مقدمه
قرآن كريم، درياي پهناور معارف الهي است و هر كس به توان و بهرهي خود مي تواند از اين درياي بيكران بهرهاي و حصهاي برگيرد. اين صحيفهي الهي، معجزهي جاويدان رسول اكرم (ص)، حضرت محمد مصطفي (ص) است و دانشمندان مسلمان، در ادوار مختلف، از چهارده قرن پيش تاكنون، تلاش كردهاند تا بلكه بتوانند به بطني از بطون آن راه يابند و كوششهايي كه در قالب تفاسير مختلف در اقصي نقاط سرزمينهاي اسلامي به عمل آمده حاكي از عمق چنين بينشي در نزد مسلمين مي باشد. چنان كه امام محمد غزالي در “كتاب احياء العلوم” خود از ابن مسعود نقل نموده كه او دربارهي علوم و دانشهاي قرآن كريم گفته است: “من اراد علم الاولين و الاخرين فليتدبر القرآن” (دكتر محمد حسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج 2، ص 475)
راقم اين سطور، بي آنكه مدعي تخصصي در علم خطير قرآن پژوهشي باشد، با استفاده از منابع مختلف (به زبانهاي عربي، فارسي و انگليسي) و تفاسير قرآن (از جمله تفاسير شريف نمونه و الميزان) نكاتي چند راجع به معجزات علمي قرآن گرد آورده است كه در صورت قبول اهل فن، ممكن است براي بعضي از مخاطبان داراي تازگي و جذابيت باشد. در اينجا لازم به تذكر است كه تفسير صحيح علمي قرآن همانگونه كه اهل فن بر آن تأكيد كردهاند، بر اين اساس است كه يافتههاي علمي بايد در خدمت فهم بهتر معاني اين كتاب شريف باشد و هرگونه تحميل و تطبيق نامتناسب با شأن آيات قرآن، امري نابهجا محسوب ميگردد.
در هر حال به نظر نگارنده، هدف نهايي از تفسير علمي قرآن، اثبات و تأكيد بر منشاء الهي آن است. زيرا تنها ذات باري تعالي است كه از ظاهر و باطن هر چيز با خبر است؛ و چه زيبا سرود آنكه گفت:
بر او علم يك ذره پوشيده نيست كه پيدا و پنهان به نزدش يكي است
بدين ترتيب با تبيين معجزات علمي قرآن، موجبات اسكات معاندان و تحكيم ايمان مؤمنان فراهم شده و حجت بر همگان تمام ميگردد.
قرآن و منشأ عالم هستي
يكي از اصول قطعي علم كيهانشناسي معاصر، حاكي از آن است كه جهان در لحظهي آغازين پيدايش چيزي به جزء ابر يا دود (گازهاي داغ غليظ با چگالي بالا) نبوده است. دانشمندان امروزه، تنها با استفاده از دستگاههاي فوق پيشرفته توانستهاند چگونگي تشكيل ستارگان جديد را از اجزا دود مانند مشاهده كنند.
قرآن کريم در اين باب مي فرمايد:
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَ هِيَ دُخَانٌ (سورهي فصلت آيهي 11)
سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي كه دود بود.
در تفسير نمونه در شرح اين آيه شريفه آمده است كه: “جمله: هِيَ دُخَانٌ (آسمانها در آغاز به صورت دود بود) نشان مي دهد كه آغاز آفرينش آسمانها، از تودهي گازهاي گسترده و عظيمي بوده است و اين با آخرين پژوهشهاي علمي در مورد آغاز آفرينش كاملاً هماهنگ است. هم اكنون نيز بسياري از ستارگان آسمان به صورت توده فشردهاي از گازها و دخان هستند.” (آيتالله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 20، ص 228)
همچنين از آنجا كه زمين و آسمان بر فراز آن (خورشيد، ماه، ستارهها، سيّارهها و كهكشانها) از همين دود تشكيل شدهاند مي توانيم نتيجه بگيريم كه زمين و آسمانها هويت واحدي دارند.
