بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، والصلوه والسلام علي سيد الانبياء والمرسلين، ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليهو علي آبايه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قايدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا: السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنايك.
فرارسيدن ايام سوگواري سالار شهيدان ابيعبدالله الحسين عليهالسلام را به پيشگاه ولي عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبري، مراجع تقليد و همه شيفتگان مكتب اهلبيت عليهمالسلام تسليت عرض ميكنم و از خداي متعال درخواست ميكنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان آن حضرت كوتاه نفرمايد.
شب گذشته اين سوال را كه براي نوجوانها و جوانها به طور طبيعي مطرح ميشود، طرح كردم كه: چرا بايد در ايام محرم و همينطور در ساير ايام براي سيدالشهداء عليهالسلام عزاداري كنيم؟ عرض كردم كه خود اين سوال، به چهار سوال تحليل ميشود و جواب آنها را به صورت تفصيلي عرض كردم. حاصل جوابها اين بود كه اگر ماجراي كربلا نقش تعيين كنندهاي در تاريخ اسلام داشته است، زنده نگه داشتن خاطره آن هم ميتواند براي آيندهي ما موثر باشد. يعني همهي اين جوابها يك پيشفرض داشت و آن اين كه، داستان كربلا براي اسلام و مسلمانان نقش تعيين كننده داشته است.
نقش عاشورا در بقاي اسلام
حال اگر كسي سوال كند كه از كجا بدانيم داستان كربلا چنين نقش تعيين كنندهاي در پيشرفت اسلام، در بقاي اسلام و نهايتا در سعادت انسانها داشته و ميتواند داشته باشد؟ در اين باره نيز بايد تا حدي كه توان داريم و وقت اجازه ميدهد صحبت كنيم.
آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند اين است كه داستان كربلا، اگر در عالم انسانيت داستان منحصر به فردي نباشد، از وقايع بسيار كمنظير است. البته ما بر اساس آنچه از ايمه اطهار عليهمالسلام دريافت داشتهايم، اين داستان را منحصر به فرد ميدانيم و معتقديم كه نظير اين داستان در گذشته نبوده و در آينده هم نخواهد بود. ولي از جهت احتياط در سخن و بري اين كه با كساني مواجه هستيم كه طبعا از ما دليل و سند ميخواهند و براي اين كه وارد آن بحثها نشويم، ميگوييم اتفاق نظر همهي مورخين و همهي آشنايان به تاريخ بشر اين است كه اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از كمنظيرترين داستانهاي عالم است؛ داستاني كه هم از نظر كيفيت وقوع، هم از نظر عظمت مصيبت، و هم از نظر بقاي خاطرهي آن در ميان مردم و آثار اجتماعي كه بر آن مترتب ميشود، با هيچ ماجراي ديگري قابل مقايسه نيست. خود همين تكرار عزاداريهايي كه در كشور خودمان ميبينيم، ميتواند براي ما عامل هشدار دهنده و بيدار كنندهاي باشد كه هيچ حادثه ديگري با اين حادثه قابل مقايسه نيست. حادثهاي كه براي آن اين همه وقت صرف ميشود، اين همه هزينه ميشود و اين همه اشكها ريخته ميشود، با چه حادثه و پيشامدي قابل تشبيه است؟
گستردگي، اهميت و تاثير عزاداري براي سيدالشهداء
اين عزاداريها مخصوص شهر و كشور ما نيست. شايد بسياري از مردم گمان كنند كه اينگونه عزاداريها مخصوص شهرهايي همچون قم و مشهد يا ساير شهرهاي ايران است؛اما من به شما عرض كنم كه در دورترين نقطههاي جهان در ايام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا شبيه همين مراسمي كه شما در شهر خودتان داريد برنامههايي برگزار ميشود. در نيويورك كه يكي از بزرگترين شهرهاي دنيا است، در روز عاشورا از طرف شيعيان پاكستاني، ايراني، عراقي، لبناني و بعضي از كشورهاي ديگر، دستهي سينهزني راه ميافتد به طوري كه توجه همه مردم را به خود جلب ميكند. بزرگترين خيابان اين شهر، پر از جمعيت ميشود به گونهاي كه رفت و آمد را مشكل ميسازد.
علاوه بر شيعيان، در بسياري از كشورهاي سنينشين هم در ايام عاشورا چنين مراسمي از سوي اهل سنت برگزار ميشود؛ يا اگر شيعيان جلساتي تشكيل ميدهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف ميدانند كه در اين مراسم شركت كنند. بسياري از برادران اهل تسنن ما در شبه قاره هند، هم در هندوستان كه تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعيت كل ايران است و هم در بنگلادش و پاكستان، به عنوان اداي اجر رسالت، بر خود واجب ميدانند كه در مراسم عزاداري سيدالشهداء عليهالسلام شركت كنند. چون در قرآن آمده است: «قلْ لا اسْيلكمْ عليه اجْرا الا الْموده في الْقرْبي». (1) بر همين اساس، ايشان نيز اظهار مودت به اهلبيت عليهمالسلام را اجر رسالت ميدانند و اداي آن را بر خود واجب ميشمارند. به اين دليل وقتي عزاداري سيدالشهداء (ع) برپا ميشود، آنها هم براي اظهار محبت و علاقه به اهلبيت عليهمالسلام و اداي اين ديني كه به عهدهي خود ميدانند شركت ميكنند؛ بلكه حتي بتپرستاني كه به شريعت اسلام معتقد نيستند، به لحاظ بركاتي كه از عزاداري سيدالشهداء (ع) ديدهاند مراسم عزاداري برپا ميكنند و نذورات فراواني براي برگزاري مراسم سيدالشهداء (ع) دارند. اينها مواردي است كه در تمام دنيا ديده ميشود و كفار هم ميدانند كه چنين مسايلي وجود دارد. شما هيچ حادثهاي را در عالم نميتوانيد نشان دهيد كه چنين تاثيري داشته باشد و ملتهاي مختلف را تحت تاثير قرار داده باشد.
