مقدمه
گفتنى است از صدر اسلام تاكنون، نمونه هاى فراوانى از عبارت هاى مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخته شده است كه در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است.
چنان كه در برابر آیه شریفه: «وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»[1] گفته شده است: «قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع»!!؛ «اَكثروا القتلَ لیقِلُّ القتل»!![2].
و یا در برابر آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْیجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»[3].
برخى گفته اند: «یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونكم من المخالفین و لیجدوا فیكم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللَّه مع العادلین»!!
درباره الفرقان الحق (قرآن جدید!!)
كتابی ساختهاند با صفحات و خطی شبیه به ظاهر و خط قرآن و آن را در كتابخانههای مشهور امریكا و اروپا توزیع نمودهاند. علاوه بر این، این كتاب مجعول را در مراكز ورزشی و صنعتی به صورت بسیار گسترده پخش نموده و آن را وارد سایتهای اینترنتی كرده و در بعضی مدارس بیگانه در بعضی از سرزمینهای عربی كه عدهای از فرزندان مسلمانان در آن درس میخوانند توزیع كردهاند.
اسرائیل با همكاری سازمانهای امریكایی با صرف چندین سال كار، این كتاب را ساخته اند. در سال 1999م در كالیفرنیا در ایالات متحده امریكا به چاپ رسیده و ناشر و توزیع كننده آن winepressomega 2001می باشد و نام «الفرقان الحق» را برای آن انتخاب نموده است. هدف از چاپ و نشر آن، حذف قرآن كریم و جایگزین نمودن الفرقان الحق به جای آن، و مقدمه چینی برای جلب نظر و حمایت جهانی برای شعله ور نمودن جنگهای صلیبی جدید علیه مسلمانان میباشد.
كتاب منتشر شده در دوازده جزء كه مشتمل بر 366 صفحه در اندازه متوسط و با دو زبان انگلیسی و عربی به چاپ رسیده و شامل یك مقدمه و البسمله و هفتاد و هفت موضوع میباشد كه آنها را سوره نام نهاده اند. با الفاتحة شروع میشود و با الشهید پایان میپذیرد و خاتمه ای دارد كه پایان بخش آن كلمه آمین است. هر موضوع (سوره) دارای چند حرف مقطعه مانند جملههای شماره دار میباشد كه در بعضی از آنها به شش حرف مقطعه و در دیگر سوره ها تا سی حرف مقطعه میرسد.
گروهی از یهودیان افراطی داخل اسرائیل اقدام به تفسیر این كتاب كرده و میان آن و آیات قرآن مقارنه نمودهاند تا به خیال خود ثابت كنند قرآن كریم را بشر نگاشته و یك كتاب آسمانی نیست.
مقدمه آن به نام هیأت نظارت كننده بر تدوین و ترجمه و نشر به اسامی «الصفی ... و المهدی» به نگارش در آمده و این نام ها خواننده را به شك و تردید میاندازد و وقتی گفته میشود این فرقان وحی است و آنچه را در انجیل آمده را تصدیق میكند، مسئله پیچیده تر میشود و كارشان بیشتر گره میخورد (ما فرقان الحق را به صورت وحی نازل نمودیم و آن را بر قلب برگزیده خودمان القا كردیم تا برساند گفته معجزه را به زبان عربی واضح، تصدیق كننده آنچه در نزدتان است از انجیل حق، برگیرید آن را به عنوان جدا كننده حق از باطل و تثبیت كننده حق و نابود كننده باطل، و مژده دهنده و بیم دهنده برای كافران است.)[4] میپرسیم این وحی باطل كی نازل شده است؟! و در چه سرزمینی و بر چه كسی نازل شده است؟! و این صفی (یعنی برگزیده) كیست؟! آن كسی كه این وحی شیطانی بر او نازل شده است (و ما او را برگزیدیم و سینه او را برای پذیرش ایمان آماده و شرح نمودیم و برای او چشم قرار دادیم تا ببیند و برای او گوش قرار دادیم تا بشنود و برای او قلب قرار دادیم تا بیندیشد و زبان به او دادیم تا حرف بزند و فرقان الحق را به او وحی نمودیم و آن را در هفت روز و شب پیاپی به نگارش درآورد.)[5] و در هاله ای از ایهام و ابهام این برگزیده خیالی فرقان الحق به دست دشمنانش یعنی مسلمانان به قتل میرسد، چنانچه در این آیات شیطانی میخوانیم (براستی نفس شما كشتن برگزیده ما را برایتان زیبا جلوه داد، در حالی كه بر كفر خودتان شاهد هستید، آیا نفس پاك و مبرائی را میكشید و به رحمت خداوند امیدوار هستید در حالی كه ستمكارید، ناگزیر در دنیا و آخرت شما زیانمند هستید و با خون او خاتمه بخشیدید به آیه ای كه سوزانده میشود به وسیله آن پیشانی هایتان و بر شما شاهدی میدهد كه شما كافرانی گناهكار هستید و او صفی و امین است و فرقان الحق همانا كلمه ما است و همان حق الیقین است هرچند كافران را خوش نیاید.)[6]
هدف از نگارش كتاب باطل فرقان
1. رسوخ عقیده شرك آلود تثلیث یعنی سه گانه پرستی
2. اعلام رسالت عیسی –علیه السلام- به عنوان آخرین رسالت الهی و این كه بعد از ایشان نه رسالتی هست و نه پس از او پیامبری خواهد آمد.
