مالک بن نبی - مقدمه از استاد محمود شاکر(3) - ترجمه و تحقیق از علی حجتی کرمانی
تحدّی به لفظ،اسلوب و نحوهء بیان
...و هر آنچه از"شعر جاهلی"در تفسیرهای قدما از آن یاد شده است در رابطه با استدلال نسبت به مفهوم حرفی در قرآن است و یا بیان یک خصوصیتی از ویژگیها و خصایص تغییرات ادب عربی از قبیل"تقدیم و تاخیر و حذف و غیر ذلک"میباشد که بدیهی است بمنظور بررسی چنین اموری،شایسته است"شعر جاهلی"مورد توجه قرار گیرد بهمان دلیل که"اشعار صدر اسلام"نیز بهمین جهت،در معرض توجه قدما قرار دارد.
آنچه را که در این مجال شایسته است دانسته شود،اینست که غایت و هدف نهایی "علم تفسیر قرآن"عبارت است از بیان مفاهیم و معانی الفاظ مفرد جمع و جملات قرآنی و دلالت این الفاظ و جملات بر یک سلسله مبانی و اصول.اعم از اینکه در این زمینه آیات مربوطه به قصص باشد و یا آیات مربوطه به ادبیات و یا آیات مربوط به احکام و سایر آیات مبارکاتی که شامل مفاهیم قرآنی است.و این مسئلهایست غیر مرتبط به "اعجاز قرآن"
اما موضوع مربوطه به شعر جاهلی"یا بطور کلی در ارتباط با شعر و در رابطه با اسلوبهای جاهلیت و غیر جاهلیت و اسلوبهای عربی و غیر عربی و مقایسه و تطبیق آنها با"اسلوب قرآن"موضوعی است که به آن اولا علم"اعجاز قرآن"و ثانیا.علم "بلاغت"میگویند.
برای محققی که میخواهد پیرامون"اعجاز قرآن"تحقیق کند،چارهای نیست جز اینکه قبل از ورود در این مسئله و پژوهش دربارهء آن به تبیین دو حقیقت عظیم پرداخته و برای اینکه به یکدیگر خلط و اشتباه نگردند،میان آنها در شکلی روشن،فصل و فرق قائل شود و میان وجوه مشترکی که بین آن دو وجود دارد وجه اساسی افتراق را در پرتو بارزترین و روشنترین"وجوه تمیز و افتراق"،درک کند.
این دو حقیقت بزرگ عبارتند از:
1-الفاظ و عبارات و تاریخ قرآن بر"اعجاز آن"دلالت میکند،و این برهان پیامبر اکرم(ص)میباشد که بر صدق نبوت خویش اقامه کرد.و اینکه وی فرستادهایست از جانب خداوند و این قرآن به او وحی شده است.
جالب توجه اینکه شناخت رسولخدا(ص)نسبت به"اعجاز قرآن"از همان ناحیه و از همان وجهی بود که سایر مسلمانان مومن به"نبوت و وحی"از قوم عرب، داشتند.و از همینرو"تحدی"*آمدهء در"آیات تحدی"مانند آیه ی
ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین.فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون1"
یا میگویند این قرآن را به دروغ(به خدا)نسبت میدهد،بگو اگر راستگو هستید ده سوره مانند آنرا برساخته،بیاورید.پس اگر شما را(در این تحدی)اجابت نکردند،پس بدانید که(قرآن)بوسیلهء علم خداوند نازل گردیده و اینکه نیست خدائی جز او،پس آیا شما تسلیم شوندگانید؟"
و مراد از آیه ی
قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا"2"
بگو اگر انس و جن جمع شوند تا اینکه همانند این قرآن را بیاورند،(نخواهند توانست)مانندش را بیاورند،و اگر چه برخی از آنان بعضی دیگر را پشتیبان باشند(پشت به پشت یکدیگر دهند)"
همان"تحدی"به لفظ و نظم و نحوهء بیان قرآن است و نه چیزی خارج از آنها*2 پس این آیه به"تحدی"نسبت به اخبار غیبی مربوط به کائینات(خبرهای پنهانی در ارتباط با کون و سازمان آفرینش)و نسبت به خبرهای غیبی(بشری)که تصدیق آنها پس از گذشت روزگاری بعد از نزول قرآن،تحقق مییابد و علومی که اعراب مورد خطاب قرآن،آنها را درک نمیکردند نیز چیزی از معانی و مفاهیمی که ارتباط و اتصالی به "نظم و بیان قرآن"ندارد،مربوط نمیباشد.
