پرسش:
علل گسست نسلها چيست؟ چرا تاثير گذاري خانواده بر تربيت فرزندان كاهش يافته است؟ تفاوت ايران و ساير كشورهاي در حال توسعه در كاهش تاثير عوامل سنتي چيست؟ چه عواملي مي توانند ميزان گسست نسلها را كاهش دهند؟
پاسخ:
سئوال شما از يك منظرسئوالي است جامعه شناختي و بايد از ديد جامعه شناختي مورد بررسي قرار گيرد اما از منظر ديگري كه به ان نگاه كنيم كما اينكه در ادامه سئوال شما فرموده ايد :چرا تاثيرگذاري خانواده بر تربيت فرزندان كاهش يافته است ؟يك سئوال روان شناختي وتربيتي است.
براي پاسخگويي به سئوالات شما ناگزير از بيان يك مقدمه اي كوتاه هستيم :ابتدا ما از منظر روانشناسي تربيتي به بخشهايي از سئوال شما مي پردازيم سپس از نگاه جامعه شناختي و اجتماعي نكاتي را متذكر مي شويم.
يكي از مباني مهم در مورد انسان تاثيرپذيري است . بر اساس اين مبنا دو اصل تربيتي را مي توان بدست اورد .
1. ايجاد عوامل موثر براي تربيت يا اصل غني سازي محيط
2.كاهش عوامل نامطلوب يا جلوگيري از موانع رشد.
بعبارت ديگر تمام متفكرين علوم تربيتي و روان شناختي اجمالا اين مطلب را پذيرفته اند انسان موجودي است تاثيرپذير واز دو دسته عوامل محيطي و وراثتي تاثير مي پزيرند و فلسفه وجود مراكز آموزشي و تربيتي در سرتاسر جهان درطول تاريخ مبتني بر همين مبناي مهم است جه اينكه اگر انسان تاثيرپذير نبود هيج دليلي براي تاسيس مراكز اموزشي و تربيتي وجود نداشت بنابراين اگر مي بينيم همواره در طول تاريخ مسله اموزش و پرورش يكي از مهمترين مسائل جوامع بشري بوده است بخاطر پذيرش همين مبناي تاثيرپذيري در مورد انسان است . بعد از بيان مقدمه كوتاه بر مي گرديم به سئوال شما در مورد اينكه جرا تاثيرگذاري خانواده بر تربيت فرزند كاهش يافته است؟
خانواده هم از نظر وراثتي و هم بلحاظ اينكه اولين محيط تربيت كودك است مهمترين نقش را در تربيت فرزندان دارد اما به دلايلي ممكن است تاثيرگذاري ان كاهش پيدا كند يك دليل روان شناختي دارد و آن اين است كه :درست است كه خانواده مهمترين عامل تاثير گذار در تربيت فرزندان است اما اين تاثير پذيري در همه مقاطع سني كودك و نوجوان يكسان نيست در بعضي از مقاطع سني خانواده و بويژه والدين بيشترين تاثير را بر فرزندان دارند در بعضي مقاطع سني ديگر بدليل وارد شدن عوامل تاثير گذار ديگر نقش انها كمتر مي شود و اين امر كا ملا طبيعي است و بايد اينچنين باشد مثلا كودك در مراحل اوليه كودكي بدليل اينكه تماس بيشتري با والدين دارند بيشترين تاثير را از انها مي پذيرند اما همينكه به يك سسلسله توا نمنديهاي حسي حركتي كلامي دست پيدا كرد به تدريج از محيط خانه خارج مي شود وبه محيط هاي بزرگتري وارد مي شود در واقع محيط كود ك تغيير مي كند و وسيعتر مي شود در نتيجه تاثير پذيري او از عوامل محيطي ديگر اجتناب ناپذير است قهرا نقش خانواده كمتر مي شود تا اينكه كودك مراحل كودكي را پشت سر گذاشته و به مرحله نوجواني مي رسد كه در اين مرحله نوجوان داراي توانمنديهاي زيادي شده است وبه همان ميزان سعه وجودي پيدا كرده است و ديگر نمي تواند خود را محصور در خانواده ببيند وصرفا تحت تاثير خانواده باشد بلكه در اين سنين محيط بيرون بر محيط خانواده غلبه پيدا مي كند ونقش خانواده از مستقيم به غير مستقيم تبديل مي شود زيرا نوجوان مي خواهد به استقلال رسيدن را تجربه كند لذا حصارهاي خانواد ه را در مي نوردد وحتي گاهي اوقات با خانواده درگير مي شود اينجاست كه اگر خانواده مطالعات تربيتي و روان شناختي نداشته باشد و از ويژگي ها و روحيات نوجوان اگاه نباشند تصو ر مي كنند كه نوجوان