در سخت ترين شرايط تبسم بر لبهاي او بود
ناصر كاظمي در 12 خردادماه 1335 در خانوادهاي معتقد و اهل تقوا در تهران ديده به جهان گشود و از همان ابتداي زندگي، با قشر محروم جامعه ،آشنا و همراه شد.
ناصر دوره ابتدايي را با نمرههاي خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبيرستان شد او در اين سنين ، با شور و علاقه به مطالعه كتابهاي ديني پرداخت تا بنيادهاي اعتقادي و اخلاقي خود را با معارف اسلامي استوار سازد.
وي پس از پايان دوره متوسطه، با شركت در كنكور، در رشته ها « پيراپزشكي و تربيت بدني» پذيرفته شد و بنا به علاقهاي كه داشت تحصيلاتش را در تربيت بدني ادامه داد ناصر همزمان با تحصيل ، به كار معلمي و تدريس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمي از حقوق معلمي خود را صرف خريدن كتابهاي ديني براي شاگردانش كرد. كاظمي در اين كلاسها با طرح مباحث ديني، اجتماعي و سياسي دانش آموزانش را نسبت به مشكلات روز و نيازهاي قشر جوان آْگاه كرد.
او در روند همين مطالعات و فعاليتهاي اجتماعي خود، به ماهيت وابسته و فاسد رژيم شاه پي برد و از سال 1365 به مبارزات سياسي خود شدت و وسعت بخشيد. در همين سال شكنجه در ژاندارمري ، به دادگستري منتقل و از آن پس ،در « زندان قصر»محبوس شد.
شهيد ناصر كاظمي با اوج گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه رژيم ستمشاهي ، همراه جمعي از زندانيان سياسي،از زندان آزد گرديد و جدي تر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پيروزي انقلاب اسلامي،لحظه اي آرام نگرفت. ناصر كاظمي ، در خردادماه 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد تا تجربيات خود را در اين نهاد مقدس به كار بندد.
پس از گذرانيدن دوره كوتاه آموزش نظامي ، براي خدمت در استان« سيستان و بلوچستان» راهي آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان « زابل » به مردم محروم و مستضعف ناحيه خدمت كرد.
به دنبال غائله« خلق عرب در خوزستان» به اين استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند.
كاظمي هنوز از اين توطئه نياسوده بود كه براي مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب كردستان، راهي اين خطه از ميهن اسلامي شد و به پيشنهاد شهيد« محمد بروجردي» ، فرمانده وقت سپاه كردستان، همراه چند نفر، در 10 دي ماه 1358 به «پاوه » رفت. ناصر فعاليت خود را در پاوه، با سمت « فرماندار» آغاز كرد. وي كه در اين مسووليت شايستگي لياقت و كارداني خود را نشان داده بود بزودي علاوه بر مسووليت فرمانداري، به فرماندهي سپاه پاوه نيز منصوب گرديد. او بيشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعاليت طاقت فرساي روزانه و در نيمه هاي شب ميگذاشت و در تمام مدت مسووليت خود براي حل مشكلات مردم شهر، از هيچ كوششن دريغ نميكرد.
ناصر كاظمي از راه ايجاد وحدت بين سپاه و ارتش و به كارگيري نيروهاي مردمي و طراحي چند عمليات ، موفق ميشود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج كند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او معتقد بود كه مناطق كردنشين ، هاي پاكسازي ، از مردم بومي استفاده مي كرد كه اين اعتقاد او سبب برقراري ارتباط عاطفي ميان او و مردم شد و موجبات آزادي و پاكسازي منطقه « نوربان» و قشلاق»در راه پاوه را فراهم كرد. خبر اين پيروزيها در منطقه ميپيچيد و رعب و وحشت زيادي در دل ضدانقلاب ميافكند.
آزاد سازي و پاكسازي « باينگان» ،« نودشه»، « نيسانه» ،« نروي »،«نوسود» ،كله چناره»،«و شمشي »،از ديگر فعاليتهاي اين شهيد بزرگوار است. وي همچنين براي مقابله با گروههاي مسلح ضد انقلاب در كردستان« تيپ ويژه شهدا» را تشكيل داد و فرماندهي آن را به عهده گرفت.
ناصر پس از يك سال و نيم خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج رفت و به عنوان « مسوول سپاه پاسداران كردستان» منصوب گرديد. پاكسازي مناطق حساسي همچون جاده«بانه- سردشت» ، « كامياران»،«مريوان»،« تكاب»،« صائين دژ»،«بوكان»،« سد بوكان»، از جمله اقدامات متهورانه او به شمار ميرود.
شهيد كاظمي با تمام عشق ، در خدمت مردم محروم بود. در كردستان، درخشيد و چنان شخصيت والايي از خود بروز داد كه مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتي نام« ناصر» را بر كودكانشان برگزيدند و بر اين نام مباهات كردند.
هوشمندي ، بصيرت، شجاعت و قاطعيت ، از ويژگيهاي بارز شهيد ناصر كاظمي بود. كردستان به وجود او مباهات ميكرد و در كنار او ،احساس تنهايي و غربت نداشت .