2-اثبات دلیل نبوت و تصدیق دلیل وحی و اینکه قرآن مثل تورات و انجیل وزبور و غیر آنها از کتب آسمانی،از جانب خداوند متعال فرو فرستاده شده،هیچکدام از اینها دلالت بر این ندارد که"قرآن معجزه"میباشد و گمان ندارم کسی بتواند ادعا کند که مثلا تورات و انجیل و زبور به مفهوم متداول و معنای معروفی که در شان"اعجاز قرآن" مطرح است،کتابهائیست که از"خصیصهی اعجاز"برخوردار میباشند تنها بدین سبب که آنها کتب آسمانی است و از نزد پروردگار جهان نازل گردیده است؟
و این،روشن و طبیعی است که عرب به مجرد گوش فرادادن به قرآن در صدد مطالبهی عرفان و شناخت دلیل نبوت رسول الله باشد و بخواهد برهان صدق وحیی را که پیامبر آورده است،بفهمد نه به آنچه را از دلائل قرآنی که مورد بحث و جدال قرار، میگرفت،تا برهانی بر توحید و یگانگی خداوند و یا تصدیق نبوت رسول الله(ص)باشد، و نه معجزهای همانند معجزات برادران پیامبر(ص)از انبیاء الهی،از آن قبیل معجزاتی که بشر به مثل آنان به پیامبران پیشین گروید و ایمان آورد...
خداوند در بسیاری از آیات کتاب خویش بیان داشته است که صرف و مجرد "سماع و شنیدن قرآن"خود کافی است تا مخاطبان آن بدرستی ادراک کنند که این کلام کلامی است متفاوت و متباین با کلام ایشان و آن از قماش و سنخ کلام بشر نیست،بلکه کلام"رب العالمین"و پروردگار جهانیان است...
و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه ما منه ذلک بانهم قوم لا یعلمون3"
و اگر یکی از مردمان مشکر به تو پناهنده گردید،پس به وی پناه ده تا کلام خدا را بشنود،سپس او را به مامن(و پناهگاهش)برسان،این به(این جهت است)که ایشان گروهی هستند که نمیدانند"
نتیجه اینکه:
قرآن دارای ویژگی اعجاز و دلیل محکم و برهان قاطعی است بر صحت و درستی نبوت،اما صحت نبوت برهانی بر اعجاز قرآن،نخواهد بود*3
و خلط و اشتباه میان این دو حقیقت و اهمال در تمیز و جدائی میان آن دو در مرحلهء تطبیق و نظر،و در مسیر تحقیق پیرامون"اعجاز قرآن"...به اشتباهات شدید و خطرناکی در پژوهشها و تحقیقات محققان قدیم و جدید،منجر شده است،بلکه همین خلط مبحث و عدم توجه به تفاوت میان این دو حقیقت است که(در ترتیب بحثهای پژوهشگران این باب)علم"اعجاز قرآن"و نیز علم"بلاغت"از غایت و هدفی که میبایست اعجاز قرآن و بلاغت بالاخره به آن منتهی گردند،تاخیر افتاده است*و هماکنون نیکو و مقتضی است تا"اشتباهی"را که ممکن است پژوهشگر کتاب"پدیدهء قرآنی"در آن واقع شود،زایل و برطرف سازم.
