بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، و الصلوه والسلام علي سيد الانبياء و المرسلين، ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليهو علي آبايه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قايدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنايك.
فرارسيدن ايام شهادت آقا ابيعبدالله را به پيشگاه مبارك ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- مقام معظم رهبري، مراجع بزرگ تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت ميگويم و از خداي متعال درخواست ميكنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از امن ابيعبدالله كوتاه نفرمايد.
طي جلسات گذشته سعي شد سوالهايي كه پيرامون مسايل عاشورا و قيام ابيعبدالله مطرح ميشود و به ذهن نوجوانها و جوانان خطور ميكند و براي آن به دنبال جواب روشني هستند، مورد بررسي قرار گيرد.
از جمله مسايلي كه ديشب اشاره كردم، اين بود كه همهي ما شنيدهايم قيام ابيعبدالله براي احياي اسلام بود. اين يك عنوان كلي است، و درست براي ما روشن نيست كه چگونه حضرت عليهالسلام براي احياي اسلام قيام كرد؟ و اين قيام چگونه وسيلهاي براي احياي اسلام قرار گرفت؟ آيا حضرت (ع) به هدفي كه براي آن قيام كرده بود رسيد يا نه؟ ديشب قسمتي از وصيت حضرت ابيعبدالله الحسين (ع) به برادرشان محمد حنفيه را قرايت كردم و با توجه به بيانات اخير مقام معظم رهبري ادام الله ظله العالي بر جملهي «انما خرجْت لطلب الْاصْلاح في امه جدي» (1) تكيه كردم.
_______________________
(1) بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.
امر به معروف و نهي از منكر
حضرت به دنبال جمله مذكور ميفرمايد: «و انْ آمر بالْمعْروف و انْهي عن المْنكْر»؛ تعبير «امر بن معروف و نهي از منكر» و همچنين اين مطلب را كه «قيام عاشورا براي امر به معروف بود»، زياد شنيدهايد. ولي در اين جا اين ابهام و سوال باقي ميماند، كه چه تفاوتي بين امر به معروفي كه ما شنيدهايم، علما از آن بحث ميكنند، و شرايط خاصي براي آن قايل هستند، با امر به معروفي كه حضرت عليهالسلام بيان ميكنند و به آن عمل ميكنند، وجود دارد؟ ما چنين امر به معروفي نشنيده بوديم كه انسان براي تحقق آن دست زن و فرزندان خود را بگيرد، در بياباني بي آب و علف با عدهاي كه توجهي به امر به معروف او نكردهاند بجنگد و در آن جا به شهادت برسد. اين چگونه امر به معروفي است؟
از طرف ديگر، ما شنيدهايم كه براي امر به معروف و نهي از منكر شرايطي ذكر ميكنند و ميگويند شرط امر به معروف اين است كه انسان خوف ضرر نداشته باشد. حال آن كه حضرت (ع) در اين جا با يقين به ضرر اقدام به امر به معروف كردند. چگونه اين عمل حضرت با احكامي كه ما در مورد امر به معروف و نهي از منكر ميشناسيم و با آنها آشنا هستيم، سازگاري دارد؟ به دنبال اين سوال برخي ميگويند كه اين نوع امر به معروف حكمي اختصاصي براي سيدالشهداء (ع) بود كه از آسمان نازل شده بود و فقط در حق ايشان بود. بعضيها هم اينگونه ميگويند كه براي هر كدام از ايمه اطهار عليهمالسلام وظيفهاي اختصاصي وجود داشته است كه از جانب خدا براي آنان تعيين و مشخص شده بود، و اين اعمال ملاك عامي نداشته و قابل سرايت به ديگران نيست. آيا اين پاسخ صحيح و قانعكنندهاي است؟ آيا اين امر به معروف خاصي بود كه سيدالشهداء (ع) به اين شكل انجام بدهد، يا نه ممكن است روزگاري بيايد كه لازم باشد افراد ديگري به همين صورت عمل كنند؟ اينها سوالهايي است كه ممكن است مطرح شود و حتي ممكن است ابتدايا جوابهاي مثبت يا منفي هم به نظر برسد. اما بايد سوال را مورد توجه قرار داد و جواب روشنكنندهاي براي آن ارايه كرد.
قبل از اين كه به توضيح جواب اين سوالها بپردازيم، خوب است اشارهاي به اهميت امر به معروف و نهي از منكر در قرآن، روايات و كلمات اهلبيت: داشته باشيم.
اهميت امر به معروف و نهي از منكر
در جامعه اسلامي ما، از جمله اولين مسايلي كه در خانواده و مدرسه به كودكان آموزش داده ميشود اصول و فروع دين است، و در شمار فروع دين فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهي از منكر ذكر ميكنند. يعني امر به معروف و نهي از منكر هم مثل نماز و روزه واجب است. بنابراين وجوب امر به معروف و نهي از منكر براي همهي مردم روشن است، و همه ميدانند كه از ضروريات دين است، و جاي اين شبهه نيست كه كسي بگويد قرايت من در مورد اين دو عنوان اين است كه در اسلام امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست. اين دو امر از ضروريات اسلام است، و حتي كسي ك در مكتب درس خوانده ميداند كه در اسلام امر به معروف و نهي از منكر از ضروريات دين است.
آيات فراوان و متنوعي دربارهي امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد كه جاي هيچگونه شبهه و ابهامي باقي نميگذارد. همچنين روايات هم در اين باره بسيار است. من از بين روايات چند روايت را به عنوان نمونه و براي تبرك و تيمن نقل ميكنم تا ذهن شما با فرهنگي كه در اين مورد بر ذهنيت مسلمانها و متدينان حاكم بوده است، آشنا شود.
