الحمد لله رب العالمين، والصلوه والسلام علي سيد الانبياء والمرسلين، ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليهو علي آبايه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قايدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. اسلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنايك.
شهادت مظلومانه آقا ابيعبدالله را به پيشگاه ولي عصر (عج)، مقام معظم رهبري، مراجع معظم تقليد و همهي شيفتگان مكتب حسيني تسليت عرض ميكنيم. اميدواريم خداي متعال دست ما را در دو جهان از دامان حسين عليهالسلام كوتاه نفرمايد و به بركت پيروي او، همهي مشكلات دنيوي و اخروي دوستانش را برطرف كند.
در جلسات گذشته سوالهايي را مطرح كرديم و در حدي كه خدا توفيق داد و بضاعت بنده اقتضا ميكرد جوابهايي را به عرض رساندم. براي آن كه به آخرين سوالي كه مطرح كرديم پاسخ دهيم، لازم بود به عنوان مقدمه مطلبي را توضيح دهيم. در دو جلسهي گذشته در اين باره صحبت كرديم و ان شاءالله امشب آن بحث را تمام ميكنيم. سوال اين بود كه چرا مسلمانان، حتي كساني كه خودشان امام حسين (ع) را براي تصدي امر ولايت و حكومت اسلامي دعوت كرده بودند، پس از گذشت مدت كوتاهي شمشيرهايشان را به روي امام حسين (ع) كشيدند و با آن وضع فجيع و آن مصايب عظيم، حضرت را به شهادت رساندند؟ اگر اين داستان را مكرر و هر سال نشنيده بوديم، به اين سادگي باور نميكرديم كه چنين واقعهاي امكانپذير باشد؛ اما اين رويداد از قطعيات تاريخ است و هيچ شك و شبههاي در وقوع آن وجود ندارد.
براي اين كه پاسخ اين سوال را دريابيم بايد از واقعهي عاشورا قدري به عقب برگرديم و وضع صدر اسلام را به خصوص از زماني كه بنياميه در شام قدرت را به دست گرفتند، بررسي كنيم تا ببينيم در اين زمان چه شرايطي وجود داشت كه عدهاي توانستند از اين شرايط بهرهبرداري كنند و فاجعهي عظيم كربلا را به وجود آورند. گفتيم در جامعهي اسلامي ضعفهايي وجود داشت و اين ضعفها زمينهاي بود براي آن كه سياستمداراني مثل معاويه بتوانند از اين زمينه بهرهبرداري كرده، با استفاده از عواملي به مقاصد خود دست يابند. بيشتر اين ضعفها مربوط به پايين بودن سطح اطلاعات ديني و فرهنگ مردم و حاكم بودن فرهنگ قبيلهاي بر جامعه بود؛ به گونهاي كه اگر رييس قبيلهاي كاري را انجام ميداد، ديگران كوركورانه از او تبعيت ميكردند. و مسايلي از اين قبيل، بستري بود براي اين كه سياستمداران بتوانند از آن سوء استفاده كنند.
و اما عواملي كه معاويه مانند همهي سياستبازان دنياپرست به كار گرفت، در سه چيز خلاصه ميشد گرچه ميتوان براي بعضي از اين سه، شقوق مختلفي در نظر گرفت، عوامل مذكور عبارت بودند از:
1. تطميع سران و نخبگان قوم؛ يعني با دادن پول، جوايز، تسهيلات و اعطاي پست و مقام، سران و نخبگان را ميخريدند و مقاصد خود را به وسيلهي آنها اعمال ميكردند.
2. تهديد عموم مردم؛ يعني به وسيله شقاوتها، قساوتها، ترورها و سختگيريها غير انساني، از تودهي مردم زهر چشم ميگرفتند.
3. تبليغات؛ عامل سوم، خود به زير مجموعههايي قابل تقسيم است كه قبلا اشاره شد كه معاويه از چه ابزاري براي تبليغات استفاده ميكرد و چگونه تاكتيكهاي مختلف را به كار ميگرفت.
روشهاي به كارگيري عوامل انحراف جامعه از سوي معاويه
شيوهي استفاده از اين عوامل در مقاطع مختلف حكومت معاويه تفاوت داشت و دورهي حكومت وي را از اين نظر لااقل ميتوان به سه مقطع تقسيم نمود.
-
مقطع اول، قبل از خلافت حضرت امير
در آن دوران، شرايط براي معاويه بسيار راحت بود، زيرا سرزمين شام منطقهاي دور افتاده بود و با حكومت مركزي چندان ارتباطي نداشت و از طرفي مردم آن پيغمبر اكرم صلي الله عليهو آله و حتي اصحاب بزرگ آن حضرت را كمتر ديده بودند. از سوي ديگر، خليفهي دوم و سوم، به خصوص خليفهي سوم كه دست معاويه را تا حد زيادي بازگذاشته بود، چندان اصراري بر كنترل معاويه نداشتند. در چنين شرايطي زمينهي هر نوع فعاليت براي معاويه فراهم بود و در اين مدت جامعه شام را مطابق دلخواه خود تربيت ميكرد.
