى راهگشاى آن بزرگوار در رديف پيروان واقعىاش قرار گرفته و با عبرتاندوزى از حوادث آن دوران، در اعتلاى آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم .
بزرگترين نگرانى پيامبر(ص)
پيامبر اكرم(ص) تا آخرين روزهاى رحلتخويش از يك نگرانى و ناراحتى درونى شديدا رنج مىبرد . اساسا براى يك شخصيت والاى آسمانى كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبرى آينده اسلام بوسيله فردى شايسته مىانديشيد، مسئله امامت و رهبرى امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار مىآمد . حضرت رسول اكرم(ص) كه از انديشه برخى افراد فرصتجو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشينى، آگاهى داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينى علىعليه السلام بعد از رحلتخويش تاكيد كرده بود . اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد . در آن روز تاريخى كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ ، وصايت و ولايتحضرت امير مؤمنان علىعليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال ، اين مراسم سرنوشتساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانى حضرت رسول(ص) رفع نشد . پيامبر دورانديش اسلام(ص) پيش بينى مىكرد كه در آيندهاى نزديك رهبرى حكومت اسلامى را عدهاى از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، علىعليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبرى آن يگانه دوران محروم كنند . بدين جهت گاهى اين نگرانى خود را اظهار نموده و به علىعليه السلام مىفرمود: «من مىترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبرى پافشارى كرده و به نزاع برخيزى، تو را به قتل برسانند .»
راز انكار رحلت پیامبر(ص)
رسول اكرم(ص) در آخرین سفرحج (در عرفه)؛ در مكه؛ در غدیرخم؛ در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنانكه قرآن، رهروان رسول خد(ص) را آگاه ساخته بود كه پیامبر هم در نیاز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مُرد.
در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.
هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید:
پیامبر اكرم(ص) یك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیك شده و بازگشت به سوى خداوند است.
زمانى نیز فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مىگذارم و مىروم: كتاب خدا و عترتم؛ اهلبیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بنابىطالب(علیه السلام) تكیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .
در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیك است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفتهام... بدانید دو چیز است كه از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تار مویى بین آن دو فرقى نمىگذارم. هر كس یكى را ترك كند مثل این است كه آن دیگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهلبیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبیت من رعایت كنید و ...
(نیز فرمود:) آیا شما را به چیزى راهنمایى نكنم كه اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن(چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اكرم(ص) در بیمارى خود كه به رحلتش انجامید، فرمود:
مرگ من به همین زودى فرا مىرسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من كتاب پروردگارم و اهلبیت خود را در میان شما مىگذارم و مىروم. (سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود:) این شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یكدیگر جدا نشوند تا روز قیامت كه با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اكرم(ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنهها شعلهور گردیده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاریك شب، روى آورده است.
رسول خد(ص) در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بنابىطالب(علیه السلام) داشت. على(علیه السلام) شیونكنان، رحلت پیامبر(ص) را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبكر به محل سكونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بىدرنگ به شهر آید.
انكار رحلت رسول خدا(ص)
چون خبر وفات پیامبر(ص) زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند كه مىپندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلكه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این كه گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مىگردد و دست و پاى كسانى را كه گمان بردهاند او مرده است، قطع خواهد كرد.
او بى وقفه مردم را بیم مىداد و در هراس و تردید مىگذارد و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود. مىگفت: هر كس بگوید او مرده است با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعدههایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمىبرد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى تردید در رحلت رسول گرامى(ص) نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز این كه برخى چون آشوب آفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مىگوید!! از وى بپرسید مگر رسول خد(ص) در این باره به تو چیزى فرموده كه این گونه سراسیمه و آشفته سخن مىگویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بود كه ابن ام مكتومِ نابینا نیز كه جسد مطهر رسول خد(ص) را نمىدید همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مىگویى؟! مگر قرآن نیست كه مىفرمایند: "و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاكرین".
محمد جز فرستادهاى كه پیش از او هم پیامبرانى(آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود، (به شیوه جاهلیت) بر مىگردید! هر كس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
عباس مىافزود: تردید نیست كه رسول خد(ص) مرده است. بیایید او را دفن كنیم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آیا خداوند شما را یك بار طعم مرگ مىچشاند و رسولش را دو بار؟! او بزرگوارتر از آن است كه دو بار بمیرد. بیایید او را دفن كنیم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نیست كه خاك را از روى او به یك سو زند و ... .
