بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، و الصلوه والسلام علي سيد الانبياء والمرسلين، ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليهو علي آبايه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قايدا و ناصرا و دليلا و علينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنايك.
فرارسيدن ايام شهادت آقا ابيعبدالله را به پيشگاه مبارك ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- مقام معظم رهبري، مراجع بزرگ تقليد و همهي شيفتگان مكتب حسيني تسليت ميگوييم و از خداي متعال درخواست ميكنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن ابيعبدالله كوتاه نفرمايد.
حضور شما عزيزان بحثهاي كوتاهي را در زمينهي مسايل مربوط به عاشورا مطرح كردم؛ و به اين جا رسيديم كه دشمنان سيدالشهداء عليهالسلام كه در واقع دشمنان اسلام بودند، توانستند مسير صحيح خلافت و ولايت را منحرف كنند و تا آن جا پيش بروند كه فرزند پيامبر صلي الله عليهو آله را با آن وضع فجيع به شهادت برسانند. علت اين مساله سوء استفاده بنياميه از موقعيتها و شرايط موجود در آن زمان و نيز روشها و تاكتيكهايي بود كه به كار ميگرفتند، تا بتوانند به مقاصد خود برسند. دستگاه اموي با استفاده از سه عامل تبليغات، تهديد و تطميع توانست مسير جامعه را عوض كرده و شرايطي را به وجود آورد كه مردم به اين مصيبت بزرگ مبتلا شوند.
علل انفعال جامعه در برابر فعاليتهاي معاويه
با توجه به اين كه شرايط تاريخي كم و بيش قابل تكرار است و موارد مشابه آن نيز در دورانهاي ديگر واقع ميشود، به دنبال سوال قبلي سوال ديگري به اين صورت مطرح ميگرددكه، درست است معاويه از ابزار تبليغات توام با فريب مردم و تحريف حقايق و در واقع ترور شخصيتها از يك سو و با حربه تهديد و تطميع از سوي ديگر فعاليت كرد، اما چرا مردم فريب خوردند و تحت تاثير تهديدها و تطميعها قرار گرفتند؟ اين سوال در واقع روي ديگر سكهي سوال قبل است، يعني يكي فعل و ديگري انفعال است، بنياميه اثر گذار و مردم اثر پذير بودند. آنها فاعل اين تبليغات، تهديدها و تطميعها بودند و مردم در برابر آنها منفعل بودند. در شبهاي گذشته، جهت مربوط به فاعليت بنياميه را عرض كردم. جهت ديگر سوال اين است كه علت انفعال مردم چه بود؟ خوب، آنها فريب ميدادند، اما چرا مردم فريب خوردند؟ او تهديد ميكرد، اما چرا مردم تحت تاثير تهديدها واقع شدند؟ اين سوال بيشتر از اين جهت براي ما اهميت دارد كه ممكن است، با توجه به جواب آن، خود را آماده كنيم تا اگر خداي ناكرده شرايطي مشابه آن شرايط پيش آمد و دشمنان اسلام با استفاده از همان حربهها خواستند مسير صحيح انقلاب را تغيير دهند، آگاهانه واكنش نشان دهيم و سعي كنيم منفعل نشويم. البته اين بدان معنا نيست كه فقط زماني ميبايد خودمان را آماده كنيم كه معاويه و يزيد يا شمر، عمر سعد و ابن زياد ديگري پيدا شوند.
حوادث تاريخي عينا تكرار نميشود، بلكه مشابه آنها اتفاق ميافتد، شايد اين مطلب را شنيده باشيد كه طبق روايتي كه شيعه و سني با اسناد متعدد نقل كردهاند، پيامبر اكرم صلي الله عليهو آله فرمودند: آنچه در بنياسراييل اتفاق افتاده است در امت من هم اتفاق خواهد افتاد. پيامبر صلي الله عليه و آله اين جمله را اضافه كردند كه «حتي لو دخلوا جحْر ضب لدخلْتموه» (1) اگر بنياسراييل وارد سوراخ سوسماري شده باشند، شما هم داخل آن خواهيد شد. روايت به اين معنا نيست كه حتما فرعوني در اين زمان پيدا خواهد شد و خواهد گفت «انا ربكم الْاعْلي»، (2) تا امت پيامبر اسلام صلي الله عليهو آله نيز به فرعوني كه در زمان موسي بود مبتلا شوند، يا حتما قاروني پيدا خواهد شد كه آن ثروت عظيم را داشته باشد و مردم مانند آن زمان به قارون ديگري مبتلا شوند و يا اين كه حتما سامري ديگري خواهد بود و بتي به شكل گوساله ميسازد و مردم را به پرستش آن وادار ميكند. دقيقا همانند آن اتفاقات تكرار نميشود، ولي وقايعي كه از همان روح برخوردار است و شباهتهاي تامي به آن جريانها دارد، اتفاق ميافتد. در خصوص اين بحث، مناسب است در جاي خود نمونههايي از وقايع صدر اسلام تا به حال كه مشابه آن قبلا در بنياسراييل اتفاق افتاده است ذكر شود. لذا، اين كه ميگوييم آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده، ممكن است بعدها نيز واقع شود، به اين معنا نيست كه همان جريانات عينا تكرار ميشود. مثلا، در شام معاويهاي پيدا ميشود كه قصد دارد فرزندش را به عنوان ولي عهد معرفي كند و الي آخر. بلكه حوادثي پيش ميآيد كه روح و انگيزههاي آنها همان روح و انگيزهها است. آنچه معاويه را واداشت آن حركت را انجام دهد، در ديگران هم پيدا ميشود. روشهايي كه معاويه براي رسيدن به مقاصد خود به كار گرفت، ديگران هم به كار خواهند گرفت. و يا اثرپذيري كه در مردم واقع شد، كم و بيش در آينده نيز ممكن است واقع شود. با توجه به اين مطلب لازم است بررسي كنيم چرا مردم اينگونه فريب خوردند؟ و چرا تحت تاثير تهديدها و تطميعها قرار گرفتند؟ تا خود را براي زماني كه چنين امتحاناتي پيش ميآيد آماده كنيم؛ و اگر كساني بخواهند ما را فريب دهند و تهديد يا تطميع كنند، بتوانيم مقاومت كنيم.