از نظر طول اثر، بيش از سيزده قرن است كه طراوت و تازگي خود را حفظ كرده و گويي اين جريان ديروز واقع شده است و مردم همچنان با سوز و گداز ميگريند و بر سر و سينه ميزنند. شايد بعضي از مراسم عزاداري وجود داشته باشد كه از جهت قدمت سابقه بيشتري داشته باشد. نمونهاي كه ميتوان به آن اشاره كرد، عزادارياي است كه مسيحيان براي به دار زدن حضرت عيسي عليهالسلام انجام ميدهند. سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسي- علي نبينا و آله و عليهالسلام- در همين ايام بهار است. البته ما معتقديم كه چنين اتفاقي واقع نشده است. قرآن ميفرمايد: «و ما قتلوه و ما صلبوه ولكنْ شبه لهم». (2) اما آنها معتقدند كه حضرت عيسي (ع) را به دار كشيدند و ايشان را دفن كردند و بعد از سه روز، ايشان از قبر بيرون آمد و به آسمان رفت. لذا براي سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسي عليهالسلام مراسم عزاداري برپا ميكنند. بنده يك سال در واتيكان بودم كه مصادف بود با شبهايي كه شب عزاداري حضرت مسيح (ع) بود. اين مراسم در كليساي بزرگ رم، در كليساي سنپيتر با حضور خود پاپ برگزار ميشد و برنامه به گونهاي پيش آمد كه ما هم در آن شركت كرديم.بديهي است مراسمي كه در آن، پاپ كه شخصيت جهاني عظيمي دارد شركت ميكند و از اطراف دنيا براي ديدن آن جمع ميشوند و در كليسايي كه بزرگترين كليساي عالم است برپا ميگردد، مراسمي با شكوه خواهد بود. در اين مراسم لباس مشكي ميپوشند، شمع روشن ميكنند و سرودهاي مذهبي شبيه نوحهاي كه ما ميخوانيم، به صورت آرام ميخوانند.چنين مراسمي را برگزار ميكنند، اما تمام اين مراسم به اندازه مجلس ترحيم يكي از علماي ما شور ندارد. از آنجا كه از ميلاد حضرت مسيح (ع) دو هزار سال ميگذرد، ميتوانيم بگوييم سابقه برگزاري اي مراسم عزاداري به حدود دو هزار سال ميرسد و اين مراسم همچنان برگزار ميشود و مورد احترام است. اما به همين صورت كمرنگ و خيلي عادي برگزار ميگردد. اگر شما اين مراسم را با يكي از مجالس عزاداري كه در قم يا تهران برگزار ميشود مقايسه كنيد، آن وقت خواهيد ديد كه چه قدر تفاوت راه است ميان آن ارادتي كه مسلمانان- بخصوص شيعيان- از عمق جان اظهار ميكنند، با آنچه در بزرگترين اديان جهان و با آن تشكيلات، براي مسيح (ع) برگزار ميشود. به هر حال شما بهتر ميدانيد و خودتان لمس ميكنيد كه كيفيت آن با هيچ مراسمي قابل مقايسه نيست.
به اين مطالب، فداكاريهايي را كه شيعيان در طول تاريخ كردهاند اضافه كنيد. اين فداكاريها براي اين بوده است كه بتوانند اين مراسم را برگزار كنند و بتوانند به زيارت قبر سيدالشهداء (ع) نايل شوند. هميشه برگزاري اينگونه مراسم و زيارت قبر آن حضرت (ع) به اين راحتي نبوده است. البته الان هم خيلي راحت نيست؛ ولي زماني بود كه اگر كسي ميخواست براي زيارت قبر سيدالشهداء (ع)برود، بايد جان خود را كف دست بگيرد. ماموران دولت عباسي، بخصوص در زمان متوكل، آنچنان سختگيري ميكردند كه كسي جرات نكند به نزديك حرم حسيني برسد. و بالاخره قبر سيدالشهداء عليهالسلام را خراب كردند، بر آن آب بستند و زمينش را شخم زدند، براي اين كه به كلي آثار اين قبر محو شود. ولي شيعيان براي آن كه بتوانند حتي قبر سيدالشهداء را زيارت كنند (ع)، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند امام بروند و از نزديك سلام بدهند. چنين چيزي قطعا در تاريخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت ديگر بگوييم شباهتي با ساير حوادث دارد، از اين جهت شباهتي با هيچ حادثهاي ندارد. هيچ واقعهاي را نميشود با اين واقعه مقايسه كرد.