با این حال، عمر بدون كمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مىكرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(ص) دوخت، همان آیه را كه پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نیز ساكت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
انگیزه انكار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه سازى براى رسیدن ابوبكر به مدینه یاد كردهاند.
ابن ابىالحدید مىنویسد: عمر با این اقدام مىخواست فرصتى براى رسیدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد؛ زیرا او در فرداى «سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پیامبر(ص) ، گفت: وقتى فهمیدم رسول خد(ص) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دین و دولت بود.(!) تا ابوبكر برسد ... چنین دروغ مصلحت آمیز در هر آیینى مشروع مىباشد.
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شك انداخت و آنها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(ص) و حوادثى كه انتظار وقوع آن مىرود، غافل نمود.
عمر هر چند براى اندیشیدن و چارهجویى به منظور توفیق در تصمیم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
1- طرح او براى مردم دوستدار پیامبر امیدوار كننده بود. آنها آرزو مىكردند این سخن راست در آید و رهبر خود را بدین زودى از دست ندهند.
2- آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نوید مىداد كه محمد خاتم(ص) نیز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و به زودى باز مىگردد.
3- بر پایه آن ادعا چون پیامبر زنده است نیازى به كوشش براى تعیین جانشین او نیست.
4- فرد معتقد به مرگ پیامبر، منافق است و اقدام به بیعت با جانشین او علامت نفاق و تلاش براى ایجاد اختلاف میان مسلمانان است.
5- با آن كه به مرگ پیامبر اعتقاد یابد و با كسى به عنوان جانشین پیامبر بیعت كند باید دست و پایش را قطع كرد.
6- این كه عمر تا پیش از ورود ابوبكر به سخن هیچ كس توجه نكرد و چون ابوبكر رسید و جملهاى مىگوید و عمر آرام مىگیرد؛ زیركانه نقش ابوبكر را بزرگ مىنمایاند. این واقعه حتى اگر صحنه سازى از پیش طراحى شده نبود، تا همین جا مىتوانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
بسى جاى تعجب و تاسف است كه برخى نویسندگان غیر شیعه، گاه در دفاع و توجیه واكنش عمر مىنویسند: این رفتار عمر از شدت علاقهاش به پیامبر و به موجب دهشت زدگى او از رحلت حضرت بود! حال آنكه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پیرامون رفتار دیروزش مطالبى گفته است كه هیچ این توجیه و جانبدارى را تایید نمىكند.
ابن ابىالحدید عذرخواهى عمر را چنین نقل كرده است: وقتىفهمیدم رسول خد(ص) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام بازگردند.
افزون بر این، باید پرسید:
1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پیامبر(ص) بود، مىبایست پس از اعلام قطعى ابوبكر، بر دهشت وى افزوده مىشد نه این كه آرام گیرد و بر زمین نشیند!
2- پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسیل و تشییع پیامبر شركت نجست و بىدرنگ به سقیفه شتافت؟
3- چرا جز او كسی چنین هراسان و دهشت زده نشد؟ آیا اندوه وى از دختر گرامى پیامبر بیشتر بود؟
4- آیا آن رفتار نیز از علاقه به پیامبر بود كه در حال حیات حضرت به وى نسبت هذیان و بیهودهگویى داد و به دیگران نیز نهیب زد كه گوش به حرف او ندهید، درك و حواس درستى ندارد كه چه مىگوید؟!
5- چرا شبهه وفات نكردن پیامبر تنها براى عمربن خطاب پیش آمد؟ او از كجا و به كدام آیه و روایت چنین حدس زد كه رسول خد(ص) نمرده است و چون موسى به میقات رفته و به زودى باز مىگردد و دست و پا قطع مىكند؟!
6- هنگامى كه اسامه براى تاخیر در حركت سپاه خود عذر مىآورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جویا شوم، خوب بود عمر مىگفت: این بیتابى چرا؟! خداوند بر شما منت نهاده است كه تا وعدههایش محقق نشود، پیامبر(ص) از دنیا نخواهد رفت. این كه عمر خود عذر مىآورد كه در این روزهاى حساس نباید پیامبر را بدین حال تنها گذاشت دلیل آن است كه آنها همه مىدانستند كه به زودى رسول خدا(ص) رحلت خواهد كرد.
