اخلاق در فرهنگ الهى، از موقعيت بسيار مهمى برخوردار است، قواعد عالى اخلاق، بهترين راهنما براى تزكيه نفس از آلودگىها است.
مايههاى مهمى كه براى رشد و كمال انسان، در اعماق وجود قرار دارد، به وسيله حسنات اخلاقى شكوفا مىگردد. حركت و سير اين خط پر بركت است كه آدمى را آراسته به ارزشها نموده و از انسان موجودى والا و وجودى برتر به وجود مىآورد.
قرآن مجيد در باب اخلاق داراى آيات زيادى است كه در آن آيات به ارزشهايى كه از طريق اخلاق نصيب انسان مىگردد اشاره شده است.
قرآن كريم براى حسنات اخلاقى، كه تنها راه تزكيه نفس از آلودگىهاست اهميت زيادى قائل شده و معصومين بزرگوار، نزديكترين مسلمان را در قيامت به خود، خوش اخلاقترين آنان معرفى كرده اند:
قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:
اقْرَبُكُمْ غَداً مِنّى فِى الْمَوْقَفِ اصْدَقَكُمْ لِلْحَدِيْثِ وَ اداكُمْ لِلْامانَةِ وَ اوْفاكُم بِالْعَهْدِ وَ احْسَنُكُمْ خُلْقَاً وَاقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ «1».
«نزديكترين شما به من در روز قيامت، راستگوترين شما و اداء كننده امانت، و وفاداترين شما و به پيمان و خوش اخلاقترين شما، نزديكترين شما به مردم است».
خيال باطل
عدهاى تصور مىكنند خوش اخلاق بودن، خوش رو بودن به هنگام برخورد با ديگران است، اما اين تصور بدون شك تصور بى جايى است؛ زيرا خندهرويى يك جزء بسيار كوچك از مسئله خوش خلقى است، اخلاق در اصطلاح بزرگان، آراسته بودن به تمام حسنات اخلاقى و دور ماندن از رذايل است.
هنگامى كه رذايل از قبيل: كبر، ريا، بخل، حسد، نفاق، نمامى، دروغگويى، غرور، عجب و... از صفحه روان زدوده شد و نفس به سخا، مروت، مردانگى، فتوت، شرف، غيرت، خشوع، خضوع و... آراسته گشت، انسان، خوش اخلاق شده و به اخلاق پاك آراسته گشته است.
قرآن مجيد، حسنات اخلاقى را «نور» دانسته، و آراسته به آن حسنات را منور به نور حق قلمداد كرده است:
«أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» «2».
«آيا كسى كه [از نظر عقلى و روحى] مرده بود و ما او را [به وسيله هدايت و ايمان] زنده كرديم، و براى وى نورى قرار داديم تا در پرتو آن در ميان مردم [به درستى و سلامت] حركت كند، مانند كسى است كه در تاريكىها [ىِ جهل و گمراهى] است و از آن بيرون شدنى نيست؟! اين گونه براى كافران [به خاطر لجاجت و عنادشان] آنچه انجام مىدادند، آراسته شد [تا گمان كنند اعمالى را كه انجام مىدهند نيكوست».
معيار و ميزان الهى
آرى! به فرموده قرآن، كه معيار و ميزان الهى براى تشخيص حق از باطل است، حسنات اخلاقى در زندگى بشر، همچون چراغ فروزان، فرا راه آدمى است، و دارندگان اين نور، براى مردم منبعى از خير و موجودى پربركتاند.
فاقدين اخلاق حسنه، در حقيقت محروم از روشنايى لازماند، و از كسى كه محروم از نور است جز شر و پليدى، ظلم و تجاوز، خيانت و ناجوانمردى توقع نمىرود.
بركات اخلاق
تنها برنامهاى كه روابط انسان را با ساير انسانها، بر اساس حق و عدل بر پا مىكند «اخلاق» است، و كسىكه از حسنات اخلاقى دور مانده، دچار ظلمت و تاريكى است و هرگز نخواهد توانست با مردم به نيكى زندگى كند.
شما از روان آلوده به رذايل و انسان دچار ظلمت و از مردم فرورفته در جهل، جز زيان و ضرر چه توقعى داريد؟.