در"مدخل تحقیق"و در برخی دیگر از فصول کتاب،مطالبی وجود دارد که ممکن است اینطور توهم شود که از مقاصد آن اثبات قوانین و قواعدی است در"علم اعجاز قرآن"،از وجه و نظر و پایگاهی که قرآن توسط آن،نام و خصیصهی اعجاز بخود میگیرد...و حال آنکه چنین استنباط و برداشتی خطاست،زیرا شیوهء"مالک در تالیف خویش با روشنترین برهان دلالت دارد بر اینکه وی تنها توجه و عنایت به اثبات اصالت و صحت دلیل نبوت و صدق برهان وحی دارد...و اینکه قرآن نازل شده از جانب پروردگار است...و آن کلام خداست نه کلام بشر؟و این همانطور که اشاره نمودیم بهیچوجه از باب"اعجاز قرآن"نیست،بلکه به بابی از ابواب"علم توحید"نزدیکتر میباشد.
"مالک"در این زمینه توانسته است به اهداف عالیه و دور و درازی دست یازد که اکثر کتب محدثان و غیر محدثان از وصول و دستیاری بدانها ناتوان ماندهاند... خداوند به او از ناحیه"قرآن و پیامبرش"نیکوترین پاداشها را عنایت فرماید...
اما مسئلهی"اعجاز قرآن"خارج از مضامین و محتوای این کتاب میباشد...؟ و آن در نظر من از پیچیدهترین مشکلاتی است که ممکن است"عقل جدید"آنرا یاری دهد.حتی پس از توانائی بر استوار ساختن کلیه ستونهای که ایمان انسان به صدق نبوت رسولخدا(ص)و به صدق وحی و تصدیق رسالت،بر آنها گذارده شده است!
و نیز این مسئله ایست که با داستان"شعر جاهلی"و با حیله پنهانی که قضیهء شعر جاهلی آنرا دربر گرفته است،ارتباطی وثیق و محکم دارد..بلکه ارتباطی غیرقابل انفکاک با کل فرهنگ جوامع ما،و به ابتلائی که ملتهای عرب در جمیع ادوار علم بدان گرفتار آمدند،گرفتاری تحمیل راه و روشی در تدریس لغت و آداب آن که خالی از هر گونه فضیلت و برتری بود...
از همه شاملتر و گستردهتر اشتمال"اعجاز قرآن"است بر ساختمان"انسان عرب"و یا"انسان مسلمان"از ناحیه و جهت انسانی که قدرت دارد جمال و زیبائی را در چهره و اندیشه با هم درک کند و شناخت مفهوم"اعجاز قرآن"،ماهیت و چگونگی آن مسلئهایست که هیچ مسلمان و حتی پژوهشگری خود را از آن بینیاز نمیداند و شان و منزلت آن عظیمتر از آنست که شخصی بدون اینکه چیزی از معنای آن بداند و از تاریخ و سرگذشت آن اطلاعی داشته باشد و در آیاتی که دلالت بر حقیقت آن دارد،تتبع نماید از اعجاز قرآن سخن بگوید...و من گمان ندارم که توانسته باشم همهی جوانب این موضوع مهم را در اینجا مورد استقصاء و رسیدگی قرار داده باشم،اما با مساعدت پروردگار یادآور برخی از ابعاد آن خواهم بود که شخص را نسبت به شناخت و معرفتش کمک کار باشد.
رسول اکرم(بابیهو وامی)*5آنگاه که در غار"حراء*6بطور ناگهانی فرشتهی وحی را مشاهده کرد،جبرئیل به وی گفت:"اقراء-بخوان،پیامبر پاسخ داد"ما انا بقاری.من نمیتوانم بخوانم"...پس از مدت کوتاهی قطی وحی با تاکید پیک پروردگار چنین خواند.
"اقرء باسم ربک الذی خلق،خلق الانسان من علق اقرء و ربک الاکرم،الذی علم بالقلم،علم الانسان مالم یعلم"4*7
از غار به خانه برگشت در حالیکه بسخنی میلرزید...پس بر"خدیجه"وارد گشت و به او گفت"زملونی،زملونی،مرا به گلم بپیچید،مرا به گلیم بپیچید..."پس خدیجه او را پیچید تا ترس و لرزش برطرف گردید...