البته اين حادثه اتفاقي نيست؛ درست است كه خداي متعال در قلب مومنان عشقي براي سيدالشهداء (ع) قرار داده است و در اين مورد يك عامل غيبي وجود دارد، اما كارهاي الهي معمولا بدون اسباب ظاهري نيست؛ اين كه گاهي بدون اسباب ظاهري كاري انجام ميگيرد، استثناء است. تصادفي نبوده كه شيعيان اين طور علاقهمند شدند. حتي اهل تسنن و حتي بتپرستان هم بركات و آثاري از اين كار ديدهاند. ولي شايد مهمتر از همه، توصيههايي بوده است كه پيشاپيش از طرف خود پيغمبر اكرم و از طرف ايمه و اهلبيت عليهالسلام، بر زيارت، بزرگداشت و عزاداري، گريستن و برپا كردن مراسم ماتم صادر و بر آنها تاكيد شده است. تاكيدهاي عجيب، كه يك سلام دادن براي سيدالشهداء (ع) ثواب حج و عمره دارد. سلامي كه از حضور قلب و از صدق دل انجام بگيرد ميتواند ثواب حج مستحب داشته باشد. آن قدر ثواب در فضيلت زيارت سيدالشهداء (ع) وارد شده است كه كتابها از اين قبيل مطالب پر شده است. رفتاري را كه خود ايمه اطهار عليهمالسلام در بزرگداشت اين مراسم داشتهاند مورد توجه قرار دهيد. مثلا به كساني كه مرثيه ميگفتند و شعر ميسرودند، صلههاي فراوان ميدادند و از آنها بسيار تمجيد ميكردند و به آنان احترام ميگذاشتند. در ايام عزاداري در بيوت خود مراسم عزاداري تشكيل ميدادند، شاعري را دعوت ميكردند، ميآمد مرثيه ميخواند. هم سفارشهاي زباني و هم سيرهي عملي و هم ذكر آن همه ثوابها براي زيارت و بزرگداشت عزاداري و بالاخره آن عشقي كه خدا در دلهاي پاك مومنان قرار داده، اين حادثه را به صورت حادثه منحصر به فردي در تاريخ بشر درآورده است.
خوب، اينها چه اثري در زندگي انسانها داشته است؟ ما معتقديم كه مقام پيغمبر اكرم صلي الله عليهو آله از ايمه اطهار (ع) بالاتر است. چرا براي پيغمبر اكرم (ص) اينگونه عزاداري نميكنيم؟ چرا با اين كه مقام پيغمبر اكرم (ص) از همه ايمهي اطهار (ع) از همهي ايمه اطهار (ع) بالاتر است، اين همه سفارش براي زيارت و برپا كردن مراسم عزاداري آن حضرت نشده است؟ ما دوازده امام معصوم داريم، اگر بنا بر تفضيل مقام ايمه باشد، بر اساس آنچه خود ايشان فرمودهاند مقام اميرالمومنين عليهالسلام از همه بالاتر است. درست است كه ما براي شهادت اميرالمومنين (ع) هم خيلي عزاداري ميكنيم، اما نسبت به سيدالشهداء (ع) قابل مقايسه نيست. مصيبت حسين (ع) چه خصوصيتي دارد كه اين چنين براي او اهميت قايل شدهاند و اين همه سفارش كردهاند؟ بگذريم از رواياتي كه ميفرمايد از زمان حضرت آدم عليهالسلام، ذكر حسين (ع) و گريه كردن بر مصيبت حسين (ع) بوده است. روايتي هست كه همه انبيا و اوليا و فرشتگان آسمان براي سيدالشهداء (ع) گريه كردهاند. اين ويژگي كه پيغمبر اكرم (ص) در مورد آن بزرگوار فرمود: «حسين مني و انا منْ حسين» (3) براي چيست؟ خوب، معناي «حسين مني» روشن است؛ اما «انا من حسين» خيلي مهم است. يا عبارت معروفي كه معمولا در حسينيهها مينويسند كه از اين روايت گرفته شده است: «ان الْحسين ابن علي في السماء اكْبر منْه في الْارْض فانه لمكْتوب عنْ يمين عرْش الله مصْباح هدي و سفينه نجاه» (4) حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است. خوب، همه امامان ما عليهمالسلام چراغ هدايت بودهاند، همه آنان كشتي نجات هستند. در زيارت جامعه ميخوانيم كه همه شما كشتي نجات هستيد،هر كس به شما تمسك بجويد، نجات مييابد، و هر كس از شما دور و عقب بماند، هلاك ميشود. همه اهلبيت عليهمالسلام همين گونهاند. پس حسين (ع) چه خصوصيتي دارد؟