قرآن كريم در اين مورد مي فرمايد:
أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (سوره انبيا آيه 30)
آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكدگر باز كرديم. يكي از توضيحاتي كه در مورد اين آيه در تفسير نمونه آورده شده، چنين است: “به هم پيوستگي آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاي دروني و حركت، به تدريج تجزيه شد و كواكب و ستارهها از جمله منظومهي شمسي و كرهي زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.”
تصويري از چگونگي تشكيل يك ستاره از دود و گاز و غبار
2.قرآن و مراحل مختلف تحول جنين
در قرآن كريم، خداوند تبارك و تعالي اين گونه از مراحل مختلف تحول جنين سخن گفته است:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (سوره مؤمنون، آيات 14 -12)
و ما انسان را از عصارهاي از گِل آفريديم، سپس او را نطفهاي در قرارگاه مطمئن قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهايي در آورديم؛ و بر استخوانها، گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازهاي داديم؛ پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.
از نظر لغوي، لغت علقه داراي سه معناست: 1 -زالو 2 -شيئي معلق 3 -خون منعقد شده
درباره معناي اول علقه، يعني زالو بايد گفت كه شباهت بين شكل اوليه جنين و شكل ظاهري زالو كاملاً مشهود است:
از ديگر سو، چنان كه ميدانيم جنين از خون مادر تغذيه ميكند، درست همانند زالو كه منبع تغذيهاش خون ساير جانداران است.
دومين معناي لغت علقه شيئي آويزان است. اين تعبير نيز كاملاً با معلق بودن جنين در رحم مادر در اين مرحله تطابق دارد:
سومين معناي لغت علقه، عبارت است از: خون منعقد، نماي بيروني جنين نيز به دليل جمع شدن مقادير زيادي از خون در آن كاملاً شبيه كيسه خون است. همچنين بايد دانست كه اين خون تا هفته سوم در بدن جنين جريان ندارد و ازين لحاظ جنين درست شبيه يك بستهي خون است:
بنابراين سه معناي لغت “علقه”، دقيقاً با ويژگيهاي مراحل اوليهي جنين تطابق دارد.
مرحله بعدي جنين كه در آيه از آن بحث شده است مرحلهي “مضغه” است. مضغه در عربي به معناي “جسم جويده شده” مي باشد. شباهت ظاهري جنين پس از روز بيست و هشتم با شيئي جويده شدهاي كه آثار دندانها بر آن به جا مانده باشد، كاملاً هويداست:
“نويسندهي تفسير “في ضلال” پي آيهي مورد بحث در اينجا جملهي عجيبي نقل ميكند و آن اينكه: جنين بعد از آنكه مرحلهي علقه و مضغه را پشت سر گذاشت تمام سلولهايش تبديل به سلولهاي استخواني مي شود و بعد از آن تدريجاً عضلات و گوشت، روي آن را ميپوشاند، بنابراين جمله كسونا العظام لحما يك معجزه علمي است كه پرده از روي اين مسأله كه در آن روز براي هيچكس روشن نبود بر ميدارد، زيرا قرآن نمي گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم بلكه مي گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم اشاره به اينكه مضغه نخست تبديل به استخوان مي شود و بعد از آن گوشت روي آن را ميپوشاند.” (تفسير نمونه ج 14 ص 213)
اگر چه “ارسطو” به عنوان اولين جنينشناس در سدهي چهارم قبل از ميلاد از طريق بررسي چگونگي تكوين جنين پرندگان، مراحلي را براي تكوين جنين آدمي مشخص كرده بود با اين حال، وي هيچ جزئياتي در اين باب ارائه نداده است. و از آنجا كه تا قرن بيستم، بشر نتوانسته بود؛ چيزي بيشتر از يافتههاي ارسطو در علم جنينشناسي دريابد، بنابراين توصيف جنين انسان، آن گونه که در قرآن كريم آمده، نمي تواند مبتني بر علوم رايج در زمان نزول قرآن، يعني قرن هفتم ميلادي باشد. تنها توجيه قابل قبول در اين زمينه آن است كه پيامبر اكرم اين اطلاعات را از طريق وحي، كسب كرده است. او نمي توانست به جز وحي منبع آگاهي ديگري داشته باشد؛ چرا كه ايشان به شهادت تاريخ، فردي امّي بود و مطلقاً در جايي به جز مكتب “وحي” تلمّذ نكرده بود.
