زندگینامه :
شهید مصطفی خمینی در سال 1309 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه های باقریه و سنایی قم به پایان رساند و پس از آن به صف طلاب حوزه علیمه پیوست و از محضر اساتیدی چون آیات عظام حجت، بروجردی ، محقق داماد، امام خمینی ، شاهرودی ، محسن حکیم و..... بهره برده و درسن 27 سالگی به درجه اجتهاد نایل می گردد. وی که در دامان پاک پدری چون اما مرشد و پرورش یافته از همان سال های نوجوانی و جوانی به سوی مبارزات سیاسی کشیده شد. وی بعد از دستگیر امام در 15 خرداد 1342 نقش به سزایی در به حرکت درآوردن نیروهای مردمی داشت . ایشان در تبعیدگاه امام در ترکیه نیز پیان رسان نهضت اسلامی بود در تمام دوران تبعید اما به عراق ، در کنار پدر بزرگوارش قرار داشت .
وی حتی از مبارز با نظام بعث عراق بعنوان متحد رژیم شاه غافل نبود بگونه ای که در21 خرداد 1348 از طرف حزب بعث دستگیر و به وی هشدار داده می شود که در صورت ادامه مخالفت ، موجبات ناراحتی پدر را فراهم خواهند کرد. و سرانجام در روز یکشنبه اول آبان 1356 در سن 47 سالگی بطرز مشکوکی او را به شهادت رساندند. مرحوم حاج سید احمد خمینی در این مورد گفته بود : آنچه می توانم بگویم و شکی درآن ندارم این است که ایشان را شهید کردند زیرا علامتی که در زیر پوست بدن ایشان روی سینه ، روی سر ودست و پا و صورت ایشان بود حکایت از مسمومیت شدید می کرد و من شکی ندارم که او را مسموم کردند اما چگونه این کار صورت گرفته نمی دانم ولی همین قدر بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه ای شرکت کردند که در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست اندرکار دادن چای و قهوه بودند.)
سخن امام در مورد شهادت
من امید داشتم که این مرحوم ، شخص خدمتگزار و سودمند برای اسلام و مسلمین باشد ولی «لاراد القضائه و ان الله لغنی عن العالمین» تقدیر الهی چیز دیگری بود و هیچ امری نیم تواند قضا الهی را مانع گردد.
سخن مقام معظم رهبری در مورد شهید مصطفی
سید مصطفی یکی از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام بود . او شخصیتی همه جانبه داشت و چنین به نظر می رسید که همه خصوصیات مثبت در وجود ایشان در حال رشد و ترقی است . بنده ایشان را بعنوان یک چهره برجسته حوزه علیمه قم از سال های قبل می شناختم وتجلیل از مقام و منزلت وی در واقع احترام به حضرت امام (ره ) و تجلیل از ارزش های اسلامی و انقلاب محسوب می شود .
خاطره
خانم معصومه حایری یزدی همسر شهید مصطفی می گوید : همان شب که ایشان شهید شدند، زودتر از معمول به خانه آمدند چون قرار بود که ساعت 12 میمهان بیاید و من سخت مریض بودم آقای دعایی که همسایه ما بود برای معاینه من دکتر آورد . از طرفی دیگر ، آقامصطفی شب ها مطالعه داشتند و ما یک خادم داشتیم ک اسمش صغری بود آقا مصطفی به او گفت برو بخواب اگر مهمان آمد من در را بازمی کنم و ما دیگر نفهیمدیم که مهمان چه وقت آمده و کی رفته وچه شده ؟ پس از ملاقات او طبق معمول به مطالعه و عبادت پرداخته بود، صبح خیلی زود که صغری خانم به اتاق ایشان می رود می بیند آقا مصطفی پشت میز نشسته ، دستش را روی کتاب گذاشته ، سرش به پایین خم شده و حرکت نمی کندو صغری با عجله مرا صدا کرد و من بلافاصله به اتاق ایشان رفتم ، دیدم دست های آقا مصطفی بنفش شده و لکه های بنفش نیز روی سینه و سرشانه هایش دیده می شود ایشان را بلافاصله به بیمارستان انتقال دادیم در آنجا به ما گفتند حاج آقا مصطفی مسموشده و 2 ساعت است که از دنیا رفته است .( مرقد مطهر آن شهید بزرگوار در جوار بارگاه ملکوتی حضرت مولی الموحدین امیر المومنین علی (ع) در نجف اشرف قرار دارد)/ح
منبع:نشریه فرزانگان شاهد ویژه نامه شهدای روحانیت ،نمایندگی ولی فقیه در سپاه .فروردین 1390 |