نمىتوان باور كرد كه انسان فاقد اخلاق، شر و زيان نداشته باشد. تجربه نشان داده كه بيشترين درصد مظالم بشر و تجاوزات و جناياتش، معلول نبود حسنات اخلاقى در وجود اوست.
چگونه مىتوان قبول كرد كسىكه خود را از آلودگىها پاك نكرده در روابط و برخوردهايش جانب حق را رعايت كند؟
همچنان كه انسان فاقد ايمان، متجاوز به حق است، انسان فاقد اخلاق هم متجاوز به حقوق خلق است. گرچه مىتوان گفت فاقد ايمان، به حقوق خلق هم تجاوز مىكند، و فاقد اخلاق، حقوق حق را پايمال مىنمايد.
امام سجاد عليه السلام از خداى بزرگ تقاضا مىكند: «برايم نورى قرار ده تا در پرتو آن در بين مردم سرافراز باشم» «1». نورى كه حضرت از خدا مىخواهد، همان چراغ پر نور حسنات روحى است.
در اينجا تذكر يك نكته لازم است كه: هر مسلمانى براى قبول حسنات اخلاقى و شستشوى روان از رذايل، نيازمند به ايجاد زمينه در صفحه با عظمت نفس است.
بدون شك، بدون ايجاد زمينه لازم، دور كردن رذايل، مشكل، و آراسته شدن به حسنات اخلاقى غير ممكن به نظر مىرسد.
گريز از دنياگرايى
از آثار گرانبهاى اسلامى چنين برمى آيد كه: برقرار كردن رابطه با دنيا، به عنوان وسيله رسيدن به حق، علل ايجاد زمينه براى قبول حسنات و معالجه روان از پليدىهاست.
بايد بدون اراده و نظر كردن به دنيا به عنوان هدف، و تكبر ورزيدن در برابر حق، روان گرفتار سوء خلق، معالجه گردد، و مشكل است انسان دنيايىِ تاريك نفس، به نور اخلاق منور شود.
كسى كه از موقعيت دنيا، يعنى مجموع برنامه هاى مادى و جسمى بى خبر باشد، كسى كه از شناخت دنيا به معناى حقيقىاش دور مانده است، كسى كه تصور كند ابتدا تا انتهاى حيات، روابط مادى و رسيدن به لذتهاى جسمى است، چگونه مىتواند خود را تبديل به انسانى الهى و موجودى والا كند؟
آنان كه به دنيا به عنوان اولين و آخرين منزل نگريستند، و به خيال خام خود، فقط امروز را صحنه زندگى حساب كردند، از هيچ رذيلتى در امان نماندند.
چنين مردمى با اين گونه رابطه چنان سست اراده شدند كه در برابر مقام مادى، مراحل شهوانى، و برخورد با درهم و دينار پاك باخته گشته و براى رسيدن به هر يك از اين برنامهها دامن به هر رذيلتى آلوده كردند و در تمام زمينهها از تواضع در برابر حق اباء نمودند.
ولى آنان كه دنيا را به عنوان وسيلهاى براى ادامه حيات، و كشتزارى براى پاشيدن بذر عمل، و خانهاى براى ايجاد نور ايمان و فروغ اخلاق در نفس و جان، و محلى براى آماده كردن زمينه رشد و كمال به حساب آوردند، داراى ارادهاى پولادين گشته و از بركت آن ديد صحيح و آن اراده و عزم سخت، به تواضع در برابر حق در تمام زمينهها نائل آمده و به حسنات آراسته و از رذايل پاك شدند.
اگر انسان متوجه اين معنا باشد كه دنيا گذرگاهى بيش نيست، و خلود در آن محال است، و آنچه انسان از آن به دست مىآورد جز به اندازه پوشاك و خوراك، خرج اهل و عيال، مسكن، مغازه و مركب بهره ديگرى ندارد، صحبت دلبستگىاش به دنيا به اندازه ضرورت خواهد شد، و چون از اين اندازه فراتر نمىرود، جايى براى رذايل نخواهد ماند و نفس و روان خالى از حسنات نخواهد شد.
وقتى انسان به دنيا به عنوان هدف بنگرد، به خيال خودش براى محكم كردن جاى پا، به تكاپويى سخت خواهد افتاد و به ناچار همه فكر و ذكر، همت و اراده و نيت و عزمش را براى برقرار كردن رابطه محكمتر، با مقدارى مواد معامله خواهد كرد.