اين موضوع را ميتوان با بحثي تحليلي از شرايط آن زمان بررسي كرد، كه طبعا چنين بحثي به طول ميانجامد. ولي من گمان ميكنم براي دسترسي به نتيجهي مطلوب در مورد اين مساله راه سادهتري نيز وجود دارد و آن استفاده از كلمات خود سيدالشهداء عليهالسلام است. در جلسه گذشته عرض كردم در طي بيست سال حكومت معاويه، حضرت سيدالشهداء عليهالسلام تقريبا ده سال آن را در كنار برادر بزرگوارشان و ده سال ديگر را به تنهايي در مدينه به سر ميبردند، در نهايت سختي و تنگنا و فشار بودند. ولي گهگاه افرادي را شناسايي كرده و با آنها به صورت محرمانه و دور از چشم ماموران حكومتي جلسهاي تشكيل ميدادند و حقايق را به آنها ميگفتند. ميفرمودند من اين مطالب را به شما ميگويم تا مبادا حق مندرس و فراموش شده و مردم نتوانند حق و باطل را از هم تشخيص دهند. از جملهي اين جلسات بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده است و روايات آن را براي ما نقل كردهاند، جلسهاي است كه در مني با نخبگان علما و برجستگان مسلمانان آن زمان تشكيل دادند. ميتوان حدس زد كه براي شناسايي اين عده مدتي كار شده بود و با ايشان ارتباطاتي برقرار گرديده بود، تا آنها را در مني در جلسهاي جمع كنند. كساني كه حج مشرف شدهاند ميدانند مني چه اندازه شلوغ است و نميتوان آن جا را كنترل كرد. به همين جهت بسياري از فعاليتهايي كه ميخواستند دور از چشم حكومتها انجام دهند، در مني انجام ميشد.
جلسهاي در مني تشكيل شد و امام عليهالسلام براي اين نخبگان سخنراني كردند. خوشبختانه بخشهايي از اين سخنراني نقل شده است كه در تحفالعقول، بحارالانوار و منابع ديگر ذكر شده است. قسمتي از اين سخنراني را شب گذشته نقل كردم. امشب بخش ديگري را كه مربوط به مطلب مورد نظر ميشود، قرايت ميكنم. براي اين كه بفهميم چرا مردم فريب معاويه و امثال او را خوردند و حكام جور توانستند با زمينهسازي و استفاده از غفلت مردم بر آنها مسلط شوند، از همين موقعيت تاريخي شروع ميكنيم. حضرت عليهالسلام افراد حاضر در آن جلسه را اينگونه توصيف ميكنند كه شما بزرگان اين امت هستيد، شما كساني هستيد كه در سايهي اسلام، و به بركت مقامات اسلامي و علومي كه داريد مورد احترام مردم هستيد، و اين منزلتي است كه خدا به شما داده است. از ذكر اين اوصاف، مشخص است كه اين افراد جزء علماي قوم بودند. پس از بيان اين كه خداوند نعمتها و منزلت و مقامي را به آنان عطا فرموده است، آن گروه را مورد نكوهش قرار ميدهند و ميفرمايند: با اين كه خدا اين مقامات، منزلت و موقعيت اجتماعي را به شما داده است و بر اساس آن مردم از شما حرفشنوي دارند و به شما احترام ميگذارند، اما شما از موقعيت خود استفاده نميكنيد.
خودداري از بذل مال در راه خدا
در بين اين سخنراني حضرت (ع) ميفرمايد: «فلا مالا بذلتموه و لا نفْسا خاطرْتمْ بها للذي خلقها و لا عشيره عاديتموها في ذات الله» (1) با اين كه خداوند چنين موقعيت اجتماعي به شما داده بود، اما اين كارها را نكرديد؛ يعني انتظار ميرفت با استفاده از موقعيت علمي خود و منزلت و شرافتي كه در جامعه داشتيد، اينگونه كارها را انجام دهيد، ولي هيچ يك از اين اقدامات را نكرديد. مالي را در راه ترويج اسلام صرف نكرديد. قاعدتا مخاطبان امام (ع) خمس و زكات و حقوق واجب خود را پرداخت ميكردند. اين كه حضرت (ع) ميفرمايد مالي را بذل نكرديد، مقصود بيش از حقوق واجب است، چون گاهي بقاء دين احتياج به هزينه كردن از اموال شخصي دارد، صحيح نيست بگوييد ما حقوق واجبمان را ادا كرديم و ديگر حقي برعهدهي ما نيست. اولين قدم اين است كه از اموال خود در راه ترويج اسلام، جلوگيري از بدعتها و مبارزه با بدعتگزاران استفاده كنيد، ولي شما اين كار را نكرديد.
______________________
(1) بحارالانوار، ج 100، ص 79، باب 1، روايت 37.