مرحوم شيخ طوسي قدس سره در كتاب تهذيب و همچنين مرحوم كليني در اصول كافي چنين روايت ميكنند كه: «... عن جابر عن ابي جعفر عليهالسلام قال «يكون في آخر الزمان قوم يتبع فيه قوم مراوون، يتقروون و يتنسكون، حدثاء، سفهاء، لا يوجبون امْرا بمعْروف و لا نهْيا عنْ منْكر، الا اذا امنوا الضرر، يطْلبون لانْفسهم الرخص و الْمعاذير...» (1) حضرت باقر عليهالسلام به جابر ميفرمايند: در آخرالزمان مردمي خواهند بود كه از گروه خاصي پيروي ميكنند، و در رفتار و گفتارشان به آن گروه خاص اعتماد ميكنند. (آن گروه خاص كه مورد اعتماد مردم قرار ميگيرند، طبعا از كساني هستند كه مردم آنها را عالم و اشخاص موجهي دانسته، و مورد اعتماد ميشمارند و حرف آنها را گوش ميكنند).
اين اشخاص داراي اين صفات ميباشند: «يتقرون و يتنسكون»؛ يتقرون از مادهي قرايت است. در صدر اسلام، بالاترين علما كساني بودند كه قرآن و علوم قرآني را خوب ميدانستند و به ديگران تعليم ميدادند. به اين افراد ميگفتند: «قراء»؛ مثلا هنگامي كه ميخواستند براي شهري، كشوري، يا گروهي كه تازه مسلمان شده بودند مبلغ بفرستند، يكي از اين قراء را ميفرستادند و آنها قرآن را براي مردم ميخواندند، تفسير ميكردند و تعليم ميدادند، و به اين وسيله آنان را هدايت ميكردند. به همين جهت قراء به عنوان علماي برتر در صدر اسلام مشهور بودند. اما افرادي بودند كه خود را به لباس قراء درميآوردند. يعني افرادي بودند كه صلاحيت اين كار را نداشتند، اما به اين كار تظاهر ميكردند. عبارت «روحانينما» در اصطلاحات امروزي معادل مناسبي براي آن است.
امام باقر عليهالسلام ميفرمايند مردم آخرالزمان از روحانينماياني تبعيت ميكنند، كه تظاهر به قاري بودن و عالم بودن ميكنند. همچنين تظاهر به عبادت ميكنند. «يتنسكون»، از مادهي نسك است و ناسك يعني كسي كه عبادت ميكند. تنسك يعني ظاهر به عبادت كردن. خيلي اهل عبادت نيستند، ولي در حضور مردم به گونهاي قيافه ميگيرند، كه مردم تصور ميكنند آنها اهل عبادت هستند.
«حدثاء سفهاء» افرادي كه مردم در آخرالزمان از آنها پيروي ميكنند، انسانهاي تازهكار و سطحينگر هستند و عمقي ندارند. «لا يوجبون امْرا بمعْروف و لا نهْيا عنْ منْكر الا اذا امنوا الضرر» اين افراد كه مردم از آنها تبعيت ميكنند، تكليفي براي امر به معروف و نهي از منكر قايل نيستند، آنها به مردم از آنها تبعيت ميكنند، تكليفي براي امر به معروف و نهي از منكر قايل نيستند، آنها به مردم ميگويند امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست، مگر جايي كه ضرري نداشته باشد، امر به معروف و نهي از منكر جايي واجب است كه گفتن و نگفتن آن براي شما مشكلي ايجاد نكند، والا اگر امر به معروف و نهي از منكر مشكلي ايجاد كند واجب نيست، و نبايد نسبت به آن اقدام كرد.
«يطْلبون لانْفسهم الرخص و اْلمعاذير»، اين افراد كه تظاهر به عمل و تقوا ميكنند، به دنبال بهانهاي هستند كه از زير بار تكليف شانه خالي كنند. چون بالاخره امر به معروف و نهي از منكر خواه ناخواه، مشكلات و تبعاتي دارد، افرادي كه مورد نهي از منكر قرار ميگيرند، اين مساله برايشان ناخوشايند است و ديگر مريد انسان نميشوند، ممكن است به دنبال اين نهي از منكر مثلا كمكهاي مادي و احترامي كه براي انسان داشتند ديگر انجام ندهند و از اطراف انسان پراكنده شوند. اگر انسان بگويد چرا اين منكر را انجام ميدهي، تا اين كه فلان معاملهات درست نيست، چرا مراسم ازدواج را اينگونه برپا كردي، چرا در فلان مجلس مطرب بردي، چرا در آن جا مجلس رقص به راه انداختي، چرا مرتكب گناه شدي، و مواردي از اين قبيل، كساني نهي شدن از اين منكرات را دوست ندارند، از اطراف انسان پراكنده ميشوند. و برخي افراد نيز براي اين كه موقعيت خود را بين مردم از دست ندهند، سعي ميكنند اينگونه مطالب را مطرح نكنند، و به دنبال بهانهاي ميگردند كه از زير بار تكليف امر به معروف و نهي از منكر شانه خالي كنند، تا بتوانند با مردم بسازند و كنار بيايند.
خوب، اين افراد عالمنما و روحانينما هستند، در واقع اينها صلاحيت رهبري و راهنمايي مردم را ندارند. اينها عالمان حقيقي را از ميدان بيرون كرده و خود را به جاي آنان جا زدهاند. افرادي با اين خصوصيات براي اين كه عالمان حقيقي را از صحنه بيرون كنند، بايد كاري انجام دهند كه آنها را از چشم مردم بيندازند، لذا سعي ميكنند براي آن عالم حقيقي، برچسبهايي درست كنند، نقطه ضعفهايي پيدا كنند. سادهترين كاري كه ميتوانند انجام دهند اين است كه اشتباهي در كلام يا رفتار آن عالم حقيقي پيدا كنند و آن را زير ذرهبين قرار داده و بزرگ كنند. بالاخره علماي حقيقي هم كه معصوم نيستند، ممكن است گاهي اشتباهي مرتكب شوند، فرض كنيد در بين صد سخنراني يك جمله را اشتباه بگويند، آماري را اشتباه نقل كنند، در خواندن آيهاي از قرآن دچار خطا شوند، ديگران كه پاي منبر نشستهاند، وقتي اشتباه او را بفهمند، ميگويند اين آقا اشتباه كرد، بلد نيست قرآن بخواند، يا اين كه در نقل فلان آمار اشتباه كرد. ولي اگر بنا باشد خود اين آقايان ده دقيقه سخنراني كنند، آنگاه ميفهمند صحبت كردن چه مشكلاتي دارد.
