مقدمه
انسان از زماني كه به زمين هبوط، و زندگي خاكي را آغاز كرد، پروردگاري كه از روح خود در كالبدش دميده بود، كمال وسعادت وي را در هجرت از خاك به سوي خدا و تقرب به بارگاه ربوبي قرار داد. انسان به هر مقدار اين مسير الهي را طي و به خداوند مقربتر گرديد به هدف آفرينش و كمال سعادت نزديكتر شد و از حقيقت هستي بهره بيشتري را نصيب خودش ساخت.
«يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه»
هدف از ارسال و فروفرستادن كتابهاي ديني و پيامبران و تشريح تكاليف و دستورالعملها راهنمايي و كمك به انسان در اين سير و سلوك و مسير معنوي بوده است.
در بين همه ابزارهايي كه به عنوان عامل تقرب انسان، و در اختيار وي قرار گرفته است، هيچكدام همانند جهاد و شهادت مؤثر نبوده و نتوانسته است در وصول انسان به سرچشمه كمال، نقش بسزايي را ايفا داشته باشد. البته هر كس را هم توان بهرهمندي از اين وسيله با ارزش نبوده است و تنها اولياي الهي و عاشقان شيداي خداوندي هستند كه از آن بهرهمندند مي گردند زيرا:
«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه»
آنها كه با عشق به شهادت زيستند و آن را فوز عظماي الهي دانستند و آنان كه توفيق همنشيني محبوب خود را يافتند و از سفره پربركت و رنگين «عند ربهم يرزقون» متنعم گرديدند.
در اين بين، عزيز سفركردهاي را سراغ داريم كه عاشقانه زيست: مخلصانه نبرد كرد و مظلومانه جام پرافتخار شهادت را نوشيد و مدال «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه» را از آن خود ساخت. او كه بنده مخلص خدا (عبدالله) و امام راحل را (ميثمي) جان بركف بود، از روح با عظمتي برخوردار بود و از جامعيتي در فضايل آراسته كه همه را به شگفتي و تحسين و خضوع واميداشت. از اين رو، هرگز قلم و بيان بشري را توان توصيفش نيست؛ اما از باب ‹‹آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدرت تشنگي بايد چشيد›› براي اينكه رهروان راهش از فضايل آن عزيز باخبر شوند و وي را به عنوان اسوه حسنه برگزينند و در اين راستا تجليلي نيز از آن بزرگوار باشد به برخي از ويژگيها و خصوصيات آشكار آن شهيد بزرگوار اشاره ميكنيم؛ ويژگيهايي كه هر انساني چند صباحي با او همنشين شد بر آنها واقف گرديد؛ كمالاتي كه از اين شهيد عزيز، شخصيت بينظير و ممتازي ساخته بود. اميد است اين روحاني وارسته، الگويي براي روحانيت و مسئولان دلسوز و مجاهد و علاقهمند به نظام مقدس جمهوري اسلامي باشد.
1- جامعيت شهيد
در جامعه به كمتر افرادي برميخوريم كه يك تنه به همه فضايل آراسته باشند و آنچه خوبان همه دارند او به تنهايي داشته باشد. غالباً فضيلتها بين افراد بشر متفرق و پخش است. هرچند اسلام رشد هماهنگ همه فضايل و ارزش ها را طلب ميكند و به فرموده استاد شهيد مرتضي مطهري (رحمهالله) «انسان كامل اسلام، انساني است كه همه ارزشها هماهنگ با هم در او رشد كرده باشد، نه اينكه يك بعدي باشد». يكي از ويژگيهاي شهيد ميثمي جامعيت او بود. او واقعاً جامع اضداد بود. هرگز عبادتش مانع رزم و رزمش مانع توجهش به مسايل سياسي و حتي امور شخصي و خانوادگيش نبود. قاطعيتش همراه با نرمش، سكوتش مقورن با انديشه و تفكر، آرامشش توأم با صلابت، اظهار نظرش همراه با حكمت، خشم و شدتش همراه با مهرباني با همسنگرانش بود و در يك كلمه، شيعه و پيرو شايستهاي از امام و مقتدايش علي (عليهالسلام) بود. صبر و تحميلش همراه با تحرك و مبارزه و انس و ارتباطش با خدا در بين مردم بود. در متن عمل و مبارزه، تلاش براي آموختن را فراموش نكرد. نه زندان و شكنجه در قبل از انقلاب و نه جنگ و حضورش در جبهه او را از تحصيل علوم و معارف اسلامي باز نداشت. او مصداق اين آيه بود كه
«اشداء علي الكفار رحماء بينهم»
2- اخلاص و دوري از شهوت
ميثمي معلم اخلاق و آموزگار تقوا، ايثار، فداكاري و اخلاص بود. در اداي تكليف سر از پا نميشناخت. همواره ميكوشيد كه خودش مطرح نشود. كارها به نام او ثبت نشود و خود اينگونه ميفرمود «اين خيلي مهم است كه انسان كاري بكند و به نام ديگري تمام شود». مقام معظم رهبري درباره او ميفرمايد:«او گمنامي را ميپسنديد و از تمام لحظههاي عمر خويش كاملاً استفاده ميكرد بهطوري كه در مدت دو سالي كه در زندان بود بسياري از درسهاي حوزه را از استادان در زندان فرا گرفت.