7- چرا او پیش از تحقیق و اطمینان، این گونه جنجال برانگیخت؟
8- چه حكمتی داشت كه تنها با تایید ابوبكر آرام گرفت نه با سخن دیگران؟ «آیاتى كه ابوبكر خواند، نباید سبب شود كه او تغییر عقیده دهد، زیرا مفاد آیات جز این نیست كه پیامبر(ص) نیز بسان مردم مىمیرد، در صورتى كه خلیفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مىگفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسیده است، زیرا هنوز كارهایى ناتمام مانده و رسالتهایى انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابنابىالحدید آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت براى رسیدن ابوبكر بود و جز این، علتى نداشت.
پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (ص) در نگاه شاهد آن ایام
رحلت پیامبر اكرم (ص) براى حكومت اسلامى و امت اسلام حادثهاى سخت و جانسوز بود . چنانكه امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرمایند:
« بابی انت و امی یا رسول الله (ص) لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوة والانباء و اخبارالسماء . خصصت حتى صرت مسلیا عمن سواك و عممت حتى صار الناس فیك سواء و لولا انك امرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لانفدنا علیك ماءالشؤون . و لكان الداء مماطلا و الكمد محالفا و قلالك . . . (3) ؛ پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا، با مرگ تو رشتهاى پاره شد كه در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلى دهنده ست یعنى پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتى ندارد . و از طرفى این یك مصیبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند . اگر نبود كه امر به صبر و شكیبایى فرمودهاى و از بىتابى نهى نمودهاى آنقدر گریه مىكردم كه اشك هایم تمام شود . و این درد جانكاه همیشه در من مىماند و حزن و اندوهم دائمى مىشد. كه همه اینها در مصیبت تو كم و ناچیز است.»
سختى مصیبت رحلت پیامبر به قدرى بود كه امام على مىفرمایند: « فضجت الدار الافنیة(4)؛ گویا در و دیوار خانه فریاد مىزد.»
علل موفقیت پیامبر اکرم (ص) در زمان حکومت
شاید تصور آن روز براى خیلىها امرى مشكل به نظر مىرسید، چرا كه پیامبر توانسته بود در مدت كمى علاوه بر ایجاد الفت و اخوت و صفا و صمیمیت بین مردم، حكومتى عدل گستر و نظامى قانونمند را پى ریزى كند كه مردم خصوصا طبقه عامه از آن بهره مند باشند.
چنانكه حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) مىفرمایند: « فانظروا الى مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا . فعقد بملته طاعتهم . و جمع على دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمة علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعمتها والتفت الملة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقین . و فى خصرة عیشها فكهین . قد تربعت الامور بهم فى ظل سلطان قاهر . و آوتهم الحال الى كنف عز غالب، و تعطفت الامور علیهم فى ذرى ملك ثابت . فهم حكام على العالمین و ملوك فى اطراف الارضین یملكون الامور على من كان یملكها علیهم، و یمضون الاحكام فیمن كان یمضیها فیهم لاتغمزلهم قناة ولا تقرع لهم صفاة (5) ؛ حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پیامبر اسلام (ص) بر آنان فرو ریخت بنگرید . كه چگونه اطاعت آنان را دین خود پیوند داد . و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمتهاى الهى بال هاى كرامت خود را بر آنان گستراند و جویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت و تمام بركات آیین حق، آنها را در بر گرفت در میان نعمتها غرق شدند و در خرمى زندگانى شادمان . امور اجتماعى آنان در سایه حكومت اسلام استوار شد . در پرتو عزتى پایدار آرام یافتند و به حكومتى پایدار رسیدند . آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند و قوانین الهى را بر كسانى اجرا مىكردند كه مجریان احكام بودند و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نیروى آنان را نداشت و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند .»
شمهاى از حالات فرصت طلبان عصر پیامبر اكرم (ص)
شرایط قبل از اسلام و حتى بعد از حكومت اسلامى پیامبر به گونهاى نبود كه تمام كسانى كه در جزیرة العرب آن روز مىزیستند از جان و دل تسلیم اوامر حكومت نبوى شوند و چه بسا بودند كسانى كه نه از سر تسلیم بلكه از ناچارى به بیعت حكومت حضرتش درآمده بودند . و حتى كسانى كه در حیات حضرت نتوانستند كارى كنند .