اين ميداندار بزرگ جهاد سر انجام در تاريخ 6 شهريور1361،در حين پاكسازي محور« پيرانشهر- سردشت»، در يكي از روستاها ، بر براق شهادت نشست و كردستان را در سوگ خود نشاند.
موجي در كوهستان
همه با هم
بهترين خاطره من از ناصر كاظمي مربوط به دوران بني صدر است. به خاطر رابطه خوب سپاه و ارتش عدهاي توطئه كردند . بني صدر ، من و رئيس ستاد لشگر و فرمانده سپاه منطقه غرب كشور را به تهران احضار كرد. گفتم ناصر كاظمي تو هم بيا. با بني صدر جلساتي داشته باشيم .هفت ، هشت نفر همراهمان بودند. جلسه شروع شد و همه شروع كردند تاختن و بد و بيراه گفتن به من و انتقاد پشت انتقاد. من هم فقط يادداشت ميكردم . موقعي كه خواستم شروع به صحبت كنم ، ناصر كاظمي زودتراز همه گفت:« بگذاريد من يك كلمه بگويم. » تا خواست حرف بزند ، يك دفعه يكي از آْن مسوولين گفت:« اول آقاياني كه اينجا هستند ، بگويند چه سمتي دارند ، آيا مسوول هستند ، نيستند...»
بني صدر هم گفت :« بله ، آقايان كي هستند؟ ما فقط گفته بوديم شيرازي بيايد و رئيس ستادش و فرمانده سپاه غرب، نگفتنم اين همه آدم را بردار و بياور!»
گفتم:« اجازه بدهيد . ايشان رئيس ستاد هستند ، ايشان فرمانده سپاه غرب، ايشان مسوول عمليات پاوه هستند و اين هم فرمانده پاوه. هر وقت عذر بنده را خواستند، اين آقايان هم ميروند، حالا ميل خودتان است.
بني صدرگفت:« خوب، حالا ادامه بدهيد.»
ناصر كاظمي شروع كرد به تاختن و جوابگويي .
از ويژگيهاي ناصر اين بود كه به هيچ وجه كوچكترين چشمي به مقام و درجه و امتياز نداشت . زندگي برايش خلاصه شده بود در مبارزه براي اسلام، آن هم مبارزه اي خالصانه، هيچ گاه نديديم در برابر مشكلات و نارساييها خم به ابرو بياورد . در صحنه رزم يكپارچه اميد بود. از ويژگيهاي ديگر او تقوا بود. تقوا را خوب رعايت ميكرد. اهل چاپلوسي نبود و از هر گونه تظاهر خودداري ميكرد.
درجه و امتياز
از ويژگيهاي ناصر اين بود كه به هيچ وجه كمترين علاقه اي به مقام ، در جه و امتياز نداشت. زندگي برايش خلاصه شده بئد در مبارزه براي اسلام؛ آن هم مبارزه اي خالصانه، كه ما در اين حد اخلاص ، كمتر ديده ايم .
جذب افراد مخلص و كاري
از خصوصيات ويژه ايشان ( شهيد كاظمي) ،جذب بچههاي خوب بود. هدف را ميگذاشتند پيشبرد انقلاب ، و كمتر به اين مسائل ( حاشيه اي ) توجه ميكردند. بچههايي كه دور خودش جمع ميكرد، بچه هايي مخلص و كاري بودند.
پيشمرگان مسلمان كرد
اولين سازماندهي پيشمرگان مسلمان كرد، با تفكر شهيد بروجردي و عمل شهيد كاظمي در پاوه شكل گرفت.
تبسم
...حتي در سخت ترين شرايط هم تبسم بر لبهاي او بود. هرگز او را با چهره اخم كرده و گره خورده نميديديم و هيچ وقت در خود فرو نميرفت.
افسانه كاظمي
افسانه « كاظمي» در ذهن يكا يك دانش آموزان كردستان كه امروز در امنيت ،مشغول آموزش هستند و كارگران كردستان كه در امنيت مشغول كارند، همواره باقي ميماند و اين امنيت ، نتيجه دادن اين چنين خونهاي پاكي بوده و هست.
شجره طيبه
در مجموع ، برادر كاظمي چنان روحيه اي در برادران ما به وجود آورد كه نتايج آن، همين پيشرفتهايي است كه در اين شرايط و پس از شهادت ايشان ، شاهد آن هستيم. اين موفقيتها به عقيده اكثر برادران، نتيجه آن شجره طيبه اي است كه ايشان در كردستان بنا نهاد و اكنون نتايج و ميوه ان را روز به روز ميبينيم.
موجي در كوهستان
حضور سردار كاظمي در فرماندهي سپاه كردستان ، به مانند موجي بود كه همه كردستان را به حركت در آورد و آن را به جبهه اي واحد عليه ضد انقلاب تبديل كرد.
گريه
يك روز شهيد رجائي تشريف آورد به پاوه . آن روز مصادف با عمليات مهم « شمشير» بود كه تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت در آمدند. اسرا در زندان بودند. به ناصر كاظمي در آن عمليات خبر دادند كه آقاي رجائي به پاوه آمده است.