3.قرآن و كوهها
قرآن كريم مي فرمايد:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا (سوره نباء آيات 7-6)
آيا زمين را محلّ آرامش [شما] قرار نداديم و كوهها را ميخهاي زمين؟
كلمه “اوتاد” جمع “وتد” است، و “وتد” به معناي ميخ است، البته بنا به گفته صاحب مجمع، ميخ بزرگ را “وتد” گويند (نه ميخهاي معمولي را). و اگر كوهها را ميخ خوانده شايد از اين جهت بوده كه پيدايش عمده كوههايي كه در روي زمين است از عمل آتشفشانهاي تحت الارضي است، كه يك نقطه از زمين را ميشكافد و مواد مذاب زميني از آن فوران ميكند، و به اطراف آن نقطه ميريزد، و به تدريج اطراف آن نقطه بالا ميآيد و ميآيد تا به صورت ميخي كه روي زمين كوبيده باشند، درآيد، و باعث سكون و آرامش فوران آتشفشان زير زمين گردد، و اضطراب و نوسان زمين از بين برود.”
(ترجمهي تفسير الميزان، ج 20، ص 261)
زمينشناسي، جديد ثابت كرده است كه كوهستانها، داراي ريشههايي عميق در زمين هستند و اين ريشهها چندين برابر ارتفاع آنها بر فراز زمين مي باشد. بنابراين بهترين تعبيري كه براي كوهها مي توان داشت تعبير “ميخ” است. چرا كه بيشترين قسمت ميخ همواره در زير سطح قرار ميگيرد.
كوهستانها همچنين نقش مهمي در ثبات پوستهي زمين دارند و مانع تكان خوردن آن ميشوند:
وَ أَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ (سوره نحل، آيه 15)
و در زمين، كوههاي ثابت و محكمي افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد.
تاريخ علم حاكي از آن است كه تئوري وجود ريشههاي عميق كوهها براي اولين بار در اواخر نيمه دوم سدهي قرن نوزده ميلادي (سيزده قرن پس از نزول قرآن) عنوان شده است.
آيا كسي در عصر رسول اكرم (ص) از شكل واقعي كوهها باخبر بوده است؟ آيا كسي مي توانسته تصور نمايد كه اين تودههاي سنگين استوار، ريشههاي عميق در سطح زمين دارند؟ آيا جزء اين است كه اين حقايق طبيعي از زبان خالق طبيعت و هستي بيان شده است؟
4.قرآن و ابرها
اشاره به آيات و شگفتيهاي عالم طبيعت يكي از ويژگيهاي شاخص در قرآن كريم است. از جمله مواردي كه مكرراً در قرآن از آن سخن رفته است، پديدهي بارش نزولات جوّي است:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (سوره نور، آيه 43)
آيا نديدي که خداوند ابرهايي را به آرامي ميراند، سپس ميان آنها پيوند مي دهد، و بعد آن را متراکم مي سازد؟! در اين حال، دانههاي باران را ميبيني که از لابهلاي آن خارج مي شود و از آسمان ـ از کوههايي که در آن است [= ابرهايي که همچون کوهها انباشته شدهاند] ـ دانههاي تگرگ نازل مي کند، و هر کس را بخواهد بوسيله آن زيان مي رساند و از هر کس بخواهد اين زيان را برطرف مي کند؛ نزديک است درخشندگي برق آن [ابرها] چشمها را ببرد!