سستي در جانفشاني براي دين
«و لا نفْسا خاطرْتمْ بها للذي خلقها» بالاتر از صرف نكردن مال در راه خدا اين كه، جانتان را براي كسي كه آن را آفريده بود به خطر نينداختيد. ما عادت كردهايم بگوييم اگر تكاليف واجب به حد ضرر زدن به انسان رسيد، ديگر واجب نيست. تصور ميكنيم شرط امر به معروف و نهي از منكر اين است كه ضروري متوجه شخص نشود، و ترويج دين و مبارزه با دشمنان اسلام در حدي است كه خطري متوجه انسان نشود. سيدالشهداء عليهالسلام به اين علما ميفرمايد: «شما جان خود را در راه كسي كه آن را آفريده و به شما عطا فرموده است به خطر نينداختيد.» يعني ميبايست به خطر بيندازيد. اين همان نكتهاي است كه قبلا عرض كردم كه، در زمان ما فقط امام قدس سره اين مطلب را به خوبي و آشكارا بيان كرد، زماني كه فرمود در مهام امور تقيه نيست؛ تقيه، در امور عادي و امر به معروف و نهي از منكرهاي عادي است، كه اگر ضرري به كسي ميرسد، ميتواند بگويد من آنچه بايد بگويم، گفتم و ديگر بيش از اين تكليفي نيست. ولي اگر مسالهاي مربوط به اساس و كيان اسلام ميشود، در آن مورد صحبت از تقيه نيست. در اينگونه مسايل است كه فرمود تقيه حرام است، و لو بلغ ما بلغ. يعني به هر جا كه كار بينجامد؛ و لو هزاران نفر هم كشته شوند، نبايد تقيه كرد، چون اساس اسلام در خطر است. در اين صورت، و يا همانگونه كه امام (ره) تعبير فرمود «در مهام امور» يعني امور خيلي مهم تقيه روا نيست. (1)
قبلا عرض كردم، بايد از بعضي هم لباسيهاي خودمان گلايه كنيم، زيرا بعد از اين فرمايش حضرت امام (ره) حق اين بود كه بيشتر تلاش شود و مصاديق «مهام امور» كه ايشان فرمودند در آن تقيه نيست، تبيين گردد تا مشخص شود آن امور مهم چه اموري هستند. امام قدس سره چند مورد را مثال زدهاند، اما موارد ديگري هم هست كه بايد تبيين گردد و حدود آنها مشخص شود. اين امر تا حد زيادي به مردم در جهت آشنا شدن به وظيفهشان كمك ميكند.
اين دو گلايهاي بود كه امام حسين (ع) از بزرگان قوم داشتند و فرمودند علت اين كه معاويه و بنياميه توانستند مسير اسلام را منحرف كنند، اولا اين بود كه شما در راه حفظ دين خدا پول خرج نكرديد و ثانيا اين كه شما جان خود را در اين راه به خطر نينداختيد، حفظ جان را وجههي همت خود قرار داديد و زماني كه شما را تهديد كردند، عقبنشيني كرديد.
_________________
(1) ر. ك: صحيفه نور، ج 1، ص 39؛ ج 7، ص 36.
تاثير روابط قومي و گروهي
علت سوم انفعال جامعه در برابر تحريف اين است كه؛ «و لا عشيره عاديتموها في ذات الله،» شما در راه خداوند و براي جلب رضايت او هيچگاه با خويشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكرديد. در آن زمان مساله ارتباطات قومي و عشيرهاي در فرهنگ عربي يك اصل بود. امروز هم در ميان مردماني كه زندگي قبيلهاي دارند چنين روحياتي به چشم ميخورد، يك نوع همبستگي قومي، عشيرهاي، و خويش و قومبازي وجود دارد. اين كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتي انجام دهد، اين روحيه در ما كمتر يافت ميشود. اما در مورد كساني كه شهرنشين نيستند، هنوز هم وجود دارد. آن زمان روحيهي حمايت از عشيره و قبيله بسيار قوي بود. امروزه مشابه اين روحيه را در باندبازيها و طرفداريهاي كساني مشاهده ميكنيم كه از جهت سياسي هم خط هستند و در يك جبهه قرار دارند. اين عملكرد مانند همان نقشي است كه آن زمان تعصب نسبت به عشيره و قبيله ايفا ميكرد. امروزه كه ما به صورت عشيرهاي زندگي نميكنيم، تعصب نسبت به هم خطهاي سياسي جايگزين آن روحيه شده است.
در اين مجالس صحيح نيست اسم اشخاص برده شود و در مورد مسايل شخصي افراد صحبت شود. ولي همين روزها در روزنامهها ديديد اشخاصي با تمهيداتي كه قاعدتا از جانب سفارت آلمان براي آنها فراهم شده بود، براي شركت در كنفرانسي تعدادي ضد انقلاب از اطراف دنيا در آن جمع شده بودند، به آلمان رفتند. كنفرانس برپا گرديد و زني لخت شد، لخت مادرزاد، مردي هم به همين صورت و الي آخر كه اخبار آن را در روزنامهها خواندهايد. يكي از نويسندگان به اصطلاح اصلاحطلب روزنامههاي مشهور زنجيرهاي نيز در آنجا مصاحبه كرده و در مورد حضرت امام قدس سره گفته بود كه، خميني به موزهي تاريخ سپرده خواهد شد! دربارهي حجاب هم گفته بود ما در قانون اساسي مطلبي در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسي و ارزشهاي غربي هم گفته بود اين مشكل اسلام است كه نميتواند خود را با ارزشهاي دموكراتيك غربي تطبيق دهد! ما اين كار را خواهيم كرد و اين راهي است كه برگشت ندارد! يعني اسلام از بين خواهد رفت! نام خميني محو خواهد شد! حجاب و حرفهايي از اين قبيل هم پايه و اساسي ندارد و آزاد خواهد شد! (1) بعد از اين كه اين مصاحبه افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامهها منتشر شد، يكي از كساني كه عرق ديني داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخص نميبايست چنين حرفهايي را زده باشد، اين حرفها نامربوط و مزخرف است و تعبيراتي از اين قبيل. (2) گويا بعدا ايشان از طرف هم خطهاي سياسي خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردي را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردي؟ بعد از چندي اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اينگونه نبوده است. همان آقايي كه قبلا اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامهاي كه خبر اين كنفرانس را منتشر كرده بود، مذمت كرد و گفت اين مطالب نميبايست منتشر شود، مخصوصا كه اصل خبر هم تكذيب شده است. (3) اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر ميفهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصي زشت است. اگر يك سياستباز بود كه انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرفها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نميشد. اما چرا كسي كه خود را مدافع اسلام و روحانيت و خط امام قدس سره ميداند، اينگونه حرف ميزند و به اين شكل موضعگيري ميكند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسياش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير ميدهد.
