پرسش:
در جواب كساني كه وجود خدا را يك فرض مي دانند چه بايد گفت ؟
پاسخ:
دوست ارجمند اولاً چنين مطلبي كه از اول به ما گفته باشند كه فرض كنيد خدا وجود دارد صحيح نيست و با مشاهدات ما و قطعاً شما ناسازگار است و لااقل عموميت ندارد، امكان دارد براي برخي از دوستان شما چنين بوده ولي اين قابل تعميم نيست. ثانياً آيا اين فرضي بوده كه در عالم احتمالات رها گذاشته شده و كسي به رد يا اثبات آن قيام نكرده است ؟ با مراجعه به حجم حجيم مباحث خداشناسي در اديان چنين امري غير قابل پذيرش است. ثالثاً اين همه انبياء و رسولان الهي كه در طول تاريخ ظهور كرده و خود را پيام رسان كلام الهي خوانده و آموزه هايي جهت تعميق شناخت و دستوراتي براي اصلاح و هدايت ما آورده اند، همه وجود خدا را فرض كرده اند آيا وجدان منصف اين مساله را تصديق مي كند؟رابعاً آنچه كه تاكنون در راههاي خداشناسي در مكاتب و اديان گوناگون گفته شده و آموخته ايم هيچگاه براي اثبات خدا، فرض را بر وجود او نمي گويند واز اين راه كه از لحاظ اسلوب منطق غير صحيح است - او را اثبات نمي نمايند بلكه هميشه ميگويند مثلاً اگر خدا وجود نداشته باشد چگونه مي توان سلسله علل و معاليل را توجيه كرد؟ ( ( اگرخدا وجود نداشته باشد ) ) چگونه مي توان نظم جهان را تفسير كرد؟ ( ( اآر خداوند وجود نداشته باشد ) ) چگونه ميتوان آرامش ونشاط رحي را براي بشر به ارمغان آورد و ...و در واقع از فرض عدم وجود او، هستي او را اثبات مي نمايند و يا به بيان ديگر ازفرض وجود مسايل ديگري چون نظم و سلسله علل و معاليل وجود او را اثبات مي نمايند .نه از فرض وجود او.اما براي پاسخگويي به شبهه دوستان خود با توجه دادن آنها به امور فوق مي توانيد آنها را به كتابهاي گوناگوني كه در اين باب نوشته شده است و در دسترس نيز مي باشد ارجاع دهيد .اگر براستي در همه هستي كه در حقيقت نشان ا ويند نظر كنيم آيامي توانيم وجود او را انكار كنيم تا چه رسد به اينكه وجودش را فرض نماييم ؟! كي گلستان را زگويد با چمن = كي بنفشه عهد بند د با سمن = كي چناري كف گشايد در دعا= كي درختي سر فشاند در هوا= كس شكوفه آستين پر نثار= برفشاندن گيرد ايام بهار= كي فروزد لاله را رخ همچو خون =كي گل از كيسه برآرد زر برون = كي ببايد بلبل و گل بوكند= كي چو طالب فاخته كوكو كند= كي بگويد لك لك آن لك لك به جان = لك چه باشد، ملك تست اي مستعان = كي نمايد خاك اسرار ضمير= كي شود بي آسمان بستان منير= از كجا آورده اند آن حله ها= من كريم من رحيم كلها= آن لطافتها نشان شاهدي است = آن نشان پاي مرد عابدي است = مثنوي / دفتر دوم ، ابيات 1657 - 1665; |