چنانكه در این كتاب از نارواترین عبارات فحش و ناسزا و عیب تراشی علیه مسلمانان به كار رفته است و با زشت ترین اوصاف به معرفی مسلمانان پرداخته و با كلمات و عباراتی آكنده از نفرت و دشمنی و مملو از غرض ورزی و كینه توزی كه نهایت آن توصیف ناپذیر است در صدد عیب و ایراد وارد نمودن به پروردگار، دین، پیامبر و قرآن مسلمانان قلم فرسایی كرده اند.
برای تحقق اهداف مغرضانه خود اقدام به تحریف آیات قرآن نموده و صفات و خصوصیاتی را كه قرآن، یهود و نصاری را توصیف میكند و به جهانیان میشناساند به مسلمانان نسبت داده اند، تا جایی كه نام هایی را كه برای موضوعات یعنی سورههای باطل انتخاب نموده اند، كینه ورزی و نهایت عداوت و دشمنی آنان را نشان میدهد از جمله: الماكرین (188-194)، الأمین (195-199)، المفترین (200-202)، الطاغوت (209- 213)، الكبائر (249-254)، المحرضین (268-273)، البهتان (274-277)، الكافرین (300-314).
معبود و پروردگار مسلمانان را- به پندار باطل خود- به شیطان توصیف میكند. و ندا دهندهای از میان شما برخاست و باطل را بر حق ترجیح داد و از آن فرمانبری نمود و كفر بر ایمان چیره گشت و بدی را بر نیكی یاری رساند، همانا برای وحی شیطان فرمانبرانی هست.)[7] این وصف به كرات در جاهای مختلف این كتاب باطل تكرار شده است. آنجا كه میگوید: و كسانی كه ایمان آوردند به انجیل حق و عمل صالح انجام دادند، آنان نیك ترینِ مخلوقات هستند، و آنانی كه كفر ورزیدند و به شیطان و پیامبرش ایمان آوردند آنان بدترین مخلوقات هستند.[8] (ای مردم همانا آیات گمراه كننده شیطان برای شما خوانده میشود، تا شما را از نور به سوی تاریكی ببرد، پس از وحی شیطان تبعیت نكنید و او را سخت دشمن بدارید.)[9]
این كتاب باطل، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم- را با اوصاف ناشایست و ناروا مانند «افاك» توصیف میكند آنجا كه نوشته اند: بندگان مؤمن خود را برحذر میداریم از پیامبر بسیار دروغگو، كه آشكار نموده ایم او را از بیان كنندگان كفر، و او را با نتیجه اعمالش شناسانده و از دروغ و سحر آشكارش پرده برداشته ایم، پس او فرستاده شیطان رجیم است به سوی كافران.[10]
نویسندگان كتاب فرقان الحق رسالت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم- را باور ندارند چنانكه در آن گفته شده: و ما مژده نداده ایم به بنی اسرائیل به آمدن فرستاده ای بعد از كلمه خودمان و شایسته نیست این سخن را گفته باشیم پس این كه كلمه حق را گفته ایم و ما سنت كمال را نازل كرده ایم و به همه مردم به پیروی از دین حق مژده داده ایم و هرگز نسخ نمی پذیرد و تا روز قیامت تغییر نمی كند.[11] همچنین مجمع پیامبران دروغین و نویسندگان این آیات شیطانی، پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- را به طاغوت توصیف میكنند و سوره ای به نام طاغوت اختصاص داده اند.[12] كه در این سوره باطل آورده اند: (… اندیشه نكرد و خواند. آیا نمی بینید لات و عزی و سومین آنان منات را كه شفاعت آنان نزد خداوند مقبول است، و هرگاه گروهی از شیاطین به آنان دست بزنند آنان را میرانند و همنشین او میگرداند و آنچه را آشكار نموده ام میپوشاند.)
قرآن كریم و رسالت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم- را انكار میكنند چنانكه [این پیامبران قلابی و ناپیدای زیر زمینی] در كتابشان گفته اند: (ما هیچ كتابی بر شما نازل نكرده ایم، نه سوره ای، نه آیه ای، و هیچ سخنی بر زبان كسی از شما به سویتان وحی نكرده و به كسی الهام نكرده ایم، لیكن بر شما مشتبه شده است و آن را تصدیق كرده اید و از راه راست گمراه شده اید. و گمان كردهاند قرآن كریم افسانه است (و برخاست از میان شما كسی كه افسانههای پیشینیان را سرقت نمود و به خود نسبت داد و آن را به نگارش درآورد و شب و روز آن را برخواند و آن دروغی است كه او آن را به رشته تحریر درآورد و مردمانی دیگر او را بر این امر یاری رساندند.)[13]