به هر حال، افراد عالمنما به دنبال اين هستند كه نقطه ضعفي از كسي پيدا كنند، و آن را زير ذرهبين قرار دهند كه فلان كلمه را اشتباه گفت، فلان مطلب را اشتباه نقل كرد. بالاخره هر عالم با تقوايي ممكن است در موردي نقطه ضعف داشته باشد، و يا حداقل اشتباه كند. هر چه با تقوا باشد، حتي اگر نزديك به عصمت نيز باشد، ولي معصوم از اشتباه نيست. انسان ممكن است اشتباها كار خلافي را انجام دهد، يا حتي ممكن است كاري را براي خود واجب بداند، بعد معلوم شود كه اشتباه كرده است، اين كار واجب نبوده است.
پس به هر حال امكان دارد كه از بهترين عالمان، از بهترين شخصيتها هم نقطه ضعفهايي پيدا شود. اين روحاني نماها، منتظر هستند تا از روحانيون حقيقي نقطه ضعفي پيدا كنند، و آنها را چند برابر بزرگ كرده، از تار مويي پلاسي ببافند و از پر كاهي كوهي بسازند، و آن عالمان حقيقي را در چشم مردم تضعيف كنند. به زبان امروزي ترور شخصيت كنند، تا مردم از اطراف عالمان واقعي پراكنده شوند، و جذب عالم نماها شوند. اين را من نميگويم، به حسب اين روايت كه در تهذيب شيخ طوسي قدس سره و همچنين اصول كافي نقل شده، امام باقر عليهالسلام به جابر، يكي از اصحاب سرشان ميگويد: «يتْبعون زلات العلماء و فساد علْمهم»، اينها اشتباهات، لغزشها و مواردي از عمل عالمان حقيقي را كه اشتباه و غلط بوده دنبال ميكنند.
«يقْبلون علي الصلاه و الصيام و ما لا يكْلمهم في نفْس و لا مال»، اين عالم نمايان، در انظار مردم به انجام نماز و روزه و اعمالي كه براي مال و جانشان خطري ندارد رو ميآورند. «يقْبلون»، يعني اقبال ميكنند، به نماز و روزه رو ميآورند، «و ما لا يكْلمهم في نفْس و لا مال»، يعني اعمالي را برميگزينند كه به مال و جانشان آسيبي وارد نميسازد. و حال آن كه امر به معروف و نهي از منكر به مال و جان انسان آسيب ميرساند، اگر امر به معروف و نهي از منكر صورت بگيرد، حداقل كمكهايي را كه ديگران به انسان ميكردند، قطع ميكنند. پولدارها، سرمايهدارها، زورمداران، و يا كساني كه قدرتي در اختيار دارند، چون داراي تمكن بيشتري هستند، امكان ارتكاب گناهان بزرگ را نيز دارند، بنابراين وقتي عالم نماها بخواهند امر به معروف و نهي از منكر كنند با اصحاب زور و زر مواجه ميشوند، كه برخورد با آنها موجب كم شدن منافع ميشود، لذا به دنبال عبادتي ميروند كه هيچ صدمهاي به مال و جانشان نزند «لا يكلمهم»، زخمه به مال و جانشان نزند.
«ولو اضرت الصلاه بساير ما يعْملون بامْوالهم و ابْدانهم لرفضوها كما رفضوا اتم الْفرايض» اگر زماني شرايطي پيش آيد كه نماز خواندن هم موجب بروز مشكلي براي مال و جانشان شود، نماز را نيز رها ميكنند. چون ملاك ترك امر به معروف و نهي از منكر ضرر بود. اينها ميترسند به مال و جانشان ضرر برسد، لذا امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردهاند. حال اگر نماز هم موجب ضرر به مال و جان باشد، بر اساس همان ملاك آن را ترك ميكنند. «كما رفضوا اتم الْفرايض و اشْرفها» (2) آنها بالاترين، كاملترين و شريفترين فريضهها، يعني امر به معروف و نهي از منكر را به خاطر ضرر به مال و جان ترك كردند، از ترس اين كه مبادا به منافعشان خسارت وارد آيد. لذا، اگر نماز هم اين ضرر را به آنها بزند، آن را نيز ترك ميكنند.
حضرت عليهالسلام ميفرمايند: امر به معروف اتم الفرايض و اشرف الفرايض است، حتي از نماز هم بالاتر است، «ان الْامْر بالْمعْروف و النهْي عن الْمنْكر فريضه عظيمه»، امر به معروف و نهي از منكر مسالهي سادهاي نيست، فريضهي بسيار بزرگي است كه «بها تقام الْفرايض»، اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد، به ساير واجبات هم عمل نميشود، و ساير واجبات در جامعه زنده نميماند. حيات و بقاي دين و احكام آن، به امر به معروف و نهي از منكر است. اگر به اين دو واجب عمل نشود، ساير واجبات نيز ترك ميشود. روحانينماها چنين انسانهايي هستند. «مردمي پيدا ميشوند جوفروش و گندمنما»، در جامعه افرادي هستند كه خود را اهل علم و عبادت معرفي ميكنند و بارزترين ويژگي آنها اين است كه به امر به معروف و نهي از منكر اهميت نميدهند، مگر در مواردي كه هيچ ضرري براي آنها نداشته باشد.