دانشمندان با مطالعهي انواع ابرها، دريافتهاند كه ابرهاي بارانزا، تحت روشهاي دقيق و مراحل مشخص كه به نوع ابر بستگي دارد، تشكيل ميشوند. ابر “کومولونيمبوس” از جمله اين ابرهاي بارانزا است كه هواشناسان چگونگي تشكيل آن و ايجاد باران و تگرگ و صاعقه از آن را مشخص كردهاند. اين نوع ابر با جمع شدن تكههاي کوچک و تحت فشار باد، تشكيل مي شود. به دليل تراكم بخارها در مركز ابر کومولونيموس، رشد آن به صورت عمودي بوده است، و در نهايت به همين دليل، ابعاد اين ابر، هم تراز كوهي بزرگ در دل آسمان جلوهگر مي شود و از اين جاست كه قرآن تعبير “جبال” را براي ابر آورده است. اينك ممكن است اين سؤال به ذهن برسد كه چرا در متن آيه، صاعقه با تگرگ مقارن شده است؟ آيا اين بدان معناست كه تگرگ عامل صاعقه مي باشد؟
بنابر آخرين يافتههاي هواشناسان، بارش تگرگ، متعاقب زماني است كه ابر زماني داراي بار الكتريكي مي شود. توضيح آنكه در داخل ابر، بخارهاي هوا به دو شكل بلورهاي يخي و تگرگ در ميآيند. در اثر برخورد بلورها و تگرگها گرما از سطح بلورها به دانههاي تگرگ منتقل مي شود و درنتيجه از دست دادن گرما، بارهاي منفي الكترونها از سطح بلورها به سطح تگرگها راه مييابند. از اين رو، تگرگها داراي بار الكتريكي منفي و بلورها داراي بار الكتريكي مثبت ميشوند و حاصل اين تفاوت بار الكتريكي، ايجاد صاعقه است.
هواشناسان تنها در دهههاي اخير با به كارگيري ابزاري چون بالن، ماهوارهها و هواپيما و كامپيوتر به جزئيات ساختار و عملكرد ابرها، پي بردهاند و ازين طريق به مطالعه جهت بادها و اندازهگيري رطوبت هوا و نوسانات فشار هوا پرداختهاند.
صاحب تفسير نمونه نيز، در اين مورد اين گونه به معجزهي علمي قرآن كريم اشاره كرده است:
“بعضي گفتهاند “جبال” در اينجا جنبهي كنايي دارد، همان گونه كه ميگوييم؛ كوهي از غذا، يا كوهي از علم، بنابراين، مفاد آيهي فوق اين است كه در واقع، كوهي و توده عظيمي از تگرگ به وسيله ابرها در دل آسمان به وجود ميآيد، و از آنها بخشي در شهر و بخشي در بيابان فرو ميريزد و حتي كساني مورد برخورد آن قرار ميگيرند. بعضي ديگر گفتهاند: “منظور از كوهها، تودههاي عظيم ابر است كه در عظمت و بزرگي، مانند كوه ميباشند. نويسندهي تفسير “في ظلال” در اينجا بيان ديگري دارد كه مناسبتر به نظر ميرسد و آن اينكه تودههاي ابر در وسط آسمان به راستي شبيه كوهها هستند گرچه از طرف پائين به آنها مينگريم صافند. اما كساني كه با هواپيما بر فراز ابرها حركت كردهاند غالباً با چشم خود اين منظره را ديدهاند كه ابرها از آن سو به كوهها و درهها و پستيها و بلنديهايي ميمانند كه در روي زمين است و به تعبير ديگر سطح بالاي ابرها هرگز صاف نيست و همانند سطح زمين، داراي ناهمواريهاي فراوان است و از اين نظر، اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است. بر اين سخن مي توان اين نكتهي دقيق را افزود كه به عقيدهي دانشمندان تكوين تگرگ در آسمان به اين طريق است كه دانههاي باران از ابر جدا مي شود، و در قسمت فوقاني هوا به جبهه سردي برخورد ميكند و يخ ميزند، سپس طوفانهاي كوبندهاي كه در آن منطقه حكمفرما است گاهي اين دانهها را مجدد به بالا پرتاب ميكند، و بار ديگر اين دانهها به داخل ابرها فرو ميرود و لايه ديگري از آب به روي آن مينشيند كه به هنگام جدا شدن از ابر مجدد يخ ميبندد، و گاهي اين موضوع چندين بار تكرار مي شود و هر زمان لايه تازهاي روي آن مينشيند تا تگرگ به اندازهاي درشت شود كه ديگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب كند، اينجا است كه راه زمين را به پيش ميگيرد و فرود ميآيد، و يا اينكه طوفان فرو مينشيند و بدون مانع به طرف زمين حركت ميكند.