بدون شك شخصيت سيدالشهداء (ع) و شرايطي كه به تقدير الهي براي زندگي ايشان پيش آمد، يك ويژگي به زندگي آن حضرت (ع) و بخصوص شهادت او بخشيد كه اين بركات ميتواند از آن ناشي شود. همينطور ما معتقديم همه ايمهي اطهار عليهمالسلام نور واحد هستند؛ هر امام ديگري هم به جاي امام حسين (ع) بود، بايد همين برنامه را اجرا ميكرد. اگر اختلافي در رفتار ايمه عليهمالسلام ديده ميشود، به لحاظ شرايط اجتماعي زمان ايشان بوده است. مثلا امام حسن (ع) اول جنگيد و بعد صلح كرد. اين كه معروف است كه امام حسن (ع) در مقايسه با سيدالشهداء (ع) سمبل صلح بود، بدان معنا نيست كه دو نوع سليقه و دو قرايت از اسلام داشتهاند، قرايتي صلحطلبانه و قرايت ديگري خشونتآميز؛ خير، ما معتقديم اگر امام حسين (ع) هم در موقعيت امام حسن (ع) بود، ميبايست همانند امام حسن (ع) رفتار كند و اگر امام حسن (ع) در شرايط امام حسين (ع) بود، بايد همان رفتار امام حسين (ع) را انجام ميداد، و سيار ايمه عليهمالسلام نيز به همين شكل. اختلاف در روشها و رفتارها به خاطر شرايط اجتماعي خاصي بوده كه اين وظايف را ايجاب ميكرده است. پس اين شرايط خاص است كه براي ابيعبدالله پيش آمد و زمينهاي را فراهم كرد كه نقشي را در تاريخ بشر و راهنمايي انسانها ايفا كند كه براي هيچ فرد ديگري ميسر نشد. اين شرايط بود كه چنين رفتاري را تعيين كرد؛ يا به زبان ديني اين تقدير الهي بود، خواست خدا بود. چون شرايط اجتماعي هم به دست خداست، همه چيز به اراده لا يزال الهي منتهي ميشود. اين دو مطلب، دو روي يك سكه است؛ خواه بگوييم خدا اين ويژگي را به امام حسين (ع) بخشيد، و يا بگوييم شرايط زندگي ابيعبدالله اين خصوصيتها را اقتضا كرد. چون اين شرايط نيز تابع اراد خدا است و طبق تقدير او انجام ميگيرد.
حال بايد بررسي كنيم كه چگونه سيدالشهداء (ع) اين ويژگي را پيدا كرد كه بتواند اين بركات را داشته باشد و مردم در سايه عزاداري در مصيبت او بتوانند مصالح دنيا و بخصوص مصالح آخرتشان را تامين كنند؛ چون براي مومن، دنيا مقدمهاي براي تكامل اخروي است و حيات اصلي در آنجا است. اينجا يك دوران جنيني است كه ما ميگذرانيم. حيات حقيقي، پس از مرگ شروع ميشود. «و ان الدار الْآخره لهي الْحيوان»، (5) حيات واقعي، پس از اين عالم است. به هر حال، هم مصالح دنيوي و هم مصالح اخروي ما در سايه توسل به سيدالشهداء (ع)، توجه به آن حضرت، عزاداري براي او، گريستن براي او و عرض ارادت به ايشان است. همه شما آن قدر از معجزات و كراماتي كه از اين عزاداريها حاصل شده است شنيدهايد كه من هر چه بگويم زيره به كرمان بردن است؛ لذا به اين قسمت نميپردازم. حتي خاك گلي كه عزاداران سيدالشهداء عليهالسلام به پيشاني ميماليدند موجب شفاي چشم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) شد. اين داستان را همه شنيدهايد كه ايشان به چشم دردي مبتلا بودند كه معالجه نميشد. تا اين كه در ايام عاشورا در بروجرد دستهاي سينهزن به منزل ايشان آمدند. مرحوم آيت الله بروجردي مقداري از گلهايي را كه عزاداران حسيني به سر و صورت ماليده بودند، برداشته و به چشم ماليد و آن چشم درد ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هيچ ناراحتي از ناحيه چشم نداشتند و بدون عينك ريزترين خطها را ميخواندند و اين به بركت گلي بود كه از سر و پريشاني سينهزنان سيدالشهداء (ع) ريخته بود. از اينگونه كرامات و معجزات الي ماشاءالله وجود دارد. همه شما با يك قطره اشكي كه در اين مراسم ميريزيد،اول نورانيت آن را در خود احساس ميكنيد. حاجتهايي كه از شما برآورده ميشود و نيز بسياري از آفتها و مصيبتهايي كه از شما دفع ميشود و نميدانيد، در مرحله بعد است. نكتهاي است كه داخل پرانتز عرض ميكنم كه در دعاها به آن اشاره شده است، و آن اين كه ما غالبا فقط حاجتهايي را كه از خدا ميخواهيم و برآورده ميشود، به حساب ميآوريم؛ اما نميدانيم چه مصيبتهايي متوجه ما بوده است و خدا آن مصيبتها را از ما برداشته است و از آنها خبر نداريم؛ در حالي كه به بركت نام سيدالشهداء (ع) دهها برابر بركاتي كه بر مردم نازل ميشود، آفات و مصيبتهايي از آنها برداشته ميشود و ما خبر نداريم و آنها را به حساب نميآوريم. اگر چنين چيزي باشد، آيا جا ندارد كه مردم اين همه اهتمام به گريه و عزاداري داشته باشند؟
_______________________
(1) شوري،23.
(2) نساء، 157.