او شهرت را بزرگترين مانع سلوك يافته بود و از اين رو ميفرمود: «يكي از مصيبتها و زندانهاي آهنين انسان، مشهور بودن اوست. هرچه انسان كمتر مشهور بشود بهتر است. به نظر من زنداني بدتر از شهرت نيست». حضرت امام (ره) در كتاب جهاد اكبرشان ميفرمايند:«كسي كه مشهور شد ديگر نمي تواند خودسازي كند». البته اگر مسي سعي ميفرمايند:«كسي كه مشهور شد ديگر نميتواند خودسازي كند». البته اگر كسي سعي ميفرمايند: «كسي كه مشهور شد ديگر نميتواند خودسازي كند». البته اگر كسي سعي كرد او را نشناسند خدا كاري ميكند همه او را بشناسند. اما آن كار را خدا كرده و ديگر خطرناك نيست. خدا ان شاءالله كه اين حالت را در ما به وجود بياورد كه وقتي تعريفمان را ميكنند لااقل در دلمان ناراحت بشويم. كسي كه دوست داشته باشد بين مردم مشهور بشود ديگر از خدا نبايد طلبكار باشد.»
3- طمأنينه و آرامش
وجود شهيد ميثمي را ياد و ذكر خدا پركرده بود. با قلبي مطمئن و دلي آرام به سر مي برد و همواره به اطرافيان و همنشينانش نيز آرامش و طمأنينه ميبخشيد. هر جا او بود از اضطراب و نگراني و ترديد و دودلي خبري نبود. در سختترين وضعيتها و حساسترين مواقع، وجود پربركت و چهره خندان و درخشان و بسيار آرام اين شهيد بزرگوار بود كه گرهگشاي مشكلات فرماندهان بود. پس از يكي از عملياتها كه به موقيت پيشبيني شده دست نيافته بود، در قرارگاه فرماندهي، ناراحتي و سكوت غمبار و يأسآوري بر همگان حكمفرما شده بود؛ ناگهان در اوج يأس، پرده پتويي سنگر فرماندهي كنار رفت. شهيد ميثمي با چهره متبسم، قيافه اي جذاب و پراميد وارد سنگر شد. فرماندهي قرارگاه كه هماكنون از سرداران و فرماندهان عاليرتبه سپاه است با تكيه بر دستهايش خود را از زمين كند و مانند پناهيافتهاي خود را به اين عزيز رساند و خطاب به وي اظهار داشت: «آقاي ميثمي چگونه است كه ما هميشه در لحاظت سخت و دشوار شما را زيارت ميكنيم. وقتي شهيد ميثمي ايشان را در آغوش گرفت همه افراد بويژه فرماندهاي منقلب گرديد و با شادابي تمام براي روحيه دادن و آماده كردن فرماندهان يگان هاي رزم براي عملياتي ديگر با شهيد ميثمي به راه افتاد. هرگاه احساس ميكرد در محوري رزمندگان مورد پاتك قرار گرفته و در فشار هستند، خود را به آنجا مي رساند. و براي بسياري از فرماندهان عادت شده بود كه وقتي ميخواستند ميثمي را پيدا كنند ميگفتند بايد ببينيم الان در كدام سمت جبهه دشمن فشار بيشتري وارد كرده است كه او همانجاست و يا هرگاه فرماندهي احساس خستگي و سختي ميكرد همواره چشم به راه بود كه آقاي ميثمي كي وارد ميشود؛ شهادتش نيز بر همين اساس بود.
4- توكل بر خدا
توكل داشتن بر خدا از جمله صفات مشهور و زبانزد آن شهيد بزرگوار بود. هميشه كارهاي بزرگ را با همت بلند و توكل بر خدا آغاز ميكرد و نتيجه هم ميگرفت. هرگاه صحت و برتري امري بر او محرز ميگرديد ديگر مشكلات و موانع نميتوانستند مانع او شوند. قوت قلب و اتكاي او به خدا از او شخصيت توانمند و شكستناپذير و در عين حال، حلاّل مشكلات به وجود آورده بود كه سراسر عمر پربركت او را تحرك و پيشرفت فرا گرفته بود. او ديگران را نيز به توكل بر خدا توصيه ميكرد و ميفرمود: «دستتان را بدهيد به دست خدا، خدا ميداند كه اگر شما ارتباطتان را با او محكم كنيد كارتان پيش ميرود.»
سردار محسن رضايي ميفرمود: «عمدتاً تأكيد به توكل بر خدا داشتند و هميشه توصيه ميكردند شما توكل بر خدا داشته باشيد خدا كمكتان مي كند». با اطمينان و قاطعيت سخن ميگفت و موضع ميگرفت و جز به قدرت الهي به هيچ چيز ديگري توجه نداشت كه – من يتوكل علي الله فهو حسبه – به ديگران نيز ميگفت: «خدا با ماست. ان شاءالله معنا، خدا با ماست تا آن زماني كه ما خدا را داريم و غرور ما را نگيرد و فقط به ياد خدا و به ياد ياري خدا باشيم اين را قدر مسلم بدانيد كه پيروزيم و دشمنان ما هماره خوار و ذليل هستند.» در يكي از جلسات انس با رزمندگان ميفرمود: «نبايد روي آن چيزي كه در دستمان هست حساب بكنيم، بايد روي آن چيزي كه در دست خداست حساب كنيم. فكر نكنيم توان ما به آن اندازه است كه الان در دستمان هست. توان ما به اندازهاي است كه به خدا متكي هستيم.»