شریعت اسلام را به شریعت كفر، قتل و گمراهی توصیف میكند.[14] چنانچه فرمانبری و اطاعت از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- رجوع به ایشان در هنگام تنازع و ایمان به او، عدم خیانت و عدم نافرمانی ایشان… را شرك به الله مینامد.[15] این فرقان باطل مسلمانان را به كفر و نفاق و بهتان… و غیره از اوصاف زشت و ناروا توصیف میكند (همانا بدترین دروغ به ما بستید، پس وای به هر دروغگوی گنهكار، و گفتید ایمان آوردیم به الله و به آنچه از طرف پروردگارش به عیسی داده شده است و آیات خداوند را تلاوت میكردید در حالیكه منكر آن بودید و گفتید هركس غیر از دین ما را برگزیند هرگز از او پذیرفته نیست و این گفته منافقان است.)[16] همچنین مسلمانان را گمراه مینامد و آنان را به گمراهان و غضب شدگان توصیف میكند (ای اهل گمراه از بندگان ما اگر ایمان بیاورید به آنچه گفته ایم در انجیل الحق و بر طریق آن ره بپویید و به نور آن خود را منور نمایید و از موعظه آن پند گیرید، از جمله بندگان مقرب درگاه ما خواهید شد.)[17] (ای كسانی كه از بندگان من به خود ظلم نمودید همانا فرقان الحق به سویتان آمد بسیاری از آنچه را كه از انجیل الحق نمی دانستید و آنچه را پوشیده میداشتید برایتان آشكار میكند.)[18] (و بندگان ما را به بهتان شرك متهم نمودید در حالیكه هیچ كس را با ما شریك قرار ندادند پس آنان[منظور خدای سه گانه است] از ایشان راضی هستند.)(ما فرقان را نازل نموده ایم كه برای جهانیان رحمت است و كافران را جز نفرت نمی افزاید، آنگاه كه شیطان بر قلبشان مهر نهاده است تا آن را نفهمند و بر گوشهایشان پرده نهاده، و كسانی را كه به انجیل الحق ایمان آوردهاند از جانب خود نور و ایمان فوق ایمانشان میافزاید و آنان از راه صواب منحرف نمی شوند.)[19]
مسلمانان را به عنوان مشركین معرفی میكند(و از كفر آمیزترین چیزها آنچه است كه به من دروغ بسته و خود را شریك ما نموده و گمان نموده او یكتاپرست است و بندگان موحد ما مشرك هستند.)[20]
بهشت مسلمانان را اینگونه توصیف میكند كه منزلگاهی است برای زناكاران و جنایتكاران جنگی و زنان فریبكار و جایگاهی است برای عرق خوارها و گناهكاران.[21] و در بدگویی از مسلمانان و توصیف آنان به زشت ترین اعمال، غوطه ور شدهاند چنانچه در این كتاب شیطانی در توصیف مسلمانان آمده(پس از چهرههای شما كفر، شرك، زنا، قتل، غارت، پستی، جهل و سركشی پیداست.)[22]
دین اسلام را دین سرراهی توصیف كردهاند چنانچه [در كتاب شیطانی و گمراه كننده خود چنین حكایت كرده اند]: (در دین سر راهی غلو نكنید و بر ما سخنی جز حق مبین مبندید.)[23] در لابه لای این كتاب الفاظ سخیفی از قبیل: كشتار، جنگ، زنا، تبهكاری، همجنس بازی، نفاق، گمراهی، شیطان، وحی شیطان و دسیسه، تكرار میشود.
بر تحریف آیات قرآن تكیه نمودهاند تا آنها را از مدلول و مقاصدش خارج نمایند مثلاً در این گفته (مُثَل كسانی كه كافر شدند و انجیل حق را تكذیب نمودند، اعمالشان خاكستری است كه باد در یك روز طوفانی بر آن بوزد، توانایی چیزی از آنچه كسب نمودهاند را ندارند، آن گمراهی حتمی است.)[24] (ای كسانی كه ایمان آورده اید از بندگان ما اگر چنانچه شما كسانی را كه به شما دشمنی میورزند دوست بدارید آنان شما را دوست ندارند و هرگاه با شما روبه رو شوند گویند: ایمان داریم به آنچه ایمان دارید و هرگاه در نزد هم گرد آیند از شدت دشمنی با شما انگشتان خود به دندان بگزند، و اگر خیری نصیب شما شود ناراحت شوند و اگر گزندی به شما برسد از آن شادمان گردند، و اگر پایداری پیشه كنید و پروای خدا داشته باشید حیله آنان گزندی به شما نمی رساند و زیان نمی رسانند مگر به خودشان. آنان درك نمی كنند.)[25] و این (الفرقان) گمان میكند كه الله سبحانه هرگز دستور جهاد در راه خودش را صادر نفرموده و حرص شدیدی بر نفی این فریضه دارد و این حرص برای از میان بردن این فریضه در بیشتر از یكجا نمایان شده است. و آن را به تحریكات شیطان وصف میكند(و گمان كردید كه ما گفتیم: در راه الله قتال كنید و مؤمنان را بر قتال تشویق نما، در حالیكه قتال راه ما نیست و ما هرگز مؤمنان را برای انجام قتال تشویق و تحریض نكرده ایم. همانا آن از تشویقهای شیطان رانده شده است برای قوم ستمكار.)[26] این موضوع را تا حد انكار فریضه جهاد ادامه دادهاند تا جایی كه یكی از سورههای این كتاب را به نام المحرضین[27] نامیده اند.