نقطه شروع رذايل
اينان تصور مىكنند راه محكمتر كردن رابطه با دنيا، زحمت كشيدن بيشتر در جنب آن و زيادتر به دست آوردن مواد آن است. به ناچار بر اثر اين شناخت غلط و رابطه ناصحيح، روح قناعت را از دست داده و هرگز به حق خود قانع نشده و سرانجام در خط تجاوز به حقوق ديگران خواهند افتاد. اين نقطه، همان نقطه شروع پديد شدن رذايل در نفس و جان است، و اين نقطه همان نقطه تكبر ورزيدن در برابر حق و سست شدن اراده و عزم است.
راستى با اين عمر كوتاه و وقت كم و با اين همه تكاليفى كه از حق و مردم بر عهده انسان است، چه جايى براى اين گونه معاملههاى غلط در دنيا باقى مىماند؟
عجيبتر اينكه با گذشت شب و روز و هفته و ماه و سال، خود به خود ارتباط دنيا با انسان به سستى مىگرايد و لحظهاى خواهد رسيد كه با پايان گرفتن نَفَس و جدا شدن روح حيات از جسم، تمام روابط انسان با دنيا قطع شده و آنچه را كه انسان به دست آورده به وارثان رسيده و جز كفن و مشتى خاك از دنيا نصيب ديگرى براى او نخواهد ماند؛ با اين حساب عاقلانه نيست كه انسان بر خلاف قواعد الهى، با دنيا در رابطه باشد؛ چرا كه از اين رابطه جز آلوده شدن به رذايل نصيبى نبرده و نخواهد برد.
چه نيكوست كه چشم انداز ما نسبت به دنيا، چشمانداز انبيا، امامان، عارفان و عاشقان باشد، تا از اين رهگذر به قبول حضرت حق برخيزيم و داراى ارادهاى سخت براى حفظ ارزشها در نفس و جان گشته و در برابر فرامين پاك مولا و آقاى خود كه ما را آفريده و غرق انواع نعمتهاى مادى و معنوى نموده تواضع كنيم.
اى قطره منى سر بيچارگى بنه
كابليس را غرور منى خاكسار كرد
پرهيزكار باش كه دادار آسمان
فردوس جاى مردم پرهيزكار كرد
هر كو عمل نكرد و عنايت اميد داشت
دانه نكشت ابله و دخل انتظار كرد
نابرده رنج گنج ميسر نمىشود
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
دنيا كه جسر آخرتش خواند مصطفى
جاى نشست نيست ببايد گذار كرد
ظالم بمرد و قاعده زشت او بماند
عادل برفت و نام نكو يادگار كرد
در هر صورت، ساختمان دنيا ساختمانى است كه از پذيرايى انسان در حد دلخواه ابا دارد و دستگيرهاى براى پيوند خوردن با او، و پيداكردن يك زندگى جاويد يا حداقل بر وفق مراد، و يا بر اساس هوى و هوس ندارد.
آنانكه دنيا را به عنوان هدف مىبينند، به ناچار براى بيشتر به دست آوردنش از جاده پاكى منحرف و به راه شيطانى حرص و طمع و پس از آن به زشتىهاى ديگر دچار خواهد شد.
اينان تصور نكنند كه با گستردن بساط مادى، به هدف اصلى دست يافتهاند؛ بلكه از هدف دور افتاده، و به چاه پر خطر غفلت و گمراهى سقوط كردهاند.
اينان به خاطر مغرور شدن به نمودهاى ظاهر، عقل و وجدان را رها كرده و به پذيرفتن حكومت شهوت و هوىپرستى تن مىدهند، و براى رسيدن به لذات جسمى، به هرگونه انحرافى آلوده شده و از قبول واقعيات خوددارى مىكنند.
دنيااز ديدگاه حضرت على عليه السلام
بهترين راه براى شناخت چهره واقعى دنيا، آن چهرهاى كه به عنوان بهترين عامل براى رشد و كمال است، آن چهرهاى كه به عنوان نعمت الهى فرا راه آدمى است، مراجعه به آثار پر بهاى اسلامى است.
با شناخت دنيا از ديدگاه معارف الهى كه سرچشمهاش عقل پر بهاى اولياى خداست، انسان در خط حسنات قرار گرفته و از رذايل گريزان مىگردد.