زمان معاويه هم مساله حمايت از عشيره و قبله رايج بود. چنان شرايطي حاكم بود كه، اگر كسي از قبيلهاي مرتكب گناهي ميشد، افراد آن به روي خود نميآورند، يا حتي از او دفاع ميكردند، و ميگفتند چنين گناه بزرگي را مرتكب شدهاند و بايد مجازات شوند و الي آخر. روح طرفداري از عشيره و قبيله يكي از مشكلاتي است كه نميگذارد انسان به سمت حق گام بردارد. هنگامي كه ميبيند هم طيفها و هم قبيلهايها، و امروزه، هم خطهاي سياسي او راهي را ميروند، نميتواند شجاعت به خرج بدهد و به آنها بگويد اساس اين انقلاب و همهي اصول را زير سوال برده است، وعده و مژده داده است كه انقلاب از بين خواهد رفت. اما برعكس، به دليل همين هم خط بازيها از چنين شخصي حمايت ميشود. اين مشكل ماست، تعصب قبيلهاي و عشيرهاي در آن زمان و تعصب خطي و سياسي و جبههاي در اين زمان.
سيدالشهداء عليهالسلام به علماي آن زمان فرمود: شما به خاطر خدا با خويش و قوم خود دشمني نكرديد، يعني گاهي وظيفه شرعي اقتضا ميكند انسان با خويش و قوم خود هم به دشمني برخيزد. درست است در اسلام صلهي رحم واجب و قطع رحم حرام است، اما اگر طرفداري از خويشاوند به قيمت تضعيف اسلام و نظام اسلامي تمام شود، چه بايد كرد؟ در اين مورد بايد اسلام را مقدم داشت يا وابستگان، پسرها و دامادها را؟ و لو به ضرر اسلام فعاليت كنند؟ ولو آبروي نظام اسلامي را ببرند، بايد حمايت كرد؟ بگويد فرزندان من چنين هستند، يا خويش و قوم من چناناند و از آنها حمايت بيجا كند؟ اين مساله زمينه را براي سوء استفادهي دشمنان فراهم ميكند. سيدالشهداء (ع) در آن خطبه به نخبگان فرمود: يكي از عللي كه موجب شد معاويه بر شما مسلط شود و اسلام را منحرف كند اين بود كه، شما به خاطر خدا با خويشاوندان خود دشمني نكرديد، يعني علاقهي به خويش و قوم، علاقهي به باند، وابستگي به هم خط و هم حزبيها مانع شد از اين كه حق را بگوييد و از حق حمايت كنيد و زمينهاي شد تا آنها اين سوژه تبليغاتي را نيز دست آورند و بگويند اينها اهل خويش و قومبازي هستند، در پي اموال بيتالمال هستند و از آن سوء استفاده ميكنند، اگر بر ايشان امكاناتي فراهم شود، اول در اختيار خويش و قوم خود ميگذارند؛ اگر مقامي پيدا شود، اول به فرزندان خود ميدهند، و زمينه را براي تبليغ عليه شما فراهم ميكنند.
پس علت انفعال كساني كه تحت تاثير تبليغات معاويه قرار گرفتند، تعلق خاطر به مال و جان و خويشاوندان است، «فلا مالا بذلتموه و لا نفْسا خاطرْتمْ بها للذي خلقها و لا عشيره عاديتموها في ذات الله»؛ جامع اين مسايل يعني تعلق به مال، تعلق به مقام، تعلق به جان و تعلق به خويش و قوم و دار و دسته در فرهنگ اسلامي چيست؟ جامع اينها در فرهنگ اسلامي حب دنيا و دنياپرستي است. اين كه ميفرمايند «حب الدنْيا راس كل خطييه» (4) يعني چه؟ دوست داشتن چه چيزي منظور است؟ آيا اگر انسان ماه و ستارگان يا طبيعت زيبا را دوست داشته باشد، بزرگترين گناه را مرتكب شده است؟ يا اگر انسانهاي مخلوق خدا را دوست بدارد، مرتكب گناه شده است؟ حب دنيايي كه اساس هر گناهي است، چيست؟
دلبستگي به امور دنيايي و لذت بردن از مال، مقام، دوستان و دار و دسته، خويش و قوم و باند، دنياپرستي است. پس مشكل اصلي مسلمانها كه به واسطهي آن تحت تاثير عوامل شيطاني امويان قرار گرفتند، در يك كلمه، دنياپرستي بود.
نشانه اصلي دنياپرستي اين است كه اگر زندگي انسان به خطر افتاد، ديگر چيزي نميفهمد. زماني حاضر است كاري انجام دهد، خدماتي انجام دهد، به وظايف اجتماعي خود عمل كند، براي خود و خانوادهاش تلاش كند، كه در رفاه باشد. اما اگر گفتند اگر فلان راه را بروي خطرناك است و مال و مقامت، و در نهايت، جانت به خطر ميافتد، در اين صورت جايي براي اين كارها نميماند. همه تلاشها را براي اين انجام ميداد كه خودش زنده بماند و از دنيا بيشتر لذت ببرد. اين است كه هم قرآن كريم و هم بيانات پيامبر اكرم صلي الله عليهو آله و ايمه اطهار عليهمالسلام بزرگترين خصوصيت كفار را خودخواهي، خوددوستي و دنياپرستي ميدانند. در مقابل، مرگ براي آنها مشكلي نيست، زندگي دنيا براي ايشان هدف اساسي نيست. اگر سعادت، آرمان، دين و ارزشهايي كه به آن دل بستهاند، اقتضا كند بميرند، به راحتي جان ميدهند و هيچ مشكلي ندارند. حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد: «والله لابْن ابْيطالب آنس بالْموت من الطفْل بثدْي امه» (5) آيا احتمال ميدهيد علي (ع) هم به دروغ قسم ياد كند؟ به خدا قسم انس علي به مرگ از انس طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است.