چنانكه امام على (علیه السلام) مىفرمایند: « فاراد قومنا قتل نبینا واجتیاح اصلنا و هموا بنا الهموم و فعلوا بنا الافاعیل و منعونا العذب واحلسونا الخوف واضطرونا الى جبل وعر واوقدوا لنا نارالحرب فعزم الله لنا على الذب عن حوزته والرمى من وراء حرمته (6) ؛ خویشاوندان ما از قریش مىخواستند پیامبرمان (ص) را بكشند و ریشه ما را درآورند و در این راه اندیشهها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند. و زندگى خوش را از ما سلب كردند . و با ترس و وحشت به هم آمیختند و ما را به پیمودن كوههاى صعب العبور مجبور كردند و براى ما آتش جنگ افروختند . اما خدا خواست كه ما پاسدار دین او باشیم و شر آنان را از حریم دین بازداریم .
آنان منتظر رحلت پیامبر بودند تا بتوانند به مطامع نفسانى خود دست یازند .
چنانكه امام على (علیه السلام) خطاب به برادرش عقیل نوشتند: « فدع عنك قریشا و تركاضهم فی الضلال و تجوالهم فى الشقاق و جماحهم فی التیه، فانهم قد اجمعوا على حربی كاجماعهم على حرب رسول الله (ص) قبلی ... (7) ؛ قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند و در جدایى سرگردان باشند . و با سركشى و دشمنى زندگى كنند همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه كه پیش از من در نبرد با رسول خدا (ص) هماهنگ بودند.»
البته بیانات پیامبراكرم (ص) در حق امیرالمؤمنین و در راس آنها در غدیر خم توانسته بود از شدت و حدت آن بكاهد .
چنانكه حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
«... كانكم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم، والله لقد عقد له (على علیهالسلام) یومئذ الولاء لیقطع منكم بذلك منها الرجاء ... (8) ؛ گویا از آن چه رسول خدا (ص) در روز غدیر خم فرمود، آگاهى ندارید؟ سوگند به خدا كه ایشان در آن روز ولایت و رهبرى امام على (علیه السلام) را مطرح كرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید.»
گروهى نیز توان و توفیق معرفت پیامبر و حكومت حضرتش را پیدا نكرده بودند . چنانكه خداوند متعال مىفرمایند:
« قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبكم.» (9)
شرایط حاد و تاسف بار بعد از رحلت پیامبر اكرم (ص)
این عوامل و عواملى دیگر دست به دست هم داده بود تا بعد از رحلت پیامبر اكرم جامعه آن روز با مشكلات خاصى مواجه شود. چنانكه امام على (علیه السلام) مىفرمایند:
«... حتى رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، یدعون الى محق دین محمد (ص) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فیه ثلما او هدما تكون المصیبة به اعظم من ولایتكم ... (10) ؛ تا آنجا كه دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دین محمد (ص) را نابود سازند. پس ترسیدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نكنم، رخنهاى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم كه مصیبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت بر شماست.»
گروه هاى فرصت طلب
الف: گمراهان ساكت و منتظر .
« نطق كاظم الغاوین (43) ؛ گمراهان خاموش به سخن درآمدند.»
اینان كه در حیات پیامبر جرات حرف زدن هم نداشتند با رحلت ایشان وارد میدان شدند . كسانى مانند ابوسفیان را مىتوان جزو این گروه نام برد.
ب: فرومایگان بى نام و نشان .
« و نبغ خامل الاقلین (44) ؛ آدم هاى پست و بىارزش با قدر و منزلت شدند .»
كسانى كه نه از سابقه در دین و نه فداكارى در جنگهاى پیامبر برخوردار بودند . به بهانه ترس از فتنه در حالى كه بدن پیامبر بر زمین بود در تعیین خلیفه پیامبر مردم را تحریص مىكردند .
ج . شجاعان و دلاور مردان از اهل باطل .
« و هدر فنیق المبطلین (45) ؛ شتر اهل باطل بانگ برآورد و در میدانهاى شما به جولان درآمد.»