على عليه السلام در برابر مردى كه از دنيا نكوهش مىكرد فرمود:
انَّ الدُّنْيا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَّقَها وَدارُ عافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَدارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَدارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها مَسْجِدُ احِبَّاءِ اللَّهِ وَمُصَلَّى مَلائِكَةِ اللَّهِ وَمَهْبِطُ وَحْىِ اللَّهِ وَمَتْجَرُ اوْلِياءِ اللَّهِ، اكْتَسَبُوا فِيهَا الْرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فِيْها الْجَنَّةَ «4».
«اين دنيا جاى صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند، و خانه تندرستى است براى آن كسى كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بىنيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است براى آن كس كه از آن اندرز گيرد. مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى خدا و تجارتخانه اولياى حق است. آنها در اينجا رحمت حق را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار دهند».
نكات مورد نظر در اين روايت
1- دنيا، براى كسى كه با چشم حقيقتبين آن را بنگرد، و در آن دقت كند كه تمام جزء جزء بنايش درست بنا شده، و به درستى باعث اين نظام متقن گشته و عقل، علم و حكمت از همه جوانبش آشكار است، سراى راستى است.
دنيا براى كسى كه ملاحظه كند، كه اين عدل و حكمت معلول حكومت قوانين تكوينى است و اگر اين حكومت نبود محصولى جز هرج و مرج از دنيا توقع نمىرفت، سراى راستى است.
انسان بايد از اين نظام درست و وجود عدل و حكمت در آن، به آن نتيجه برسد: كه اين راستى و درستى، جز اراده و رهنمودهاى حق چيزى نبوده و رهنمودهاى الهى به غير از ايمان و عمل صالح و صفات پسنديده اخلاقى برنامه ديگرى نيست.
2- دنيا، براى كسى كه بفهمد، سراى ايمنى از عذاب فردا و نجات از ذلّت امروز است. فراهم كردن زمينه ايمنى در سايه دو برنامه محقق است:
الف- قبول تمام برنامههاى الهى، اعم از آنچه دركتب آسمانى و فرهنگ پر بهاى انبيا و امامان است.
ب- به اجرا گذاردن آن برنامه ها.
و به تعبير ديگر ايمنى از ذلّت دنيا و عذاب آخرت، در سايه حكمت نظرى و عملى است.
3- دنيا، سراى توانگرى است براى كسىكه از آن توشه بردارد.
آرى! بهترين سرمايهها و مايههاى توانگرى كه عبارت از قوانين خدا، برنامههاى پيامبران، دستورات امامان، پند ناصحان، حكمت حكيمان و عرفان عارفان است، در همين دنياست، و اين انسان فقير است كه بايد براى رفع نياز و جبران فقر روحى از اين سرمايهها برداشت كرده و به منافع آن برسد.
4- دنيا، سراى پند است براى كسىكه از آن پند بگيرد. راستى بر هر ورق دفتر دنيا هزاران پند و نصيحت قرار دارد، ديده بينا و قلب توانا و انديشه تابناك مىخواهد كه از پندهاى دنيا سرمشق گرفته و به راه كرامت قدم بگذارد.
بر لب جوى نشين و گذر عمر ببين
كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس
******
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
******
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
******
جوانى گفت با پيرى دل آگاه
كه خم گشتى چه مىجويى در اين راه
جوابش گفت پير خوش تكلم
كه ايام جوانى كردهام گم
******
ذليل شدن شاهان، فرو افتادن تاجداران از تخت، خوارشدن مستكبران، آقا شدن مستمندان، خالى شدن كاخها و آمدن زاغها، به چنگال عدالت افتادن ظالمان، نابود شدن ستمگران، پشيمان شدن گناهكاران، از جاى برخاستن افتادگان و فروافتادن متكبران همه و همه درس عبرت، براى پندگيران است.
تمام كاخ شهان جايگاه جغد شود
بساز قصر محبت كه خالى از خلل است
5- دنيا، مسجد عاشقان خداست.
آرى! معامله مردمان با ايمان و پاك نيت و پاكيزه طينت با دنيا، نشان مىدهد كه آنان اين سراى دو در را همچون مسجدى مىدانستند و همان معاملهاى كه با مساجد داشتهاند با دنيا مىنمودند.