-
مقطع دوم، دوران خلافت حضرت امير
در اين دوران، تاكتيك معاويه به خصوص در زمينه تبليغات تغيير كرد. او علي (ع) و يارانش را مورد اتهام قرار داده و شايع كرد كه قتل خليفهي سوم به دست ايشان بوده است؛ آنها بايد خونبهاي عثمان را پرداخته و قصاص شوند و علي عليهالسلام بايد قاتلان عثمان را به معاويه تحويل دهد. اين افترا و شايعه را درست كرده و در مورد آن به اندازهاي تبليغ كردند كه بسياري از مردم نيز آن را باور نمودند. اين كار زمينهاي شد براي آن كه معاويه عدهاي را جذب كرده و جنگ صفين را در مقابل حضرت علي (ع) به راه اندازد. در اين جنگ دهها هزار مسلمان از دو طرف كشته شدند. كشته شدن برادران مسلمان در جنگهاي تن به تن و در طول چند سال، آن هم نه با استفاده از وسايل كشتار جمعي كه امروزه رايج است، مساله بزرگي است. اين جريان با شهادت اميرالمومنين (ع) پايان يافت.
-
مقطع سوم، پس از شهادت اميرالمومنين
در مرحلهي سوم زمينهي جديدي فراهم شد. شرايط اين زمان به صورتي بود كه مردم از جنگ خسته شده بودند. حتي ياران نزديك حضرت علي (ع) سه چنگ بزرگ يعني جنگ جمل، صفين و نهروان را اداره كرده بودند و با مشكلات زيادي مواجه بودند. معاويه فرصت را غنيمت شمرد و سران لشكر امام حسن عليهالسلام را با پول و تزوير خريد و آن حضرت را مجبور به پذيرش صلح كرد. در اين زمان معاويه بر سراسر كشورهاي اسلامي تسلط پيدا كرده بود؛نه تنها شام، بلكه مصر، عراق، حجاز، يمن و شمال آفريقا هم تحت تسلط او بود. از خاندان پيغمبر صلي الله عليهو آله و سلم فقط امام حسن (ع) مزاحم او بود كه ايشان را هم با جريان صلح از ميدان سياست كنار زد. در اين شرايط معاويه احساس ميكند كه ميتواند هر كاري را كه بخواهد انجام دهد. معاويه آن قدر از عوامل ياد شده استفاده كرد كه شايد بتوان گفت خون دلي كه امام حسن (ع) و بعد از ايشان امام حسين (ع) تا ده سال بعد از وفات امام حسن (ع) خوردند، از غربت و مظلوميت سيدالشهداء (ع) در روز عاشورا بيشتر است. متاسفانه نه ما از آن دوران اطلاع كاملي داريم و نه اين مساله چيزي است كه احساسات و عواطف مردم را تحريك كند و با ذكر آنها بتوان آن خاطرهها را تجديد كرد. بايد با عقل فهميد كه چه ظلمي بر اين خاندان عليهمالسلام ميشد و چه خوندلي ميخوردند. آن قدر تبليغات كردند كه حتي در تمام نماز جمعهها بايد- العياذ بالله- رسما به اميرالمومنين عليهالسلام لعن ميكردند و اين جزء آداب عبادي مردم شده بود. هر خطيب نماز جمعه بايد علي (ع) را لعن ميكرد؛ مردم در قنوت نمازشان لعن علي (ع) را ميگفتند، امام حسن و امام حسين عليهالسلام اين مسايل را مشاهده ميكردند، ولي نميتوانستند اقدامي انجام دهند.
تا زماني كه امام حسن عليهالسلام حيات داشتند، امام حسين و امام حسن (ع) به يكديگر دلخوش بودند؛ اما بعد از شهادت امام حسن (ع)، امام حسين (ع) آن قدر خون دل خورد و به قدري تنها شد كه كسي را نداشت كه حتي با او درددل كند. آن حضرت در تمام ده سال باقيمانده از عمر منحوس معاويه در مدينه ماند و خون دل خورد. از زمان شهادت اميرالمومنين (ع) تا داستان كربلا در حدود بيست سال طول كشيد. حدود ده سال از اين مدت، امام حسن (ع) هم در قيد حيات بودند، ولي در ده سال آخر آن، امام حسين (ع) تنها بودند. در تاريخ گفتگوهايي ميان طرفداران امام حسين (ع) با ديگران و حتي گاهي مكاتبههايي ميان امام حسين (ع) و معاويه و چند مرتبه برخورد حضوري ميان آن دو نقل شده است كه گوياي تنهايي و مظلوميت امام حسين (ع) است. معاويه دوبار به حجاز سفر كرد و گروهي از لشكريان شام را باخود به مكه و مدينه آورد و مدتي در آن جا ماند تا زمينهي ولايت عهدي يزيد را فراهم كند. در اين سفرها گفتگوهايي ميان معاويه و امام حسين (ع) واقع شد. معاويه همچنين با تعدادي از سران و محترمان مدينه كه سرشناس بوده و تسليم معاويه نميشدند، گفتگو كرد. اين افراد شخصيتهاي برجستهاي بودند كه زير سلطه يزيد نميرفتند و معاويه اصرار داشت كه از آنها بيعت بگيرد.