(3) بحارالانوار، ج 43، ص 261، باب 12، روايت 1.
(4) همان، ج 36، ص 204، باب 40، روايت 8.
(5) عنكبوت، ص 64.
قداست و تحريف ناپذيري قيام عاشورا
تا اين جا دربارهي اهميت و بزرگي اين حادثه و آثاري كه بيش از سيزده قرن در جامعه داشته است توجه داديم و يادآوري كرديم. مطلب ديگري كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثيهخوانان و وعاظ شنيدهايد، اين است كه شما اگر هر زمان دربارهي شخصيت انبيا و اولياي خدا مطالعه بفرماييد، ميبينيد حتي در زمان خودشان ابهامهايي دربارهي شخصيت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندين برابر بر اين ابهامها افزوده شده است. خود پيامبر صلي الله عليهو آله مثل ساير انبيا، به زشتترين تهمتها متهم شدند؛ گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهيد! گفتند او سحر ميكند و جادوگر است! به جوانها سفارش ميكردند كه وقتي ميبينيد آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوشهايتان بگذاريد يا در گوش خود پنبه فرو كنيد تا صداي او را نشنويد، چون ساحر است و سخن او شما را سحر ميكند. همه اين تهمتها را به پيغمبر اكرم (ص) ميزدند و خود پيغمبر اكرم (ص) پيشبيني فرمودند كه بعد از وفات من دروغهاي زيادي به من خواهند بست، نه دشمناني كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پيرامون خود حضرت و از ميان كساني كه ميگفتند ما به او ايمان داريم؛ و چنين هم شد. فرمود: «قدْ كثرتْ علي الْكذابه و ستكْثر»، (1) دروغ بستن بر من زياد شده و به زودي بعد از من كسان زيادي به دروغ احاديثي را از قول من نقل ميكنند. بعد معياري تعيين فرمود براي اين كه با آن تشخيص دهيد كدام حديث راست و كدام دروغ است، و آن اين كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كنيد، اگر مخالف قرآن بود بدانيد من نگفتهام. به علاوه، ايمه اطهار: به عنوان كارشناسان علوم الهي بارها حديثهاي دروغين نقل شده را پالايش كردند. يك مرتبه در زمان امام رضا عليهالسلام بود كه روايات نقل شده تصحيح شد و بعدا بر اساس آنها كتاب عيون اخبار الرضا (ع) نوشته شده در زمان امام صادق (ع) نيز چنين شرايطي پيش آمد. ابوطالب و ديگران دروغهايي جعل كرده بودند و امام عليهالسلام آنها را تصفيه نموده و احاديث صحيح را معرفي كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهيد احاديثي را كه قطعا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودهاند و همه مسلمانان به عنوان كلام پيامبر (ص) قبول دارند شناسايي كنيد، تعداد ان احاديث خيلي زياد نيست. بعضي در صدد برآمدهاند كه آنها را بشمارند، ولي به هر حال تعداد رواياتي كه قطعا از خود پيامبر (ص) روايت شده باشد خيلي زياد نيست؛ اما روايات جعلي الي ماشاءالله است. درباره رواياتي كه به دروغ به پيامبر (ص) نسبت داده شده است كتابهاي بسياري از شيعه و سني نوشته شده است.
مسالهاي كه در زندگي پيامبر (ص) مثل آفتاب روشن بود- گرچه ممكن است بعضي آن را نيز حمل بر تعصب كنند- اين حقيقت بود كه از روزي كه پيغمبر اكرم (ص) دعوت خود را علني كرد، علي عليهالسلام را به عنوان جانشين خود معرفي فرمود. روزي كه گوسفندي ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «انْذرْ عشيرتك الْاقْربين» (2) همه عموها، عموزادهها و اقوام و خويشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او جانشين من خواهد بود. هيچ كس ايمان نياورد به جز نوجواني ده يا سيزده ساله، يعني همان اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليهالسلام، بعضي از بزرگان قريش كه حضور داشتند به ابيطالب نگاه كردند و خنديدند، و گفتند طولي نميكشد كه تو تابع فرزندت شوي. يعني با تمسخر گفتند چون او جانشين پيغمبر صلي الله عليه و آله شد، او رييس ميشود و تو هم بايد تابع او بشوي.
اين مطلب بارها در طول حيات پيغمبر (ص) به صورتهاي مختلف مورد تاكيد قرار گرفت. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: «انْت مني بمنْزله هارون منْ موسي الا انه لا نبي بعْدي»؛ (3) و روايات ديگري كه مسلمانان شيعه و سني نقل كردهاند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدير و در آن جرياني كه همه ميدانيد، مسلمانها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، علي (ع) را بلند كردند و فرمودند اين است جانشين من: «منْ كنْت مولاه فهذا علي مولاه». (4) بيست سال به صورتهاي مختلف و در آخرين روزهاي زندگيشان هم به اين صورت كه جنبهي تاريخي
داشت علي (ع) را معرفي كردند. مردم تعجب ميكردند كه در گرماي ظهر، پيغمبر اكرم (ص) براي چه آنها را اين جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدير خم گذشت. پيغمبر اكرم (ص) از دنيا رفتند و همين مسلمانهاي اصحاب بدر و حنين جمع شدند تا براي پيغمبر (ص) جانشين تعيين كنند. بعضي گفتند بايد جانشين حضرت (ص) از مهاجرين باشد؛ بعضي گفتند بايد از انصار باشد؛ بعضي گفتند دو تا امير برگزينيم: «منا امير و منْكمْ امير». (5) آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند اين بود كه هفتاد روز قبل، پيغمبر (ص) خودشان چه فرمودند؟ براي چه ما را در غدير جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بيست سال بارها علي (ع) را معرفي كرده بودند؟ هم سخنان پيغمبر صلي الله عليه و آله و هم رفتار آن حضرت تحريف شد؛ حتي بعضي از همسرانش به او تهمتها زدند. سورهي تحريم را بخوانيد و بينيد كه قرآن درباره بعضي از همسران پيامبر (ص) با چه لحني سخن ميگويد.
