پرسش:
مي خواستم با دختري ازدواج كنم , در حالي كه شديداً به او علاقه مند شده بودم , اما فرد مورد نظرمرا قبول نداشته و نامزدي ما به هم خورد. اكنون حيران و سرگردان با دختر ديگري عقد كرده ام , ولي به او علاقه دارم و حال آن كه او سعي مي كند مطابق ميلم رفتار كند, چه بايد بكنم ؟
پاسخ:
برادر عزيز! هر جواني اگر در خود ميل به ازدواج ديد, بايد ازدواج كند, تا خداي ناكرده دچار انحراف و به طرف گناه كشيده نشود. اما يكي از شرطهاي اساسي موفقيت در ازدواج , خواست و توافق دو طرف يعني دخترو پسر است . توافق اوليهء اصلي پايدار در زندگي مشترك است . دختري را كه شما براي خودتان انتخاب كرده ايد,دختري بود كه هيچ علاقه اي به شما نداشته و البته حق دارد, چون نمي توان علاقه را با زور ايجاد كرد و او در اين باره مقصر نيست و به صرف توافق دو خانواده و نيز رضايت يك طرفه شما او را نامزده كرده و قصد داشتيد به عقد خوددرآوريد. خوب بود از ابتدا متوجه بي علاقگي ايشان شده و از خود علاقه و دلبستگي نشان نمي داديد. زيبايي ملاك گزينش نيست . اخلاق خوب و اصل و نسب و ديانت , اگر به همراه زيبايي باشد, بسيار خوب است .
شما يكطرفه عاشق شخصي شديد كه هيچ واكنشي از خود نشان نمي داد. و چه خوب شد كه قبل از عقد و ازدواج و زير بار رفتن تعهداتي چون شيربها و مهريّه , از هم جدا شده و خيال خود را راحت كرديد.
اما در مورد فرد دوم , يا از اوّل سراغ فرد دوم نمي رفتيد و يا آن كه با توجه به محسّنات و خوبي هايي كه در اووجود دارد, به زندگي با او دل گرم شويد. او هم اكنون همسر شما است . همسري كه به شما علاقه داشته و سعي مي كندرفتار مورد دلخواه شما را در پيش رو بگيرد.
علت اين كه شما فعلاً به ايشان علاقه نداريد, به خاطر حضور دختر قبلي در خيال و فكرتان است تا آن حضوردر فكر و خيال شما باشد, نمي توانيد آرامش خود را بازيابيد.
شما اگر اهل سياست هستيد, حتماً نبايد همسرتان از سياست چيزي بداند. چرا همسرتان بايد بداند وظيفهء فلان نهاد در كشور چيست ؟ بسياري از زن ها در جامعه , كوچك ترين اطلاعِ تاريخي , جغرافيايي , سياسي , و... ندارند,ولي همسري مهربان و با ارزشي براي شوهر خود هستند.
برادر گرامي ! براي خود بهانه درست نكنيد. حالا كه دختري مهبران و با هزار اميد به همسري شما درآمده و سعي مي كند با شما مهربان باشد و حتي با خواهر كوچكتان دوست و صميمي شده است , حال اگر در درس ضعيف است , ازهمسري چيزي كم ندارد. اگر اهل سياست نيست و از سياست چيزي نمي داند كه اصلاً عيب نيست و به جاي آن خوبي هاي زيادي به اعتراف خودتان دارد.
چرا انسان ها كاري را كه با اختيار خود مي كنند, آن را به خدا نسبت مي دهند و بعد براي آن كه قهر خود را نشان دهند, نسبت به اصول مسلماني و مهم ترين ركن آن نماز بي اعتنا شده و آن را به پا نمي دارند؟!