حضرت عليهالسلام فرمودند در آخرالزمان چنين افرادي پيدا ميشوند، بعد نتيجهگيري ميكنند كه «هنالك يتم غضب الله عليهم» زماني كه مردم اينگونه شدند و دنباله رو چنين افرادي گشتند غضب خدا بر اين مردم كامل ميشود: «فيعمهمْ بعقابه»، همهي مردم را مورد عقوبت قرار ميدهد «و يهْلك الْابْرار في دار الْفجار» هنگامي كه عقاب عمومي خدا بر همه مردم نازل شده، بد و خوب، و تر و خشك را با هم ميسوزاند، «و الصغار في دار الْكبار»، حتي اطفال نيز همراه با بزرگترها مشمول عقوبت خواهند شد، آن گاه كه چنين وضعيتي در جامعه به وجود آيد كه امر به معروف و نهي از منكر ترك شود، چنين بلاي همگاني خواهد آمد و كسي از آن استثنا نميگردد.
باز امام عليهالسلام مجددا نسبت به امر به معروف و نهي از منكر تذكر ميدهد «ان الْامْر باْلمْعروف و النهْي عنْ الْمنْكر سبيل الْانْبياء» امر به معروف و نهي از منكر راه انبيا است، كساني كه ميخواهند راه انبيا را بروند، بايد اهل امر به معروف و نهي از منكر باشند و اگر اينگونه نباشند راه ديگري را رفتهاند و دنبالهرو انبيا نيستند؛ «و منْهاج الصالحين»، برنامهي افراد صالح و شايسته همين امر به معروف و نهي از منكر است، «فريضه عظيمه بها تقام الْفرايض» مجددا حضرت تكرار ميفرمايند كه اقامهي ساير واجبات نيز در گرو امر به معروف و نهي از منكر است؛ «و تاْمن الْمذاهب»، امنيت راه ها در سايهي امر به معروف حاصل ميشود؛ «و تحل الْمكاسب»، حليت كسبها در سايه امر به معروف است. اگر مردم ميخواهند كسب و تجارت آنها حلال ميشود، بايد در اقامه امر به معروف و نهي از منكر سعي داشته باشند. در غير اين صورت كم كم ربا در كسب آنها سريان يافته و اگر كسي از آن نهي نكند مردم حلال و حرام را درست تشخيص نخواهند داد. زماني كه چنين شد كسبهاي حلال به حرام مبتلا ميشود. «و ترد الْمظالم»، در سايه امر به معروف و نهي از منكر مظلمهها برميگردد، اگر كسي حق ديگري را ضايع كرده باشد، رواج امر به معروف و نهي از منكر در جامعه باعث ميشود حق به صاحب آن برگردد.
«و تعْمر الْارْض» آباداني زمين در سايهي امر به معروف و نهي از منكر است. زيرا دايرهي امر به معروف و نهي از منكر آن قدر وسيع است كه در مقابل سودجوياني كه به خاطر قدرت يا سود بيشتر، محيط زيست را تخريب ميكنند، نيز ميايستد. كارخانهداراني كه امور بهداشتي را رعايت نميكنند، و محيط زيست را آلوده ميكنند، براي چيست؟ آنها سود بيشتر ميخواهند.با امر به معروف و نهي از منكر جلو اينگونه اعمال نيز گرفته شده، محيط سالم ميشود، و زمين آباد ميگردد. «و ينْتصف من الْاعْداء» زماني كه امر به معروف و نهي از منكر باشد دشمنان هم منصف ميشوند، يعني دشمنان هم به رعايت انصاف وادار ميشوند. آنگاه كه صاحبان قدرت اهل امر به معروف و نهي از منكر باشند، ديگر دشمنان جرات نميكنند اقدام به ظلم كنند، به اين شرط كه امر به معروف و نهي از منكر در جامعه رواج داشته باشد. تنها اين نيست كه يك نفر در موردي به عنوان كاري فردي و مقدس و به قصد اتمام حجت انجام دهد و به آن اكتفا كند. اگر امر به معروف در جامعه رواج داشته باشد، ديگر دشمنان جرات پيدا نميكنند مومنان را مورد هجوم خصمانه خود قرار دهند. و نهايتا حضرت عليهالسلام ميفرمايند «و يسْتقيم الْامْر»، كارها در سايه امر به معروف و نهي از منكر به سامان ميرسد. اين همان اصلاح است. مفاسد برطرف ميشود، و كارها به سامان ميرسد. اينها نتايج امر به معروف و نهي از منكر است.
امام (ع) از يك طرف هشدار ميدهند كه در آخرالزمان، امر به معروف و نهي از منكر رنگ ميبازد، گاهي بعضي از مردم عمل ميكنند، اما به شرط اين كه براي آنها ضرري نداشته باشد، ولي عملا امر به معروف و نهي از منكر رواج و رونق خود را از دست ميدهد و در جامعه مطرود و منزوي ميشود. امام (ع) هشدار ميدهد كه اگر چنين وضعي پيش آمد از عقاب خدا بترسيد. عذابي نازل ميشود كه تر و خشك، و بزرگ و كوچك را با هم ميسوزاند. از طرفي ديگر حضرت (ع) بعد از هشدار نصيحت ميكنند كه چه بايد كرد كه اينگونه نشود، چنين روزگاري خواهد آمد، شما كه تابع من هستيد، نصيحتهاي مرا- يعني امام باقر عليهالسلام را- گوش كنيد. تا به اين بلا مبتلا نشويد.
_______________________
(1) تهذيب الاصول، ج 6، ص 180، باب 22، روايت 21؛ اصول كافي، ج 5، ص 55، روايت 1.
(2) در كافي «اسمي الفرايض» نقل شده است.