شب گذشته درباره اميرالمومنين عليهالسلام اشاره كردم و شما بارها شنيدهايد كه علي (ع) در تمام عالم با دو چيز شناخته ميشود. هر جا از علي (ع) سخني گفته ميشود، عدالت و عبادت او به ذهن ميآيد. علي (ع) از عابدترين و نيز از عادلترين انسانها شناخته شده بود. علي (ع) در حال بيل زدن در مزرعه هم نماز نافله ميخواند. در هر شبانه روز پانصد يا هزار ركعت نماز ميخواند و همه او را ميشناختند. اما وقتي خبر رسيد كه علي (ع) در كوفه، در مسجد به شهادت رسيده است مردم شام گفتند مگر علي (ع) هم نماز ميخواند؟ و همينطور ساير ايمه اطهار عليهمالسلام و بزرگان دين، هر كدام به صورتي مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترين حجت بر تمام انسانها قرآن كريم است. از روزي كه حضرت آدم عليهالسلام خلق شده است تا پايان زندگي انسان بر روي كره زمين حجتي رساتر، روشنتر و هدايتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همين قرآن را مورد تفسيرهاي غلط قرار داده بودند و حالا هم چنين ميكنند. همه طوايف مسلمين با همه اختلافاتي كه در مذاهبشان دارند به نحوي به آيات قرآن تمسك ميجويند. در مورد يك مساله، هم آن كسي كه آن را اثبات ميكند و هم آن كه آن را نفي ميكند،به آيه قرآن تمسك ميكنند. چه آنها كه قايل به جبرند و چه آنها كه قايل به تفويض، هر دو گروه به آيات قرآن تمسك ميكنند. يعني قرآن مورد ابهام قرار ميگيرد. اين كه چرا قرآن به گونهاي است كه ميتوان براي آن تفسيرهاي مختلفي كرد، مسالهاي است و به بحث مفصلي احتياج دارد. ولي قطعا عامل عمدي هم در اين جريانات وجود دارد. يعني كساني عمدا ميخواهند قرآن را طبق راي خودشان تفسير كنند. همه اين كارها از جهل و اشتباه نيست.
اين تحريفهاي معنوي، مسخ شخصيتها، تهمت و افتراها درباره هرگونه حجت الهي وجود دارد. روشنترين حجتها قرآن است و اين ابهامها در آن هم وجود دارد. بالاترين انبيا و راهنمايان انسانها، پيامبر اسلام (ص) و پس از ايشان اميرالمومنين (ع) بود. اين ابهامها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. ميدانيد بعد از آن كه بيست و پنج سال از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله گذشته بود، اولين كساني كه با اميرالمومنين عليهالسلام بيعت كردند، همان اصحاب نزديك و بعضي از اقوام و خويشان اميرالمومنين (ع) بودند، مثل زبير كه پسر عمه پيغمبر (ص) و علي (ع) بود. اينها از اولين كساني بودند كه با علي (ع) بيعت كردند و بعد از چند روز گفتند علي (ع) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهي عثمان، با علي (ع) جنگ كردند. بسياري از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست علي (ع) كشته شده است، پس بايد با او جنگيد. همان كساني كه با او بيعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم ساير جنگها را به راه انداختند.
امروز وقتي ميخواهيم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، يا درباره شخصيت پيامبر (ص) و رفتار و گفتار ايشان صحبت كنيم، ابهام وجود دارد. مثال سادهاي بزنيم تا ببينيد چه قدر ابهام ميتواند وجود داشته باشد. پيغمبر اكرم (ص) در طول بيست و سه سال رسالت الهي خود، با مردم محشور بود، مردميترين پيغمبر و مردميترين رهبر بود. هميشه در ميان اصحاب خود به گونهاي بود كه وقتي كسي وارد مسجد ميشد معلوم نميشد كدام پيغمبر (ص) است. تا به اين اندازه مردمي و به قول معروف خاكي بود. هميشه رفتار و كردارش جلوي چشم مردم بود. آيا مردم در طول بيست و سه سال نميديدند پيامبر (ص) چگونه وضو ميگيرد؟ آيا اين مسالهاي بود كه براي مردم مخفي بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدينه ديده بودند كه پيامبر (ص) چگونه وضو ميگيرد، بسياري از اوقات آب وضوي پيغمبر (ص) را براي تبرك ميبردند. اما بعد از چندي اين مساله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بايد بريزيم؟ مگر مردم وضو گرفتن پيامبر (ص) را نديده بودند؟ اين كه يك امر سري نبود، سادهتر از اين امر ديگر چيست؟ كساني ميخواستند به رفتار پيامبر (ص) اقتدا كنند و به ايشان تاسي داشته باشند، اما عواملي در كار بود كه ميخواست ابهام ايجاد كند و در راس اين عوامل، شيطان بود. شياطين انس هم كمك ميكردند.