چندین بار این دروغ و بهتان را تكرار كردهاند كه مسلمان با توسل به شمشیر، اسلام را تحمیل كرده اند(و كسانی كه كافر شدند با شمشیر بر بندگان ما تحمیل كردند، پس از آنان كسانی به ظاهر از ترس شمشیر و تباهی به كفر گرویدند پس به طاغوت و مكر آن ایمان آوردند و از راه گمراه شدند و از آنان كسانی دین حق را به جزیه فروختند و خود را پست و ذلیل نمودند، و از آنان كسانی به دین حق تمسك جستند پس او را در راه ما كشتند.)[28] و در سورة العطاء چنین آمده است (و از كشتن بندگان مؤمن ما احساس راحتی كردید، و مردم را با توسل به شمشیر مجبور به پذیرش كفر كردید و این روش گنهكاران است. مرگ بر منافقانی كه انجام ندادند آنچه را گفتند.)[29]
آنان كلیساها را ویران نمودند و متولیان آن را به قتل رساندند(…و تجاوز نمودید به خانه هایی كه اجازه دادیم كه در آن ذكر و نام ما جاری گردد و كلیساها و صومعه ها را كه شب و روز در آن برای ما عبادت میكردند ویران نمودید و برای خراب كردن آن تلاش كردید و متولیان مؤمن از بندگان ما را به قتل رساندید و این است عملكرد تبهكاران.)[30]
و در توصیف مسلمانان به قاتل و خونریز تكیه نموده، چنانچه سوره ای را به این عنوان نامگذاری كرده اند.[31] این فرقان باطل در جاهای زیادی به امور زنان پرداخته و چهار سوره با نامهای النساء(24)، والزواج (25)، والطلاق (26)، والزنى (27) به زنان اختصاص داده است. در این سوره ها قضایای چند همسری، جاریه، قوامیت مردان، میراث و شهادت زنان و لمس وی مورد حمله قرار داده اند.[32]
هیأت نویسندگان كتاب الفرقان الحق بعضی از صفات الله تعالی را نفی میكنند و آنها را به عنوان نقص در حق پروردگار برمی شمارند، مانند صفت مكر.[33] و اقامه نماز در مساجد و اماكن عمومی را ریا میدانند (همانا كسانی كه در گوشههای خیابان و مساجد برای ریا نماز میخوانند تا مردم آنان را ببینند، همانا آنان منافقین هستند و آنان در حقیقت نماز نمی خوانند.)[34]
نسخ در قرآن را انكار میكنند و سوره ای را با این عنوان نامگذاری كرده اند.[35]
اجرای حد قصاص را از قوانین جاهلیت برشمرده و گفتهاند (آیا قانون جاهلیت را برمی گزینید كه نفس به خاطر نفس قصاص شود و چشم به جای چشم و دندان در برابر دندان این نیست جز راه و رسم مردمان نخستین و این قانون نابودشدگان است.)[36]
چنان نوشتهاند كه ازدواج، طعام و شرابی در بهشت وجود ندارد، بلكه بهشتیان بسان فرشتگان به حمد و تسبیح خداوند مشغول هستند و این است بهشت مؤمنان، اما منزلگاه شیاطین(منظورش مسلمانان است.)(پس آنان در غارهایی زندگی خواهند كرد انباشته است از قاتلین، كفار و زنان زناكار و در اردوگاههای جنایتكاران در خاك میغلطند، در شعلههای پر مهیب آتش غرایز گداخته میشوند و آرزوهای حیوانی بر آنان مسلط میشود پس آنان در ناپاكی و تباهی غرق هستند و در سرگرمی و ناز و نعمتند، و بر تختهای آراسته تكیه زدهاند و زنانی آراسته چون مروارید در منزلگاههایی قرار دارند كه پسركان همجنس باز با پیالههای ناپاك شراب حرام در اطرافشان گرد آمدهاند و در نوشیدن آن زیاده روی میكنند، و عطش آنان فرو نمی نشیند، و از آنان جدا نمی شوند.)[37]
كتاب باطل الفرقان شریعت مسلمانان را اینگونه توصیف میكند(پس شریعت اهل كفر شریعت مردمی پابرهنه و لخت، جنگجو، زناكار، بی سواد، دروغگو، و متجاوزین گمراه ستمكار است.)[38]
خلاصه اینكه:
كتاب(الفرقان الحق) تقلب و ناسره و دروغ و بهتانی است برای زشت و وارونه نشان دادن حقایق و ارائه تصویر مكدری از قرآن كریم و رسالت عظیم و با اهمیت این كتاب آسمانی است.
این توطئه دسیسه و بهتانی است در برابر كتاب خداوند كریم، نه اولین اقدام آنان است و نه آخرین ترفندشان خواهد بود بلكه تلاشهای بی ثمری است كه كار به جایی نخواهد برد. و كتاب الله تعالی در سینه ها و بر سطرها از[گزند بدخواهان و تحریف كینه ورزان] مصون میماند، و هرگز تلاشهای تحریف كننده و فریبكارانه تأثیری در آن نخواهد كرد چنانچه الله تعالی میفرماید:«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»«همانا قرآن را فرو فرستادیم و ما او را نگهبانیم.»؛ «وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»«همانا قرآن را آسان كردیم تا پند گیرند پس آیا هیچ پند پذیرنده ای هست؟»
در سال 1912 میلادى نیز چاپخانه اى انگلیسى - آمریكایى در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریه اى منتشر و در آن ادعا كرد كه سوره حمد از بلاغت كامل برخوردار نیست و در آن مطالب تكرارى وجود دارد و مى توان نه تنها همانند این سوره، بلكه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است: «چه نیكوست سخن برخى از منكران اعجاز قرآن كه گفته اند: اگر مؤلف قرآن به جاى سوره حمد گفته بود: «الحمد للرحمن ربّ الاكوان الملك الدیان لك العبادة و بك المستعان اهدنا صراط الایمان» با كمال اختصار مطلب را ادا كرده، در عین حال، همه محتواى سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایى یافته و از قافیه هاى پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود».[39]
نخست باید یادآور شویم كه آیه شریف «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» بدون هیچ اختلاف نظرى یكى از آیات سوره حمد است و در آن نكات بسیار شگرف و مهمى وجود دارد و نویسنده مقاله «حسن الایجاز» از آن غفلت كرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرف نظر مى كنیم و به بررسى آیات دیگر مى پردازیم.