5- شهامت و شجاعت
براستي شهيد ميثمي مصداق آشكار كلام مولي الموحدين علي (عليه السلام) در وصف متقين بود كه ميفرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم»
او با ارتباط روحاني قويي كه با محبوبش پيدا كرده بود و با شجاعتش، فرمايش مولا را عينيت ميبخشيد. هرگز در وجود او ترس و هراس مشاهده نشد؛ بلكه ترس و تشويش خاطر را از ديگران نيز ميزدود و نور اميد و دلگرمي و شادماني را در دل ديگران ميكاشت. سردار محسن رضايي درباره اين ويژگيش ميگويد: «ايشان بسيار شجاع بود و از مرگ نميترسيد و به محض اينكه جنگ شروع ميشد هيچ نقطهاي از جبهه نبود كه براي اشان رفتن به آن غيرممكن باشد. اگر لشكري در محاصره قرار ميگرفت ايشان خود را فواً به آنجا ميرساند.» شجاعت ميثمي منحصر در ميدان نبرد و جهاد اصغر نبود. او براستي از كساني بود كه درباره ايشان صحيح است گفته شود: «اشجع الناس من غلب هواه»
6- تواضع و فروتني
مديريت شهيد ميثمي مديريت انساني بود. او با برقراري ارتباط معنوي و روحاني و تواضع مخاطبان خود را براحتي جذب ميكرد و تحت تأثير قرار ميداد. البته تواضع او مصنوعي و به عنوان ابزار نبود بلكه او به ديگران و بويژه با رزمندگان، عشق و محبت ميورزيد و محرم اسرار و همنشين رازهاي خلوت و گوش شنواي درد دل دوستان و ارادتمندانش بود. حضورش كاملاً مشهود بود و با كرامت انساني و شخصيت دادن به همه معاشرانش آنها را متأثر و مجذوب خود ميگرداند.
سردار محسن رضايي در توصيف اين شهيد عزيز مي فرمايد: «مديريت ايشان تواضع و محبت بود. ايشان معتقد بود با محبت هركاري را ميتوان انجام داد. سختترين فرماندهان سپاه در مقابل محبت و تواضع ايشان تسليم ميشدند و كاملاً موفق بودند و هيچكس به اندازه ايشان نتوانست اين موفقيت را به دست آورد و افراد مسايل بسيار خصوصي خود را به ايشان ميگفتند.
سفارش ميفرمود كه حتي حسنات و اعمال صالح نبايد مانع تواضع شما گردد. هر زماني كه اشكتان جاري شد و حالي پيدا كرديد بيشتر مواظب خودتان باشيد و شرمنده خدا باشيد كه خداوند نعمت ديگري به شما داده است و هرچه خدا نعمت مي دهد، ما بايد بيشتر متواضع بشويم.
7- بياعتنايي به دنيا
دنيا جذابيت دارد و تعلقاتش دامي است كه اغلب افراد را به بند ميكشد و آنها را اسير خود ميسازد. از شگفتيهاي شهيد ميثمي اين بود كه هرگز حاضر نبود عمر شريفش را صرف دنيا و امور دنيوي بكند. در عين حال كه ميكوشيد امكانات و وسايل لازم را براي افراد خانواده و اطرافيان خود فراهم كند، هرگز وابستگي و گرايشي به دنيا نداشت و نسبت به متعلقات آن اظهار تمايل نميكرد. وقتي ميبيند يكي از دوستان و ارادتمندانش در زمان جنگ به ساختن خانه مشغول است متعجبانه به او خطاب ميكند كه آيا به فكر آن نيستي كه براي خانه آخرتت آجري روي آجري بگذاري و آنگاه در حالي كه خدايش را سپاس ميگويد اظهار ميدارد هرگز به فكر ساختن خانهاي نبوده و نيستم.
او دنيا را مزرعه و متجر آخرت و پايان پذير مي دانسته و اعمال و كردارش ، مريدان دنيا را مورد انتقاد قرار ميداد. او «من كان يريد حرت الاخره» را به نمايش گذاشته بود.
8- تجلي حكمت
شهيد ميثمي به لحاظ مبارزه مداوم و جهاد پيگير قبل و بعد از انقلاب از زبان و عملش حكمت و دورانديشي و تدبير متجلي ميشد. زبان و دست و چشم و گوش او نمايانگر حكمت و ژرفنگري بود كه خدايش به او عطا فرموده بود كه: «و من يؤت الحكمه فقد اوتي خيراً كثيراً»
برداشتهايش از كلامالله مجيد، بديع، و بسيار دلنشين بود. گويا او عمري طولاني را در خدمت قرآن و تفاسير قرآني سپري كرده بود. با هر فرد يا گروهي كه ديداري داشت و زبان به موعظه ميگشود، بهترين و زيباترين و در عين حال مستحكمترين بيان را ارائه ميكرد. علما، بزرگان. روحانيون، فرماندهان و مسئولان جبهه و رزمندگان، همگي همنشيني و اشتياق شنيدن سخنان او را با هيچ چيز ديگر عوض نميكردند. دوستانش در اين باب نيز خاطرات فراواني از او دارند.