شب عاشورا سيدالشهداء عليهالسلام به خواهر بزرگوارش زينب عليهاالسلام فرمود: اصحاب من هم اين چنينند. ملاحظه كنيد حسين (ع) چگونه افرادي را تربيت كرده است. درست است كه بيست سال خون دل خورد، اما چنين گلهايي را براي عاشورا پروراند. اگر اينها نميبودند، داستان عاشورا رونقي پيدا نميكرد و من و شما حسين شناس نميشديم. اگر حسين را تك و تنها و پنهاني ترور ميكردند، آنچه ما امروزه شاهد آن هستيم، اتفاق نميافتاد. ببينيد ياران حسين (ع) شب عاشورا به ايشان چه گفتند؛ حضرت زينب عليهاالسلام بعد از اين كه فهميد فردا روز شهادت است و همه كشته ميشوند، خدمت برادر رسيده، عرض كرد: برادر جان! اين اصحاب و ياراني كه الان در كنار تو و باقيماندهي كساني هستند كه امشب يا بين راه دسته دسته و گروه گروه رفتند، آيا ايشان را به خوبي ميشناسي و مطميني كه به تو وفا دارند؟ حضرت (ع) اشك ازچشمان مباركش جاري شد و فرمود: «اما والله لقدْ نهرْتهمْ و بلوتهمْ... يسْتاْنسون بالْمنيه دوني اسْتيْناس الطفْل بلبن امه» (6) به خدا قسم من ايشان را آزمايش كردم، نه تنها آزمايش كردم، بلكه چند بار آنها را از خود راندم و گفتم دست زن و فرزندان خود را بگيريد و برويد، اين جا نمانيد، اينها ميخواهند خون مرا بريزند و با شما كاري ندارند. معلوم ميشود اين سخنان براي آزمايش ياران حضرت عليهالسلام بوده است. امام عليهالسلام خطاب به خواهر خود ميگويد: «بلوتهمْ و نهرْتهم» ياران خود را آزمايش كردم، تا كساني كه باقي ميمانند، ناب و خالص باشند؛ فرمود به خدا قسم من آنان را آزمايش كردم و از خودم راندم، ولي به اين نتيجه رسيدم كه آنان مرگ در حضور مرا بيشتر دوست دارند و با آن بيشتر از طفل نسبت به شير مادر مانوسند، «يسْتاْنسون بالْمنيه دوني اسْتيْناس الطْفل بلبن امه»، نسبت به اين كه در مقابل و نزديك من بميرند بيشتر از انس شيرخوار به شير مادر علاقه دارند و ديگر از من جدا نميشوند. حتما شنيدهايد كه ياران امام حسين (ع) در شب عاشورا برخاستند و چه مطلبي گفتند: اگر هفتاد بار كشته شويم، سوزانده شويم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم، نزد تو برميگرديم و در كنار تو ميمانيم تا بار ديگر به شهادت برسيم.
امام حسين (ع) بيست سال خون دل خورد، اما چنين گلهايي را تربيت كرد. در مقابل، كساني بودند كه امام (ع) از آنها گلايه كرد و گفت مشكل شما علاقه به دنياست، مشكل شما اين است كه از مرگ ميترسيد، «و لكنكمْ مكنْتم الظلمه منْ منْزلتكم» (7) خطاب به همان نخبگان و علماي آن عصر ميگويد ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد بر شما تسلط پيدا كنند. «و اسْلمْتم امور الله في ايديهم» كارهاي خدايي را به دست آنها سپرديد، كارهاي خدايي را كه بايد مردان خدا انجام دهند به دست ستمگران سپرديد، به ايشان راي داديد و آنها را راس امور قرار داديد. «يعْملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات» كساني را سر كار آورديد كه كارهاي شبههآميز كه توجيه صحيح شرعي و قانوني ندارد، انجام ميدهند و به دنبال شهوات هستند، راه را براي شهوتپرستان باز ميكنند. فرهنگسراهايي تشكيل ميدهند كه در واقع گناهسرا بشود، پولهايي از بيتالمال مردم خرج ميكنند تا زمينه و اسباب و ابزار گناه برايشان فراهم شود، روزنامههايي را كه مشوق گناه هستند تشويق ميكنند. اين كارهايي است كه شما كرديد. خوب، چگونه شد كه چنين حكامي بر شما مسلط شدند؟ چرا اين كارها را كرديد؟
جان كلام اين جاست: «سلطهمْ علي ذلك فراركمْ من الْموت» آنچه موجب شد اينها بر شما مسلط شوند و شما هم اجازه داديد اينها بر دوش شما سوار شوند اين بود كه از مرگ قرار كرديد، اگر از مرگ فرار نميكرديد و استقامت به خرج ميداديد، اگر شما در مقابل دشمن ايستادگي ميكرديد، آنها عقبنشيني ميكردند. ببينيد ايام عاشوراي امسال چگونه عقبنشيني كردند! شما چه كرديد؟ مگر آدم كشتيد؟ مگر به جايي حمله كرديد؟ مگر آشوبي به پا كرديد؟ با اين پيراهنهاي سياهتان، با نوحههاي خود و با سر و سينه زدنهاي خود نشان داديد كه ما اسلام را ميخواهيم، با همين حركت شما آنها عقبنشيني كردند و ديگر در اين ايام به سيدالشهداء عليهالسلام جسارت نكردند.