همانگونه كه در فقه آمده، رعايت امورى نسبت به مسجد واجب و اجراى پارهاى از آنها حرام است، عاشقان حق با دنيا همان معامله را داشتند.
عاشقان در خانه دنيا كه در حقيقت مسجد است، بستر حرام نياندازند، مال حرام نخورند، سخن خلاف نگويند، به خرابى آن برنخيزند و در حفظ آن بكوشند. مؤمن در اين خانه، در حالت خوف و رجا به سر برده و جز به كسب فضيلت و مبارزه با رذيلت به چيزى نمىانديشد.
6- دنيا، خانه نماز گذاردن ملائكه خدا و مركز نزول وحى و ظرف كتب ثمر بخش آسمانى است.
7- دنيا، محل تجارت اولياى الهى است، در همين دنيا بود كه افرادى همانند حر بن يزيد رياحى دست از كسب رذايل شسته و براى به دست آوردن منفعت هميشگى، به تجارت در تجارتخانه توبه برخاستند، دهاتى ايرانى، بيايان نشين ربذهاى، سياه چهره حبشى، در خط اين تجارت تبديل به سلمان و ابوذر و بلال شدند.
اين بينايان راه، آشنايان اللَّه و رهروان آگاه، در همين دنيا به كسب رحمت حق موفق شده و در همين جا براى خويش در بهشت، جاى ابدى به دست آوردند.
بدون شك با اين نوع شناخت به دنيا، نقطه مبارزه با رذايل و كسب حسنات و فضايل شروع شده و انسان به قول على عليه السلام همانند يك تاجر سعى خواهد كرد، هر چه بتواند از دنيا براى زياد كردن شخصيت الهى و آباد كردن خانه فردايش بهره بگيرد.
معرّفى نمونه
«آسيه» همسر فرعون كه در شبهاى قدر ميليونها نفر، در دعاى به سر گرفتن قرآن، خدا را به شخصيت او قسم مىدهند، با چنين ديدى نسبت به دنيا، به آن همه مقام رسيد.
«حبيب نجار» كه در سوره «يس» از او به عنوان يكى از مبلغين فرهنگ حق ياد شده است، با اين گونه نظر نسبت به دنيا، به آن همه واقعيت دست يافت.
هرگاه نسبت به زندگى مردان و زنانى كه در قرآن مجيد به عنوان يك شخصيت ارزنده الهى ياد شده مىنگريم مىبينيم در سايه چنين شناختى از دنيا به آن مقامات ارزنده رسيدند.
توجه كنيد
از مقدمات گذشته روشن شد كه انسان نبايد خرج دنيا شود؛ زيرا در اين معامله، خسارت و ضرر متوجه انسان است و گاهى پس از بيدار شدن پشيمانى سود ندارد؛ بلكه بايد دنيا را خرج خويش كرد و از دنيا به نفع والايى خود بهره برد، و دنيا را كشتزار آخرت دانست و دنيا را سبب و مقدمه و وسيلهاى براى سعادت ابدى و رسيدن به نعمت جاودانى فردا به حساب آورد.
به تعبير ديگر: دنيا جاى آراسته شدن به مسئوليت است، آن مسئوليتى كه در سايه آن مىتوان به مقصد اعلاى جهان؛ يعنى خداى بزرگ رسيد.
از تمام دنياهايى كه قبل از اين جهان داشتيم مانند: عالم خاك، صلب پدر، رحم مادر، و دنياهايى كه بعد داريم مانند: جهان برزخ، قيامت و محشر، اين دنيا مهمتر است؛ زيرا شخصيت و ارزش ما در اين دنيا، در سايه تكاليف تحقق پيدا مىكند و عظمت و بزرگى در اين دنيا در سايه اجراى مسئوليتها ساخته مىشود.
با توجه به چنين شناختى از دنيا، زمينه قبول حسنات و رد رذايل در وجود فراهم مىگردد، و پس از آماده شدن اين زمينه، نوبت به ميدان آوردن اراده و عزم و نشان دادن خضوع در برابر حق است.
بايدها
در اينجا بايد با رجوع به قرآن و آثار اسلامى يا رجوع به عالم ربانى از وظايف و تكاليف مطلع شده و به تدريج آن وظايف را كه عبارت از حلال و حرام، واجب و مباح، و خلاصه حقوق خدا و حقوق مردم است به كار برد.