انها عليه تمام ارزشهاي خانواده طغيان كرده در نتيجه يا به طور كلي او را در اقيانوس جامعه رها كرده يا اينكه با او درگير مي شوند و نزاعهاي خيلي خطرناكي بين نوجوان و خانواده آغاز مي شود طبيعي است كه در چنين شرايطي خانواده كاملا جايگاه تاثيرگذاري خود را حتي به همان ميزان كه به عنوان يك عامل مي توانست تاثير گذار باشد را از دست مي دهد و شايد بتوان گفت يكي از عوامل گسست نسل ها در اينجا اتفاق بيفد و نوجوان كاملا از نسل قبلي خود را جدا ببيند ونوجوان طعمه باندهاي فساد و بزهكاري شود كه در كمين نوجواناني نشسته اند كه با خانواده درگير مي شوند ونهايتا از خانواده جدا مي شوند بنابراين اصل كم رنگ شدن تاثير خانواده در دوران نوجواني فرزندان امري طبيعي است اما عدم اطلاعات تربيتي و رون شناختي آنها و همچنين عدم شناخت آنها از وضعيت روحي رواني نوجوان اين امر طبيعي را تبديل به يك بحران مي كند كه بسياري از خانواده ها به ان مبتلا هستند و اين بحران مي تواند موجب گسست نسلها نيز شود از همينجا وارد مباحث جامعه شناختي نيز مي شويم وبه تحليل مسئله مي پردازيم .
گسست نسلها عوامل گوناگوني دارد كه به نظر مي آيد يكي از ريشه اي ترين عوامل ان همان چيزي بود كه در تحليل روان شناختي ارائه شد يعني اول آن عامل ريشه اي شكل مي گيرد تا زمينه مساعد شود براي عوامل ديگر . بعبارت ديگر خانواده كوجكترين جامعه است كه شكل مي گيرد وانسان قبل از ورود به جوامع بزرگتر اول خانواده را به عنوان جامعه اي كوچكتر تجربه مي كند خانواده در گذشته بسيارگسترده تر از خانواده امروزي بود و در واقع هر خانواده اي متشكل از خانواده هاي كوچكي بود كه همه در يك خانه بزرگ وكنار همديگر زندگي مي كردند طبيعي است در خانواده هاي گسترده قديمي كودك و نوجوان با افراد بيشتري سر و كار داشت و محدود به والدين نبود در اين خانواده عموها پسر عموها برادرها و حتي فرزندان برادرها و همچنين خواهران و شوهران آنها چه بسا وجود داشتند در چنين خانواده هايي گر چه ممكن است عيوبي هم داشت ولي يكي از مهمترين تاثيرات مثبت آن اين بود كه نوجوان كمتر به دام عوامل بيرون خانواده مي افتاد زيرا اگر با والدين خود دچار مشكل مي شد به پدربزرگ يا مادر بزرگ پناه مي برد علاوه بر اين همسن و سال او بيشتر در چنين خانواد ه هايي پيدا مي شد در نتيجه نوجوان همين خانواده بيشتر اوقات مشغول بازي بود خلاصه اينكه تاثيرگذاري خانواده در گذشته بر فرزندان به دليلي كه ذكر شد بيشتر بود علاوه بر اين خانواده امروزي عليرغم اينكه تبديل به يك خانواده بسته و كوچك شده است عوامل ديگري نيز وارد خانواده شده است كه در كاهش تاثير والدين نقش چشمگيري دارد و آن انواع واقسام رسانه هاي گروهي مانند راديو تلويزيون وانواع فراورده هاي تكنولوژي است . همچنين عدم حضور والدين در خانواده بدليل اشتغالات بيرون خانه موجب شده كه نوجوان با والدين خود تماس داشته باشد و بيشتر تحت تاثير همين رسانه هاي داخل خانه باشد البته اين رسانه ها مي تواند مفيد نيز باشند بشرط اينكه والدين اولا ان رسانه را بشناسند ثانيا نحوه استفاده از انها در حد نياز كودك باشد و بتوانند به نحو صحيح از انها استفاده بكنند كه متاسفانه بيشتر خانواده ها نه تنها چنين اگاهيهايي را ندارند بلكه انها را جايگزين عدم حضور خود كرده اند طبيعي است كه در چنين فضايي نقش والدين و تاثيرگذاري آنها روي فرزندان به حداقل مي رسد البته عوامل ديگري نيز در اين ميان نقش دارند كه پرداختن به آنها از حوصله يك سئوال وپرسش خارج است و بايد خود شما با توجه به انچه بيان شد مطالعه كنيد .