من به زبان عربي آشنا بودم. رفتم پيش اسيران. شهيد رجائي سوالهايي ميكرد و من هم ترجمه ميكردم. در اين اثنا ، ناصر كاظمي با شلوار كردي و يك بلوز ورزشي و يك كلاه كاموا وارد شد. در نگاه اول حالتي داشت كه بچه ها نگاه كه به او كردند، به گريه افتادند. گريه براي سادگي و خلوص يك فرمانده سپاه.
امانت الهي
از پسرم خيلي راضي بودم . مهربان و انقلابي بود وهميشه به من روحيه ميداد. روزي تلفن زد و گفت:سلام مادر مجاهد. ان شاء الله كه زينب وار باشي. يك وقت براي من ناراحت نشوي. »
و بعد پرسيد:« مادر ،مرا دوست داري؟»
گفتم:« آدم چيزي را كه دوست دارد، در راه خدا مي دهد، آيا تو حاضري چنين كاري را انجام دهي؟»
در جواب گفتم:« هر چه از خدا آيد، خوش آيد. تو پيش من امانت هستي و هر وقتي خدا بخواهد،اين امانت را از من ميگيرد. من تو را به خدا
.
جواب منطقي
يكي از همرزمانش مي گويد:« زمان بني صدر،عده اي از حاميان وي عليه من و تعدادي از دوستان كه با سپاه كردستان كار ميكرديم و به او اعتنا نداشتيم، توطئه كردند. يك روز بني صدر ما را خواست و گفت كه با رئيس ستاد لشگر و فرمانده سپاه منطقه غرب سريعا به تهران برويم. از شهيد كاظمي و چند نفر ديگر از بچه هاي حزب اللهي خواستم تا با ما به تهران بيايند. قرار شد با بني صدر جلسه اي داشته باشيم . هشت نفر بوديم كه با بني صدر جلسه گذاشتيم. جلسه كه شروع شد، همه به ما پرخاش كردند و بدو بيراه گفتند. ناصر طاقت نياورد و سريعتر از همه بلند شد و جواب منطقي و قاطع داد كه همه حيرت كردند. »
مهتاب كردستان
فريادهاي مجروح
در زير باراني كه همجنان تند تند ميبارد، چهار فصل اندوه من ديگر بار آغاز ميشود و من ، همچنان در كنار پنجره اي كه به سمت جاده هاي انتظار ،دامن گشوده است – در امتداد افق ها – رد پاي مهاجران خطه نور، ردپاي برادران شهيدم را پي ميگيرم و هجرت خورشيد يان را با تمام حيرت خود، به سوگ مينشينم و خود را ميبينم و چادر نمازم را و شانه هاي لرزان را كه در كبود شيشه هاي شكسته، پريشاني من و قبيله ام را ،تصوير كرده اند. خود را مينگرم و حقارت خود را و كوچه ها را مينگرم و نان شهيدان را و خط سرخي را كه از ميان آيه هاي مقدس ، تا بي نهايت آبي و تا قلمرو پروازها ، امتداد يافته است و جهان ، چه قدر تاريك است؛بي حضور مرداني كه از پيشاني بندشان، خورشيد ميشكفت و آفتاب ، پرنده اي بود كه در سينه پر التهابشان ماوا گزيده بود.
راستي، ماندن چه قدر حقير و بي مقدار است، آنجا كه خود را وامانده مي بيند آنجا كه خود را درمانده ميبيند، آنجا كه اشك و درد و دريغ ، هرگز ، تسلي بخش روح انسان نيست، آنجا كه جهان به وسعت يك تنهايي ، بر شانه هاي من و تو آوار ميشود، آنجا كه « شهادت»تا فرسنگ هاي پيش رو، پيش تاخته است.. و در آشوب اين همه در د و ناتواني ،چه كسي ميتواند دستگيرمن باشد، چه كسي ميتواند دستگير تو باشد؟
... زبان شعر و زبان كلام، هرگز نميتواند اين داغ هاي دير پا، اين گريه هاي بي امان در قفاي سرداران شهيد را مرثيت توانمندي باشد كه بتواند شهادت و حماسه را با تمام جلوه هاي آن ابراز نمايد و يا حتي گوشه اي از آن همه بزرگي و عظمت را و اقتدار مردان شهادت گزين را منعكس سازد، اما آن قدر هست كه فريادهاي مجروح جان را بر ديوارهاي ترك خورده قبيله استوار، طرحي از عشق ببندد و در كنار قلبها به تعبد بنشاند و شعر من جز اين نيست، سلامي است از سر اخلاص كه اين چنين انعكاس يافته است...