وظيفه مسلمانان در برابر منكرات
«فانْكروا بقلوبكم»، وظيفهي اول شما اين است كه اگر كار بدي را در جامعه ميبينيد، در دل احساس نفرت و انزجار كنيد، اشميزاز پيدا كنيد. اگر ميبينيد كار خلاف و گناهي در جامعه انجام ميگيرد، پيش خود نگوييد كه بله، گناه است، اما گناه بدي هم نيست، درست است كه امروزه فرهنگسرا درست ميكنند، اما بچهها سرگرمي پيدا ميكنند! كمي مشغول ميشوند! رقصي فرا ميگيرند! آوازي ياد ميگيرند!در اين زمانه نبايد بچهها خيلي بيهنر باشند! خوب نيست! و حرفهايي از اين قبيل. اولين قدم در برخورد با گناه اين است كه قلبا از گناه ناراحت باشيد، خشمگين شويد، اگر از ته دل از گناه ناراحت نشديد، اين اولين مرحلهي نفاق است. يعني شما به حكم خدا راضي نيستيد، دلتان نميخواهد احكام خدا درست اجرا شود. ته دل شاد ميشويد.
چرا در كنار مصلاي قم، مركز جهاني اسلام، امالقراي اسلام، شهر خون و قيام، زني بيايد يك ساعت با حركات به اصطلاح موزون، آن هم در كنار مصلاي قم نمايش بدهد؟ آيا مرد نبود كه نمايش بدهد؟! آيا نمايش بهتري نبود؟ حتما بايد خانمي بيايد نمايش بدهد، آن هم تماما با حركات موزون و ريتمدار- يعني رقاصي- همان رقاصي ساده، و مومنان هم بنشينند تماشا كنند، هيچ كس هم نفس نكشد؟! بعضيها هم به روي خودشان نياورند و بگويند ما كه تا به حال نديده بوديم، اقلا توفيق جبري شد. يا بعضيها جلوي بعضي سينماها صف بكشند، با اين كه ميدانند فيلمهاي مبتذل نمايش داده ميشود، در آن صفها چهرههايي مشاهده ميشود كه انتظار نميرود. اولين كار در مقابل گناه اين است كه «انْكروا بقلوبكم»، در دل از اين اعمال تنفر داشته باشيد، و احساس ناراحتي كنيد، كه چرا اين كارها انجام ميگيرد.
در مرحله دوم «و الْفظوا بالْسنتكم»، بعد به زبان بياوريد، اعتراض كنيد. ممكن است به زبان آوردن خيلي نرم، ملايم و با مهرباني باشد، در مرحلهي اول بهتر است كه همينگونه باشد. اما در مرحله بعد «و صكوا بها جباههم»، وقتي كه با گناهكار رو به رو ميشويد و با حرف نرم نتوانستيد او را هدايت كنيد، و اگر به او گفتيد چرا اين كار زشت را كردي او خجالت نكشيد و حتي رو در روي شما ايستاد و گفت آزادي است! دلم ميخواهد! اين جا ديگر جاي نرمي و ملاطفت نيست، بعد از اين كه با نرمي صحبت و موعظه كرديد، با زبان خوش با او صحبت كرديد ولي اثر نبخشيد، چه بايد كرد؟ «صكوا بها جباههم» حضرت عليهالسلام ميفرمايند با تندي به پيشاني او بزنيد- البته نه با دست بلكه با سخن- يعني آن چنان رو در رو و با تندي با او برخورد كنيد، مثل كسي كه ميخواهد توي پيشاني طرف مقابل بزند، «صكوا بها جباههم»، اگر برخورد نرم اثر نكرد، رو در روي طرف و با تندي با او برخورد كنيد و بگوييد به تو ميگويم، چرا گناه ميكني؟! البته چنين اقدامي كار هر كس نيست، مخصوصا كار افرادي كه با فرهنگ تساهل و تسامح آشنا شدهاند، نميباشد. ميترسيم اگر چنين چيزي بگوييم، فورا ما را متهم كنند به اين كه اينها خشونت طلب هستند! اينها دور از تمدن هستند! يا اين كه همانگونه كه در رشت و خرمآباد و بعضي جاهاي ديگر اتفاق افتاد، بريزند، اذيت كنند، بزنند،ببندند، و يا بكشند، چنان كه كم و بيش هر روز ميبينيم، يا آمر به معروف را ميكشند! يا تهديد ميكنند! يا كتك ميزنند! دست و پايش را ميبندند و او را در جايي دور از انظار رها ميكنند! و يا براي آنها مزاحمت تلفني ايجاد ميكنند! خوب، وقتي انسان ميبيند عاقبت كساني كه ميخواهند امر به معروف و نهي از منكر كنند گرفتاري است، ميترسد امر به معروف و نهي از منكر كند. هنگامي كه با افرادي كه ضابطين امر به معروف و نهي از منكر هستند، و از طرف دستگاه قضايي براي اين كار اجازه دارند، اينگونه رفتار ميشود، تكليف ديگران روشن است.