در يكي از گفتگوهايي كه ميان معاويه و امام حسين (ع) در مورد مساله ولايت عهدي يزيد واقع شده است، معاويه امام حسين (ع) را دعوت ميكند كه من با شما صحبت خصوصي دارم. حضرت پذيرفتند، و با او صحبت كردند. معاويه گفت: تمام مردم مدينه حاضرند ولايت عهدي يزيد را بپذيرند؛ فقط شما چهار نفر هستيد كه اين مساله را نميپذيريد؛ سركردهي اين افراد هم شما هستيد. اگر شما ولايت يزيد را قبول كرده و بيعت كنيد، ديگران هم قبول خواهند كرد و مصلحت و يكپارچگي امت اسلامي به اين وسيله تامين شده و از خونريزي جلوگيري ميگردد. چرا شما زير بار نميرويد و نميخواهيد با يزيد بيعت كنيد؟ حضرت عليهالسلام فرمود تو اين همه حكومت كردي، اين همه خون ريختي و اين همه فساد كردي. و ديگر در آخر عمر خود وزر و وبالي براي بعد از زندگي خود فراهم نكن؛ ديگر گناه يزيد را به گردن نگير؛ چگونه تو حاضر ميشوي او را بر مردم مسلط كني، در حالي كه در ميان مردم كساني هستند كه مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براي مردم نافعتر هستند. تو به چه انگيزهاي ميخواهي حتما يزيد را مسلط كني؟ معاويه گفت: گويا ميخواهي خودت را مطرح كني؟ يعني تو ميخواهي بگويي كه مادر و پدرت از مادر و پدر يزيد بهتر است و خودت از يزيد بهتري؟ حضرت عليهالسلام فرمود: اگر بگويم چه ميشود؟ معاويه گفت: اما اين كه گفتي مادرت از مادر يزيد بهتر است راست گفتي. چون اگر جز اين نبود كه فاطمه عليهاالسلام از قريش بود و مادر يزيد از قريش نيست كافي بود- طرز فكر را ملاحظه كنيد! اين همان عصبيت مليگرايي و قومگرايي است- البته علاوه بر اين كه مادر تو از قريش است، دختر پيغمبر صلي الله عليهو آله هم هست. پس مسلما مادر تو بهتر است. اما اين كه گفتي پدر تو از پدر يزيد بهتر است، جاي تامل دارد. چون ميداني كه پدر يزيد و پدر تو با هم مبارزه كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد.- ملاحظه كنيد كه تا چه اندازه بايد انسان بيشرم باشد كه بخواهد در مقابل حسين بن علي (ع) برتري معاويه را بر اميرالمومنين (ع) اثبات كند- و اما خودت، كه گفتي از يزيد بهتر هستي، نه اينگونه نيست. يزيد براي جامعهي اسلامي خيلي بهتر از توست. حضرت (ع) با تعجب تمام گفتند: ميگويي يزيد شرابخوار از من بهتر است؟ سياست معاويه را ببينيد، در جواب حضرت گفت: آقا! از پسر عمويت غيبت نكن! (چون از دو تيره از قريش بودند، به يكديگر پسر عمو ميگفتند) معاويه امام حسين (ع) را نصيحت ميكند و ميگويد خشونت به خرج نده! از پسر عمويت غيبت و بدگويي نكن! يزيد هيچ وقت از تو بدگويي نميكند، بنابراين او از تو بهتر است. يزيد سگباز، شرابخوار و بيشخصيت را با حسين بن علي (ع) كه جوهرهي انسانيت و شرف است مقايسه ميكند و ميگويد يزيد از تو بهتر است! و با لحني حق به جانب و مقدس مآبانه دليل ميآورد كه برتري او بر تو به اين دليل است كه تو غيبت يزيد را ميكني ولي او غيبت تو را نميكند! (1) عين همين سياست را تمام سياستبازان دنياي ما نيز اجرا ميكنند. اگر به خاطر داشته باشيد، در زمان شاه نيز علم ميگفت: اعلي حضرت نماز شامشان ترك نميشود! شنيده بود كه مومنان ميگويند خواندن نماز شب خيلي مهم است. گمان ميكرد نماز شب، همان نماز شام است؛ لذا گفته بود: اين علما چه ميگويند كه شاه دين ندارد؟ اعليحضرت نماز شامشان ترك نميشود! نظير همين مطلب را امروز دربارهي بعضي از مسوولين داريم. خناسان دربارهي يك مسوول ضد اسلامي ميگويند او حافظ قرآن است! حافظ نهجالبلاغه است! نماز شبش هم ترك نميشود! سياست همان است.
در طول تاريخ به همينگونه بوده است، تحريف حقايق، جا به جا كردن مفاهيم، بازي كردن با ارزشها و مقدسات. امام حسين عليهالسلام در مقابل معاويه چه بگويد و با چه منطقي با او حرف بزند؟ او ميگويد پدر يزيد از پدر تو بهتر بود، براي اين كه آنها با هم جنگ كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد. اين تعبير جبرآميزي بود كه بنياميه آن را ترويج كرده و زماني كه خودشان تسلط پيدا ميكردند، ميگفتند خواست خدا بود! نظير اين تحريف را در داستان ديگري نيز داريم. اميرالمومنين عليهالسلام در هيچ جنگي با خلفا شركت نكردند؛ گرچه فرزندان خود را براي جنگ ميفرستادند، ولي خود آن حضرت شركت نميكردند. در يكي از جنگها خليفهي دوم از اميرالمومنين (ع) خواست كه در جنگ شركت كنند اما آن حضرت فرمودند: من در مدينه كار دارم نميآيم. خليفه به ابن عباس گفت: ميداني چرا پسر عمويت در جنگ شركت نكرد؟ گفت: نه. خليفه گفت: علي در مدينه باقي ماند تا «يرشح نفْسه للْخلافه» (2) يعني ميخواهد خودش را كانديداي خلافت كرده و زمينهسازي كند كه بعد از من خليفه شود. ابنعباس ميگويد: من گفتم او براي خودش چنين احتياجي نميبيند؛ چون معتقد است كه پيامبر صلي الله عليهو آله او را به عنوان امام تعيين كرده است. گفت: بله، «كان يريد رسولالله، ولكن الله لمْ يرد» يعني پيامبر (ص) ميخواست علي (ع) را به جاي خود تعيين كند، اما خدا نخواست! اين منطق مغالطهآميزي است كه در آن روز به كار ميرفت؛ و معاويه نيز آن را به كار ميبرد. لذا معاويه گفت: خدا در برابر علي (ع)، به نفع من حكم كرد؛ براي اين كه قبل از من از دنيا رفت و به دست خوارج كشته شد. يزيد هم در مجلسي كه تشكيل داد، به زينب كبري عليهاالسلام گفت: ديدي خدا با برادرت چه كرد؟ ما را بر او پيروز گردانيد!