الحمد لله، به كوري چشم دشمنان امام حسين (ع)، امسال مراسم عزاداري در تمام شهرها و دهات خيلي بهتر از سالهاي گذشته برگزار شده است. آنها به واسطه همين حركت شما عقبنشيني كردند. اگر در ساير مراحل زندگي، موقعيتهاي سياسي و اجتماعي نيز شما حضور خود را در صحنه نشان دهيد، لازم نيست كسي را بكشيد يا مثل آشوبگران ساختمانهاي دولتي را خراب كنيد، اينگونه اعمال در شان شما و شان حسينيان نيست، بلكه اظهار ارادت به دين و سيدالشهداء (ع) در شان و وظيفه شماست. بايد بگوييد ما آمادهايم براي حفظ دين خود از مال، جان، خويشاوندان و فرزندانمان بگذريم، اين آمادگي مهم است. بارها عرض كردهام، اين كه قرآن ميفرمايد: «و اعدوا لهمْ ما اسْتطعْتمْ منْ قوه» (8) هر قوهي نظامي و جنگي كه ميتوانيد به دست بياوريد، نميفرمايد به خاطر اين است كه همهي آنها را به كار ببريد، سر اين امر در اين است كه «ترْهبون به عدو الله و عدوكمْ» (9) اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد تا دشمن بترسد؛ شما آمادگي خود را براي شهادت اعلام كنيد تا دشمن عقبنشيني كند. آنها كه حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. كساني كه براي يك شيشهي مشروب آشوب به پا ميكنند حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. اگر شما مردانه به ميدان بياييد، آنان تا آن جايي كه عرب ني انداخت فرار ميكنند، به شرط اين كه احساس كنند شما كساني هستيد كه ميدان را رها نميكنيد. اين مطلب مهم است. امام حسين عليهالسلام هم ميفرمايد مردم اگر بخواهند تحت تاثير بنياميه قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، سه عامل را بايد داشته باشند، اموال خود را در راه دين صرف كنند، جانشان را در راه خدا به خطر انداخته و آماده شهادت باشند و دست از باندبازي برداشته و به دنبال حق باشند. اهل اين محل، اين خط، اين حزب و مطالبي از اين قبيل برايشان مطرح نباشد. ببينند خدا و پيغمبر صلي الله عليهو آله و امروز ولي فقيه چه ميفرمايند؛ هر چه او گفت بايد بر روي چشم بگذاريم، اين عامل حافظ امنيت و وحدت ما و مانع نفوذ دشمنان و بيگانهپرستان در داخل صفوف ما خواهد شد. «سلطهمْ علي ذلك» آنچه سلطه را به امويان بخشيد: «فراركمْ من الْموت و اعْجابكمْ باْلحياه التي هي مفارقتكم»ْ دلبستگي شما به اين زندگي دنيا كه روزي از شما جدا خواهد شد، بود؛ اين دلبستگي مانع از اين ميشود كه مردانه به ميدان بياييد و در نتيجه دشمنان در شما طمع ميكنند. اما اگر دل به اين زندگي نبستيد، زندگي آخرت را باور داشتيد و براي اين كه خدا راضي باشد و سعادت ابدي نصيب شما بشود، حاضر شديد دست از لذايذ اين زندگي برداريد، هيچگاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.
______________________
(1) ر. ك: كيهان، 24 / 1 / 1379، گزارش مصاحبهي اكبر گنجي با نشريه آلماني تاكس اشپيگل.
(2) ر. ك: كيهان، 25 / 1 / 1379 گزارش مصاحبهي اكبر گنجي با نشريه آلماني تاكس اشپيگل ص 2.
(3) ر. ك: كيهان، 25 / 1 / 1379، گزارش مصاحبهي اكبر گنجي با نشريه آلماني تاكس اشپيگل ص 2.
(4) بحارالانوار، ج 51، ص 258، باب 14، روايت 5؛ و موارد ديگر.
(5) نهجالبلاغه، خطبه 5.
(6) ر. ك: مقتل الحسين للمقرم، ص 262.
(7) بحارالانوار، ج 100، ص 80، باب 1، روايت 37.
(8) انفال، 60.
(9) انفال، 60.
راههاي مقابله با عوامل انحراف در جامعه
حال اگر ما بخواهيم ضعفي كه در مردم آن زمان بود و زمينه را براي تسلط امويان فراهم كرد در ما پديد نيايد و اگر آمده است برطرف شود، چه اقداماتي بايد انجام دهيم؟ گفتيم آنها سه نوع فعاليت داشتند، تبليغات فريبنده و گمراهكننده، تهديدها و تطميعها.
-
بالا بردن سطح شناخت
در مقابل تبليغات فريبنده چه بايد بكنيم؟ بايد شناخت، معرفت نسبت به اسلام، تشيع، خط امام حسين عليهالسلام و امروزه خط امام خميني قدس سره را تقويت كنيم. بايد معرفت خود را تقويت كنيم تا دشمنان امان نيابند افكار ضد امام (ره) را به نام خط امام (ره) معرفي كنند. اين كاري بود كه معاويه كرد، ديگران كردند، امروز هم اتباع معاويه همين كارها را انجام ميدهند. مواردي كه امام (ره) صد درصد با آن مبارزه ميكرد، امروز به دروغ ميگويند امام (ره) دنبال همينها بوده و همينها را ميخواسته است، آزادي را، آزادي غربي را، آزادي بيبند و باري را،! و ميبينيد جوانهايي كه تحت تاثير اين حرفها واقع شدهاند چه كارهايي ميكنند. روزي من در سخنراني پيش از خطبهها گفتم اينها دنبال چه ميگردند؟ دهها مقاله عليه من نوشتند كه اين آقا دروغ ميگويد، ما فقط آزادي سياسي ميخواهيم. جريان چهارشنبه سوري را ديديد كه چه آزاديهايي را ميخواستند. كساني كه به برگزاري جشنهاي چهارشنبه سوري تشويق كردند، دنبال چه ميگشتند؟ ميخواستند جشن تخت جمشيد را هم تشكيل دهند، بودجه كلاني هم براي اين كار گذاشته بودند؛ در مورد اين كار ادعا ميكنند همان چيزي است كه امام قدس سره ميخواست، ميگويند مگر امام (ره) نفرمود آزادي، استقلال؟ پس معلوم ميشود كه امام قدس سره هم همينها را ميخواست! ببينيد چه مغالطهاي؟ امام (ره) آزادي از دست دشمنان اسلام را ميخواست، نه آزادي از خدا و دين و ارزشها را. آنچه عمر شريف امام (ره) از دوران طفوليت تا پايان عمر صرف آن شد حفظ ارزشهاي اسلامي بود. قيام امام (ره) براي حفظ ارزشها بود، نه براي آزاد كردن مردم از ارزشها. امروز بعضي از مسوولان كشور بر ما منت ميگذارند، اگر بگوييم شما ارزشها را در امور فرهنگي رعايت نميكنيد، ميگويند چه ارزشي بالاتر از آزادي، ما آزادي به مردم دادهايم و اين بالاترين ارزش است! اين همان است كه امام (ره) ميخواست! اين سخن از همان مقوله است كه معاويه به امام حسين (ع) ميگفت تو داري از يزيد غيبت ميكني! يزيد از تو بهتر است براي اين كه او از تو غيبت و بدگويي نكرده است! اين كه ميگويي يزيد شارب الخمر است غيبت اوست!! مغالطه اينگونه است.