اما سئوال بعدي شما در مورد تفاوت ايران با ساير كشورهاي در حال توسعه در كاهش تاثير عوامل سنتي چيست ؟ پاسخ به اين سئوال نياز به يك كار عميق و دقيق نظري و ميداني دارد اما اجمالا به نكاتي كه مي تواند اين تفاوت را نشان دهد اشاره مي كنيم :
1.موقعيت مكاني وجغرافيايي هر كشوري مي تواند در كاهش يا افزايش بكارگيري عوامل سنتي نقش داشته باشد مثلا كشورهايي كه به غرب نزديكترند بيشتر در تير رس انها قرار دارند و رفت و امد ميان مردم آنها بيشتر انجام مي گيرد در نتيجه تاثير پذيري آنها از يكديگر بيشتر است .
2.حوادثي كه در يك كشور به وقوع مي پيوندد مانند انقلابها يا تغيير سياسي_اجتماعي _اقتصادي و فرهنگي در كاهش يا افزايش تاثير عوامل سنتي نقش دارد .
3.فرهيختگان و دانشمندان يك جامعه در اين مسئله نقش دارند .
4.اعتقادات و باورهاي مردم تاثير دارد هر چه فرهيختگان ودانشگاهيان يك جامعه خودباخته تر باشند و از استحكام فكري كمتري برخوردار باشند در انتقال فرهنگ بيگانه و كاهش تاثير سنتها نقش بيشتري دارند و هر چه فرهيختگان از استحكام فكري بالاتري برخوردار باشند واز شخصيت منسجم تري برخوردار باشند سنت شكني كاهش پيدا مي كند و فقط سنتهاي غلط شكسته مي شود وسنتهاي صحيح تداوم پيدا مي كند .
در پايان اشاره مي كنيم به عواملي كه ميزان گسست نسلها را كاهش مي دهد .
1.استحكام خانواده
2.شناخت ويژگي هاي رواني و عاطفي نوجوانان توسط والدين و متصديان تعليم وتربيت
3.افزايش شناخت و اگاهي نسلها از يكديگر (درك متقابل دو نسل )
4.اجتناب از خشونت نسل قبلي از نسل فعلي
5.انعطاف پذيري بيشتر والدين ومتصديان اداره جامعه در واكنش به نوجوان
6.حفظ حرمت واحترام به بزرگترها و شخصيت دادن به نوجوانان
7.حفظ ارزشهاي مشترك ديني بعنوان بهترين زنجيره اتصال نسلها
8.استفاده ابزاري نكردن از دين و ارزشها بلكه دروني كردن باورهاي ديني
9.فراهم كردن شرايط اشتغال نوجوان در كنار بزرگترها قبل از اينكه افراد مسن صحنه كار را ترك كنند تا تجارب بزرگترها در يك فرايند طبيعي به نسل بعدي انتقال پيدا كند
10.هماهنگي همه مراكز تعليم و تربيت و مراكز فرهنگي در سراسر كشور و اجتناب از تخريب يكديگر/ح
|