يكي از سوژههاي تبليغاتي معاويه در اين دورهي بيست ساله، به خصوص نسبت به شيعيان علي (ع) يا كساني مثل اكثر مردم كوفه- كه اگر شيعه هم نبودند، ضد او هم نبودند- اين بود كه ببينيد نتيجهي حكومت پنج سالهي علي در اين شهر چه شد؟ چقدر خونريزي شد؟ چقدر زنها بيشوهر شدند؟ چقدر بچهها يتيم شدند؟ چقدر كشاورزيهاي شما به واسطه آن كه به آنها نرسيديد از بين رفت؟ چقدر تجارت شما از بين رفت و اكنون از نظر اقتصادي عقب ماندهايد؟ در اين مسايل چه كسي مقصر بود؟ اگر علي عليهالسلام از اول با ما صلح ميكرد، نه جنگي واقع ميشد، نه خونريزي ميشد، نه اين بدبختيها به وجود ميآمد، نه اين همه زنان بيوه ميشدند، نه اين همه بچههاي يتيم و نه اين خرابيها و عقب ماندگيهاي اقتصادي به بار ميآمد. اين سوژه بسيار موثري است و در زمان خود علي (ع) هم اين سوژه را به كار ميبردند. شما نهجالبلاغه را ملاحظه بفرماييد و ببينيد كه علي (ع) از دست دوستانش از چه چيزهايي گلايه ميكرد. ميفرمايد در تابستان به شما ميگويم به جنگ برويم، ميگوييد هوا گرم است! در زمستان ميگويم برويم، ميگوييد هوا سرد است، صبر كن هوا بهتر بشود، كشاورزيمان عقب افتاده است، محصول كشاورزيمان روي زمين مانده است. (3) علي (ع) در چند جا از مردم اينگونه گله ميكند. اينها در اثر تبليغاتي بود كه معاويه ميكرد و عمال معاويه اين تبليغات را در داخل جامعهي عراق آن روز كه تابع اميرالمومنين (ع) بودند، پخش ميكردند و مردم را عليه آن حضرت ميشوراندند و زمينهي شورش و بيمهري را فراهم ميكردند.
آيا امروز نمونهاي از اين تبليغات وجود ندارد؟ چقدر در اين روزنامهها ميخوانيد كه اگر بعد از فتح خرمشهر امام قدس سره جنگ را متوقف كرده بود، مشكلات امروز را نداشتيم. (4) سران نهضت آزادي و جبههي ملي، همان كساني كه امام (ره) در مورد آنها فرمود: «اينها از منافقين بدتر هستند»، (5) امروز سياستگذاران پشت پردهي كشور شدهاند؛ بعضي از آنها اسم عوض كردهاند و بعضي از آنها بدون اين كه اسم عوض كنند، نقش خودشان را ايفا ميكنند و همين حرفها را ميزنند. سوژهي تبليغاتي اينها چيست؟ ميگويند اگر اين جنگ نبود، اين همه بدبختيها در اين كشور نبود. چه كسي در اين جنگ مقصر بود؟ ميگويند: آخوندها! حكومت آخوندي بود كه اين جنگ را بر مردم تحميل كرد! اگر زودتر صلح كرده بودند، كار به اين جا نميرسيد! مشكلات اقتصادي كه اكنون وجود دارد در اثر قطع رابطه با آمريكاست! اگر ايران الان هم با آمريكا سازش كنند، مسايل ما حل ميشود! با اين كه بارها اين مسايل حلاجي شده و به بهترين وجه جواب داده شده است، كساني كه شرم ندارند باز همان حرفها را تكرار ميكنند. همان سياستي را دارند كه معاويه داشت.