1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه «اللَّه» به «الرحمن» است؛ به توهّم آنكه نیازى به ذكر اللَّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جاى واژه «اللَّه» رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبى كه واژه «اللَّه» و واژه هاى «الرحمن» و «الرحیم» در آیه سوم بر آن دلالت مى كند، در این تعبیر كوتاه گنجانده مى شود؛ در حالى كه با این تبدیل، نكاتى از دست رفته است: نخست آنكه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایش ها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایش ها را نیز بیان مى كند و بر این اساس، ضرورت دارد كه هم واژه «اللَّه» مطرح شود و هم در ادامه، «رحمن» و «رحیم» به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذكر شود.
از سوى دیگر، كسانى كه به ستایش موجودى مى پردازند، یا به سبب كمال ها و امتیازهاى شخصى آن موجود است، یا براى سپاسگزارى از نعمت هایى است كه به آنان داده یا به امید نعمت ها و موهبت ها و یا از ترس مجازات هاى آینده او است و واژه «اللَّه» به انگیزه نخست اشاره دارد. «رب العالمین» دومین انگیزه، «الرحمن الرحیم» انگیزه سوم و «مالك یوم الدین» انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذكر مى شوند كه با هر انگیزه و علتى كه انسان بخواهد موجودى را ستایش كند، باید خدا را ستایش كند؛ و همه ستایش ها به خدا اختصاص دهد.
با این بیان، ارتباط مستحكم این آیه با آیات بعدى نیز روشن مى شود؛ در صورتى كه با تبدیل واژه «اللَّه» به «الرحمن»، ارتباط روشنى بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاكوان وجود ندارد.
2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط كلمه «العالمین» را به «الاكوان» تبدیل كرده است. خواننده بصیر با اندكى تأمل درمى یابد كه بین وصف «رب العالمین» با جمله «الحمدللَّه» و وصف«الرحمن الرحیم» تناسب كامل وجود دارد. به علاوه، واژه «العالمین» بر وجود عوالم متعدد و موجودات داراى شعور دلالت دارد كه از واژه اكوان استفاده نمى شود.
3.«الرحمن الرحیم»؛ نویسنده «حسن الایجاز» چنین پنداشته است كه تعبیر الحمد للرحمن مفاد «الرحمن الرحیم» را در بردارد؛ غافل از آنكه «رحمن» بر سعه رحمت الهى و شمول آن نسبت به همه انسان ها یا موجودات دلالت دارد و «رحیم»، رحمت دایمى و جاودانه خداوند را كه ویژه نیكوكاران است بیان مى كند؛ و از سوى دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف «مالك یوم الدین» را فراهم مى سازد و از این رو حتى با وجود این دو وصف در آیه اول «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» تكرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است.
4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف «مالك یوم الدین» را با كلماتى كوتاه تر ادا كند؛ از این رو، واژه «الملك الدّیان» را به جاى آن گذارده؛ ولى در اثر این تبدیل، نكات مهمى از دست رفته است؛ توضیح آن كه این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهى به انسان است. در آیات قبل با ذكر اسم خاص، یعنى عَلَم شخصى خدا (اللَّه) و سه صفت از اوصاف او، به معرفى اولین اصل اعتقادى یعنى «توحید» پرداخته است و از اختصاص ستایش ها به خداوند سخن به میان آورده است. آیه «مالك یوم الدین» دومین اصل، یعنى «معاد» را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجه گیرى از آیات قبل، مسأله «نبوت» را كه سومین اصل اعتقادى اسلام است بیان مى كند؛ ولى تعبیر «الملك الدیان» صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور مى شود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نكته مهمى است كه باید به آن توجه شود. مالكیت انحصارى خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم مى سازد كه بنده، عبادت را تنها براى خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او كمك بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.
5. نویسنده به جاى آیه شریف «ایاك نعبد و ایاك نستعین»، جمله «لك العبادة و بك المستعان» را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلكه یك حرف بیشتر دارد.
نكات دیگرى در باب جمع آوردن «نعبد» و «نستعین» و تكرار «ایاك» وجود دارد كه در كتاب هاى تفسیرى به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر مى شود.
6. جمله «اهدنا صراط الایمان» كه به جاى «اهدنا الصراط المستقیم» گذارده شده نیز در مقایسه، از محتواى كمترى برخوردار است. علاوه بر اینكه «الصراط المستقیم» نسبت به «صراط الایمان» فراگیرتر است.
نویسنده، از همانند آورى ادامه آیات خوددارى كرده است و چنان پنداشته كه تعبیر «صراط الایمان» در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتى كه در آیات بعد، قدم به قدم سالك و بنده را به سوى خدا و مسیر درست وصول به قرب الهى رهنمون مى شود؛ به علاوه از جهت تربیتى ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهاى انحرافى و مسیرهاى نادرست، نقش چشم گیرى در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نكات تنها باعبارت «اهدنا صراط الایمان» به هیچ وجه تأمین نمى شود.[40]
ویژگی قرآن تنها در قالب الفاظ و زیبایى هاى شعر خلاصه نمى شود بلكه مى توان گفت: اساس این تحدى در مورد حقایق جهان هستى و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است كه قرآن آن را بیان نموده و در قالبى بى نظیر ارائه نموده، قالبى كه از یك سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوى دیگر همانند نظم است و از زیبایى و روانى و آهنگ پذیرى برخوردار است و از ملال آورى متن ساده به دور است.
قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانى پرداخته است؛ بهترین و جالب ترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقى كه خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزه اى را فراهم آورده كه بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفى، ناتوان و عاجز مى باشد.
به عبارتى اعجاز قرآن در چهار ویژگى و امتیاز، تجلى یافته:
1. فصاحت الفاظ و زیبایى عبارات؛
2. بلاغت معانى و بلندى مفاهیم؛
3. شگفت انگیزى نظم و تألیف موضوعات؛
4. بى نظیرى اسلوب و سبك.
اجتماع عوامل چهارگانه فوق است كه تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمى دل و شرح صدر را براى بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهرى؛ بشر از خلق این هندسه بى نظیر موجود در قرآن ناتوان است.[41]
اما آثار و اشعار شاعران هر یك در جهتى بر دیگرى برترى دارند.
به طور مثال حافظ در غزل عرفانى بسیار عالى شعر مى سراید:
مزرع سبز فلك دیدم و داس مه نو یادم از كشته خویش آمد و هنگام درو
فردوسى در حماسه سرایى گوى سبقت را ربوده است:
كه گفتت برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلند
سعدى در پند و موعظه اوج مى گیرد:
هر دم از عمر مى رود نفسى چون نگه مى كنى نمانده بسى
برگ عیشى به گور خویش فرست كس نیارد زپس تو پیش فرست
و مولوى در تمثیل عرفانى چیره دست است:
بشنو از نى چون حكایت مى كند وزجدایى ها شكایت مى كند
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا كه گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حكیم و زبردست فارسى زبان به خوبى مىتوان فهمید كه هر شاعر در یك بعد و در یك میدان گوى سبقت را ربوده و بر دیگران برترى یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یك با دیگرى درست نیست و نمى توان گفت: حافظ برتر از فردوسى یا سعدى بهتر از مولوى مى سراید و هم از این رو است كه وقتى از امیرمؤمنان علیه السلام مى پرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب كیست؟ مى فرماید: «انّ القوم لم یجروا فى حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ كانَ وَلا بُدَّ فالمَلِكُ الضِّلیلُ»؛ «راستى كه این شاعران در یك میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود كدام یك گوى سبقت ربوده اند. اگر ناچار باید اظهار نظرى كرد، پادشاه تبه كار [امرؤالقیس كه ملك الشعراى عرب بود] بر دیگران مقدم است».[42]
بنابراین مى توان نتیجه گرفت براى هماوردى میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانى همچون قرآن، وارد شوند و متنى آماده كنند كه بیانگر حقایق و اسرار جهان هستى، اخلاق، احكام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت براى هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظى خود تحدى نمى كند بلكه سبك خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیت ها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالى كه زیبایى هاى نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگى قرآن در سطح عالى، در سایر كتاب هاى بشرى و حتى كتاب هاى آسمانى دیده نمى شود. به طورى كه خود پیامبر كه حامل وحى است همانند آن را نیاورده است و حتى كلمات و احادیث قدسى خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.[43]
به طور كلى در رابطه با تحریف ناپذیرى قرآن، دلایل متعددى اقامه شده است كه از جمله آنها «گواهى تاریخ» است. پژوهش هاى تاریخى و مقایسه بین قرآن هاى موجود و قرآن هاى صدر اسلام، نشان مى دهد كه حتى یك كلمه از این كتاب الهى، كم یا زیاد نشده است.
اینجا به بیان بخشى از آنها به طور اختصار اكتفا مى كنیم:
1. برهان حكمت[44]
خداوند آخرین كتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه كتابى مى فرستد و نه پیامبرى؛ بنابراین قرآن اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقى مى شود. تحریف چنین كتابى، مساوى با گمراهى و یا حداقل سرگردانى بشر است و این با حمید و حكیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضاى حكیم بودنش این كتاب را حفظ مى كند.
2. برهان اعجاز
این دلیل به تعبیر علامه طباطبایى[45] بهترین و استوارترین دلیل براى صیانت قرآن در زمان كنونى به شمار مى رود. تمام وجوه اعجازى كه براى قرآن، زمان رسول اللَّه وجود داشت مثل تحدى، فصاحت و بلاغت و زیبایى الفاظ آن، هدایت انسان به سوى حق، صدق مطلق مطالب آن و... بر همین قرآن كنونى منطبق و یافت مى شود. بى تردید در صورتى كه بین این فاصله زمانى، كمترین نقصان و یا اضافه اى در آن به وقوع مى پیوست، به طور یقین دیگر از آن اوصاف اعجازى، خبرى نمى ماند و حال آنكه همه آنها در قرآن كنونى باز هم یافت مى شود.
3. برهان خاتمیت
قرآن از طرفى، در چندین جا تصریح مى كند كه كلام خدا و سند نبوت است و كتاب اسلام به شمار مى آید[46] و از طرف دیگر، دین اسلام را دین خاتم معرفى مى كند.[47] روشن است كه معناى خاتمیت، مصونیت از تحریف است. اما سخن در این است كه چه چیزى از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقیناً آنچه به نام دین و مجموعه هدایت الهى براى یك پیامبر نازل گشته است؛ یعنى، كتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازم مصونیت دین از تحریف است.[48]
4. برهان تحدى دائمى
قرآن در همه زمان ها و مكان ها و حتى در زمان حاضر، توان و قدرت فكرى و ذهنى بشر را براى همانندسازى به مبارزه فرا مى خواند. اما بشر حاضر، مثل انسان هاى گذشته، عاجزانه در مقابل آن شكست را پذیرا مى شود. از این ناتوانى موجود، به راحتى مى توان پى برد كه حتى قرآن كنونى به تحریف دچار نشده است.
