همانطور که گفتیم شهید میثمی مبارزه و درس را به هم آمیخت. در دوران ستمشاهی، بارها زندانی شد؛ امّا او در زندان هم از مربیگری خود دست برنداشت. برخورد و حرکات او درسی برای دیگران بود. چنان با دیگران برخورد میکرد که حتی اگر طرف مقابل کمونیست هم بود، تحت تأثیر او به اسلام میگرایید. خود شهید میگفت:
«در زندان، ما را با یک کمونیست همسلول کردند. خوب معلوم است که کمونیست نجس است. لذا اگر آب و غذایی میآوردند، اوّل او میخورد تا ما نخوریم؛ چون او را نجس میدانستیم. اگر من عبادت و راز و نیازی میکردم، او مرا مسخره میکرد؛ تا اینکه یک شب جمعهای، این کمونیست خواب بود من بلند شدم که دعای کمیل بخوانم. به این جمله رسیدم که میگوید: «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی بیاندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهم کرد؟!»
وقتی به این جمله رسیدم، نتوانستم خود را کنترل کنم. دلم شکست و نالهام بلند شد. هرچه کردم خود را کنترل کنم، نتوانستم، زیاد گریه کردم. سرم را بلند کردم؛ دیدم همان کمونیست سرش را گذاشته روی خاکها دارد گریه میکند. و متوجه خدا شد. شاید میخواست بگوید که من با شما همعقیده شدم».
«حجة الاسلام صادقی» درباره دوران زندان شهید میثمی میگوید:
«شهید میثمی در سالهای ۵۲ و ۵۳ دستگیر و تا سال ۵۷ در زندان بود. تا سطوح عالیه را در زندان خواند و به پایان برد و در اواخر عمرشان خاطراتی از زندان میگفتند که بسیار عجیب بود».
منبع: سایت طوبی |