سياست معاويه اين بود كه اگر يك حرف غلطي كه غلط بودنش مانند آفتاب هم روشن باشد، زياد تكرار كنند، كم كم جا ميافتد و مردم قبول ميكنند. اينها هم درست همين سياست را بازي ميكنند. در بعضي از موارد شخص مقام معظم رهبري در سخنرانيهايشان به صراحت مطلبي را بيان فرموده و جواب دادهاند؛ مثلا دربارهي رابطه با آمريكا ايشان سال گذشته به تفصيل بحث كردند، نويسندگان ديگر نيز با شواهد تاريخي و علمي اثبات كردند كه نه تنها رابطهي با آمريكا مشكلات اقتصادي ما را حل نميكند، بلكه دو صد چندان خواهد كرد. نمونهي آن را در كشورهاي ديگر ببينيد. مگر تركيه سرسپردهي آمريكا نيست؟ مردم تركيه اعتصاب ميكنند و ميگويند بايد پنجاه درصد بر حقوقمان افزوده بشود. اين وضع اقتصاد تركيه است كه نور چشم آمريكاست؛ تركيهاي كه بزرگترين كشور اسلامي و پايگاه خلافت عثماني بود. آمريكا همين كشور را به چنان ذلتي دچار كرده كه ريزه خوار خوان اسراييل شده است و بايد نوكري اسراييل را بكند تا اسراييل به او مقداري اسلحه بدهد. ولي مگر اين افراد از رو ميروند؟ بازهم ميگويند: مشكل ما اين است كه با آمريكا سازش نكردهايم؛ اگر با آمريكا رابطه داشته باشيم، مشكلاتمان حل ميشود! اين همان سخني بود كه معاويه ميگفت. البته در زمان معاويه مسالهي آمريكا مطرح نبود و اصحاب او هم «نهضت آزادي» نبودند؛ ولي تشابهها را ببينيد. آنها به جنگ و به اجراي احكام و حدود اسلامي اعتراض داشتند، به اين اعتراض داشتند كه، چرا زير بار كفار نميرويد؟ علي عليهالسلام ميگفت وظيفهي حاكم اسلامي قبل از هر چيز اجراي احكام اسلام و حفظ ارزشهاي اسلامي است؛ بعد از آن نوبت به اقتصاد و ساير مسايل ميرسد. آنها ميگفتند اول كشاورزي و تجارت، بعد از آن اگر حال داشتيم و جهاد پيش آمد، به جهاد هم مي رويم و الا صلح ميكنيم! امروز طرفداران منطق معاويه چه كساني هستند؟ و طرفداران منطق علي عليهالسلام چه كساني هستند؟
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلايق ميرود تا نفخ صور معاويه با چنين سوژههاي تبليغاتي مردم را نسبت به علي (ع) و حكومت علي (ع) و حكومت آل علي و آل پيغمبر عليهماالسلام دلسرد ميكرد. تا آن جا كه ضمن گفتگويي درصدد برآمد كه برتري يزيد را بر امام حسين عليهالسلام براي خود امام حسين (ع) ثابت كند!!
_________________________
-
(1) ر. ك: الفتوح، ج 4، صص 240-244.
(2) ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 80.
(3) ر. ك: نهجالبلاغه، خطبه 27.
(4) ر. ك: گنجي، اكبر، «عاليجناب سرخپوش»، صبح امروز،
29 / 10 / 1378، ص 12.
(5) صحيفه نور، ج 22، ص 384.
فعاليت مخفيانه امام حسين در زمان معاويه
در اين شرايط امام حسين عليهالسلام چه كاري ميتوانست انجام دهد؟ كاري كه حضرت ميتوانست انجام دهد اين بود كه در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودي را پيدا كرده و آنها را راهنمايي كند. به خصوص در ايام حج كه بسياري از مردم كشورهاي مختلف جمع ميشدند، حضرت سعي ميكرد تا در مسجدالحرام، در مني يا در عرفات با آنها تماس گرفته، صحبت كند و ايشان را راهنمايي نمايد. به دو نمونه از كلمات امام حسين (ع) در اين موارد توجه كنيد. در يكي از اين اجتماعات كه گويا در مني تشكيل شده بود سيدالشهداء (ع) كساني را كه احتمال ميداد سخنش براي آنها موثر باشد، دور از چشم معاويه و مامورانش جمع كرد و به آنها فرمود: «اسْمعوا مقالتي و اكْتموا قولي» (1) يعني حرف مرا بشنويد، اما رازدار باشيد؛ سخن مرا پنهان نگه داشته و افشا نكنيد. چه رازي را ميخواهم به شما بگويم؟ ميخواهم به شما بگويم كه اين حكومت، حكومت اسلامي نيست؛ پيامبر اسلام صلي الله عليهو آله به دستور خدا براي بعد از خود، علي عليهالسلام را تعيين كرده بود، ولي مسلمانها نپذيرفتند و گفتند ما حكومت دموكراسي ميخواهيم! بعد معاويه سر كار آمد و ديگر هيچ چيز را رعايت نكرد. ميبينيد معاويه چه ظلمي ميكند؟ چگونه احكام اسلام ترك ميشود و به مقدسات اسلام بياحترامي ميشود؟ امام حسين (ع) ميگويد من فقط ميخواهم به شما بگويم بدانيد كه اين حكومت حق نيست، نميگويم قيام كنيد؛ سخن مرا بشنويد و به كسي هم نگوييد كه حسين (ع) چنين سخناني به ما گفته است؛ رازدار باشيد. «ثم ارْجعوا الي امْصاركمْ و قبايلكمْ، منْ امنْتمْ و وثقْتمْ به فادْعوهمْ الي ما تعْلمون» يعني برگرديد به شهرها و قبايلتان و افرادي را بيابيد كه كاملا به رازداري آنها اطمينان داريد و به آنها آن چيزهايي را كه ميدانيد و آنچه را من به شما گفتم و قبول داريد، منتقل كنيد. اين همه كتمان و رازداري و كار مخفيانه براي چه بود؟ آيا امام حسين عليهالسلام ميخواست به اين وسيله، زمينهي حكومت خود را فراهم كند؟ خير، حضرت ميدانست كه وضع چگونه است و خودشان ميفرمايند كه چرا اين سخنان را ميگويم. ميفرمايد: «فاني اخاف اْنْ يندرس هذا الْحق و يذْهب» يعني من ميترسم حق به طور كلي فراموش شود و مردم ندانند كه اسلام حق بود و حكومت حق چه بود؟ ارزشهاي اسلامي چه بود؟ در اين شرايط حكومت در اختيار معاويه بود و امام حسين عليهالسلام نميتوانست مقاومت و مبارزه كند، به طوري كه اگر امام حسين (ع) حرف ميزد، او را ترور ميكردند و نتيجهاي از ترور او حاصل نميشد. لذا آن حضرت با افراد به صورت تك تك تماس ميگرفت و گاهي چند نفر را يك جا جمع ميكرد و به آنها سفارش ميكرد كه رازدار باشيد، و ميفرمود ترس من اين است كه در روي زمين حق به كلي مندرس و كهنه شده و فراموش گردد و هيچ كس نداند حق چيست.