9- ايجاد وحدت بين رزمندگان
در دوران دفاع مقدس، اتحاد و انسجام و وحدت بين رزمندگان بويژه بين سپاه و ارتش از جمله عوامل مؤثر پيروزي بود. از جمله فعاليتهاي مؤثر شهيد بزرگوار، ميثمي با الهام گرفتن از سخنان امام امت (رحمهالله عليه) توجه به اين امر بود. بعد از شهادت آن بزرگوار، مأموريت يافتم اسناد و مدارك او را باز كنم تا اگر موضوعي به پيگيري نياز داشت مغفول نماند. در بين دستنوشتههاي گرانبها و اسناد ارزشمند او يكي از مسائل بسيار قابل توجه، تلاشي بود كه براي ايجاد وحدت بين فرماندهان سپاه و ارتش و بويژه وحدت قلبي و عملي بين فرمانده كل سپاه، سردار رضايي و فرمانده وقت نيروي زميني ارتش، جناب صياد شيرازي كرده بود.
آن بزرگوار همواره جنبههاي مثبت و خوبيها را مدنظر داشت و به آنها دعوت، و سفارش مي كرد كه مشتركات و اصول اصلي را بگيرند و ا جازه ندهند جزئيات و اختلاف سليقهها وحدت قلوب و يكپارچگي را برهم بزند. شب عمليات را براي نيرو يا يگان خاص، يكي از موانع نزول امدادهاي غيبي ميدانست و ميفرمود خدا ميخواهد در پاي هر عملياتي نوشته شود: « Made In Allah»
10- عشق وعلاقه به اهل بيت (عليه السلام)
او به خوبي دريافته بود كه حيات و پيوايي و حقيقت اسلام و محور همه معارف الهي واسطههاي فيض الهي، ائمه معصومين (عليهمالسلام)هستند و جز از طريق آنها تقرب خداوند حاصل نميشود. از اين رو با عشق وافر به ائمه متوسل ميگرديد و التجا و توسل او به آن بزرگواران بسيار زيبا و آموزنده بود. آري مراحل آفرينش و تكوّن او با ذكر اهل بيت و زيارت عاشورا قوام يافته، و در طول مدتي كه در رحم ماد بود – طبق اظهارات مادر – زمزمه زيارت عاشورا از زبان مادرش جدا نشده بود. از ان رو در ايام عاشورا همواره اشك ميريخت. از خاطرات قبل از انقلابش چنين ميگويد: «دو عاشورا در زندان بودم. سال او با منافقين بودم و در زندان سياسي به دليل برخورد روشنفكرانه و بد منافقين سرم را زير پتو ميكردم و تا صبح در عزاي اباعبدالله اشك ميريختم».
در آرزوي سربازي امام زمان بود و ميفرمود: «سعي و كوششمان بر اين باش كه امام زمان نام ما را جزو سربازانش بنويسد. به خدا زشت است كه در اين زماني كه جمهوري اسلامي برپاست، ما جزو سربازان امام زمان نباشيم. از خداوند بزرگ در تعقيب نمازها بخواهيد كه خدايا ما را از سربازان حضرت مهدي مقرر بفرما. اين برادران اين امكانپذير نيست مگر اينكه در ركاب حضرت مهدي (عج) صادقانه خدمت كنيم و ريا و خودنمايي را كنار بگذاريم».
او شب شهادت حضرت امير به دنيا آمد و شب شهادت حضرت زهرا هنگام عملياتي كه با رمز يا فاطمه الزهرا شروع شده بود به شهادت رسيد. چهلمين روز شهادتش نيز با ولادت حضرت امير (عليهالسلام) مصادف بود.
11- توجه ويژه به رزمندگان اسلام و يگانهاي رزم
اين شهيد عزيز با الهام از مكتب اسلام و ضمن توجه به همه عوامل مؤثر درجنگ، اولويت را به نيروهاي انساني مؤمن و كارآمد ميداد و لذا بسياري از اوقات او، صرف كادرسازي و رفع مشكلات فرماندهان و مسئولان و پشتيبانان جبهه ميگرديد. او براي همه دوستان و ارادتمندانش، اعم از روحاني و سپاهي و ارتش و بسيجي پناهگاهي بود كه در سختيها و ناملايمات به او پناه ميبردند و او با نفس مقدس و بيان شيوا و تدبير حكيمانه اش با راهنمايي و هدايت آنان مانع سستي و ترديدشان مي گرديد. چه افرادي كه بر اثر مشكلات كار ميبريدند و چه بسا با حالت قهر، عزم ترك مسئوليت و جبهه را كردند و ميثمي عزيز با يك ملاقات و يا حتي يك نامه و نوازش، آنها را با روحيه اي عالي به آغوش جبهه بازگرداند. نامهها و ملاقاتهاي خصوصي با فرماندهان و مسئولان جبهه و اهتمام فوقالعادهاش به كادر جبهه، گاهي براي ما مبالغهآميز بود ولي وقتي به عمق و علت اين موضوع توجه ميكرديم بار ديگر اعتراف ميكرديم كه اين اقدام او هم نشأت گرفته از حكمت و ژرفنگري الهي او بود.