باغ ارغوان
بغضي امشب در گلويم ناگهان گل كرده است
اين دل آتش نهادم را تحمل كرده است
امشب اي بالا بلندم!تا دلت پل ميزنم
نيتي دارم كه با چشمت تفال ميزنم
جان چشمانت قسم، من عاشق چنگ توام
عاشق روح بزرگ و پاك و بي رنگ توام
گوش كن آوازهاي زخمي تار مرا
حنجر خون خورده و آواز تبدار مرا
با تو امشب از صبوري گفتگو بايد كنم
از حكايت هاي دوري ، گفتگو بايد كنم
مثنوي از شرحه شرحه داغ دل خواهم سرود
از دلي جا مانده و جاني خجل خواهم سرود
« كين» اگر ميآيد و بر پشت و پهلو ميزند
« عشق » از ره ميرسد« ياحق » و « يا هو » ميزند
« كاظمي» هاي بزرگ دل ولايت مذهب اند
اهل عاشورا و اهل خطبه هاي زينب اند
كودكي هاي تو بوي لاله هاي سرخ داشت
راه در سرسبزي يك انتهاي سرخ داشت
خاطر خورشيد دارد« مهرباني » هاي تو
ليلة القدر بزرگ آسمان ماواي تو
آن مردم!اطلسي ها را نگهباني كنيد
كوچه ها را غرق آيين مسلماني كنيد
هر كه اينجا زخم دارد بارورتر ميشود
نشوه مستانه دل عسق پرور ميشود
كاظمي هاي انيس شب جنوب شهري اند
دانش آموزان اين مكتب جنوب شهري اند
كاظمي ها تيغ بر شيطان سركش ميكشند
هر كسي مرد است عضو خانه گل ميشود
در سپاه نور، مشمول تغزل ميشود
اي سرافراز صميمي! درد تو يعني شفا!
باز هم دست من و دامان سرسبز شما
با اهالي تمام اين زمين همشهري ام
با كمال فخر ميگويم كه خرمشهري ام
« پاوه» را خون گلها پاسداري كرده ام
سالها اي پير مي ! آيينه داري كرده ام
نسترن پيراهن آواز« ايوان» بوده ام
از هواداران اشراقي « چمران» بوده ام
« امشب از شبهاي تنهايي ست رحمي كن بيا»
حال من امشب تماشايي ست رحمي كن بيا
مرگ خونين مرا شايسته« بستر » مكن
شعله جان مرا اينگونه خاكستر مكن
فرصتي اي عشق تا « يا هو» ي ديگر بر كشم
سر چرا ميپيچي از اين درد، روح سركشم
من نميدانم چرا اين گونه حيران مانده ام
من نميدانم چرا در خويش پنهان مانده ام
هرچه ميخواهم نگويم عشق ميگويد بگو
هرچه ميخواهم بگويم عقل ميگويد مگو
ياري ام كن اي جنون تا آن كه يابم خويش را
وانهم در گوشه اي اين عقل دور انديش را
روزگاري عشق با ما همنوايي داشت آه!
ناخداي ما ره و رسمي خدايي داشت آه!
خاك« باينگان» دل را پاكسازي كرده ام
با جنون تيغ هاي خصم بازي كرده ام
با تمام مردمان « كرد» همخون بوده ام
در جنون آْبادهاي عشق « مجنون» بوده ام
جبهه يعني خاك را از خون معطر ساختن
جبهه يعني كربلاهاي مكرر ماختن
جبهه يعني آب بودن محو در پاكي شدن
جبهه يعني در ميان خاك افلاكي شدن
جبهه يعني در حضور عشق باراني شدن
جبهه يعني نيمه شب از عشق نوراني شدن
جبهه يعني : كاظمي ها را به خاطر داشتن
نامشان را برفراز قله ها افراشتن
روزهامان بوي عطر خوب سنگر داشتند
نيمه شبها لحظه ها مان بوي كوثر داشتند
ديده بوديم عشق روي « دار» ها گل ميكند
شب « جنون » مي آيد و مشق « تغزل » مي كند
« كاظمي » گفتم، خدايا روح من آتش گرفت
يوسفي با زخمهاي پيرهن آتش گرفت
« كاظمي » گفتم وجودم غرق عشق و آه شد
شعرهايم هم صداي حسرتي جانكاه شد
حضرت بالا بلند عشق! بيتابم مكن
من كه خود شرمنده هستم بيش از اين آبم مكن
بر من دل خسته امشب لحظه اي باران كجاست؟
شعله اي در تار و پود روح بي سامان كجاست؟
ياري ام كن تا بگويم از غم پنهان او
تا بگويم دفتري از عشق بي پايان او
مي بيوشانيد لاي مردم! دف و تنبور را
« تپه سبز» و « پاوه» و «كوفان» و «كاني سور» را
كاظمي هاي دل ما بوي عرفان ميدهند
در گلوي « كامياران » بغض صدها كاظمي ست
هر كجا« آيينه » و «گل » هست آنجا «كاظمي»
اندكي اي شعر باران لهجه او را بخوان
قطعه بيدل ترين بغض هياهو را بخوان
يك شب اي مهتاب كردستان زايمانش بگو
از سلحشوري و از آداب عرفانش بگو
عطر حسن يوسفت درچاه پيراهن نماند
بي تو غير از چشم باراني براي من نماند
سايه ات افتاده بر خورشيد – اي خاك از تو سبز
سبز بودي ، سبز رفتي، اينك افلاك از تو سبز
