خجسته سالروز ولادت با سعادت کریمه اهلبیت(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر را گرامی میداریم.
آدمها در گوشه و کنار ضریح، زانو به بغل، لحظهشمار طلوع حاجتهایشان هستند و دیدگان را به لابهلای شبکههای سبز گرهزده نظارهگر زخمهای سالیان درازند. بوی حرم میآید و صدای زمزمه مناجات.
نگاه کن بانو!
این روزها چشمانِ پیرزن خسته از جور روزگار بهانه باران، گرفته است.
اینبار هم قدم گذار در حرم، که وقتی قدم میگذاری، هزار هزار ستاره به جایت سبز میشود که چشمههای علم این شهر از زیر پای تو جوشیدن آغاز کرد.
ای قدسیّه پاک!
تو خوب میدانستی طعم تلخ فراق را؛
تو خوب میدانستی یکسال فراق، یک عمر وصال را تلخ میکند، جوان را پیر میکند، قامت را خم میکند و اشک را روان ...
آن روز که مدینه را ترک کردی تو خوب میدانستی، میدانستی دوریت از برادر بیشتر از یکسال طول نمیکشد، همان طور که دوری حسین(ع) و زینب بیشتر از یکسال نکشید!
تو رازِ سر به مُهرت را برای کسی بازگو نکردی و امید وصال داشتی، مثل وصال زینب!
تنها یاد برادر بود که راه را بر تو آسان میکرد و نیروی دوباره به ساق پاهایت میداد، برای پیمودن راههای ناهموار و میدانم دل تنگِ تو به دل تنگ، دروغ نمیگوید. باور کن، از تو حرف زدن کار مشکلی است.
ای مریم معبد طه! در این روز پاک دستی بر شاخه خشکِ درخت احساسمان بکش تا خداوند به حرمتِ پاکیِ دستانت از آسمان لقمه لقمه برچیند و بر دهانمان گذارد. و افطار کن سکوتِ کشندهمان را، که مژده حضورت را سالیانی قبل به درختانِ این دیار دادهاند.
در قاب چشمان تو! هر روز تکرار میشود روزهای گذشته، آن روز که فرومایگان بنیعباس پدر را با زنجیر بردند و برادر را با تجلیل، پدر فرصت وداع نداشت و برادر با خانواده و پیامبر(ص) وداع مفصلی کرد، پدر را هارون برد و برادر را مأمون، پدر را به حبس بردند و برادر را وعده ولایت دادند و تو خوب میدانی هر دو به اجبار بود، تلخ و ناخوشایند.
چه شبهای سختی بود، شبهای یتیمی!
شیعیان بعد از پدرت مثل ماهی بیرون از آب بودند. شاگردان اجازه رفت و آمد نداشتند و کسی جرئت نزدیک شدن به خانه پدر را نداشت چه برسد به خواستگاری از تو!
روزها گذشت و تو به دنبال همه هستیات فرسنگها به سختی پیمودی، وصال نزدیک و نزدیکتر میشد، اما افسوس! این تب و بیماری بود که میان تو و برادر فاصله انداخت آنجا که در حال بیماری زیر لب نجوا میکردی:
«خوش به حال زینب که تا آخرین لحظات پرستارِ چشمان برادر بود.»
دلم چه ساده برایت تنگ میشود. در کنج دیوار حرم، و چه آسان قبل از گفتن هر واژه، حرفهایت را میشنوم!
ای مریم مطهّر آل علی(ع)!
تسبیح انتظار، نسل در نسل در عطش دعای تو دانه دانه شده است، دعا کن بانو!
«عمریست خسته از تیرهگیهای آخرالزمان به هر سو میدوم، دستم به دامنت در این فصل سرد.»
|