با توجه به اين مطلب نكتهي علمي كه در كلمهي جبال با توجه به اين مطلب، نهفته است، روشنتر مي شود زيرا به وجود آمدن تگرگهاي درشت و سنگين در صورتي امكانپذير است كه، تودههاي ابر متراكم گردند، تا هنگامي كه طوفان دانه يخ زده تگرگ را به ميان آن پرتاب ميكند مقدار بيشتري آب به خود جذب نمايد، و اين تنها در آنجاست كه تودههاي ابر، مانند كوههاي مرتفع در جهت بالا قرار گيرد و منبع قابل ملاحظهاي براي تكون تگرگ شود...
در آيات مورد بحث ابرهاي بلند، صريحاً به كوههايي از يخ اشاره ميكند و يا به تعبير ديگر كوههايي كه در آن نوعي از يخ وجود دارد و اين بسيار جالب است زيرا بعد از اختراع هواپيما و امكان پروازهاي بلند كه ديد دانش بشر را وسعت بخشيد، دانشمندان به ابرهايي متشكل و مستور از سوزنهاي يخ رسيدند كه درست عنوان كوههاي از يخ بر آنها صادق است و باز هم عجيب است كه يكي از دانشمندان شوروي در تشريح ابرهاي رگباري توفاني، چندين بار از آنها به عنوان “كوههاي ابر” يا “كوههايي از برف” ياد كرده است و به اين ترتيب روشن مي شود كه به راستي در آسمان، كوههايي از يخ وجود دارد.”
تصويري از يك ابر “كومولونيمبوس”
5.قرآن و امواج داخلي اقيانوسها
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ (سوره نور، آيه 40)
يا به ظلمات درياي عميقي ماند كه امواج آن بعضي بالاي ديگر دريا را بپوشاند و ابر تيره بر فراز آن بر آيد تا ظلمتها، چنان فوق يكديگر قرار گيرد كه چون دست بر آرد، هيچ نتواند ديد و هر كه را خداي، نور بخشد، هرگز روشني نخواهد يافت.
اين آيه اشاره دارد به تاريكي اعماق درياها، جايي كه انسان قادر نيست، حتي دستهايش را ببيند. امروزه دانشمندان به وسيلهي ابزار آلات پيشرفته، پي به اين حقيقت بردهاند. كه درياها و اقيانوسها از عمق 200 متر به پايين چنان تاريك هستند كه تقريباً هيچ چيز در آنها قابل مشاهده نيست. و در عمق 1000 متري مطلقاً نوري وجود ندارد. و در اين تاريكي مطلق، هيچ انساني نمي تواند، بدون تجهيزات پيشرفته، دوام بياورد. اكنون دوباره به متن آيه، توجه فرماييد. در دريايي عميق پوشيده از امواج كه امواج (ديگر) و ابري از ظلمت بر فراز آن است. بديهي است كه طبقه دوم امواج، همان امواج سطحي قابل مشاهده بر روي درياست. اما مراد از امواج طبقهي اول چيست؟
دانشمندان به تازگي دريافتهاند كه در درياها، امواج دروني وجود دارد. كه علت پيدايش آنها چگالي بين سطح لايههاي مختلف آب درياست. اين امواج داخلي، زير سطحي كاملاً شبيه امواج سطحي دريا ميباشند و به هيچ عنوان قابل مشاهده نيستند و دانشمندان از طريق محاسبهي دگرگونيهاي دما و شوري مناطق مشخصي از درياها به وجود آنها پي بردهاند.