در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايي كه از انبيا و اوليا سر زده است، چيزي كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين عليهالسلام براي ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتي طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسي نتوانسته است تحريف كند. البته در بعضي از جزييات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتي كه از كوفه آمدند سي هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كمتر بودند يا بيشتر؟ طبيعي است كه به آساني نميتوان آمار گرفت. در ساير قضايا هم اينگونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين (ع) براي دين خود قيام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه ميتوان گفت اين كار انجام نپذيرفته است و نه ميتوان گفت كه اين كار براي دنياپرستي بوده است. مگر براي رسيدن به مقام راهي بهتر از اين نبود؟ كسي كه اهل مقام است، وقتي ببيند جانش در خطر است راهي براي صلح پيدا ميكند. شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بماني. قبول نكرد و فرمود: «هيهات مني الذله» (6) جريان حر و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را معتقديم و با سندهاي متظافر ثابت شده است و قراين فراواني وجود دارد كه امام حسين (ع) ميدانست كشته ميشود. اگر كسي بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايي نبود، بنابر حديثهايي كه از خود پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيده بود ميدانست كه كشته ميشود. در آن بياني كه خودش فرمود: «كاني باوْصالي يتقطعها عْسلان الْفلوات بين النواويس و كرْبلا» (7) ، گويا ميبينم كه درندگان بيابان، گرگهاي بيابان بند از بند من جدا ميكنند. و نيز آن خوابهايي كه ديده شد. مانند آنچه در داستان علي اكبر عليهالسلام شنيدهايد. اگر اينها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين (ع) ميداند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندش را با خود برد. آيا براي اين بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تامين ميشود؟ به هيچ وجه نميتوان اين حادثه را به گونهاي تفسير كرد كه اين قيام براي دنياخواهي، براي رياستطلبي و براي قدرتطلبي بود. هيچ چيز جز اين نبود كه براي احياي دين جدش كشته شد.
البته ممكن است كساني بگويند حسين عليهالسلام اشتباه كرد. بعضي از متعصبين و ناصبيهاي منسوب به اسلام هستند كه ميگويند حق نبود كه حسين (ع) اين كار را بكند. اما قبول دارند كه او اين كار را براي احياي دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگيهايش يعني ويژگيهايي كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكاري موثر است، قابل خطا نيست؛ و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطي مثل شرايط زمان امام حسين (ع) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسي اينگونه القاء شبهه نكند كه فلاني گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. ميگويم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين (ع) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگي امام حسين (ع) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامي در اطراف آن به وجود نميآمد كه براي دنياپرستي و رياستطلبي اين كار را كرده باشد. اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش ميتابد و وجدانش بيدار ميشود، عواطف مذهبي او شكوفا ميشود و احساس مسووليت در دلش پديد ميآيد. آيا ديني كه سزاوار است شخصيتي مانند حسين (ع) با تمام بستگان و حتي با طفل شيرخوارهاش براي آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسووليت نداريم؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟ اين است كه «ان الْحسين... مصْباح الهدي» اين چراغي است برافروخته فرا روي انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا ميكند و كسي نميتواند در آن ابهامي ايجاد كند.
اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاي شهادت امام حسين (ع) كه حركت توابين شروع شد تا امروز، هم در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشتهاند، در گريه كردن، در فداكاري كردن، در عشقبازي كردن با نام حسين (ع). يك ذره خاك كربلا را ميآورند و با چه قداستي احترام ميكنند. اگر روزي به بيماري صعب العلاجي مبتلا شوند به اندازه دانه عدسي از آن تناول ميكنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوي قضيه است.
طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين (ع) از بين برود. آنها چه دشمني با حسين عليهالسلام داشتند؟ نام حسين (ع) با زندگي آنها چه ميكرد كه حاضر شدند انسانهايي را بكشند براي اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين (ع) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين (ع) ببندند تا آثاري از قبر حسين (ع) باقي نماند. روي قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اينگونه بوده است؟
از اين دشمنيها چه بهرهاي نصيبشان ميشد؟ راه دور نرويم؛ هنوز در بين ما پيرمردها و پيرزنهايي هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزاداري را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند. اجازه نميدادند از جايي صداي مرثيهخواني بلند شود و مجلسي به نام امام حسين (ع) تشكيل شود. بنده چهار- پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضهخوان دعوت ميكردند، كت و شلوار ميپوشيد، ميآمد داخل الان منزل لباس خود را عوض ميكرد، عمامه ميگذاشت و ميآمد در زيرزمين خانه و آرام روضه ميخواند كه مبادا صداي روضهاش به كوچه برسد و ماموران دولتي او را تعقيب كنند. اين چيزي است كه خودم به خاطر دارم.