ویژگىهاى فرصت طلبان
حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه ویژگىهاى آنان را چنین بیان مىكند .
1 . در ظاهر ساكت و آرام بودند،" وادعون" فروگذاران .
2. اهل خوشگذرانى بودند، " فاكهون" .
3. راحت طلب و رفاه زده بودند، " انتم فی رفاهیة من العیش" .
4. منتظر پیش آمد حوادث براى پیامبر و اهل بیت بودند، " تتربصون بنا الدوائر" .
5 . اخبار و رویدادها را دنبال مىكردند، " تتولفون الاخبار" .
6 . در جنگها عقب نشینى و یا فرار مىكردند، " تنكصون عند النزال و تفرون من القتال." (46)
مىتوان با مطالعه تاریخ به عنوان نمونه ملاحظه كرد كه در جنگ احد چه كسانى عقب نشینى كردند و یا فرار كردند و چه كسانى تا آخرین لحظات در كنار پیامبر اكرم (ص) باقى بودند . (47)
هر چند ممكن است با قدرى دقت و تامل موارد دیگرى از این پیامدهاى تاسف بار را از بیانات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دست آورد، اما در این نوشتار به همین دوازده مورد اكتفا مىشود .
متاسفانه جامعه امروز نیز با بعضى از این پیامدها گریبان گیر است . امید است با بهره گیرى از اسلام ناب و مكتب اهل بیت علیهم السلام در پیرایش این آفات كوشا باشیم .
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها:
1- القصاص فی دار الدنیا احب الی من القصاص فی دار الاخرة.
2- مناقب آل ابیطالب ج1، ص164 .
3 . نهج البلاغه (صبحى صالح) خطبه 235 .
4. همان، خ 197 .
5 . همان، خ192، بندهاى 98 - 102 .
6 . همان، نامه 9 .
7 . همان، نامه 36 .
8 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، 138، حدیث 59 .
9 . حجرات (49) آیه14 .
10 . نهج البلاغه، نامه 62 .
11 . بحارالانوار، ج43، ص23، حدیث17 .
12 . الاحتجاج، (اسوه) ج1، ص282 .
13 . همان، 270 .
14 . همان، 277 .
15 . الغدیر (دارالكتب آخوندى) ج2، ص312 .
16 . این خطبه در منابع متعددى آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسى (چاپ اسوه) ج1، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج16، ص211 به بعد . و در كتاب هاى مستقلى نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایى از خطبه حضرت زهرا، حسینعلى منتظرى . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینى زنجانى، قطرهاى از دریا . على ربانى گلپایگانى .
17 . ر . ك به الاحتجاج، ج1، بحارالانوار، ج43، ص158 به بعد .
18 . الاحتجاج، ج1، ص270 .
19 . همان، ص287 .
20 . همان، ص270 .
21 . انبیاء، 30 .
22 . الاحتجاج، ج1، ص270 .
21 . همان .
24 . درباره سقیفه از جمله ر . ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج2، ص20 - 60 و ج6، صص 5 - 50 .
25 . نهج البلاغه، نامه62 .
24 . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقاى رسولى محلاتى چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج1، ص250 .
27 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، 147 .
28 . همان، 250 .
29 . امام على، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسى) ج1، ص328 .
30 . الاحتجاج، ج1، صص263 و 264 .
31 . همان، 266 .
32 . ر . ك به قطرهاى از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، 126 .
33 . الاحتجاج، ج1، ص264 .
34 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص 118 .
33 . الاحتجاج، ج1، ص266 .
36 . همان، 269 .
37 . همان، 272 .
38 . همان 266 .
39 . همان 264 .
40 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص120 .
41 . الاحتجاج، ج1، ص278 .
42 . همان، ص 290 .
43 . همان، ص 264 .
44 . همان .
45 . همان .
46 . همان، ص 263 .
47 . ر . ك شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج15، صص20 - 25 .
منابع:
1.فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، جلد2
2. سیری گذرا در سیرهی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ، آیت الله کریمی جهرمی
3.آموزههايى از واپسين روزهاى حيات پيامبرصلیاللهعلیهوآله وسلم وسلم، عبدالكريم پاكنيا
4.راز انكار رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، یوسف بوشهرى
www.payambarazam.ir.5.
www.hawzah.net.6.
7. www.porseman.net
|