در ميان تكاليف و مسئوليتها، قواعد اخلاقى و به تعبير ديگر آنچه را بايد به عنوان حسنات به آن آراسته شد، و آنچه را بايد به عنوان رذايل از خود دور كرد، نقش عمدهاى دارند؛ و آن نقش عبارت از حفظ ايمان و عمل صالح و تصحيح روابط انسان با مردم است.
ما وقتى به قرآن و روايات مراجعه مىكنيم، مىبينيم مكرر به حفظ حسنات اخلاقى، يا آراسته شدن به آن سفارش شده و كنار ماندن از رذايل يا معالجه آن را از واجبات دانستهاند، و حتى رسيدن به مقام قرب و قبول اعمال و شكوفا شدن ايمان را در سايه رعايت قواعد پاك اخلاقى قلمداد كرده اند.
جستارى در روايات
1- عن عمرو بن سعيد بن هلال الثقفى عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال:
قُلْتَ لَهُ انّى لاالْقاكَ الّا فِى السِّنِيْنَ فَاخْبِرْنِى بِشَىءٍ آخَذَ بِهِ، فَقالَ:
اوْصِيْكَ بِتَقْوىَ اللَّهِ وَالْوَرَعِ وَالْاجْتِهادِ وَاعْلَمْ انَّهُ لايَنْفَعُ اجْتِهادٌ لاوَرَعَ فِيْهِ «5».
«عمروبن سعيد گويد: به حضرت صادق عليه السلام گفتم: من هر چند سال يكبار موفق به زيارت شما مىشوم، به من برنامهاى بدهيد تا آن را به كار بندم، فرمود:
«ترا به پرهيزكارى و پاكدامنى و كوشش در عبادت و خدمت به خلق سفارش مىكنم و بدان كه سعى و كوشش بدون خوددارى از گناه سودى ندارد».
آرى! كسى كه ورع ندارد، از خوردن مال حرام و آلوده شدن به عمل حرام ترسى ندارد، در اين صورت با داشتن نماز و روزه و حج و... مانند مريضى است كه براى به دست آوردن سلامت دارو بخورد؛ ولى از خوردن غذاهاى فاسد يا مضر پرهيز نكند، آيا با عدم پرهيز، دارو اثر خود را مىبخشد؟
2- باز در روايتى امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
اتَّقُو اللَّهَ وَصُونُوا دِيْنَكُمْ بِالْوَرَعِ «6».
«تقواى خدا را پيشه كنيد و دين خود را با ورع حفظ نماييد».
در اين روايت مهم مىبينيم كه حفظ دين در گرو يكى از مسائل مهم اخلاقى يعنى «ورع» است. جداً اگر ورع نباشد راهى براى پابرجا بودن دين، وجود نخواهد داشت.
3- وَعَظْنا ابُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام فَامَرَ وَزَهَّدَ ثُمَّ قالَ:
عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ فَانَّهُ لايُنالُ ما عِنْدَ اللَّهِ الّا بِالْوَرَعِ «7».
«راوى مىگويد: امام ششم عليه السلام ما را موعظه كرد و دستور لازم را به ما داد و ما را بر زهد واداشت و فرمود:
«بر شما باد به ورع و پاكدامنى؛ زيرا به رحمت خدا و بهشت نمىرسد مگر به وسيله ورع».
در اين روايت مهم هم ملاحظه مىكنيد كه علت قرب به رحمت الهى، و به دست آوردن بهشت، يكى از حسنات اخلاقى يعنى ورع است.
4- قال الباقر عليه السلام:
انَّ اشَّدَ الْعِبادَةِ الْوَرَعَ «8».
«سختترين عبادت ورع و پاكدامنى است».
مىبينيد كه يكى از حسنات اخلاقى را به عنوان شديدترين عبادت معرفى كرده است.
5- عن ابى جعفر عليه السلام قال:
قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يَابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ ما حَرَّمْتُ عَلَيْكَ تَكُنْ مِنْ اوْرَع النَّاسِ «9».
«خداوند مىگويد: پسر آدم! از آنچه بر تو حرام كردم دورى كن تا پارساترين مردم باشى».