جاده ها مدهوش گامت مانده اند و نيستي
دستها گل در رهت افشانده اند و نيستي
اي نگاهت سبز! بغض ابري ام وامانده است
روي چشم انداز سنگر ، سجده ات جا مانده است
«نوربان» را نور باران تو حيرتخانه كرد
زلف پرپيچ «سنندج » را سمندت شانه كرد
سبز شد« قشلاق» از باران مهر افشاني ات
موج« پاوه» رام شد در ساحل پيشاني ات
در« مريوان» جز قدمگاه تو يك « ايوان» نبود
با « بروجردي» غزلهاي تو را پايان نبود
موج بي تاب تو تا بر خطه « بوكان » رسيد
موج موج فتنه پشت سد«بوكان » رسيد
كاظمي ها،از تبار و نسل عاشق پيشه اند
از تبار مردهاي غيرت و انديشه اند
عشق آري سركش و خوني است در قاموس ما
تا گريزد هر كه بيروني است در قاموس ما
عاشقي يعني چه؟ يعني يك دو جرعه از خلوص
عاشقي يعني كه خنجر! گردن ما را ببوس
عاشقي يعني دلا ساقي چرا تاخير كرد
عاشقي يعني خداوندا!شهادت دير كرد
عاشقي يعني كه كافر شو ولي كوفي مباش
تشنه لب يك گوشه پرپر شو ولي كوفي مباش
هر كه عاشق شد به قربانگاه، راهش ميدهند
مكتب ما مكتب تفويض و جبر و زور نيست
هيچ كس در انتخاب عاشقي مجبور نيست
«نودشه» نوشد چو عشقي كهنه از شيريني ات
در « تكاب» عشق جاري گشت مهر آييني ات
ميتوان با تو به حيرت خانه اشراق رفت
ا مسيير چشمهايت تا دل ن قشلاق» رفت
با تو ميشد ارتفاع قله ها را فتح كرد
ارتفاع قله هاي ديرپا را فتح كرد
با غروب سرخ فامت تا تجلي كرده اي
عشق را ، آزادگي را ، خوب معني كرده اي
بي تو از دست تغافل پشتمان پر خنجر است
بي تو در دلهايمان پيوسته زخمي ديگر است
رفتي و سر، نقش حسرت بر سر زانو كشيد
جانمازي در غياب سجده ات « يا هو » كشيد
كاظمي رفت و به ميدان باز شور جنگ ماند
در گلوي جبهه ها بغضي مثال سنگ ماند
كاظمي رفت و دلي بر خاك بي ماتم نماند
زخم دل كاري شد و تاثير در مرهم نماند
ارغوان در فصل رويش رنگ از او دزديده بود
شبنم انفاس او را « كاوه» هم نوشيده بود
لفظ او چون موج معنا صخره ها را ميشكست
حرفهايش حرف دل بود و به دلها مينشست
اشك را در ماتمش آيينه هم حاشا نكرد
رفت شمس و مولوي را موسم باران گرفت
فرصت يك مثنوي را گريه از باران گرفت
رفت و آتش در نگاه شعله ها خاموش ماند
رفت اما پرچم سرداري اش بر دوش ماند
بخشي از يادداشتهاي شهيد ناصر كاظمي
براي اولين بار پس از ازدواج تصميم گرفتم مطالبي را به رشته تحرير در آورم:
انساني كه در اين دنيا زندگي مينمايد، در درجه اول بايد هدف داشته باشد و براي رسيدن به اهداف خود بايد ببيند از چه روشهايي ميتواند استفاده كند... بنده بعد از جريان هفده شهريور به سوي يك هدف كه بعدها متوجه شدم خداي يكتا ميباشد، حركت كردم. البته نقطه عطف آگاهيم در روز شانزده آذرسال 1356 بود، كه در يك جريان وارد شدم . البته بايد صدها بار پروردگار را شكر كرد كه به خطوط انحرافي وارد نشدم. و اين نيز خواست خدا بود.
در خرداد سال 1358 وارد نهاد انقلابي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شدم. با اين كه يك ارگان جديد و بدون برنامه قبلي بود، بر اثر برخورد با افراد صادق كه در اين نهاد زياد ميباشند، تا حدود زيادي در رفتار، اعمال و كردارم تاثير مثبت گذاشت. به خصوص در ماموريت زابل كه تمام روزه هايم را به غير از يكي دو رو كه در ماموريت بودم، گرفتم و تا حدود زيادي در خود سازيم موثر بود كه توانستم به مدت 22 ماه فرماندار پاوه شوم . خداي تبارك و تعالي در اين مسووليت خطير كمك زيادي به اينجانب كه اصلا تجربه چنين كاري را نداشتم، كرد. بعد از اين ماموريت كه تا حدود زيادي هم موفق بودم،ماموريت سخت تري ، يعني فرماندهي سپاه كردستان را تقبل كردم از آنجا كه خداوند خود فرموده از كارها و مشكلات هراس نداشته باشيد كه اگر نيت لله باشد، در همه كارها موفق خواهيد شد، در اين مسووليت بزرگ هم به خواست خدا و با ياري تعدادي از برادران، تا اين تاريخ (9/3/61) ، دوام آورده ام .