اگر بخواهيم تحت تاثير اين مغالطات واقع نشويم، بايد شناخت خود را نسبت به دين تقويت كنيم. عزيزان من! جوانان عزيز! بايد در شبانهروز وقتي را براي مطالعه و بحث در امور ديني و معارف ديني بگذاريد. دين از شكم، رفاه و ورزش كم ارزشتر نيست. برنامهاي بگذاريد، جلسات مذهبي و مطالعات ديني داشته باشيد. بحمد الله بعد از انقلاب كتابهاي ديني زياد نوشته شده است؛ جلسات بحث بگذاريد و با هم گفتگو كنيد، حتما لازم نيست مبلغ يا معلمي را دعوت كنيد، مثل كتابهاي مرحوم استاد شهيد مطهري- رضوان الله تعالي عليه- را به بحث بگذاريد، در مورد آنها گفتگو كنيد، مطالب آن را حلاجي كنيد، آنگونه كه طلبهها كتابهاي درسي را مباحثه ميكنند؛ سطر به سطر بخوانيد، بررسي كنيد تا مفهوم هر بخش را به دست آوريد، توضيح بدهيد، بحث كنيد، اگر در موردي هم ابهامي بود، فرد مناسبي را هفتهاي يك مرتبه يا ماهي يك مرتبه دعوت كنيد، تا براي شما توضيح دهد. اگر مطالعات ديني نداشته باشيد، جلسات مذهبي هم آن چنان كه بايد، فعال نباشد و اينگونه جلسات فقط به ايام عاشورا و امثال آن اختصاص داده شود، دشمنان اسلام و نظام هم مرتب از راديوها وتلويزيونها با فيلمهاي ويديويي با روزنامهها! با روزنامهها! با روزنامهها! شما را بمباران تبليغاتي ميكنند، در اين صورت نتيجه چه ميشود؟ همين ميشود كه ميبينيد. الحمد لله در تودههاي مذهبي ما نيست، اما در بعضي مراكز هست و اگر جلوي ان را نگيريد، يعني خود را مجهز نكنيد خداي نكرده تدريجا به درون شما نيز سرايت ميكند.
براي مقابله با تبليغات شيطنتآميز و گمراهكننده، مطالعه و درس لازم است، و بدون آن معرفت انسان رشد نميكند. اگر دين براي شما عزيز است، بايد وقت گذاشت. بخشي از اهميتي كه براي ورزش قايل ميشويد براي دين قايل شويد، قسمتي از وقتي كه جوانها صرف تماشاي فوتبال يا حضور در باشگاههاي ورزشي ميكنند، صرف مطالعه ديني كنند، اگر دين عزيز است بايد براي آن سرمايهگذاري كرد. دين با اجبار در دل ما به وجود نميآيد، ايمان به خودي خود رشد نميكند. عوامل اجتماعي ايمان زد است نه ايمان آفرين، مخصوصا با ارتباطات فرهنگي كه امروزه برقرار شده است و با سياست غلطي كه مسوولان فرهنگي كشور ما يا از روي جهل و ناآگاهي و يا خداي نكرده به عنوان مزدور بيگانگان اعمال ميكنند، و در هر حال سياستي را دنبال ميكنند كه ضد اسلام است، فرهنگ جامعه به سوي فرهنگ بيديني و الحاد سوق داده ميشود. در مقابل بايد شما فعاليت علمي داشته باشيد و اين كار را وظيفهي خود بدانيد.
-
افزايش سطح ايمان و معنويت
در مقابل عامل دوم و سوم يعني تهديدها و تطميعها، بايد ايمان را تقويت كرد. تاثيرپذيري در مقابل اين عوامل و ترس انسان از اين كه در مقابل انجام ندادن فلان كار او را از اداره اخراج يا حقوقش را كم كنند، از ضعف ايمان است. مگر چنين كارهايي نكردند؟ چه تعداد روساي آموزش و پرورش و دانشگاهها در اين دو سال تغيير كردند؟ من نميدانم چند نفر ديگر از روساي دانشگاهها كه قبلا رييس بودهاند باقي ماندهاند؟ گاهي رييس دانشگاه با تمام كادر اداري و حتي آبدارچي عوض ميشود! چرا؟ چون از اين خط سياسي نيست! استقامت داشته باشيد و بگوييد ما را بيرون هم بكنيد دست از امام قدس سره برنميداريم. مرد باشيد! تا چه زماني ميتوانند با شما اينگونه برخورد كنند؟ اگر اين اشخاص مقاومت ميكردند و خود را نميباختند، با آنها به اين شكل رفتار نميشد. ما سستي كرديم، ضعف نشان داديم تا اين ستمگران بر ما مسلط شدند. اشتباه نشود، من همهي دولت را نميگويم، رگههايي در بعضي از وزارتخانهها و ادارات هستند كه، مسيري را كه همان مسير آمريكاست دنبال ميكنند، حالا يا ديگران خبر ندارند، يا آنها را فريب ميدهند و يا...