اگر مردم حق را بشناسند، ولي هوسها، مقامپرستي و شهوتپرستي آنها نگذارد به آن عمل كنند، كار بر علما آسان است؛ چون بر مردم اتمام حجت شده است و علما حجت دارند كه مردم حق را ميشناسند و با اين حال، عمل نميكنند. اما آن جايي كه حق در حال فراموش شدن است، وظيفه عالم سختتر است. اگر امكان داشته باشد كه علنا فعاليت كند، لااقل آرام ميشود كه من وظيفهام را انجام دادم. حداكثر اين است كه او را ميكشند و مثل شيخ فضل الله او را دار ميزنند؛ بيش از اين كه نيست؛ اما خاطرش آسوده است كه وظيفهام را انجام دادم. مگر شيخ فضل الله از اعدام شدن نگران بود؟ كاملا آسوده خاطر بود كه من وظيفهام را انجام دادهام. اما زماني كه نتوان حرف حق را زد و انواع تهمت را به انسان بزنند، گرچه تهمت سهل است، برچسبهايي ميزنند كه ديگر سخن شخص اثر نكند، در اين صورت گفتن و نگفتن مساوي ميشود. در اين حال اگر سخن بگويي، نتيجهاش كشته شدن است و هيچ اثري هم بر آن مترتب نميشود. اين است كه باعث رنج و عذاب روحي است و امام حسين (ع) چنين عذابي را تحمل ميكرد. شما را به خدا اين خون دل و مظلوميت بدتر است يا كشته شدن روز عاشورا؟ امام حسين (ع) بيست سال و به خصوص ده سال بعد از شهادت امام حسن عليهالسلام اين چنين خوندل خورد. ميفرمايد: «فاني اخاف انْ ينْدرس هذا الْحق و يذْهب» و ادامه ميدهد: البته من به وعدهي خدا اطمينان دارم كه «والله متم نوره و لو كره الْكافرون»؛ (2) اما با شرايطي كه بنياميه به وجود آوردهاند، حق در حال از بين رفتن و فراموش شدن است. ملاحظه كنيد كه امام حسين (ع) در خانهي خودش، در مدينه، در زادگاهش، در جايي كه مردم او را روي دوش پيامبر صلي الله عليهو آله ديدهاند، نميتواند حرف بزند. بايد ايام حج در مني عدهاي را جمع كند و با آنها خصوصي صحبت كند.
نمونهي ديگر، سخنان امام حسين عليهالسلام با جمعي از نخبگان در سفر حج است. حضرت در اين سفر فرصتي به دست آورد و مقدماتي فراهم كرد و از دوستان و يارانش، افرادي را شناسايي نمود، اجتماع محرمانهاي تشكيل شد و حضرت براي ايشان صحبت كرد. در جلسه آينده درباره سخنان حضرت در آن جمع بيشتر صحبت ميكنم. اكنون فقط به بخشي از اين سخنان ميپردازم. حضرت ابتدا اين نخبگان را مورد سرزنش قرار داد كه شما به وظيفه خود عمل نميكنيد، امر به معروف و نهي از منكر نميكنيد و از مال و جان خودتان ميترسيد. بعد از اين، در آخر دعا ميكند و ميفرمايد: «اللهم انك تعْلم انه لمْ يكنْ ما كان منا تنافسا في سلْطان و لا اْلتماسا منْ فضول الْحطام» (3) مطمينا شما اين كلمات را بارها از زبان گويندگان عزيز شنيدهايد. حضرت دستش را بلند كرد و گفت: خدايا تو ميداني اين كارهايي كه ما در اين مدت از زمان پدرم تا به حال انجام دادهايم، براي اين نبوده كه بر سر جيفهي دنيا با ديگران رقابت كنيم. رقابت براي حكومت و مقام نبود. «و لا الْتماسا منْ فضول الحطام» نه اين كه ميخواستيم از حطام دنيا، از خار و خس دنيا براي خود چيز اضافهاي به دست آوريم. «و لكنْ لنري اْلمعالم منْ دينك و نظْهر الْا صْلاح في بلادك» همه اين كارها در درجهي اول براي اين بود كه ما آثار، پايهها و ارزشهاي دين را به مردم نشان دهيم و وظيفهي هدايتگري خود را عمل كنيم، تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق در لا به لاي ابرهاي تيره و آبهاي گلآلود گم نشود؛ و در درجهي بعد - تا اندازهاي كه ميتوانيم - كارهاي فاسد را اصلاح كنيم و جلوي كارهاي غلطي كه در جامعه انجام ميشود بگيريم. هدف ما اين بود كه در سايهي اين انجام وظيفه: «و ياْمن الْمظْلومون منْ عبادك» مردم ستم ديده به امنيت برسند.