6.قرآن و مرز بين درياها
بنابر يافتههاي علمي معاصر، در محلي كه دو درياي مختلف با هم برخورد ميكند، بين آنها منطقهي حائلي به وجود ميآيد كه در دو طرف اين منطقهي حائل، آب دريا، دما شوري و چگالي خاص خود را دارد. براي مثال در منطقه جبلالطارق كه محل برخورد درياي مديترانه و اقيانوس اطلس است، منطقهاي حائل به طول صدها كيلومتر و به عمق 1000 وجود دارد كه عليرغم امواج بزرگ و جريانات قوي جذر مد، اين منطقه حائل، همواره مانع آميزش آبهاي دريا و اقيانوس است.
از اين واقعيت در دو سورهي قرآن مجيد چنين ياد شده است:
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ (سوره الرحمان، آيات 19 -20)
اوست كه دو دريا را در هم آميخت و ميان آن دو دريا فاصلهاي است كه تجاوز به حدود يكديگر نميكنند.
وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا (سوره فرقان، آيه 53)
او كسي است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكي گوارا و شيرين و ديگر شور و تلخ و در ميان آنها برزخي قرار داد تا با هم مخلوط نشوند.
در “تفسير نمونه” نيز، از اين اعجاز علمي قرآن، بدين گونه سخن رفته است: “در سراسر اقيانوسهاي جهان رودهاي عظيمي در حركت است كه يكي از نيرومندترين آنها گلف استريم نام دارد اين رود عظيم از سواحل آمريكاي مركزي حركت ميكند و سراسر اقيانوس اطلس را ميپيمايد و به سواحل اروپاي شمالي ميرسد. اين آبها كه از مناطق نزديك به خط استوا حركت ميكنند، گرم هستند و حتي رنگ آنها گاه با رنگ آبهاي مجاور متفاوت است، و عجب اينكه عرض همين رود عظيم دريايي (گلف استريم) در حدود 150 كيلومتر و عمق آن چند صد متر مي باشد! سرعت آن در بعضي از مناطق به قدري است كه در يك روز 160 كيلومتر راه را طي ميكند. تفاوت درجه حرارت اين آبها با آبهاي مجاور در حدود 10 تا 15 درجه است، و لذا حاشيه غربي آنرا ديوار سرد مينامند) گلف استريم بادهاي گرمي به وجود ميآورد، و مقدار قابل توجهي از حرارت خود را به طرف كشورهاي شمالي قاره اروپا ميبرد، و هواي آن كشورها را بسيار مطبوع ميكند، و شايد اگر اين جريان نبود زندگي در آن كشورها بسيار سخت و طاقتفرسا بود. باز تكرار ميكنيم گلف استريم يكي از اين رودهاست، و در آبهاي پنج قاره جهان نظيراين جريان دريائي فراوان است. و عامل اصلي آن تفاوت حرارت منطقه استوائي زمين و مناطق قطبي است كه اين حركت را در آب درياها به وجود ميآورد.
اين موضوع را با يك تجربهي ساده مي توان دريافت: اگر ظرف بزرگ آبي داشته باشيم در يك طرف آن قطعه يخي قرار دهيم و در طرف ديگر قطعه آهن داغي، و روي سطح آب كمي كاه بريزيم، ميبينيم جرياني در سطح اين آب پيدا مي شود و آبها آهسته از آن منطقه گرم به سوي منطقه سرد حركت ميكنند، عين اين ماجرا در كل درياهاي جهان روي مي دهد، و سرچشمه پيدايش اين رودهاي دريائي است عجب اينكه اين رودهاي عظيم دريائي با آبهاي اطراف خود كمتر آميخته ميشوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت ميپيمايند و مصداق “مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ” را به وجود ميآورند.” (تفسير نمونه، ج 15، ص 121)
7.قرآن و مغز آدمي
خداوند در قرآن، دربارهي يكي از مشركان (ابوجهل) كه مانع عبادت پيامبر (ص) در كعبه ميشد؛ مي فرمايد:
كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَهًِْ نَاصِيَهًٍْ كَاذِبَهًٍْ خَاطِئَهًٍْ. (سوره علق، آيات 15 -16)
هرگز اگر دست از كار خود برندارد، پيشانيش را گرفته و به سوي عذاب ميكشانيم. پيشاني دروغگوي خطاكار را.