امام عليهالسلام ميفرمايند وقتي به اين صورت برخورد كرديد، ممكن است كساني معترض شما شوند، و يا شما را ملامت كنند كه چرا پرخاشگري ميكنيد! چرا با تندي حرف ميزنيد! چرا خشونتطلبي ميكنيد! حتي ممكن است دوستان نيز شما را ملامت كنند، اما «و لا تخافوا في الله لوْمه لايم» اگر ميخواهيد آن روز نيايد كه بلايي نازل شود، و تر و خشك را با هم بسوزاند، از ملامتكنندگان نترسيد، ولو ملامتگران از نزديكترين دوستان شما باشند. بسيار خوب، در امر به معروف و نهي از منكر، ما نخست با زبان نرم با افراد صحبت و موعظه ميكنيم،با خواهش و تمنا امر به معروف و نهي از منكر ميكنيم، اما ميبينيم اثري نكرد،بعد با تندي برخورد كرديم و از كسي هم نترسيديم، خودمان را در معرض همهگونه خطر نيز قرار داديم، لكن باز ديديم اثري برجاي نگذاشت، در مقابل چه بايد كرد؟ بله، اگر ابتداي امر باشد، مثل اوايل رحلت پيامبر صلي الله عليهو آله، هنوز مردم طراوت ايمان و شور انقلابي داشتند، اگر از اول جلوي خطر را ميگرفتند، راحت بود. اما ممكن است شرايطي پيش بيايد كه اينگونه نباشد، مقابل انسان ميايستند، فحش ميدهند، كتك ميزنند، تهديد ميكنند، در اين صورت چه بايد كرد؟
به هر حال مساله از دو صورت خارج نيست، بعد از اين كه شما انجام وظيفه كرديد، عكسالعمل افراد خطاكار در مقابل شما يكي از دو حالت است، يا تحت تاثير امر به معروف و نهي از منكر شما واقع ميشوند و دست از كار بد و خود برميدارند، يا اين كه نه، پررويي و لجاجت ميكنند، در مقابل شما ميايستند و احيانا كلماتي كه سزاوار خودشان است نثار شما ميكنند، و از اين بالاتر، گاهي به مقدسات دين هم جسارت ميكنند.
بنابراين، در مقابل امر به معروف و نهي از منكر يكي از اين دو حالت پيش خواهد آمد: يا افراد خلافكار بعد از امر به معروف و نهي از منكر تحت تاثير واقع ميشوند، دست از كار بد خود برميدارند و به راه راست بازميگردند، در اين صورت ديگر شما بر آنها حجتي نداريد و بايد با آنها مهرباني كنيد. ايشان مرتكب اشتباهي شده بودند و به واسطه امر به معروف و نهي از منكر از راه خطا به صواب برگشتند، «فان اتعظوا و الي الْحق رجعوا فلا سبيل عليهم»، اگر به سوي حق برگشتند و از گناهان خود توبه كرده، دست از كارهاي بد برداشتند، نعم المطلوب. اما اگر اينگونه نشد، «انما السبيل علي الذين يظْلمون الناس و يبغون في الْارْض بغير الْحق، اوليك لهمْ عذاب اليم»، (1) اگر موعظهي شما را نشنيدند و نسبت به جنايت، ظلم و كجروي خود اصرار ورزيدند،شما وظيفهي ديگري خواهيد داشت. بايد در مقابل آنها به گونهي ديگري رفتار كنيد. ديگر وظيفهي شما از حد سخن گفتن و ملامت كردن و حتي تندي كردن هم فراتر ميرود.
امام عليهالسلام ميفرمايد اگر كار به اين جا رسيد كه علي رغم برخورد تند، توجهي به امر به معروف و نهي از منكر نكردند، «هنالك فجاهدوهمْ بابْدانكم» در اين جا بايد شما در مقام جهاد برآييد، چنين افرادي دشمن اسلام هستند و بايد با ايشان جنگيد و مبارزه كرد، «فجاهدوهم بابْدانكم و ابْغضوهم بقلوبكم» اينها را از ته دل دشمن بداريد. با چنين افرادي كه گستاخ شده و علنا عليهالسلام قيام كرده، احكام اسلام را انكار ميكنند و به مقدسات اسلام اهانت روا ميدارند، بايد مبارزه كرد، و از عمق دل با آنها دشمني كرد. نگوييد اسلام دين محبت است! دين رافت است! اسلام دين دشمني هم هست. در جاي خود نهايت رافت و رحمت را دارد و در موقع مقتضي به خشونت و تندي امر ميكند.
«ابْغضوهمْ بقلوبكم»، ولي مواظب باشيد زماني كه با اينگونه افراد بناي مبارزه را گذاشتيد، نيت خود را بررسي كنيد، اين جا شيطان سراغ انسان ميآيد. شيطان سراغ تارك الصلوه نميرود تا او را به ريا كاري ترغيب و تشويق كند. تارك الصلوه اصلا نماز نميخواند تا رياكاري كند. اما وقتي كسي در مقام نماز خواندن برآيد، مخصوصا داخل مسجد و در حضور مردم، آن گاه شيطان او را وسوسه ميكند كه مد «و لا الضالين» را بيشتر بكش تا مردم بگويند عجب قرايت خوبي بود! اگر كسي در مجالس عزاداري شركت نميكند، و به فرهنگسرا، سينما و تياتر ميرود، شيطان با او كاري ندارد. او خود راه باطل و جهنم را پيش گرفته است. اما زماني كه به مجلس عزاداري آمد، آن گاه شيطان او را وسوسه ميكند و ميگويد بيا تظاهر به گريه كن، وانمود كن خيلي دلت سوخته است، تا مردم بگويند عجب انسان با محبتي است! اهل ولايت است! زماني شيطان سراغ انسان ميآيد كه شخص در راه حق باشد.
تا شما اهل امر به معروف و نهي از منكر نيستيد، شيطان با شما كاري ندارد، زيرا شما با او رفيق و همراه هستيد، شما خود يك شيطانك ديگري هستيد. اما آن وقت كه خواستيد امر به معروف و نهي از منكر كنيد، ديگر راه شما از شيطان جدا ميشود. شيطان سراغ شخصي ميآيد كه به جبهه ميرود. شيطان چنين افرادي را وسوسه ميكند، ميگويد كاري كنيد كه قدرت را به دست بياوريد، تا فردا به پست و مقامي دست يابيد. چقدر انسان به جبهه برود و بجنگد! زماني كه برگشت، ميبيند كه بيلياقتها پستها را گرفتهاند، و دست او از پست و مقام خالي مانده است. خوب، حالا اگر نوبتي هم باشد نوبت ماست. چقدر مردم غافل و جاهل دست به قاچاق زدند! چقدر سوء استفاده كردند! خوب، حالا ما نيز چند صباحي قاچاقفروشي كنيم تا به نان و نوايي برسيم! بنابراين هنگامي كه خواستيد مبارزه كنيد، نيت خود را خالص كنيد و به فكر قدرتطلبي نباشيد، به اين فكر نباشيد كه مال و مقامي را از راه مبارزه به دست آوريد، و وجاهتي نزد مردم پيدا كنيد، والا علاوه بر اين كه جان خود را از دست دادهايد، ثوابي هم نبردهايد، زيرا با انگيزههاي شيطاني و نفساني كار كردهايد، لذا ديگر ثوابي نداريد. عبادت زماني ارزش دارد كه براي خدا باشد.