ولي در اينجا ميخواهم اعتراف نمايم به علت ضعف مطالعات عقيدتي و ايدئولوژيكي ، هيچ كس به اندازه خودم از اين قضيه زجر نمي برد و يك بار ديگر مانند ساير كارها كه خداوند ياورم بوده،از او ميخواهم كه در اين مورد هم به من كمك كند. البته ناگفته نماند كه مساله ازدواج براي من يك مساله بسيار مفيد و موثر بود . هيچ گاه فكر نميكردم اين قدر در روحيه من تاثير بگذارد. از پروردگار بزرگ به خاطر چنين همسري كه به من داده است . تشكر ميكنم . زيرا با ابن موقعيتي كه دارم، هرگز نميتوانم پيش كس ديگر جز همسر و خواهرم ، به فراگيري قرآن بپردازم . اميدوارم با مطالعه كتابهاي شهيد مطهري و شركت دايم و مستمر در نماز جمعه و دعاها، ان شاء الله بتوانم از اين عمل زدگي صرف بيرون آيم تا بيشتر در خدمت اسلام و مسلمين باشم. حتي امسال قادر بودم كه جهت زيارت مكه معظمه به حج بروم. ولي خدا را شاهد ميگيرم به خاطر همين موقعيت از اين مساله بزرگ و حياتي صرف نظر كردم كه اميدوارم سال آينده ، اگر فيض شهادت نصيبم نشد، جهت زيارت به سفر حج بروم.
در پايان ، يك بار ديگر خداوند تبارك و تعالي را به خاطر اين همه نعمتي كه به اينجانب مرحمت كرده، شكر ميكنم و اين را ميدانم كه هر چه قدر كار كنم، نميتوانم جبران نعمتهاي او را بنمايم. با اميد پيروزي مستضعفين بر مستكبرين به رهبري امام امت خميني بت شكن.
كتابهاي شهيد كاظمي، ناصر، 1335 – 1361
1626 پيشاني و عشق : خاطراتي از سردار سرتيپ پاسدار، شهيد ناصر كاظمي
9پ2ك بازنويسي متن : محمد باقر قرباني . – [تهران] : وزارت فرهنگ و ارشاد
1376 اسلامي، معاونت امور مطبوعاتي و تبليغاتي : كنگره بزرگداشت سرداران شهيد
سپاه و 36000 شهيد استان تهران، كميته انتشارات 1376
[202] ص . عكس ( رنگي ) . – ( مجموعه خاطرات سرداران شهيد؛ [ج . 8] )
( كنگره بزرگداشت سرداران سپاه استان تهران؛ 38 )
1. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367 – شهيدان – خاطرات .
2. كاظمي، ناصر، 1335 – 1361– خاطرات .الف. قرباني، محمدعلي .ب. عنوان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازنويسي: محمد علي قرباني
چاپ اول: 1376
تعداد: 000/10 جلد
قيمت: 4000 ريال
جلد: شميز
تعداد صفحه: 200
پيشاني و عشق
كتاب «پيشاني و عشق» بازنويسي محمد علي قرباني كه هشتمين مجموعه از كتابهاي خاطرات سرداران است در سال 1376 توسط معاونت مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و كنگره سرداران به چاپ رسيده است. اين اثر 198 صفحه اي به خاطراتي از سردار سرتيپ پاسدار شهيد ناصر كاظمي اختصاص يافته است كه از زبان دوستان و آشنايان شهيد ، همرزمان و خود شهيد گفته شده در ابتدا سخناني كه از طرف كنگره سرداران شهيد سپاه و 36000 شهيد استان تهران گفته شده آمده و بعد مقدمه شوراي تدوين كتاب مطالبي را چاپ نموده است ، نگاهي گذرا به زندگينامه شهيد ناصر كاظمي در صفحات بعد كتاب به چشم ميخورد . بعد از زندگينامه شهيد كه از كودكي و فعاليتهاي شهيد در عرصه هاي مختلف انقلاب و جنگ گفته ميشود به اولين خاطره از اين كتاب با نام «سالهاي بعد» ميرسيم كه در مجموع حدود 97 خاطره ميشود كه بيشتر آنها به فعاليتهاي شهيد در جنگ تحميلي اشاره نموده اند. «قطره اشك» آخرين خاطره كتاب ميباشد و پس از آن در چند صفحه دست نوشته هايي از شهيد چاپ گرديده و 3 تصوير رنگي از شهيد كاظمي پايان بخش اين اثر ميباشد.
درتوميان، منيژه
8041 مهتاب كردستان: منظومه اي در رثاي سردار سرلشگر پاسدار شهيد ناصر كاظمي
9م4د منيژه درتوميان . – [تهران] : كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36000
شهيد استان تهران – كميته انتشارات، 1376
76 ص . – ( مجموعه مثنوي سرداران : [ج . 8] )
( كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه استان تهران : 48 )
1. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367 – شهيدان – شعر .
2. كاظمي، ناصر 1335 – 1361 – شعر .
3. شعر فارسي – قرن 14 . الف . عنوان .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سراينده: منيژه درتوميان
ويراستار: محمد باقر شمسي پور
ناشر: كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه
چاپ اول: پ376
تعداد: 3000 جلد
قيمت: 800 ريال
تعداد صفحه: 38 صفحه
مثل شمشير، مثل ابر
كتاب «مثل شمشير، مثل ابر» به قلم محمد تقي عرب هشتمين كتاب از مجموعه كتابهاي خاطرات سرداران است كه به گروه سني د ( دوره راهنمايي ) اختصاص يافته است.