بارها به دوستانش سفارش ميكرد كه مشكلات نيروهاي كادر – حتي مشكلات خانوادگي آنها – را بشناسيد، نسبت به رفع آنها اقدام كنيد. وقتي ما براي بازسازي يك تانك حاضر بوديم بودجه سنگيني را مصرف كنيم چرا نبايد براي ارزشمندترين عامل پيشرفتها و پيروزيها (فرماندهان گردان ها و گروهانها و رزمندگان) سرمايهگذاري كنيم؟
در بسياري موارد با تعجب فراوان مشاهده ميكرديم كه او اسرار نهان و حالات دروني افراد و مسئولان را بدون اينكه كسي چيزي گفته باشد، در مييافت و جوابي مناسب ارائه ميكرد. يكي از برادران مسئول در قرارگاه خاتم نقل ميكند مدتي بود كه احساس كرده بودم حضورم در جبهه چندان ضروري نيست و بهتر است به دانشگاه برگردم و با گرفتن تخصص بتوانم خدمت بيشتري بكنم لكن از اين انديشه با كسي سخن نگفتم اما در يك بامداد وقتي شهيد ميثمي را ديدم او بدواً خطاب به من فرمود بعضي فكر ميكنند بروند به دانشگاه اما اشتباه ميكنند دانشگاه اينجاست.
12- تكيه بر محوريت ولايت فقيه
رمز رهايي از خطرات اعتقادي و فكري و نجات از خطوط انحرافي و مواضع متضاد از ديدگان شهيد عزيز، تنها در پيروي و اطاعت بي چون و چرا از ولايت فقيه بود. از اين رو ظاهر فريبهاي دنيا هرگز او را از خط اصيل ولايت و هدايت خارج نكرد، بكله در تشخيص و درك جريانات منحرف، تخصص و تبحر ويژه اي داشت و حقيقتاً مصداق آيه شريفه بود كه:
والذين اتقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون
اين گفته آن عزيز است كه: «ملاك دقيق عملي، كه در عمل گروهها و دستهها را از يكديگر متمايز ميكند و باعث ميشود كه ما بخوبي بتوانيم آنها را بشناسيم، مسأله تقليد و پيروي از ولايت فقيه است. شما گروهها و دستهها را كه ميخواهيد بشناسيد، ببينيد كه كدام از ولي فقيه بهتر پيروي ميكنند. آن چيزي كه باعث ميشود ما خط اماميها را از ديگران بازشناسيم، تقليد از امام است نه تأييد امام. ما نبايد دلخوش كنيم كه گروهها خودشان را با امام هماهنگ نشان ميدهند، بلكه بايد نگاه كنيم كه آيا اينها از امام تقليد ميكنند يا نه؟ شما فكر نكنيد كه آمريكا دست از سرما بر ميدارد، آمريكا دشمن اعتقادات ماست، دشمن تقليد ماست.»
همچنين ميفرمود«اگر ولايت فقيه نباشد، اسلام در طاقچه خانه هاي ما ميماند؛ همچنانكه بيش از هزار و سيصد سال ماند. مگر ما ظاهر اسلام نداشتيم، قرآن نداشتيم، نماز نميخوانديم، روزه نميگرفتيم،حج نميرفتيم، اما چرا قوانين اسلام اجرا نميشد؟ براي اينكه نميگذاشتند ولايت فقيه سركار باشد.»
او تنها راه ارتباط با خدا را ولايت ميدانست و لذا فرمود: «رابطه ما و خداي تبارك و تعالي وجود مقدس امام زمان و ائمه هستند. هر چيزي كه بر ما نازل ميشود از كانال ائمه و رهبران حق نازل ميشود و چيزي نازل نميشود مگر اينكه از كانال امام زمان بگذرد و چيزي بر اين جهت نازل نميشود مگر از كانال رهبر انقلاب بگذرد. فكر نكنيد كه غير از اين راه، راه ديگري براي سعادت هست. تمام اين حرفهاي رهبر انقلاب، رحمت هاي خداست. هدايت ما و خيرات ما همه چيز ما در گرو اطاعت از رهبر است. هرچه بيشتر مطيع باشيم معرفتمان بيشتر است.
13- ملجأ و محور روحانيت در جبهه
تا قبل از حضور شهيد ميثمي در قرارگاه خاتم، روحانيون حاضر در جبهه به رغم حضور مستمر و پرشكوه در جبهههاي جنگ، فاقد انسجام و پشتيبان و محور هدايت كننده بودند. يكي از كارهاي بسيار مؤثر و مثبت و موفقيتهاي چشمگير شهيد انسجام بخشيدن و محور قرار گرفتن طلاب و روحانيون بود. او با فروتني و تواضع و توانايي نفوذ كلام و زندگي بسيار ساده و سرشار از زهدش موفق شده بود با كمترين مؤونه در تمام يگانهاي رزم و قرارگاهها ،روحانيون رزمنده را مستقر كند و با ارتباط مستمر و مداوم، آنان را به وظايفشان اشنا سازد. جلسات هفتگي با روحانيت مسئول در جبه، تشكيل تيپ تبليغي رزمي حضرت امام صادق (عليهالسلام)، فعال كردن و انسجام بخشيدن به ستادهاي اعزام روحانيون به جبهه و ... از جمله آثار و ثمرات عنايت اين عزيز به روحانيت در دوران دفاع مقدس بود. بارها بر اثر فشار مشكلات و موانع. توان خود را از دست داده يا دوري از حوزه علميه بر ايشان دردي كشنده بود و از آن شهيد ميخواستند اجازه ترك جبهه را هرچند موقتاً بدهد. او با بياني بسيار ساده و استدلال طلبگي عرق شرمندگي را بر چهرهها مينشاند و با دلداري و توصيه به استقامت، آنان را با تواني افزونتر به محل مأمرويت برميگرداند. دوستان عزيز روحانيم، اقدام بسيار به جا و فوقالعاده مؤثر اين شهيد بزرگوار، پس از عمليات كربلاي چهار را فراموش نكردند كه چه زيبا با ترتيب جلساتي، روحانيت جبهه را نسبت به وظايف حساسشان در آن مقطع توجيه كردند و همين امر سبب شد كه رزمندگان در يگانهاي رزم باقي بمانند و عمليات پيروزي آفرين كربلاي پنج تحقق يافت.
