مشهـــد بهشــتِ گلهای عشق است
مشهد به دامن مدینــه دارد
جـان نبـی را به سینه دارد
فــوج مـلک را نـور امیّـدی در این جاست
از چارده خورشید، خورشیدی در این جاست
مشهـــد بهشــتِ گلهای عشق است
جاری در این خاک دریـای عشق است
آن گل رضای عترت است اما غریب است
نامـوس قـرآن است و در دنیا غریب است
بـــر غـربت او دنیـا بگریـــد
حیــدر بنـــالد زهــرا بگریــد
تاریخ عصمت شاهد معصومی اوست
عالـم پریشان از غم مظلومی اوست
نوش جهانتاب از قهــر گردید
با مثل مأمون هم عهد گردید
با خونِ دل، با داغِ جان، عمرش سرآمد
آخـر هـم از زهـر ستـم جانـش برآمد
او را ز یثـــرب آواره کـــردند
وز غم دلش را صد پاره کردند
از زهر سوزان گر که شد قطع حیاتش
آن زهــر داد از پنجه مأمون نجاتش
امـروز دلهـا از غــم شکسته
قلب جوادش در خون نشسته
آید از طوس و آورد خون جگر را
نــور امـامت دارد و داغ پـدر را
منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر
من كه این صحن و سرایم را نمایان كردهام
شرحِ دردِ غربتم در سینه پنهان كردهام
از برای خط سرخِ شیعهی بابم علی
عزم رفتن در غریبی خراسان كردهام
لحظهای كه از مدینه آمدم بر سوی طوس
من وداعی دیدنی با نورِ چشمان كردهام
آن دم آمد خاطرم پر میزدم من در عطش
یادی از لبهای خشكِ شاهِ عطشان كردهام
منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر
گریه بر آن زینب زار و پریشان كردهام
در میان حجره و دلخسته و زار و پریش
بهرِ فرزندم، جوادم ختم قرآن كردهام
تا جوادم آمد و او را بغل كردم به آه
یادِ از آن كرب و بلا و آن یتیمان كردهام
مادرم وقتی سرم را روی زانویش نهاد
دردِ دلها نزد آن زهرای نالان كردهام
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
من کشته ی زهر جفایم
چشم و چراغ مرتضایم
رضا غریب الغربایم
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
شهر خراسان، کربلایم
کنار قبر با صفایم
شیعه کند گریه برایم
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
از سینه ام خیزد شراره
گردیده قلبم پاره پاره
جواد می کند نظاره
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
شهیدِ بی جرم و گناهم
نَفَس شده شعله ی آهم
شد قصرِ مامون قتلگاهم
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
من آن امام مهربانم
که قاتلم شد میزبانم
مأمون زده آتش به جانم
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
این قلب زار و خسته ی من
این ناله ی آهسته ی من
این حجره ی در بسته ی من
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
اهل خراسان نوحه خواندند
خودرا به تابوتم رساندند
گل به روی نعشم فشاندند
من غریبم، من شهیدم، من رضایم
غریب شهر خراسان عزیز زهرایم
رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم
به دستگیری سائل همیشه مشهورم
منم که ضامن آهو میان صحرایم
به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین
به غزبت دل خونم قسم که می آیم
رضای فاطمه را از من غریب بجو
که من کلید رضای علی و زهرایم
به نام من به در آور لباس احرامت
که من خود عاشق این جامه مصفایم
اگر شرایط احرام تو شکسته شده
مدار غصه به حکم تو خورده امضایم
قبولی زحمات محرم و صفر است
هر آن که ناله زند در عزای عظمایم
منم غریب که جز من کسی غزیب نشد
بجز جواد کسی بر دلم حبیب نشد
سرمه خاک تو
شاه شَوَم، ماه شَوَم، زَر شَوَم در حرمت باز کبوتر شوم
اى ملک الحاج! کجا میروى؟ پشت به این قبله چرا میروى؟
سعى در این مروه، صفا میدهد خاک بهشت است، شفا میدهد
سنگ تو بر سینه زد ایران زمین سرمه خاک تو کشد هند و چین
سنگ به پاى تو وفا میکند راز دل شیعه ادا میکند
تا اثر پاى تو جا مانده است این دهن بوسه وامانده است
سنگ سیاهى که در این جاستى سر سویداى نظرهاستى
عهد به جز با لب پیمانه نیست جز تو ولى نیست، ولیعهد چیست؟
مشرق دل عرصه شبدیز نیست هر که على نیست، ولى نیز نیست
دام بچینید ز دارالسلام صید حرام است به بیت الحرام
"مهدى بیاتى ریزى"
كبوتــر حــرم
كاشــكی من كبوتــر حــرم بــودم
میمونــدم كنــار اون منــارههــا
یا بـــــرای دیـــــدن همیشـــــگیت
میشــدم یــكی از اون سـتارههـا
آقـا جـون؛ دلـم گرفته، بی كسم
تو بگیــر دســتِ منــو كه میتونـی
بــه دادِ دلهــای ِ بــیپنــاه بـرس
هــمه غصــههامو، تــو میدونــی
میدونـــم غریبـــی اما آقاجـــون
همیشــه غریــب نــوازی میكنــی
دل شكسـتههـا، می آن كنـارِ تو
همه رو، یه جوری راضی میكنی
هر كســی بیــاد پیشـت امام رضـا
نـــمیزاری تـــو كه ناامیـــد بــره
كاری میكنی كه هر شكسته دل
وقتـی كه بـه كام خـود رسـید بـره
من گنـــه كارم و اینـــو میدونــم
عاقبـــت منــو شــفاعت میكنــی
هر كســی چنــگ بزنــه بــه دامنــت
همیشــه از اون حمایــت میكنــی
ایـن دفـه حس میكنم یه جوریام
مثــل كفتــری كه پــرواز میكنـه
وقتـــی كه میآد رو گنبـــد طلا
بـه هـمه، از اون بالا نـاز میكنـه
سیدمهدی طباطبایی
دخیل پنجره فولاد
گلدستهها و صحن و سرا جار میزنند
شب تا سحر برای خدا زار میزنند
دیوانهها جنونزده با یك زبان خاص
از جام ثامن الحججی جاز میزنند
پروانههای شهر خدا گرد شمع او
چنگی به چین پرده پندار میزنند
هر شب كبوتران به تمنای یك طواف
چرخی به دور حلقه سرا میزنند
با لحن خود ابالحسنی حرف میزنند
این پردهها كه بر دور دیوار میزنند
نقارههای گنبد مولا رضا غروب
آهنگ حج واجبه انگار میزنند
هزار حنجره فریاد؛ یا رضا مددی
پرم ز ظلمت و بیداد؛ یا رضا مددی
خراب لحظه پرواز گِرد گنبد زرد
دخیل پنجره فولاد؛ یا رضا مددی
هاشم رضازاده ورقچی
|