در اين كتاب خاطراتي ار سردار سرتيپ پاسدار شهيد ناصر كاظمي وجود دارد كه توسط كنگره بزرگداشت سرداران شهيد و 36000 شهيد استان تهران به چاپ رسيده است.
اين اثر 132 صفحه اي به پنج فصل تقسيم بندي شده كه با خاطره اي با نام «پس از سالي» شروع و بعد نگاهي كوتاه به زندگي شهيد ناصر كاظمي به روايت خودش است .
فصل اول: نوجواني و جواني كه شامل 11 خاطره كوتاه ميباشد.
فصل دوم: فرمانده پاوه، كه شامل 22 خاطره از دوران حضور ايشان در پاوه ميباشد.
فصل سوم: فرمانده سپاه كردستان، شامل 20 خاطره از شهيد ناصر كاظمي كه در آن برخي از شهدا مانند شهيد بروجردي و تعدادي ديگر هم به چشم ميخورد.
فصل چهارم: 4 خاطره زيبا از زندگي خصوصي شهيد كاظمي در اين فصل گنجانده شده است.
فصل پنجم: 23 متن كوتاه در بيان صفات و ويژگيهاي والاي شهيد كاظمي نوشته شده است.
در پايان اين اثر كه به شهادت ايشان پرداخته است اسامي راويان خاطره ها ديده ميشود.
كاظمي، ناصر، 1335 – 1361
1626 مثل شمشير، مثل ابر : خاطراتي از سرداران سرتيپ شهيد ناصر كاظمي
2م2ك محمد علي عرب – [تهران] : كنگره بزرگداشت سرداران سپاه و 36000 شهيد
استان تهران، كميته انتشارات، 1377
131 ص . – ( مجموعه خاطرات سرداران – ويژه نوجوانان؛ [ج . 8] )
( كنگره بزرگداشت سرداران شهيد استان تهران؛ 30 )
1. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367– شهيدان – خاطرات– ادبيات نوجوانان
2. كاظمي، ناصر، 1335 – 1361 – خاطرات .
الف . عرب، محمد تقي . ب . عنوان .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم محمد تقي عرب
ويراستار: حسن يوسفي
چاپ اول: شهريور 1377
تعداد: 3000 جلد
قيمت: 3000 ريال
اندازه كتاب: رقعي
نوع جلد: شميز
تعداد صفحه: 131
حماسه سازان عصر امام خميني(ره)
كتاب «حماسه سازان عصر امام خميني(ره)» ( جلد سوم ) مجموعه مقالات كنگره سرداران شهيد سپاه و 36000 شهيد استان تهران ميباشد كه به خصوصيات عقلاني، معنوي، عاطفي، فردي و اجتماعي 10 سردار پرداخته و 80 سردار شهيد فرمانده تيپ به بالا نيز همراه 36000 شهيد استان تهران نيز ياد شده است. اين اثر در 280 صفحه نگاشته شده و در 10 فصل تقسيم بندي شده كه با مقدمه سردار حسين نجات آغاز و سپس با پيام رهبر انقلاب مراسم افتتاحيه كنگره سرداران ادامه مي يابد. به اسامي سرداران و سرفصلهاي مهم اشاره اي مينمائيم.
1- گراميداشت حجت الاسلام و المسلمين شهيد محلاتي:
سخنراني حجت الاسلام رازيني قائم مقام حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه و سخنراني آقاي مهديزاده ( فرزند شهيد محلاتي ) در تاريخ 15/2/76 در تالار علامه اميني دانشگاه تهران
2- گراميداشت سردار شهيد يوسف كلاهدوز:
سخنراني سردار رفيقدوست – مقاله سردار حيدرخاني – سخنراني همسر شهيد كلاهدوز
3- گراميداشت حجت الاسلام و المسلمين شهيد عبدا... ميثمي:
سخنراني آقايان حجت الاسلام نمازي – حاج صادق – مصلحي – مقاله سردار دكتر مسجديان 16/2/1376 و نوشته اي در رثاي شهيد ميثمي نيز به چشم ميخورد
4- گراميداشت سردار شهيد محمد بروجردي:
بيان خاطره آقاي دكترسنجقي – مقاله فرزند شهيد – مقاله سرداران هاشمي - جلالي – مسعودي – ايزدي و ويژگيهاي اخلاقي شهيد بروجردي
5- گراميداشت شهيد سردار حسن باقري ( افشردي ):
سخنراني تيمسار حسن سعدي – سخنراني مادر شهيد – سخنراني سرداران محمد باقري – مقاله آقايان حسن كريمي – سردار رشيد – زندگينامه و بخشي از وصيتنامه شهيد باقري
6- گراميداشت جاويد الاثر احمد متوسليان:
پيام خواهر جاويدالاثر متوسليان – مقاله سردار محققي – آقاي همداني و بيان خاطره آقاي عباس برقي
7- گراميداشت شهيد سردار محمد ابراهيم همت:
بيان خاطره سردار كوثري – مقاله آقايان ربيعي هاشمي
8- گراميداشت شهيد سردار كلهر:
بيان خاطره از زبان سرداران فضلي –فتح ا... كلهر و فرزند شهيد كلهر درباره شهيد
9- گراميداشت شهيد سردار ناصر كاظمي:
بيان خاطره از برادر شهيد – همسر شهيد – خواهر و فرزند شهيد درباره شهيد ناصر كاظمي
10- گراميداشت شهيد سردار محمد تقي رضوي:
مقاله محمود اخلاقي نيا – بيان خاطره از آقاي حسن بيگي و آقاي مسعود رضوي – وصيتنامه شهيد رضوي و متن مناجات شهيد رضوي
در انتهاي كتاب گزارش پاياني كنگره توسط دكتر شجاعي مسئول كميته علمي
DSR كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36000 شهيد استان تهران
1601 تهران (: تهران )
8ح9ك حماسه سازان عصر امام خميني(ره) / تدوين و چاپ
1376 پژوهشكده علوم انساني دانشگاه امام حسين(ع) .