«و ابْغضوهم بقلوبكمْ غير طالبين سلْطانا و لا باغين مالا و لا مريدين بالظلْم ظفرا» نه در صدد كسب قدرت و نه در صدد كسب مال باشيد و نه بخواهيد از روي سركشي و ناحق بر ديگران پيروز شويد. پيروزي مطلوب است، اما پيروزي از راه صحيح و مشروع مطلوب است، نه اين كه از هر راهي پيروزي به دست آمد مطلوب باشد. در بازيهاي سياسي اين حرفها نيست. هدف وسيله را توجيه ميكند. حزب ما پيروز شود، هر چه ميخواهد بشود. ما در انتخابات برنده شويم، هر چه ميخواهد بشود. اما در اسلام وقتي ميفرمايد امر به معروف و نهي از منكر را حتي تا حد به خطر افتادن جان انجام دهيد، در كنار آن ميگويد مراقب باشيد شيطان شما را وسوسه نكند. مبادا شما را وسوسه كند تا بگوييد ما بايد پيروز شويم؛ حتي اگر از راه نامشروع هم هست، بايد پيروز شويم. بلكه بايد احكام الهي و حدود آن را درست رعايت كنيد، نيت خود را خالص كنيد و براي خدا امر به معروف كنيد.
اكنون به چه منظوري با افرادي كه در مقابل امر به معروف و نهي از منكر مقاومت ميكنند
(صفحه 153)
بايد جنگيد؟ حضرت عليهالسلام ميفرمايند امر به معروف و نهي از منكر را انجام دهيد و اگر كار به مبارزه و جهاد كشيد با مخالفين بجنگيد. «حتي يفييوا الي امْر الله» تا دست از مخالفت بردارند و از فرمان خدا پيروي كنند.تا از اطاعت دستورات شيطان بزرگ دست بردارند، و نسبت به آنچه شيطان به آنها ديكته ميكند، نقشههايي كه براي آنها ترسيم ميكند، توجهي نداشته باشند، «حتي يفييوا الي امْر الله» و از راه باطل بازگشته و سر به فرمان خدا بگذارند. «و يمْضوا علي طاعته» براساس طاعت الهي حركت كنند.
______________
(1) شوري، 42.
عاقبت ترك امر به معروف و نهي از منكر
اين، بيانات امام باقر عليهالسلام بود. در آخر روايت حضرت (ع) موعظه ديگري ميفرمايند، امام (ع) به خاطر اين كه مجددا ما مساله امر به معروف و وجود اين تكليف بزرگ را فراموش نكنيم و براي ما انگيزه ديگري باشد كه حتما به اين وظيفه عمل كنيم، داستاني را نقل ميكنند. «قال ابوجعْفر عليهالسلام: اوْحي الله الي شعيب النبي عليهالسلام» حضرت باقر (ع) ميفرمايند خدا به حضرت شعيب عليهالسلام وحي كرد كه من صد هزار نفر از قوم تو را هلاك خواهم كرد، چهل هزار نفر از آنها اهل مصيبت و گناه و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. حضرت شعيب (ع) تعجب كرد، و گفت كساني كه اهل گناه هستند، بسيار خوب، حق آنها همين است كه عذاب شوند، اما خوبان چرا؟ «اوْحي الله الي شعيب النبي عليهالسلام: اني لمعْذب منْ قوْمك ميه الْف» صدهزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد. «ارْبعين الْفا منْ شرارهم» از اين صد هزار نفر، چهل هزار نفر از بدكاران هستند، «و ستين الْفا منْ خيارهم»، و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند.«فقال يا رب هولاء الْاشْرار فما بال الْاخْيار» اشرار مستحق عذاب هستند، اما چرا اخيار عذاب ميشوند؟ «فاوْحي الله عز و جل اليه: انهمْ داهنوا اهْل الْمعاصي و لمْ يغْضبوا لغضبي» خوبان را عقاب ميكنم به خاطر اين كه با اهل معصيت مداهنه كردند. ميدانيد مداهنه يعني چه؟ يعني ماست مالي كردن، شير مالي كردن،سازش كردن، شتر ديدي، نديدي! «مداهنه» از ماده «دهن» و به معني روغن مالي كردن است. براي اين كه در قسمتي از ماشين كه با قسمت ديگر تماس دارد، اصطكاك ايجاد نشود، آن قسمت را روغن مالي ميكنند. در اين جا هم چون ميخواهند اصطكاك بين افراد به وجود نيايد، با هم گل بگويند و گل بشنوند، لذا كاري ندارند كه طرف مقابل اهل چه گناهي است؟ به اين نوع رفتار مداهنه ميگويند.
گناه اين شخصيت هزار نفر خوبان كه بنا است عذاب شوند اين است كه با اهل معصيت با نرمي و سازش رفتار ميكنند و نسبت به اهل معصيت امر به معروف و نهي از منكر انجام نميدهند. «و لمْ يغْضبوا لغضبي» در موردي كه من غضب بر مردم داشتم اينها غضب نكردند. غضب كردن هم واجب است. اگر انسان در بعضي موارد غضب نكند، خدا او را عذاب ميدهد. عجب! اسلام كه تماما دين محبت و رافت و رحمت است! پس چرا خداوند ميفرمايد چون شصت هزار نفر از خوبان به خاطر من غضب نكردند، آنها را هم عذاب خواهم كرد؟ معلوم ميشود كه ما در بعضي از موارد بايد اهل غضب هم باشيم. هميشه با نرمي و لبخند نميشود زندگي كرد. خدا هم اينگونه از ما نخواسته است. در بعضي موارد خواسته است تندي كنيم، پرخاش كنيم «صكوا بها جباههم» يعني با پرخاش با آنها حرف بزنيد. بعضيها از بنده سوال ميكنند كه «چرا گاهي در منبر يا سخنرانيها عصباني ميشويد؟» آيا جواب را گرفتيد؟ من جواب سوال را نميدهم؛ امام باقر عليهالسلام جواب شما را در اين روايت داد.