براي اين كه بتوانيم در مقابل تهديدها و تطميعها مقاومت كنيم بايد ايمان خود را تقويت كنيم. ايمان فقط با مطالعه پيدا نميشود، بلكه تقويت ايمان با عمل است. البته معرفت قدم اول است، ولي با عمل است كه ايمان رشد ميكند. اگر انسان نماز نخواند، هر اندازه هم كه در مورد نماز كتاب مطالعه كند ايمانش قوي نميشود، صدها كتاب هم درباره نماز بخواند، اما نماز نخواند، هرگز ايمان او قوي نميشود؛ ايمان با عمل و تلقين تقويت ميشود. به خود تلقين كنيد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آمادهي مرگ هستم. نه اين كه اگر اسم مرگ آمد ترس و لرزه شما را فراگيرد.
مناسب است باز هم از تعليمات سيدالشهداء عليهالسلام استفاده كنيم. حضرت (ع) در روز عاشورا به اصحابش فرمود «صبْرا بني اْلكرام»، (1) اي آزاد زادگان! و اي شريفزادگان! استقامت كنيد «فما الْموت الا قنْطره تعْبر بكمْ عن الْبوْس و الضراء الي الْجنان الْواسعه والنعيم الدايمه»، آزاد مردي اين است، اول اينگونه خطاب ميكند كه شما فرزندان آزادگي و بزرگي هستيد: اي بزرگزادگان! اندكي صبر كنيد، اين مرگ شما را از سختي، گرفتاري و پستي نجات داده و به بهشتهاي پهناور و نعمتهاي جاويدان ميرساند، آيا اين امر نامطلوب است؟ چرا بايد از آن بترسيد؟ آيا اگر كسي شما را از زنداني نجات داد و در قصر زيبايي وارد كرد، از او تشكر ميكنيد يا از او دلگير ميشويد؟ مرگ، شما را از اين دنيايي كه زندان مومن است، نجات داده و به قصرهاي بهشتي ميرساند. چنين چيزي است دوست داشتني است يا بايد با آن دشمني كرد؟ بايد از آن ترسيد يا بايد آن را خيلي دوست داشت؟ مرگ اين كار را براي شما ميكند نه براي همه؛ اما براي دشمنان شما، آنها را از بهشت خارج ميكند و به جهنم ميبرد. چون همان دنيايي كه در مقايسه با مقامات اخروي براي مومن زندان است، براي كفار با تمام بدبختيها و گرفتاريها بهشت است؛ چون كافر در آخرت به اندازهاي عذاب دارد كه هر چه سختي در اين دنيا تحمل كند، در مقابل عذابهاي آن جهان باز بهشت است. مرگ، كفار را از بهشتشان خارج كرده و به جهنم ميبرد. ولي شما را از زندان نجات داده و به باغ پهناوري كه «عرْضها السموات و الْارْض» (2) ميبرد، باغي كه پهناي آن آسمانها و زمين را فرا ميگيرد، شما را به چنين بهشتي ميرساند. آيا اين بد است و بايد از آن منزجر باشيد و بترسيد؟ اين كه ترسيدني نيست. سيدالشهداء عليهالسلام اصحاب خود را با چنين سخناني تقويت ميكرد. بيدليل نبود كه آن طفل سيزده ساله گفت «الموت احْلي عنْدي من العسل»، (3) شوخي نميكرد، تحت نظارت سيدالشهداء (ع) تربيت شده بود. من و شما هم اگر حسيني هستيم، بايد با استفاده از همين تعليمات ايمان بياوريم به اين كه با ادامهي راه حسين (ع) مرگ براي ما بهترين نجات دهنده است.
انسان چه مقدار بايد در اين دنيا خون دل بخورد، چقدر سختي تحمل كند، چقدر ظلم و ستم به نام دين و بدعت به نام قرايت جديد از دين ببينيد؟ هر چه زودتر بميريم راحتتر ميشويم. والله براي بنده با اين غصههايي كه انسان در جامعه ميخورد، مرگ بسيار شيرين است، اگر كافر عليه انسان كاري انجام ميداد، غصه نداشت؛ تحريف دين و تحريف خط امام قدس سره به نام احياي آثار امام (ره) غصه دارد. مرگ براي ما چه ضرري دارد؟ ما را از اين غصهها نجات ميدهد. سيدالشهداء (ع) فرمود چه اندازه من اشتياق به وصال جدم، پدرم و برادرانم دارم! «و ما اولهني الي اسْلافي اشْتياق يعْقوب الي يوسف» (4) به همان اندازه كه يعقوب به ديدن يوسف علاقه داشت، بعد از چند سال كه در چاه افتاد، آن اتفاقات برايش پيش آمد و يعقوب دوري او را تحمل كرد، اشتياق من به مرگي كه مرا به جدم و پدرم برساند مثل اشتياق يعقوب نسبت به يوسف است. حضرت (ع) با اين بيانات اصحاب خود را تربيت ميكرد و روحيه ميداد و در نتيجه آنان براي شهادتطلبي آماده ميشدند.
چگونه شد آن جوانهايي كه قبل از انقلاب به واسطهي تربيتهاي غلط شاهنشاهي در منجلاب گرفتار شده بودند، با بيانات امام قدس سره شهادتطلب شدند و آن حماسهها را در جبههها آفريدند؟ چه عاملي موجب اين تحول شد؟ سخنان حياتبخش امام (ره) بود كه از عمق جان او برميخاست، در جانها مينشست و تحول ايجاد ميكرد. سعي كنيم از روش پيامبر اكرم صلي الله عليهو آله و ايمه اطهار عليهمالسلام اين درس را هم براي خودمان و هم براي ديگران بگيريم، شهادتطلبي را تقويت كنيم، آمادگي براي مرگ در راه خدا را به صورت يك آرمان ترويج كنيم. در اين صورت هيچ كس بر ما مسلط نخواهد شد.
________________________
- (1) بحارالانوار، ج 6، ص 154، باب 6، روايت 9.
- (2) آل عمران، 133.
- (3) وسيله الدارين في انصار الحسين (ع)، ص 253.
- (4) بحارالانوار، ج 44، ص 366، باب 37، روايت 2.
منبع : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (مجموعه سخنرانیهایمحمدتقی مصباح یزدی)
نوشته : محمد تقی مصباح یزدی
|