14- عالم عامل
يكي از عوامل مؤثر در نفوذ بيان شهيد، كه بر عمق جانها مينشست، اين بود كه چه ميگفت خود عامل بود و در يك كلمه به جرأت ميتوان ادعا كرد كه كلمهاي بر زبانش جاري نشد كه خود بدان معتقد و عامل نباشد و براستي او مصداق بيان اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در نهجالبلاغه بود كه:
والله ما احتكم علي طاعه الا و اسبقكم اليها و لا انها كم عن معصيه الا و اتناهي قبلكم عنها
به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتي فرا نميخوانيم مگر اينكه پيش از شما خودم به آن عمل ميكنم و شما را از معصيتي نهي نميكنم مگر اينكه خودم پيش شما از آن كنارهگيري مينمايم.
15- سادهزيستي
شهيد ميثمي نماينده حضرت امام (رحمهالله عليه) در قرارگاه خاتم بود و ميدانست براي فردي همانند او، اصل ساده زيستي، ضرورت است. براين اساس، ساده و بيپيرايه زندگي ميكرد و همانند محرومان و مستضعفان از عافيتطلبي، تجمل، لذتگرايي و تشريفات ظاهري مبرا بود. در عين حال كه داراي عظمت و شوكت ويژهاي بود و از محبوبيت اجتماعي ـ بويژه در بين رزمندگان – بهرهمند بود و جلال و حشمت معنويش دلها را پر ميكرد، اما در همه چيز، خوراك، پوشاك، مسكن ، وسيله نقليه، معاشرتها و برخوردها و حتي در كيف دستيش اين اصل را رعايت ميكرد. بر همين مبناست كه او الگو و اسوه قرار گرفت و چه زيبا مصداق بيان شيواي مقام عظماي ولايت و مرجعيت، حضرت آيتالله العظمي خامنهاي ارواحنا فداه بود كه: «نميشود ما در زندگي مادي فرو رويم و بخواهيم كه مردم به شكل يك اسوه به ما نگاه كنند. هنگامي مسئولان ميتوانند به محرومان خدمت كنند كه خود درد آشنا بوده، طعم محروميت را چشيده باشند.»
شهيد ميثمي هميشه، لباس تميز و عادي ميپوشيد و لباسهايش را در چفيه ميگذاشت و بدون زرق و برق از اين سو به آن سو ميرفت. در هر سنگري مينشست گرههاي چفيه را ميگشود و از لابهلاي لباسهاي آن، كتاب يا دفتري را برميداشت و از چيزهاي چشمگير در آن هيچ خبري نبود. واقعاً بسيجيوار زندگي ميكرد. دسته عينكش شكسته بود و دائماً آن را تعمير ميكرد و حتي براي بالاترين مقام مملكتي نامه دستنويس ميفرستاد. هرگز ماشينسواري مخصوص و يا راننده ويژهاي را به خود اختصاص نداده بود بلكه مثل ديگر بسيجيها با ماشينهاي متفرقه روانه سنگرها ميشد. در قيد و بند غذاهاي چرب و لذيذ نبود. هميشه غذاهاي ساده ميخورد و از دنيا به مقدار ضرورت بهرهبرداري ميكرد وخلاصه در قاموس شهيد از واژههاي خود را گرفتن با همتراز و هم مقام قدم برداشتن و اينگونه چيزها خبري نبود. او خود رمز موفقيت را دو چيز ميدانست: پيوند با خدا و سادهزيستي. خاطرات از اين بعد شهيد ميثمي نيز بسيار زياد است كه تنها به يكي از آنها اكتفا ميكنم:
روزي خدمت ايشان رسيدم و گويا به ايشان اعتراض كردم چرا براي خود و خانواده شان منزل مناسبي تهيه نميكنند و به يك اتاق اكتفا كردهاند. آن شهيد بزرگوار منزلي را به من در كيان پارس نشان داد و فرمود خانواده من يك سال بدون كولر و بدون يخچال در اين منزل زندگي ميكردند و اين مطلب براي ما كه با هواي خوزستان آشنا بوديم كاملاً شگفتآور بود.
16- استقامت و پايداري
شهيد عزيز هرگز در راهي كه انتخاب كرده بود، دچار ترديد و دو دلي نگرديد. از اين رو، حضور در جبهه را، حتي براي يك سفر 15 روزه حج خانه خدا ترك نكرد و عليرغم اصرار شهيد بزرگوار، حجهالاسلام والمسلمين محلاتي سه سال متوالي بدون زيارت خانه خدا به ديدار خداي خود شتافت. خود او ميفرمود:
«من هيچگاه ترديد براي ماندن در جبهه پيدا نكردم و اگر هم زماني ترديد پيدا كردم، بين اين بود كه در كردستان بمانم يا اهواز».