آيا اين از جهل و غفلت ما نيست ؟ آيا قهر با خدا وضع را بهتر مي كند؟
وقتي ديديد دختر اوّل به شما هيچ علاقه اي ندارد, در عين حال عشقي يك جانبه با او پيدا كرديد, آيا در اين بين خدا مقصر است ؟! اگر زندگي شما با آن دختر سر مي گرفت , ولي در طول زندگي اين رفتار ادامه پيدا مي كرد, آيامي توانستيد بهرهء لازم را از زندگي بگيريد؟ در آن صورت وضع روحي شما بسيار بدتر از اين مي شد. حالا كه از آن دختر فاصله گرفتيد و دوباره تجربه اي جديد را آغاز كرديد, چرا بايد ناراحت باشيد؟ اگر براي شما اصول اخلاقي وپاي بندي هايي كه يك زندگي مشترك لازم دارد, اهميّتي ندارد, آيا گناهش را ديگري بايد تحمل كند؟ يعني چه كه چرا خدا با من چنين رفتاري كرد؟ از فردي فرهنگي و دانشجو چون شما بسيار بعيد است كه چنين قضاوتي را بكنيد,كه خداوند راز و نياز مرا از اين گوش مي شنيد و از آن گوش در مي كند. دنيا پر استاز تلخي و شيريني ها و شما هنوزجوان و بي تجربه هستيد. بايد روحيهء خود را آمادهء مقابله با سختي هايي كه ممكن است در آيندهء هر كسي رقم بخورد بكنيد. اين ها همه امتحان خدا است . آن طور كه اوّل نامه از قرآن استشهاد آورديم .
شما با چنين روحيه اي اگر جاي خواهرتان بوديد, كه سال هاي سال است به چنين گرفتاري مبتلا شده است ,حتي يك روز دوام نمي آورديد!
پس در اين وضعِ حساس به فكر طلاق نباشيد كه سرانجام خوبي ندارد.
اگر قرار بر طلاق بود, بايد از ابتداتن به ازدواج دوم كه كاملاً اختياري بود, نمي داديد.
پس صبر پيشه كنيد, كه بتواند شما را بسازد و مقاوم كند. ازدواج خريد بازار نيست كه بشود آن را پس داد و يا درمدت كوتاهي مصرف كرد و دوباره به بازار رفت .
دانشمندان ديني مي گويند: دنيا محل آسايش و قرار نيست . دنيا خانهء ابدي انسان ها نيست كه بخواهند آن را باآرزوهاي طولاني و دراز حسرت آميز كنند. آن ها مي گويند: انسان اختيار دارد و اگر قرار شد ازدواج بكند, بايد باهمسري كه او را دوست دارد, پيوند ازدواج برقرار سازد. علماي دين مي گويند: بين شكست هاي دنيوي و ارتباطمعنوي با خدا هيچ ملازمه اي وجود ندارد كه اگر كسي در زندگي مادي دچار شكست شود, پس بايد با خدا و پيامبر ودين خداحافظي كند و بگويد: دين اسلام دين بيهوده اي است !
مثلاً اگر شما در دين يهوديت و يا مسيحيت قرار داشتيد, فكر مي كرديد وضعتان بهتر از اين بود؟!
يعني اگر يهودي و يا مسيحي بوديد, فلان دختر شما را مي پسنديد؟ اين مسائل چه ربطي به هم دارند؟!
اگر دختر اول شما را قبول نداشت و حق اختيار هم با او بود, شما در هر ديني كه بوديد و يا اصلاً دين نداشتيد, بازدر همين وضعي بوديد كه هستيد.
دين اسلام حق طلاق را براي فرار از مخمصه هايي كه هيچ راه فراري در آن نباشد و زن و مرد هر دو نتواننديكديگر را تحمل كنند, قرار داده است . آيا دليل هاي شما كه مثلاً هيچ علاقه اي به او ندارم , آن هم به دليل علقه وعلاقه اي كه به دختر اول داشته ايد, مي تواند حق طلاق براي شما ايجاد كند؟ طلاق مكروه ترين چيزها در نزد خداوندو آخرين راه حل است , نه اولين راه حل .
خالق هستي به هيچ بنده اي ظلم نمي كند. اين بنده است كه به خاطر جهل و غرور و نفس پرستي به خود ظلم مي كند. از خدا بخواهيم كه بتوانيم در امتحان دنيا نمرهء مورد رضايت او را كسب كنيم ./ح |