مگر نام سيدالشهداء (ع) چه مشكلي براي حكومت پهلوي داشت؟ چرا اين قدر دشمني ميكنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء (ع) دشمني ميكنند؟ اينها كه به اصطلاح خودشان، خود را روشنفكر ديني ميدانند و بهتر است بگوييم بيدينان تاريكفكر! چون نه از دين بهرهاي دارند و نه از فكر روشن اثري، اين دشمني كه اينها با نام حسين (ع) ميكنند چه دشمني است؟ چه اصراري دارند بر اين كه شهادت امام حسين (ع) قضيهاي عادي و يا عكسالعملي در برابر خشونت پيغمبر صلي الله عليه و آله بوده است؟! ميگويند پيغمبر (ص) در جنگ بدر با بنياميه خشونت كرد، در اين جا هم بنياميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر (ص) و يارانش را كشتند. اين همه نتيجه آن خشونت بود! (8) بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نميكنند. در جنگ بدر، هم از مسلمانها و هم از كفار كشته شدند؛ ولي از كفار بيشتر كشته شدند و خدا مسلمانها را پيروز كرد. ميگويند چون در جنگ بدر پيغمبر (ص) با بنياميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنياميه هم با اولاد او همان كار را كردند. اين يك امر طبيعي و عكسالعمل زندگي بوده است. پيغمبر (ص) ميبايست آنها را نميكشت تا بچههايشان هم بچههاي او را نكشند! اين چيز مهمي نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كساني كه ميخواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اينگونه درس بگيرند كه در برابر هيچكس خشونت در پيش نگيرند تا با بچههايشان خشونت نشود. آنها ميگويند بايد از عاشورا اينگونه درس گرفت. در نظير اين افراد بايد جهاد، دفاع و امر به معروف و نهي از منكر تعطيل شود تا كسي به ديگري كار نداشته باشد. يعني خدا كه دستور داد «قاتلوهم يعذبْهم الله بايديكم و يخْزهم و ينْصرْكم عليهم و يشْف صدور قوم مومنين» (9) العياذ بالله خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آنها را به دست شما عذاب كند! «يعذبهم الله بايديكم و يخزهم» رسوايشان كند، و «ينصركم عليهم» و شما را بر آنها پيروز كند «و يشف صدور قوم مومنين» تا دلهاي مومنان شاد شود. اينها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستي، تيوريسين خشونت هستي.
آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران ميگويند قرآن بيخود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر صلي الله عليه و آله كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر (ص) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبريه شدند. آنها گناهي نداشتند؛ كارشان عكسالعملي طبيعي بيش نبود. وقتي پدري را ميكشند، پسر مقتول هم ميآيد پسر قاتل را ميكشد. اين ميشود سلام مدرن و قرايت جديد از اسلام! اين مطالب در «روزنامههاي كثيرالانتشار جمهوري اسلامي ايران» چاپ ميشود و به خورد جوانهاي معصوم ما داده ميشود، تا اين جوانها بعد از اين، حسين (ع) را اينگونه بشناسند. چرا اينها با حسين (ع) دشمني ميكنند؟ جوابش روشن است: حسين (ع) چراغ هدايت است. او نميگذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهي بيفتند. او راه را روشن ميكند، وظيفهي مردم را روشن ميكند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نميگذارد مردم به بهانهي تساهل و تسامح، بيغيرت شوند. او ميگويد «هيهات منا الذله» با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول ميدهيم؟ مگر حسين (ع) پول قول كرد؟ مگر حسين (ع) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را ميكشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سياهي كه رنگي نيست. اگر كسي پيرو حسين (ع) شد، نه از آن تطميعها اثر ميپذيرد، نه از اين تهديدها ميهراسد. حتما به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوانها سينهشان را باز ميكردند و به ارتشيهاي پهلوي ميگفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزي بود. اگر كسي از مرگ نترسيد پيروز است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من ز او عمري ستانم جاودان
او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ
ياران حسين عليهالسلام شب عاشورا با مرگ عشقبازي ميكردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.
بنابراين از يك طرف چرا مسلمانها، آنها كه شير پاك خوردهاند و آنان كه حلالزاده هستند، تا اين اندازه به حسين (ع) علاقه دارند؟ و آنها كه با نام حسين (ع) دشمني ميكنند، چرا چنين ميكنند؟ علت اين دشمني روشن است، چون حسين (ع) چراغ هدايت است و نميگذارد مردم گمراه شوند.
__________________________
(1) بحارالانوار ج 2، ص 225، باب 29: روايت 2.
(2) شعراء، 214.
(3) بحارالانوار، ج 5، باب 2، روايت 1.
(4) بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.
(5) بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.
(6) بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 38، روايت 10.
(7) بحارالانوار، ج 44 ص 366، باب 37، روايت 2.
(8) ر. ك: گنج، اكبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23 / 2 / 1378، ص 6.
(9) توبه، 1
منبع : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (مجموعه سخنرانیهای محمدتقی مصباح یزدی) نوشته محمد تقی مصباح یزدی
|