تهران : موسسه حفظ و نشر آثار سرداران شهيد سپاه ، 1377
3 . ج : جدول
1. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367 – كنگره ها
2. سرداران – ايران – كنگره ها
الف . عنوان .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مجموعه مقالات كنگره سرداران شهيد سپاه و 36000 شهيد استان تهران
تدوين و چاپ: پژوهشكده علوم انساني دانشگاه امام حسين(ع)
ناشر: موسسه حفظ و نشر آثار سرداران شهيد سپاه
چاپ: مهر – قم – چهارراه شهيد غفاري
تيراژ: 2000 نسخه
چاپ اول: زمستان 1377
قيمت: 8000 ريال
قطع: وزيري
تعداد صفحه: 280
جلد: شميز
صنوبرهاي سرخ
كتاب «صنوبرهاي سرخ» نوشته غلامعلي رجايي توسط معاونت پژوهشي و تبليغاتي بنياد شهيد انقلاب اسلامي ( نشر شاهد ) و حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به چاپ رسيده است. اين اثر 174 صفحه اي شامل خاطراتي از شهدا ميباشد كه در 3 بخش قطعه هاي نوراني – سرداران شهيد سپاه توحيد – شهيدان، تنديس هاي صداقت و اخلاص به اين موضوعات پرداخته است اسامي برخي از اين شهداي گرانقدر عبارتند از :
1- شهيد اسماعيل دقايقي
2- شهيد همت
3- شهيد علم الهدي
4- شهيد غلامحسين افشردي
5- شهيد مجيد بقايي
6- شهيد سيدكاظم كاظمي
7- شهيد علي نوري
8- شهيد حسين اسلامي
DSR رجايي، غلامعلي، 1336 –
1625 صنوبرهاي سرخ / غلامعلي رجايي، - [ويرايش2]
9ص3ر - تهران : سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، دفتر ادبيات
و هنر مقاومت: نشر شاهد، 1378
[110] ص . : عكس
1. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367 – خاطرات .
2. جنگ ايران و عراق، 1359 – 1367 – شهيدان .
الف . عنوان .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دفتر ادبيات و هنر مقاومت نشر شاهد بنياد شهيد انقلاب اسلامي
صنوبرهاي سرخ
نوشته: غلامعلي رجائي
چاپ اول: 1373 ، چاپ دوم 1378 – تيراژ :نسخه
تعداد صفحه: 110
قطع: رقعي
عنوان : كردستان ، مردم و پاسدار شهيد كاظمي
پديد آورنده : سپاه پاسداران كردستان
تاريخ چاپ : 1362
نوبت چاپ : اول
شمارگان : 5000
تعداد صفحه : 112
قطع : رقعي
ناشر : سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (كردستان)
موضوع : خاطرات و زندگينامه شهيد كاظمي
معرفي كتاب
كتاب كردستان ، مردم و پاسدار شهيد كاظمي به حماسه آفريني و ويژگي هاي اخلاقي شهيد كاظمي پرداخته و از غيور مردان كردستان ياري نموده است در خلال صفحات كتاب نقشه هايي از كردستان به چشم مي خورد و تصويري از شهيد چشم را نوازش مي دهد .
نام كتاب: هميشه رفيق
نويسنده: مصطفي خرامان
نصويرگر: محمدحسين كارگرشريف
ناشر: گنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36 هزار شهيد استان تهران ـ كميته انتشارات
چاپ اول: زمستان 1378
تعداد: 3000 جلد
حروفچيني: نشان آفتاب
ليتوگرافي، چاپ و صحافي: چاپ ماه
قيمت: 8000 ريال
نام كتاب: يادگاران، كتاب كاظمي
نويسنده: عباس رمضاني
دبيرمجموعه: كورش علياني
نوبت چاپ: اول، 1383، تيراژ: 3300 نسخه
مديرفني: داريوش دلآرا، ناظرچاپ: حميدعلي محمدي
ليتوگرافي: مقدم، چاپ: رامين |