اجازه دهيد چند حديث ديگر هم بخوانم «عنْ ابيعبْدالله عليهالسلام» اين روايت از حضرت صادق (ع) است «قال، قال اميرالموْمنين عليهالسلام» امام صادق (ع) از جدش اميرالمومنين (ع) نقل ميكند كه فرمود: «ادْني الْانْكار انْ يلْقي اهْل الْمعاصي بوجوه مكْفهره» (1) اگر در مقام نهي از منكر هيچ كاري نميتوانيد انجام دهيد، حداقل در برابر گناهكار اخم كنيد و عبوس شويد. اين تكليف ديگر از هيچ كس برداشته نشده است. مگر اين كه مهرباني تاكتيكي باشد. يعني با توجه به اين كه ميدانيد كسي اشتباه كرده است، اما چون ميخواهيد او را راهنمايي كنيد، حتي ممكن است او را براي مهماني به خانه دعوت كرده و با او به مهرباني رفتار كنيد، و حتي به او كمك مالي هم بكنيد. اين برخورد حساب جداگانهاي دارد و تاكتيكي براي هدايت افراد است. پس بايد با آن اهل معاصي كه گستاخانه و با پررويي ميگويند به تو چه! ميگويند آزادي است! ميگويند دلمان ميخواهد! بايد با اين افراد با ترشرويي و پرخاشگري صحبت كنيم. البته اگر قدرت داشته باشيد. اگر فردا شما را به جرم توهين و شهروندان جلب نكنند!
روايت ديگري هست كه آن را نيز بخوانم «عنْ ابيعبْدالله عليهالسلام ان الله عز و جل بعث ملكين الي اهْل مدينه ليقلباها علي اهْلها فلما انْتهيا الي الْمدينه وجدا رجلا يدْعو الله و يتضرع فقال احد الْملكين لصاحبه اما تري هذا الداعي؟ فقال قدْ رايته ولكنْ امْض لما امر به ربي فقال
(صفحه 155)
لا ولكنْ لا احدث شييا حتي اراجع ربي فعاد الي الله تبارك و تعالي فقال يا رب اني انْتهيت الي الْمدينه فوجدْت عبْدك فلانا يدْعوك و يتضرع اليك فقال امْض بما امرْتك به فان ذا رجل لمْ يتمعرْ وجْهه غيظا لي قط.» (2) حضرت (ع) ميفرمايند خدا دو فرشته را فرستاد تا شهري را زير و رو كنند. گاهي عذابهاي خدا اين چنين است. مثل قوم لوط كه فرشتگان به امر خداوند براي عذاب ايشان، شهر را زير و رو كردند. خداوند دو فرشته را براي عذاب مردم اين شهر فرستاد، زيرا افراد ساكن در شهر گروهي گستاخ و متجاهر به فسق بودند، و اين افراد به هيچ وجه توبه نميكردند و دست از گناهشان برنميداشتند. خدا دو ملك را فرستاد تا شهر آنها را زير و رو كنند. اين دو ملك وقتي آمدند، ديدند در ميان مردم، مردم مقدسي است كه خيلي اهل دعا و گريه و مناجات است. يكي از فرشتگان به ديگري گفت من جرات ندارم اين آدم اهل عبادت را عذاب كنم و شهر را بر سر او زير و رو كنم. برويم يك بار ديگر از خداوند سوال كنيم. ملك ديگر گفت وظيفهي خود را انجام بده. ملك اول گفت ميترسم فرمان عوض شده باشد، شايد اين طوري به ذهن او آمده بود كه هنگامي كه امر از جانب خداوند صادر شده بود، زماني بوده كه هنوز اين فرد عابد توبه نكرده بود، در خلالي كه امر به عذاب شهر صادر ميشد، ممكن است اين عابد توبه كرده باشد. شايد تكليف عوض شده باشد. بايد مجددا سوال كنم. لذا آن ملك برگشت و از خدا سوال كرد كه من به آن شهر رفتم تا وظيفهام را انجام دهم، ولي ديدم فردي مشغول عبادت و تضرع است. آيا بايد به تكليف عمل كنيم يا تكليف عوض شده است؟ خداوند گفت تكليف به حال خود باقي است، برويد و شهر را خراب كنيد. بعد خود خدا علت اين را بيان ميكند كه چرا بايد همين آدمي كه اهل عبادت است، نيز مشمول عذاب شود: «فان ذا رجل لمْ يتمعرْ وجْهه غيظا لي قط». درست است كه اين فرد اهل عبادت و دعا است، اما هيچ وقت رنگ صورتش به خاطر غيظ و غضب براي خدا تغيير نكرده است. يعني اين فرد با توجه به اين كه گناه اهالي شهر را ديده است، اما رنگ او به خاطر خشم بر گناه عوض نشده است، به خاطر اين كه براي خدا تغيير حال براي او پيدا نشده بود، و خشم و غضب نكرده بود، بايد در كنار افراد ديگر او هم عذاب شود.
__________________
(1) تهذيب الاصول، ج 6، ص 176، باب 22، روايت 5.
(2) اصول كافي، ج 5، ص 58، روايت 8.
منبع : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (مجموعه سخنرانیهایمحمدتقی مصباح یزدی) نوشته : محمد تقی مصباح یزدی |