5. برهان جامعیت
قرآن در راستاى هدایت و راهنمایى بشر، از بیان چیزى كه لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذارى نكرده است. قرآن حاضر همانندقرآن موجود در گذشته ها داراى این صفت است. حال اگرقرآن در زمان حاضر، داراى صفتى است، چگونه مى توان احتمال نقصان یا زیادت را در آن داد؟ بنابراین قرآن كنونى از هرگونه تغییرى مصون است.
6. برهان تواتر
تمام آیات و سوره هاى كنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه به طور همگانى، توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مى كند هیچ كلمه و آیه یا سوره اى، نه از قرآن كاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراین قرآن كنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحریفى سالم است.
7. شیوه وحیانى قرآن
این برهان مبتنى بر نوع نگرش مسلمانان بر مسئله وحى و تمایز مسیحیان از آن است. مسلمانان معتقدند وحى در واقع تكلم و گفتار لفظى خداوند است كه به وسیله جبرئیل به پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم - مى رسید و پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم - موظف بود عین همان الفاظ را بر مردم برساند. اما مسیحیان بر این باورند كه وحى در حقیقت انكشاف خدا و تجربه انسان است كه در بشر تجلى مى كند و این عامل انسانى است كه آن را در مقام بازگو، تعبیر مى كند و لذا ممكن است در تعبیر آن، مرتكب اشتباه هم بشود. روشن است كه طبق نگرش اول به یقین الفاظ قرآن نمى تواند از نقش عامل انسانى متأثر شود. از این رو، چاره اى جز پذیرفتن تحریف ناپذیرى قرآن بر اساس دیدگاه مسلمانان در بین نمى ماند.
8. شیوه بیانى قرآن
قرآن در جهت تعارض با منافع زورمندان و سلطه جویان، بیش از آنكه به نام اشخاص بپردازد به بیان شاخص ها توجه كرده است و به استثناى تصریح نام برخى افراد، به موارد جزئى نپرداخته است. و این یكى از تمهیدات الهى در مصونیت قرآن است كه به نوبه خود باعث گردیده، براى كسى انگیزه كتمان یا تحریف آیات پیش نیاید و بهانه اى براى دسیسه حاكمان به طور آشكار نباشد.
9. شیوه نزول قرآن[49]
یكى از تمهیدات الهى براى مصون ماندن قرآن، نزول تدریجى آن، آن هم با سبك و برنامه اى ویژه است. در مدت تقریباً 23 سال، آیات قرآن به دو شكل نازل شده است. آیاتى كه در آغاز بعثت در مكه نازل گردیده، آیاتش كوتاه و موزون است؛ مانند: «وَ الضُّحى وَ اللَّیلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى ...» و یا «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ...». این مقاطع كوتاه و موزون در حفظ آیات، تأثیر بى شائبه اى داشته است، آن هم در میان مردم روزگارى كه امى بوده اند. اما در سال هاى بعد، آیات و سوره هاى بزرگ ترى در مدینه نازل شده است؛ زیرا در مدینه، هم آرامش بیشترى براى مسلمانان بوده و هم امكانات نوشتن و ثبت آیات وجود داشته است. بالاخره، نزول تدریجى قرآن، این نتیجه را داشت كه وقتى حتى چند آیه نازل مى شد، پیامبر آن را براى مسلمان ها مى خواند (و آنان نیز حفظ مى كردند) و بعد آیه اى دیگر نازل مى گشت.
10. شیوه تعلیم قرآن
در تاریخ قرآن مهم است بدانیم كه پیامبر - صلى الله علیه و آله - چگونه آیات را بر مردم مى خوانده و آنها را تعلیم مى داد؟ راوى مى گوید: پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم - در مدینه هر بار ده آیه به ما مى آموخت. ما ده آیه را یاد مى گرفتیم، سپس ده آیه دیگر و... براى مثال، یكى از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن مى داده است. به این شكل كه آنها را به گروه هاى ده نفرى تقسیم كرده بود و هر ده نفر یك ناظر داشتهاند كه مجموع این ناظران و سرگروه ها 160 نفر مى شدند. افزون بر آن[50] به شهادت تاریخ، در صدر اسلام عده زیادى از مسلمانان - كه تعداد آنان را تا 43 نفر نوشتهاند - به دستور پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم - هر آیه و یا سوره اى كه نازل مى شد، بلافاصله مى نوشتند؛ از جمله معروف ترین اصحاب پیامبر كه به نوشتن قرآن اهتمام خاصى مى ورزیدند، حضرت على علیه السلام و زید بن ثابت بودند.
