عیــد قربـان است یا عیــد عنایـات خداست؟
عید عشـق و عیــد ایثار و مناجات و دعاست
ذات حق بــا میهمـانانش گرفتـه جشـن عید
مرکــز ایـن جشـن نورانــی بیابــان منـاست
هــر کجـا رو آوریم و هــر طرف چشم افکنیم
خیمــۀ حجــاج بیـتالله پیش چشـم ماست
نـــور از هــ خیمـــه میتابـد بـه بـام آسمان
خیمههـا بیتالله و اشک ومناجات و دعاست
حاجیــان دارنـد بــر سر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس،گرگ هواست
ای خوش آن حاجی که درآن سرزمین کرده وقوف
خوشتر آن حاجی که جای او درآغوش خداست
جان من قربـان آن حاجی کـه زیـر خیمهها
چشم او گریـان به یـاد خیمههـای کربلاست
پیشتر ازدید چشمم خیمه میآید به چشم
ای مناپاسخ بده،پس خیمۀ مهدی کجاست؟
حاجیـان در هـر نفس دارند از هـم این سؤال
پس کدامین خیمـهگاه مهـدی موعود ماست
این صدای گریۀ مهدی است میآیدبه گوش؛
یــا صــدای نالــۀ «العفــو» ختمالانبیــاست؟
نالـــۀ جانســوز «یـــااللهِ» ختـمالمـرسلین؛
یـا صــدای گریـــۀ شـوق علـی مرتضـاست؟
یــا امـــام مجتبــا صـــورت نهــاده بر زمین؛
یـا نــوای آسمـــانســوز قتیــل نینـــواست؟
یکطــرف آمـــاده ابـــراهیم، بـــر ذبـح پســر
یکطـرف تسلیم، اسمـاعیل از بهــر فـداست
جـان مـن قربـــان آن حاجـی که قربانگــاه او
گـاه نهـــر علقمــه، گــه در کنـــار قتلگاست
جـان مـن قربــان آن حاجـی کـه ذبح حـجّ او
طفل شیــر و نوجــوان و پیرمــرد پارســاست
حاجیــان سـر میتراشنــد و عـزیــز فـاطمه
درمنای دوست میبینم سرش ازتن جداست
جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـلالاشقیــا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست
جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نی،تنش پامـال سمّ اسبهاست
جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
مــروۀ او قتلگــاه او، صفـا طـشت طــلاست
گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجـر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان،گه تیغ،گه تیرِ جفاست
|