6- عن ابى اسامة قال: سمعت ابا عبداللَّه عليه السلام يقول:
عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالْوَرَعِ وَالْاجْتِهادِ وَصِدْقِ الْحَدِيْثِ وَاداءِ الْامانَةِ وَحُسْنِ الْخَلْقِ وَحُسْنِ الْجَوارِ وَكُونُوا دُعاةً الى انْفُسِكُمْ بِغَيْرِ الْسِنَتِكُمْ وَكُونُوا زَيْناً وَلا تَكُونُوا شَيْناً وَعَلَيْكُمْ بِطُولِ الْرَّكُوعِ وَالسُّجُودِ، فَانَّ احَدَكُمْ اذا طالَ الرُّكُوعُ وَالسُّجُودُ هَتَفَ ابْلِيسُ مِنْ خَلْفِهِ وَقالَ: يا وَيْلَهُ اطاعَ وَعَصَيْتُ وَسَجَدَ وَابَيْتُ «10».
«ابى اسامه مىگويد: از امام ششم عليه السلام شنيدم فرمود:
«بر تو باد به تقواى الهى و پاكدامنى و كوشش (در عبادت)، و راستى در كلام، و اداء امانت و حسن خلق و خوش همسايگى و با عمل خود مردم را به اسلام دعوت كردن و زيور مذهب بودن نه ننگ آن، و بر شما باد به طول ركوع و سجود؛ زيرا هر كدام از شما ركوع و سجود طولانى كند ابليس از دنبالش فرياد مىزند واى بر من انسان فرمان برد من سرپيچى كردم، او سجده نمود من سرباز زدم».
7- عن ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام قال:
كَثِيرَاً ما كُنْتُ اسْمَعُ ابِى يَقُولُ: لَيْسَ مِنْ شِيْعَتِنا مَنْ لاتَتَحَدَّثَ الْمُخَدَّراتَ بِوَرَعِهِ فِى خُدُورِهِنَّ وَلَيْسَ مَنْ اوْلِياءِنا مَنْ هَوَ فِى قَرْيَةٍ فِيْها عَشْرَةُ آلافِ رَجُلٍ فِيْهِمْ مِنْ خَلَقِ اللَّهِ اوْرَعُ مِنْهُ «11».
امام هفتم عليه السلام فرمود:
«من از پدرم بسيار شنيدم كه مىفرمود: شيعه ما نيست كسيكه زنان از پارسايى او تعريف نكنند، و از دوستان ما نيست كسى كه در يك شهر ده هزار نفرى، پارساتر از او وجود داشته باشد».
اين روايات نمونههاى كمى از روايات زيادى است كه در باب اخلاق آمده كه از متن اين گونه روايات استفاده مىشود كه حالات اخلاقى و اوصاف انسانى، مهمترين عامل براى حفظ ايمان و مصون ماندن عمل از خطر، و وسيلهاى براى قبولى ايمان و عمل انسان است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار الانوار: 7/ 302، باب 15، حديث 65؛ امالى طوسى: 229، مجلس 8، حديث 403- 53.
(2)- انعام (6): 122. (3)- صحيفه سجاديه: 106 دعاى شماره 22 (دعائه عليه السلام لشدة والجهد...).
(4)- نهج البلاغه: حكمت 131؛ خصايص الأئمة: 102؛ غرر الحكم: 133، حديث 2275.
(5)- كافى: 2/ 78؛ وسائل الشيعه: 15/ 243، باب 21، حديث 20392.
(6)- كافى: 2/ 76، باب الورع، حديث 2؛ بحار الانوار: 67/ 308، باب 57، حديث 35.
(7)- كافى: 2/ 76، باب الورع، حديث 3؛ وسائل الشيعه: 15/ 244، باب 21، حديث 20394.
(8)- كافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 5؛ بحار الانوار: 67/ 297، باب 57، حديث 5.
(9)- كافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 7؛ مستدرك: 11/ 268، باب وجوب الورع، حديث 1286- 4.
(10)- كافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 9؛ بحار الانوار: 67/ 299، باب 57، حديث 9.
(11)- كافى: 2/ 79، باب الورع، حديث 15؛ مجموعه ورّام: 2/ 186.
منابع مقاله:
کتاب : بربال انديشه
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
پایگاه عرفان |