و این ماجرائی بود که محمد(ص)برای نخستین بار با آن روبرو میگشت و هیچگونه پیشینهای نداشت...و سخنانی را شنید که تابحال مانند آنرا نشنیده بود. و تنها مردی بود از میان ملت عرب ه توفیق یافت تا میان سخن وحی و کلام بشری عرفان و شناخت حاصل نماید.و این"ترس و لرزی"که محمد(بابیهو وامی)را فرا گرفت،نخستین احساس و درک مرموزی بود در تاریخ بشر،او تفاوت و تباین میان آنچه را که از فرشتهی وحی شنید و آنچه را که از سخنان قوم خویش میشنید و نیز آنچه را که از کلام خود میدانست،بدرستی احساس نمود...
سپس وحی اوج گرفت و پیدرپی و قسمت قسمت فرو فرستاده شد،و خداوند به پیامبر فرمان داد تا آیاتی را که بر او نازل میگردد آرام آرام و به ترتیب و به نحوه درنگ و تانی و مکث*8*بر مردم بخواند.
افرادی از عشیره و قوم و امتش به او روی آورده...و محمد(ص)نیز آیات نازل شده را بر ایشان قرائت مینمود...اما شیوه استدلال رسولخدا(ص)و مقتضای اوامری که از آسمان به او میرسید این نبود که خارج از قرآن از طریق بحث و جدل،مردم را ملزم سازد تا به خدای یگانه و نبوت رسول الله(ص)ایمان آورند.بلکه روش این بود که توسط برهان واحد و یگانه ای از آنها بخواهد که به آنچه را که ایشان را بسوی آن دعوت میکند ایمان آورده و به صدق نبوت آنحضرت اقرار نمایند...
این برهان یگانه عبارت بود از تلاوت و برخواندن آیاتی از قرآنی که خود تلاوت میفرمود...و بدیهی است که هیچگونه معنا و مفهومی برای چنین مطالبه و درخواستی برای اقرار و اعتراف و ایمان به رسالت پیامبر به مجرد تلاوت آیات قرآنی، نخواهد بود،مگر اینکه اعتراف کنیم که"آیات قرائت شده"بر امت عرب خود و(فی نفسه)دارای آنچنان نشانه و ویژگی است که روشنترین برهان را بر این واقعیت که"این از سنخ کلام شخص محمد(ص)و از قماش سخن انسانی همانند او نیست"اقامه میکند.
و همچنین بطور قطع آنگاه میتواند چنین شیوه برهانی مفهوم داشته باشد که تصدیق کنیم در استعداد و طاقت شنوندگان و مخاطبان قرآن قدرت درک و تمیز روشن و نیرومندی قرار داشته که بوسیله آن امکان مییافتند که میان کلامی را که از قماش کلام بشر میباشد و کلامی را که از سنخ آن کلام نیست تمیز قائل شده و بدرستی تشخیص دهند.. قرآن بطور مرتب و پشت سر هم بر پیامبر اکرم(ص)نازل میگردید...در آنگاه و در روزهای نخستین رسالت همانطور که میدانیم تعداد آیات نازل شده اندک بود و همین آیات نازل شدهء اندک تنها برهان محمد(ص)بر نبوتش بود...پس همان قلیل از آیات وحی شده،با وجود اندک و قلت از آنان و کمی معانی و مفاهیمی که اینک همهء آنها در قرآن جمعآوری شده و ما امروز تلاوت میکنیم،متضمن دلیلی قاطع و روشن جهت اثبات این حقیقت بود که این آیات از قبیل و سنخ کلام بشر نیست و بهمین دلیل آورنده و تالی آنها(که بشری است مثل ایشان)پیامبر میباشد و از جانب خدا فرستاده شده است.