11. اهتمام مسلمانان
بى شك از اهتمام پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم - بر قرائت قرآن و تحفیظ آن، مسلمانان جامعه آن روز، فضیلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل بودند. مؤمن و منافق در این جهت بر یكدیگر سبقت مى گرفتند. معاشرت و انس با قرآن، جزو آداب و رسوم مردم در آمده بود و در مسائل و مشكلات خود به آن مراجعه مى كردند. تقدّس و فضیلت یافتن قرآن نزد مسلمانان، این نتیجه را به دنبال داشت كه كسى نمى توانست ایده تغییر قرآن را در سر بپروراند.[51]
اهتمام به نگه دارى و حفظ قرآن كریم در میان مسلمانان به اندازه اى بود كه پس از نبى اكرم و در زمان خلافت ابوبكر، وقتى در جنگ یمامه تعدادى از حافظان قرآن كشته شدند، مسلمانان تصمیم گرفتند توجه بیشترى در حفظ قرآن به خرج دهند و به این منظور همه نسخه هاى قرآن را در یك جا جمع آورى كرده و از اینكه نقصانى در آنها واقع شود، جلوگیرى نمودند. حفظ این نسخه ها به شدت مورد توجه قرار گرفت و همین طور نسل بعد، قرآن را سینه به سینه حفظ مى كردند و به نسل بعد انتقال مى دادند.[52]
12. تكامل خط و كتابت
براى حفظ یك متن به صورت اصلى، باید شرایط طبیعى چنین امرى فراهم باشد. در عصرهاى گذشته تكامل خط و پیشرفت كتابت به آن میزان نبوده است كه بتواند متنى را در بستر خویش و به صورت كامل حفظ كند. البته با رشد تمدن بشرى، زمینه هاى لازم براى چنین امرى پدیدار مى شد؛ چنان كه به نظر برخى[53] در زمان رسول اللَّه شرایط و موقعیت حصول چنین كارى مهیا شد و زمینه را براى حفظ و صیانت قرآن فراهم آورد.
در پایان گفتنى است: اكثریت اهل سنت و شیعیان بر مصونیت قرآن موجود اتفاق نظر دارند اما برخى از اهل سنت و اندكى از شیعه گمان كردهاند كه آیات فراوان دیگرى در قرآن وجود داشته كه حذف شده است.
چنان كه سیوطى از خلیفه دوم عمربن خطاب نقل كرده است: «آیات سوره احزاب به اندازه سوره بقره بوده و آیه رجم در آن بوده است!!» اما واقعیت این است كه این گروه در اشتباهند و بنا بر تحقیق، آیات قرآن بدون كاستى و فزونى همین است كه الان موجود است.[54]
پی نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] بقره (2)، آیه 179.
[2] ر.ك: معرفت، محمدهادى، التمهید، ج 5، ص 60.
[3] توبه (9)، آیه 32.
[4] سورة التنزیل 5، 4- 325
[5] از سورة الشهید 2- 360-361
[6] از سورة الشهید 7، 8- 363
[7] سورة المسیح 15- 40
[8] سورة الإخاء 8- 172
[9] سورة الإخاء 15- 174
[10] الأنبیاء 16-185
[11] همان
[12] 209-113
[13] سورة الأساطیر 2-259
[14] سورة الهدى 5- 225
[15] سورة المشركین 230-240
[16] سورة المسیح 18-41، و22-42
[17] المسیح 25-43
[18] سورة الصلب 1-44
[19] سورة الفرقان 13-56
[20] سورة الثالوث 21-67
[21] سورة الكبائر 1-249
[22] سورة الكبائر 3- 259-260
[23] سورة الفرقان 29- 69
[24] سورة الثالوث 18-66
[25] سورة الخاتم 12-319
[26] سورة الموعظة 2-71
[27] 57، ص 268-273
[28] سورة الجزیة 5، 6، 8-156-157
[29] سورة العطاء 10-116
[30] سورة القتل 5- 149
[31] القتل رقم 31-148-153
[32] (سورة الزنى 12-135)، (سورة الطلاق 10-125) (24سورة النساء1، 2، 6، 8-118، 120، 121)
[33] سورة الماكرین1- 188
[34] سورة الصلاة 3-203-204
[35] سورة النسخ 214-218
[36] سورة الحكم 10-244
[37] سورة الجنة 3، 4-262-263
[38] سورة الجنة 14-266
[39] ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فى ابطال الاعجاز، الامریكانیة مصر(بولاق)، المطبعة الانكلیزیة، 1912.
[40] براى پى بردن به نكات دیگرى كه در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و كتب سرّ الصلوة رجوع كنید.
[41] ر.ك: سبحانى، جعفر، الهیات، ج 2، ص 145، طبع دوم ؛ مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 2، ص 125.
[42] رضى موسوى، شریف محمد، همان، حكمت 455.
[43] ر.ك: الف. طباطبائى، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛ ب. خویى، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛ ج. سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 372.
[44] قرآن شناسى، ج 1، ص 216.
[45] طباطبایى، سید محمدحسین، قرآن در اسلام، ص 117.
[46] مانند: آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسراء(17).
[47] مانند: آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب.
[48] همان، ص 66 و درباره خاتمیت ر.ك: مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 183 و ج 3، ص 153).
[49] كیهان اندیشه، شماره 28، مقاله تحریف ناپذیرى قرآن، علامه مرتضى عسكرى.
[50] ابو عبدالله زنجانى، تاریخ القرآن، ص 42، موسسه الاعلمى، بیروت.
[51] مصباح یزدى، محمدتقى، قرآن شناسى، ج 1، ص 215، (نشر مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى).
[52] طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج 12، ص 167 - 161 (مركز نشر فرهنگى رجا).
[53] علامه خوئى، ترجمه البیان، ج 1، ص 309، (نشر مجمع ذخائر اسلامى - قم، 1360 ش).
[54] براى مطالعه بیشتر ر.ك:
الف. معرفت، محمدهادى، تاریخ قرآن، (تهران: سمت، چاپ دوم 1377)، صص 167 - 154؛
ب. مصباح یزدى، محمدتقى، قرآن شناسى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1376)؛
پ. حسن زاده آملى، حسن، قرآن هرگز تحریف نشده است؛
ت. معرفت، محمدهادى، التحقیق فى نفى التحریف عن القرآن.
|