با مطالعهي اين آيهي شريفه، ممكن است؛ اين سؤال در ذهن خواننده ايجاد شود كه چرا قرآن صفت “دروغگو و خطاكار” را نه به شخص كافر معاند، بلكه به “پيشاني” او نسبت داده است؟ چه ارتباطي بين پيشاني و دروغ و گناه وجود دارد؟ البته در كتب تفسير اين امر را از مقوله صنعت ادبي “مجاز” دانستهاند چنانكه مفسركبير قرآن علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان در اين مورد به درستي مرقوم فرمودهاند:
“و في توصيف الناصية بالكذب و الخطإ و هما وصفا صاحب الناصية مجاز”: ناصيه، موي جلو پيشاني (را به صفت كاذبه و خاطئه توصيف كرده، با اينكه اين دو صفت، صفت صاحب پيشاني است، و اين طور نسبت دادن از باب مجاز است. (ترجمه تفسير الميزان، ج 20، ص 553)
و در تفسير نمونه هم اين آيه اين گونه توضيح داده شده است:
“تعبير به “نَاصِيَة كَاذِبَة خَاطِئَة” اشاره به شخصي است كه صاحب اين ناصيه است كه هم دروغگو و هم خطاكار بوده است، همچون ابوجهل.” (تفسير نمونه، ج 27، ص 170) اما، در اين مورد تفسيري علمي نيز وجود دارد كه دانستن آن خالي از فايده نيست. يكي از محققان معاصر، در كتاب خود تحت عنوان:
A Brief Illustrated Guilde to Understanding Islam
در اين باره مينويسد: “در كتب مربوط به اصول آناتومي و فيزيولوژي دربارهي عملكرد اين بخش از جمجمه (پيشاني) گفتهاند كه انگيزه و پيشبيني طرحها و كلاً شروع به حركت در منطقهي جلوي سر (پيشاني) ظاهر مي شود و اين ناحيه مركز تحريكات است. بنابراين، اين منطقه از مغز آدمي را مي توان مسئول طراحيها انگيزشها و اعمال نيك و بد و دروغ و راست آدمي دانست. و انتساب دروغ و خطا به پيشاني ازين نقطه نظر نيز، كاملاً موجه است و مناسبت دارد.
--------------------------------
پينوشتها:
1.استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه بوعلي همدان ـ مدرس دروس تأثير قرآن و حديث در ادب فارسي و آشنايي با علوم قرآني ـ مؤلف چندين مقاله در حوزه ادبيات فارسي همدان ـ دانشگاه بوعلي سينا ـ دانشكده ادبيات و علوم انساني
منابع و مآخذ
1. قرآن كريم
2. تفسير الميزان، علامه طباطبايي
3. تفسير نمونه، آيتالله ناصر مكارم شيرازي
4. تفسير علمي قرآن، ناصر رفيعي محمدي
5. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني
6. A Brief Illustrated Guilde to Understanding Islam by I. A. Ibrahim, William Peachy, Michael Thomas, and Harold S. Kuofi, Dar -us -Salam Publications, 1999
مجموعه مقالات همایش ملی قرآن و علوم طبیعی، تهیه و تنظیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، زیر نظر بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، تهران، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه و انتشارات سخن گستر، چاپ یکم ـ زمستان 1385.
نويسنده:دكتر محمد طاهري (1) |