پس اگر این صحیح باشد،(که بطور قطع و بدون تردید صحیح هم هست)آنچه را که ما در ابتدا گفتیم به اثبات میرسد،یعنی آیات اندک از قرآن،و سپس آیات بسیار ...و بعد کل قرآن از جهت و وجههء واحد که همان جهت"اصلوب"و وجهه"بیان" قرآن باشد،بهنگام تلاوت بر شنوندگان عرب،برهان قاطعی بود بر اینکه این سخن از جنس کلام بشر نیست و با آن متفاوت میباشد...و زمانیکه"اندک و بسیار"قرآن از این وجهه و نظر*در یک سطح قرار داشته باشند،ثابت میگردد که مطالب و مسائل مندرج در قرآن از قبیل حقایق اخبار از امتهای سلف،اخبار غیبی،دقائق و ظرافت تشریع و قانونگذاری،شگفتیهای آفرینش و رموز و اسرار خلقت(که قرنهای متوالی پس از نزول قرآن بشر به پارهای از آنها دست یازیده است)مورد توجه نبود و پیامبر از عرب آنروز نمیخواست که باغور در این مسائل به اصالت و وحیبودن قرآن و در نتیجه به نبوت و رسالت وی مومن گردند،زیرا جامعهء عرب از طریق"نظم و بیان"قرآن کریم مستظهر گردید و اطمینان یافت جدائی و انفکاک آنرا از"نظم و بیان"متداول انسانی،آنطور که در شکلی جازم و قاطع حکم کرد که قرآن کلام"ربالعالمین"است پروردگار جهانیان است..
بنا بر این وقتیکه آنها قرآن را کلام پروردگار عالم میدانند و به این حقیقت اقرار کردند که به این دلیل و به جهت"ظم و بیان"،این کتاب،آسمانی است و از سوی خداوند فرو فرستاده شده،طبیعی است که از آنها خواسته شود تا به آنچه را که در این کتاب از خبرهای غیبی،سرگذشت امتهای گذشته،دقایق تشریع و دلالت بر عجائب اسرار خلقت و...آمده است،ایمان آورند و معترف گردند که همهء آنها حق است و هیچگونه شک و تردیدی در آن راه ندارد و به عبارت دیگر"مناقضات و مباینات"با شناختها و اتفاقات آنها در زمینه"نظم و بیان"در سخن که در نزد عرب و غیر عرب مورد اجماع و اتفاق میباشد،حقایقی است که عرب بدان اطمینان یافت.
پس اقرار و اعتراف جوامع عربی نسبت به قرآن از جهت و وجههء"نظم و بیان" که کلام"ربالعالمین"میباشد،دلیل طبیعی و عقلی و زمینه و موقعیت منطقی و روشنی را موجب میگردد که ایشان را بطور قهری به اعتراف نسبت به کل آنچه را که در این کتاب وارد شده است،بخواند...
اما عکس قضیه صادق نیست،یعنی صحت آنچه را که در قرآن آمده است زمینه و برهانی را موجب نخواهد شد که از عرب خواسته شود تا به منافات و تباین نظم و بیان بشری،اقرار نماید؟...و بعقیدهء من این مسئلهای است در نهایت وضوح و روشنی...
---------------------------------------------
پی نوشت ها:
(1)-سورهی هود آیه 13،14
(1*)تحدی که به مفهوم معارضه و نظیرآوری میباشد،در دورهء جاهلیت نیز معمول بوده است،شعراء و خطباء عرب در قصائد و خطبههای خویش به منظور شهرت و بلندنامی، طلب معارضه کرده و از دیگران میخواستند تا نظیر و یا بهتر از اشعار و کلمات آنها بیاورند.. یکی از دلائل اعجاز و وحیبودن قرآن همین مسئله"تحدی"قران میباشد که ابتدا طلب معارضه به مثل قرآن میکند
فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین"
(طور 34)و سپس به آوردن ده سوره برساخته و دروغین(که تنها نظم و اسلوب قرآن را داشته باشد)دعوت میکند:
قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات...