او مظهر «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا» بود. از اين رو بيشتر عمر پربركت خود را در راه مبارزه و جهاد سپري كرد. يك بار شكوه، و احساس خستگي نكرد، بلكه خود را مديون انقلاب ميدانست و همواره ميگفت:
«من به دست همين انقلاب پيروز آزاد شدهام و چندسال به اين انقلاب بدهكارم».
بر اين اساس به دور از نام و شهرت و آوازه، هر نوع سختي، غربت، تنهايي و احياناً بيمهريها را به جان و دل خريد. او در اداي تكليف سر از پا نميشناخت و با استقامت و پايداري، ماندن در جبهه را بر هر امر ديگري ترجيح مي داد.
مشكلات و ناملايمات و موانعي كه يكي از آنها براي متوقف كردن انسان، كافي بود اما شهيد ميثمي چه در دوران مبارزه و زندان و شكنجه و چه در دوران جنگ و دفاع مقدس با استقبال از همه آنها از تحمل رنج و زحمت در راه خدا لذت ميبرد و با اقتدا به ارباش اباعبدالله الحسين (عليهالسلام) چنين ميسرود كه:
هوّن بي ما اصاب الي انه بعينالله
17- توجه به همه افراد در جبهه
در حالي كه عليالقاعده و به لحاظ مسئوليتي كه به عهده داشت ميبايست فقط با فرماندهان حشر و نشر داشته باشد، لكن هرگز وقت خود را محدود به فرماندهان عاليرتبه نميكرد، بلكه از ارتباط و همنشيني با بسيجيان ، سربازان و پرسنل وظيفه و سادهترين نيروهاي جبهه غافل نبود. از اين رو، نه تنها فرماندهان از او خاطرات فراوان دارند، بلكه از دژباني و رانندهها گرفته تا ديگران از او خاطرات فراموش ناشدني را ثبت كردهاند؛ چرا كه او درد آشنايي بود كه دوّارگونه به طبابت ميپرداخت و در طبابتش بين افراد تفاوتي قايل نبود و هركس او را ملجأ ميگرفت، به او پناه ميداد. درد دلها را از هركس و در هر موقعيتي ميشنيد و در جهت رفع مشكلات، نهايت تلاش خود را به كار ميبست؛ حتي به انتظار نمينشست تا از ناحيه سپاه و يا مسئولان مربوط پولي را دريافت و در رفع مشكلات مالي رزمندگان اقدام كند، بلكه پول شخصي خود را صرف حل مشكلات ديگران ميكرد. بيشك قدمهاي مثبتي كه در اين راه برداشته قابل احصا، و توان دسترسي به آنها ميسر نيست؛ چرا كه او در اين راستا نيز قصد قربت و جلب رضايت خداوندي برايش ملاك بود و غير از افرادي كه طرف حساب او بودند كسي ديگر را امكان اطلاع از كارگشاييهايش نيست.
18- توجه به جنبه هاي نظامي و فراگيري فنون نظامي
بر كسي مخفي نيست كه نظاميگري و حفظ نظم و انضباط براي نيروهاي مسلح از جمله رموز پيروزي در صحنههاي گوناگون نبرد است و بيتوجهي به اين موضوع خسارات جبرانناپذيري را به دنبال دارد. شهيد ميثمي با درك اين موضوع، بارها بر آن اصرار مي ورزيد و رزمندگان را بدان توصيه ميكرد و در تحقق اين امر از هيچ بينظمي نميگذشت. در اين راستا خطاب به فرماندهان ميفرمود:
«برادران عزيز من به شما يك توصيه ميكنم؛ در نيروي مسلح همه به حركات فرماندهي نگاه ميكنند، اگر ذرههاي بينظمي در مسئولين پيدا شود، اوج ميگيرد و به همه ردهها سرايت ميكند.»
همچنين ميفرمود:
«اصلاً زشت است براي يك سپاهي كه از نظر نظام جديد يك نظامي نمونه نباشد و امام زمان اين را از يك پاسدار نميپذيرد.»
او خود در مسائل نظامي و فنون جنگ، صاحبنظر و بسيار توانا بود و گاهي رهنمودهاي او در آداب جنگ و مبارزه و پيشنهادها و راهگشاييهاي او براي فرماندهان عزيز يگان ها بسيار شگفتآور و مفيد بود.
19- فردسازي
هدايت و ارشاد افراد، وظيفه اوليه هر روحاني است ولي در انتخاب شيوهها، اختلاف سليقه وجود دارد. بيشتر افراد، سخنراني در اجتماع را ميگزينند و از اين طريق به اداي تكليف قيام ميكنند و بديهي است كه اين شيوه كار آساني است و از عهده هر واعظي برميآيد. هنر اين است كه انسان درد افراد را بشناسد و به مقتضاي آن به درمان آنها اقدام كند. اين شيوه از عهده هركسي بر نميآيد و لذا منتخبان معدودي دارد. شهيد ميثمي، درد آشنا و طبيبي دردشناس بود كه پس از تشخيص دردها، توقف و امروز و فرداكردن را مجاز نميدانست، بلكه در اولين فرصت ممكن به درمان دردها قيام ميكرد. از جمله شيوههاي وي، اين بود كه در اصلاح افراد به سراغ تك تك آنها ميرفت و به درمان و معالجه آنها ميپرداخت.