ملاحظه كنيد، معاويه به امام حسين (ع) ميگفت: اگر با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ ميشود. امام حسين (ع) ميگويد: تويي كه امنيت مردم را از بين بردهاي؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز كردهاي. هنگامي كه بسر بن ارطاه به مدينه آمد، به دختران مهاجرين و انصار تجاوز كرد. هنوز چند دهه از وفات پيامبر صلي الله عليهو آله نگذشته است كه به نام خليفهي رسول الله صلي الله عليهو آله به دختران مردم تجاوز كردند، با اين حال به امام حسين (ع) ميگويد: اگر تو با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ ميشود. امنيت به مذاق معاويه يعني چه؟ يعني ما مسلط باشيم و هر چه خواستيم بكنيم؛ اين امنيت است! امام حسين عليهالسلام ميگويد: من براي اين قيام ميكنم كه مظلومان به امنيت برسند.
«و يعْمل بفرايضك و سنتك و احْكامك» هدف ما اين است كه واجبات، مستحبات و احكام خدا در جامعه اجرا بشود. ما براي پول و مقام، قيام نكرديم. هدف از به خطر انداختن جان، فراهم كردن زمينهي عيش و عشرت نيست. هدف كسي كه براي خدا و دين خدا جان خود را به خطر مياندازد، پول و مقام نيست؛ بعد از كشته شدن، مقام و پول به چه كار او ميآيد؟ آرزوي ما اين است كه دين خدا در جامعه حاكم گرديده و احكام خدا اجرا شود. امام حسين (ع) در ادامه سخنانش ميفرمايد: «فانكمْ الا تنْصرونا و تنْصفونا قوي الظلمه عليكم» جوي را كه امام (ع) در آن سخن ميگويد در نظر بگيريد؛ امام حسين عليهالسلام نخبگان مسلمانان را تك تك شناسايي نموده و آنها را در جلسهاي جمع كرده و براي آنان صحبت ميكند. ميفرمايد: اگر شما ما را كمك نكنيد و با ما به انصاف رفتار نكنيد، ظالمان بر شما پيروز ميشوند، «و عملوا في اطْفاء نور نبيكم» و تلاش ميكنند تا نور پيامبرتان را خاموش كنند. آيا راضي هستيد و ميخواهيد اينگونه شود؟ اگر نميخواهيد، اين قدر ما را تنها نگذاريد و لااقل از كمك زباني مضايقه نكنيد. اگر كمك نكنيد، به چنين سرانجامي مبتلا خواهيد شد؛ ظالمان بر شما مسلط ميشوند و ديگر كسي به حرف شما گوش نخواهد داد. بيست سال امام حسين (ع) در مدينه اينگونه رفتار ميكرد. نميتوانست در خطبهي نماز جمعه سخنراني كند؛ چنين اجازهاي به او نميدادند. خطيب بايد از طرف معاويه انتخاب ميشد و بايد علي عليهالسلام را لعن كند و امام هم بنشيند و گوش دهد.
اگر ابيعبدالله در چنين شرايطي قيام ميكرد، حداكثر نتيجهاي كه حاصل ميشد اين بود كه، عدهاي از مردم كه آدمهاي خوب را دوست داشتند، ميگفتند حيف شد كه امام حسين (ع) از دست رفت و بعد از چندي هم نام او فراموش ميشد. الآن شما دوستان و شيعيان علي عليهالسلام چند بار نام عمرو بن حمق را شنيدهايد؟ در اين جمعيت چند ده هزار نفري چند نفر هستند كه عمرو بن حمق يا رشيد هجري را بشناسند. اگر امام حسين (ع) در آن شرايط قيام ميكرد، او نيز نهايتا يكي مانند آنها ميشد. زيد بن علي بن الحسين چه شد؟ شما چه مقدار از تاريخ زيد بن علي بن الحسين ميدانيد و چه قدر براي او عزاداري ميكنيد؟ آيا تا به حال مجلسي براي زيد بن علي بن الحسين تشكيل شده كه مردم براي او اشك بريزند؟ با اين كه او قيام كرد، كشته شد، بدنش را به دار زدند و مدتها بر سر دار ماند. اگر امام حسين عليهالسلام هم در زمان معاويه قيام ميكرد، همينطور ميشد اولا مردم از او استقبال نميكردند؛ براي اين كه معاويه كارهاي خود را با شيطنت انجام ميداد و مثل يزيد نبود كه بدون سياست به هر اقدامي دست بزند. معاويه از روي شيطنت، امام حسين (ع) را هم نهي از منكر ميكرد و ميگفت: غيبت يزيد را نكن. به ياد دارم در اوايل نهضت، وقتي حضرت امام قدس سره دربارهي شاه بدگويي ميكردند، بعضي از مقدسان ميگفتند ما نميدانيم شنيدن اين غيبتها جايز است يا جايز نيست! امروز هم از بدها كه بگذريم، همين كوته نظريها، كجفكريها و تاريكبينيها در ميان بسياري از مردم خوب وجود دارد كه سوراخ دعا را گم ميكنند و نميدانند كجا و به چه صورتي بايد امر به معروف كرد. مقداري هم تقصير از بنده و امثال بنده است كه اين مسايل را درست بيان نكردهايم.
لذا دليل اين كه امام حسين (ع) در زمان معاويه قيام نكرد، اين بود كه شرايط به گونهاي نبود كه بتواند رسالت خود را با مظلوميت و شهادت خود در تاريخ ثبت كند تا جاودانه بماند و در تاريخ گم نشود. اما در زمان يزيد چنين قيام حساب شدهاي كرد. البته اين نقشهها تنظيم شده بود و شواهد فراواني وجود دارد كه امام حسين (ع) ميدانست چه ميكند؟ بارها گفته بود و در طول راه هم چندين مرتبه گفت كه عاقبت اين سفر شهادت است. ولي به هر حال نقشهي الهي ماهرانهاي بود براي اين كه حسين (ع) آن گونه به شهادت برسد تا نامش الي الابد همچون چراغ فروزاني همه عوالم را در همه زمانها روشن كند؛ به گونهاي كه كفار، بتپرستان، يهوديان و مسيحيان درباره حسين (ع) سخنها بگويند، و شما هم حتما بارها از بزرگان و وعاظ شنيدهايد و كتابهاي فراواني نيز در اين زمينه نوشته شده است.