(هود/13)،و بعد از پیامبر میخواهد تا به آنها بگوید که یک سوره مانند قرآن را بیاورند
ام یقولون افتریه،قل فاتوا بسورة مثله
...(یونس/38)و آخرین مرحلهء اوج تحدی مقرون به تهدید و سرزنش میباشد که:
و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی اعدت للکافرین
(بقره/33)جز خداوند هیچکس نمیتواند از دیگری نفی قدرت کند و یک انسان عادی یارای تکلم به چنین معنائی را ندارد(مترجم)
(2*)همانطور که استاد شاکر مدعی است به فصاحت و نظم و نحوه اسلوب و بیان آن میباشد نه به"صرفه"و غیر آن..و دلیل دیگر این مدعی
فاتوا بعشر سور مفتریات
میباشد یعنی خداوند از آنها میخواهد صرفنظر از مفاهیم و معانی کلام،اگر قدرت دارند ده سوره برساخته چونان قرآن از نظر نظم و اسلوب بیاورند،هر چند معانی آنها ناصحیح باشد."مترجم"
(2)-سورهی اسراء/آیه 88
(3)-سورهی توبه/آیهء 6
(3*)به اصطلاح منطقی میان این دو،عموم و خصوص مطلق است بدین مفهوم که هر کتاب آسمانی که دارای خصیصه اعجاز باشد نشانه و دلیل بارز و قاطعی است بر اصالت و صحت ادعای پیامبری که آن کتاب بر او نازل گردیده است(مانند قرآن نسبت به خاتمالانبیاء (ص))اما هر صحت پیامبری و اصالت نبوتی دلیل بر آن نیست که کتاب فرو فرستاده شدهء بر آن پیامبر اصیل و نبیصادق،معجزه باشد(مانند حضرت موسی نسبت به توراه و حضرت عیسی نسبت به انجیل و حضرت ابراهیم نسبت به زبور)و نیز صحت نبوت حضرت محمد(ص)برهانی بر معجزه بودن قرآن نخواهد بود...(مترجم)
(*4*)یعنی نخست هدف و غایت مورد بررسی قرار گرفته است و سپس مقدمات آن؟(مترجم)
(5*)پدر و مادرم فدایش باد
(6*)نخستین جایگاهی که نخستین آیات وحی بر قلب مباکر رسولخدا(ص)نازل گردید
(4)-سورهی علق/آیه 501
(7*)بخوان بنام پروردگارت که آفرید،انسان را از علق آفرید.بخوان(که)خدای تو کریمترین کریمان است،خدائیکه نوشتن با قلم را آموخت.خدائی که به انسان آنچه را که نمیدانست آموخت.
شایستهی یادآوری است که وحی با کلمهی"خواندن آغاز میگردد و خداوند با وصف"رب"که مفهوم تربیت را میرساند نامیده میگردد و نخستین کار خداوند که یادآوری میشود خلقت انسان است و توجهدادن به اینکه انسان از"علق"(زالوی کوچک مکنده خون اسیر)خلق شده است..باز"خواندن"تکرار میشود و باز خداوند با خصیصهء "رب"نامیده میشود و دومین صفت ذات مقدسش"اکرم"یادآوری میگردد چون اوست که به"انسان آنچه نمیدانست آموخت"...
خداوند در آغاز یکی از سورههای دیگر قرآن کریم به"قلم و"نوشته"سوگند میخورد
ن.و القم و ما یسطرون
"ن"را دوات یا مرکب معنی کردهاند..
جالب بسی توجه اینکه،این تجلیل و تکریم قلم و نویسندگی در زمانی است که در حجاز تنها صفت یا دوازده تن کاغذنویس وجود داشت و اساسا عرب قلم را حقیر میشمرد و آنچه در نظر آنان مقدس بود شمشیر بود و اسب؟"مترجم
(*8*) و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا
(سورهی اسراء/آیه 106) و قرانی را که قسمت قسمت فرو فرستادیم تا آنرا به تانی برای مردمان بر خونی و فرو فرستادیم آنرا فرو فرستادنی"
در مجمعالبیان/ج 6/صفحهی 445 در تفسیر جلمهی"و قرآناه فرقناه"چنین آمده است:ای و انزلنا علیک یا محمد(ص)قرآنا فصلناه سورا و آیات...یعنی"ای پیامبر بر تو نازل کردیم قرآنی را که آنرا تفصیل دادیم بسور و آیات"(مترجم)
(9*)از وجهه بیان و نظم(مترجم)
منبع:
دانشنامه موضوعی قرآن http://www.maarefquran.org |