سردار رضايي در اين زمينه ميگويد:
«در بحثهاي عملياتي در گوشهاي مينشست و گوش ميكرد و اگر ميديد برادري كمتر قانع ميشود به دنبال او ميرفت و با روحيه دادن او را قانع ميكرد و ما بعدها ميفهميديم كاري كه ما نتوانستيم انجام دهيم، شهيد ميثمي انجام داده است.»
نامه ها و ملاقاتهاي خصوصي او با مسئولان جبهه و جنگ، خاطرات شيرين و سازندهاي را از آن شهيد بزرگوار در اين زمينه به جا گذاشته است.
20- معلم اخلاق
شهيد ميثمي هم به فضائل اخلاقي آراسته، و از رذايل پيراسته بود و در عمل و با برخورد، ديگران را اصلاح ميكرد و هم به بيان فضائل اقدام ميكرد و هركجا فرصت را مناسب ميديد درس اخلاق ميگفت. او معلم اخلاق بود، اما معلمي متخلق به اخلاق. مناسب است به پارهاي از توصيههاي اخلاقيش اشاره كنيم:
«اگر كسي برخوردي ناپسند با ما داشت و بعد طلب بخشش كرد، چه راست بگويد چه دروغ، بايد او را عفو كنيم. اگر انتظار داريم گناهانمان عفو شود، بايد خودمان هم عفو كنيم.»
«قهر كردن با ديگران، يعني قطع علاقه قلبي، حالت حقد و بدبيني نسبت به برادران مسلمان را در دل داشتن حرام است و بروز دادن آن حرام دوم.»
«... ما دو كار مهم داريم: يكي ظاهري و يكي باطني؛ كار ظاهري اين است كه در همه مجامع و نمازها شركت كنيم و كار باطني اين است كه هر جا هستيم، صلح ايجاد كنيم و بغض را از بين ببريم. اگر قلبهايمان با هم مهربان باشد، خداوند رحمتش را نازل ميكند».
شهيد ميثمي، يأس و نوميدي را ضربه مهلكي براي رزمنده در رويارويي با دشمن مهاجم ميدانست و با آن بشدت مبارزه ميكرد. عمليات كربلاي چهار كه به اهداف از پيش تعيين شده دست نيافت و باعث يأس و نااميدي فرماندهان و رزمندگان شد در يك سخنراني براي آن چندين ارمغان و ثمره ذكر كرد، و از اين طريق روح اميد را در نيروها احيا كرد.
در پايان ضمن اعتراف به اينكه اين شهيد بزرگوار ويژگيها و خصوصيات فراوان ديگري داشت مانند انس با قرآن، عبادت و ارتباط بسيار زيبا با خدا، درك سريع و دقيق وضعيت و عكسالعمل مناسب، حسن معاشرت و مردمگرايي، عشق به آموختن، توجه به مسائل خانوادگي و فرزندان رزمندگان، نظم و ترتيب و ... كه اين جمعبندي را فرصت پرداختن به آنها نيست و تنها به اين جمله اشاره ميكنيم كه او عاشق شيداي خدا بود و حجابهاي ظلماني و نوراني را كنار زده و لذا سالها در طلب شهادت بود و هرگاه از جبهه بازميگشت با افسوس از اينكه چرا به شهادت نرسيده است چنين زمزمه ميكرد:
اي صبا از من به اسماعيل قرباني بگو
زنده برگشتن زكوي دوست شرط عشق نيست
تا اينكه در عمليات كربلاي پنج، كاسه صبرش لبريز شد و از خدا خواست كه به او جواز ورود به نهاييترين منزلگه يعني همنشيني با خدا را عنايت فرمايد. فراموش نميكنم در حالي كه به اتفاق او براي شركت در جلسه اي كه رزمندگان لشكر ده سيدالشهدا به مناسبت شهادت سردار كلهر منعقد كرده بود ميرفتيم و بنا بود اين بزرگوار در آن جلسه سخنراني كند در بين راه فرمود از بس در جلسات شهادت سرداران سپاه اسلام سخنراني كرده ام از خودم بدم ميآيد و از خدا خواستهام در اين عمليات مرا هم بپذيرد و من مزدم را در اين عمليات از خدا ميگيرم. چند روزي نگذشت كه اين مزد و پاداش بزرگ را دريافت كرد و رزمندگان و فرماندهان عزيز را حقيقتاً داغدار كرد. اينجانب همواره درباره شخصيت اين شهيد بزرگوار در شگفت و تعجب بودم تا اينكه بعد از شهادت غريبانه و مظلومانه او بنا شد جنازه مطهرش در قم تشييع شود. در كنار جسم مطهر و جداً فوقالعاده نورانيش مشاهده كردم كه مرحوم مادرش خطاب به او فرمود: عبدالله، فرزند عزيزم تا در رحم من بودي زيارت عاشورايم ترك نشد و هرگز بدون وضو به تو شير ندادم. خدا او و برادر شهيد و مادر بزرگوارش را در جوار رحمت خود جاي دهد.
www.sardaran.blogfa.com |