بنابراين، درباره اين سوال كه چگونه مردم حاضر شدند حسين عليهالسلام را بكشند؟ حاصل جواب اين شد كه بعضي با تطميع يعني با پول خريده شدند؛ همان طور كه امروز گاهي حاضرند با پول در «مجلس» راي بخرند؛ روزنامههاي نوشتند و كسي هم تكذيب نكرد. در چند روزنامه نوشتند كه نماينده بهشهر و نكا گفت: به من پيشنهاد كردند به فلان كس راي بده و اين مقدار هم پول بگير! (4) كسي هم تكذيب نكرد! آن روز هم معاويه براي اين كه كساني را جذب كند پول ميداد و افراد را ميخريد. گروه ديگري را با تهديد، با زهر چشم گرفتن، با قساوت، با كشتارهاي قساوتآميز، ترساند، و بالاخره توده مردم را در هر زماني با نوعي از تبليغ و با تاكتيكي خاص فريب داد. در شرايطي كه مردم اين چنين تحت تاثير تبليغات بودند و تبليغات مغزها را احاطه كرده بوده و از طرفي هم بعضي پول ميگرفتند و از طرف ديگر هم ترس به جامعه حاكم بود، ديگر براي مردم اراده و اختيار درست و انتخاب آگاهانهاي باقي نميماند. مسلم بن عقيل ميآمد و براي مردم كوفه سخنراني ميكرد و توضيح ميداد؛ آنها هم بيعت ميكردند. صبح بيعت ميكردند، اما شب بيعت خود را ميشكستند. و به اين ترتيب بود كه كساني كه خودشان براي ابيعبدالله نامه نوشتند و او را براي پذيرفتن حكومت دعوت كردند، همان مردم شمشير كشيدند و آن حضرت را به شهادت رساندند. همانها براي حضور در كربلا و ريختن خون ابيعبدالله مسابقه گذاشتند. صبح عاشورا وقتي عمر سعد ميخواست مردم را به سمت خيمههاي ابيعبدالله حركت بدهد، به اصطلاح نماز خواند و بعد گفت: «يا خيل الله! ارْكبي و بالْجنه ابْشري» (5) اي سواره نظام خدا- كساني را كه براي ريختن خون امام حسين عليهالسلام جمع شده بودند سواره نظام خدا خطاب ميكرد! - اي سواره نظام خدا! بر اسبهايتان سوار شده، حسين (ع) را بكشيد و به بهشت برويد! راه بهشت رفتن، كشتن سيدالشهداء (ع) است! چرا؟ براي اين كه عمر سعد به حكومت ري برسد؛ براي اين كه او به حكومت ري برسد، كشتن سيدالشهداء (ع) راه بهشت رفتن و سپاهيان او خيل الله يعني سواره نظام خدا ميشوند!
ما بايد از اين صحنههاي تاريخ براي زندگي خود عبرت بگيريم. حسين (ع) هزار و سيصد سال پيش به شهادت رسيد و يزيد هم به درك واصل شد؛ ولي ما بايد از مجالس عزاداري استفاده كنيم كه امروز چه بايد كرد. نه راه يزيد و نه تفكر عمر سعد تمام شده و نه سياستهاي آنان تغيير كرده است. «رگرگ است اين آب شيرين و آب شور». افراد عوض ميشوند، ولي سياستها همان است و خناسها همانگونه هستند. به بيوت بزرگان ميروند و وسوسه ميكنند كه فلان شخص مسوول چه مقاماتي دارد؛ چه قدر به اسلام خدمت كرده است و اگر اينها نباشند، اسلام از بين ميرود و آمريكا ميآيد ايران را نابود ميكند! اين حرفها بچهگانه است. اولا آمريكا آن وقتي كه بر اين مسلط بود و همه چيز را در دست داشت، چه غلطي توانست بكند كه امروز كه شصت ميليون مسلمان علاقهمند به انقلاب و اسلام در اين كشور وجود دارد، بتواند؟ ثانيا مگر وعدههاي خدا كجا رفته است؟ مگر «انْ تنْصروا الله ينْصرْكم» (6) دروغ شده است؟! آيا قرايت جديدي پيدا كرده است؟! با خدا باشيد تا خدا با شما باشد. اگر عزت دنيا را ميخواهيد، در سايه اطاعت خدا به دست خواهد آمد، اگر عزت آخرت را ميخواهيد، در سايه بندگي خدا حاصل ميشود، و سعادت دنيا و آخرت در سايه پيروي از امام حسين عليهالسلام است.
_________________________
(1) بحارالانوار، ج 44، باب 21، روايت 16.
(2) صف، 8.
(3) بحارالانوار، ج 100، ص 81، باب 1، روايت 37.
(4) ر. ك: بيان، 15 / 10 / 1378، ص 2.
(5) بحارالانوار، ج 44، باب 37، روايت 2.
(6) محمد، 8.
منبع : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (مجموعه سخنرانیهای محمدتقی مصباح یزدی)
نوشته : محمد تقی مصباح یزدی |