مىگويند: آياتى كه در قرآن مجيد براى بيان احكام فقهى نازل شده نزديك به پانصد آيه است كه محققينى همچون «مقدس اردبيلى» مجموع آن آيات را در يك كتاب، تحت عنوان «آيات الاحكام» جمع آورى كرده است.
فقه اسلامى نزديك به هشتاد و سه بخش است: باب طهارت، صلوة، صوم، زكات، اعتكاف، حج، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد، قضاء، شهادات، يمين و عهد و قسم، كفارات، نذر، تجارت، مضاربه، مساقات، مزارعه، ازدواج، طلاق، رضاع و... هر يك ابوابى جداگانه و داراى فروعات فقهى زيادى است؛ ولى براى تمام اين ابواب در قرآن مجيد بيش از پانصد آيه وجود ندارد.
قرآن و زبان
درباره زبان در قرآن مجيد نزديك به دويست و هشتاد و سه آيه آمده است.
به عنوان نمونه به چند آيه توجه كنيد: تنها در سورههاى «صف» و «حجرات» كه به سوره اخلاق معروف است چندين آيه وجود دارد، مانند:
1- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ* كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» «1».
«اى مؤمنان! چرا چيزى را مىگوييد كه خود عمل نمىكنيد؟* نزد خدا به شدت موجب خشم است كه چيزى را بگوييد كه خود عمل نمىكنيد».
2- «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» «2».
«و از يكديگر غيبت ننماييد، آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بىترديد [از اين كار] نفرت داريد، و از خدا پروا كنيد كه خدا بسيار توبهپذير و مهربان است».
3- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» «3».
«اى مؤمنان! صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد، و آن گونه كه با يكديگر بلند سخن مىگوييد با او بلند سخن نگوييد».
4- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» «4».
«اى اهل ايمان! نبايد گروهى گروه ديگر را مسخره كنند، شايد مسخره شدهها از مسخره كنندگان بهتر باشند، ونبايد زنانى زنان ديگر را [مسخره كنند] شايد مسخره شدهها از مسخره كنندگان بهتر باشند، و از يكديگر عيبجويى نكنيد و با لقب هاى زشت و ناپسند يكديگر را صدا نزنيد».
اهميت و ارزش زبان
وقتى در قرآن مجيد درباره زبان، به بيش از يك و نيم برابر آيات تمام ابواب فقه برخورد مىكنيم، به اين معنى مىرسيم كه زبان عضوى بزرگ و پاره گوشتى فوق العاده است.
مىگويند: مالك «لقمان» يا خواجه او به او گفت: بهترين غذاى دنيا را برايم تهيه كن، لقمان زبان پختهاى براى خواجه آورد. گفت: بدترين غذاى عالم را برايم تهيه نما. لقمان زبان پختهاى تهيه كرد. از لقمان پرسيد: زبان بهترين و بدترين غذاست؟ گفت: آرى؛ زيرا سعادت انسان در صلاح و تقواى زبان، و شقاوت، بدبختى و هلاكت بشر در كج روى اين عضو است.
با يك فرمان ظالمانه زبان نزديك به صد هزار نفر در «هيروشيما» و چندين هزار بى گناه در «ناكازاكى» زير بمباران هواپيماهاى آمريكايى تبديل به خاكستر شدند.
با فرمانى كه از زبان «هيتلر» در جنگ جهانى دوم صادر شد نزديك به 17 ميليون ليتر خون از گلوى بشر بىگناه به زمين ريخت و 35 ميليون انسان بى پناه كشته شدند.
با يك فرمان از زبان خائن بدكار و جنايت پيشهاى در جمعه سياه (17 شهريور) نزديك به 5 هزار مرد و زن آزادىخواه و اسلام طلب، در ميدان شهداى تهران به خاك و خون كشيده شدند.
با فرمان آتش از زبان ناپاكى چون صدام آمريكايى، هزاران جوان و سرمايه از مملكت اسلامى ايران، كه هر يك براى خود مىتوانستند منشاء عاليترين خدمات اسلامى و انسانى باشند، در جنوب و غرب كشور به خاك و خون غلطيدند «5».
با همان فرمان خائنانه از زبان خلف يزيد، ميليونها انسان بىگناه، آواره و از خانه و كاشانه به دامن صحرا و زير چادرها كشيده شدند.
در مقابل با يك فرمان الهى از زبان رهبرى بزرگ، انديشمندى سترك، عارفى كم نظير، موجودى بى نظير، سالكى شب زنده دار، يعنى حضرت امام خمينى، مملكت ايران با سى و شش ميليون نفر جمعيت به طرف قرآن به حركت درآمده، و از اسارت جهان خواران پليد به ساحل نجات رسيد.
مگر مىتوان ضرر گفتههاى خائنانه ديو صفتانى كه در لباس آدميزاد بر پيكر انسانيت وارد كرده و مىكنند را برشمرد؟ و مگر مىتوان منافع سرشار گفتههاى اولياء الهى را به دايره حساب كشيد؟
تكاليف شرعى زبان
انسان از نظر گفتار و سخن، در ميدان تكليف موضوع مسائلى است مانند:
1- تلبيه گفتن به وقت مُحرم شدن براى زيارت خانه خدا «6».
احرام بستهام به كويت
لبيك زنان به جستجويت
2- امر به معروف و نهى از منكر:
«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» «7».
«شما بهترين امتى هستيد كه [براى اصلاح جوامع انسانى] پديدار شدهايد، به كار شايسته و پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند و زشت بازمىداريد، و [از روى تحقيق، معرفت، صدق و اخلاص] به خدا ايمان مىآوريد».
3- قرائت نمازهاى واجب يوميه، و در صورت لزوم نماز عهد، نذر، طواف و ميت.
4- شهادت به حق دادن در دادگاه اسلامى، جهت حل مشكل يك مسلمان.
5- اجراى شهادتين: اقرار به توحيد و نبوت رسول اكرم به هنگام مسلمان شدن.
در ميدان اخلاق نيز زبان، موضوع بسيارى از مسائل است كه انسان با رعايت آن مسائل يا جدا ماندن از آن، فراهم آورنده سعادت يا شقاوت و هلاكت خويش است.
كلامى از غزالى
«غزالى» در كتاب «احياء علوم الدين» ضمن جمله پرمعنايى درباره زبان مىگويد:
فَانَّهُ صَغِيْرٌ جِرْمُهُ وَعَظْيِمٌ طاعَتُهُ وَحَرَمُهُ.
«زبان عضويست كه وزنش اندك و كم ولى عبادت و گناهش بسيار بزرگ است».
زبان با يك تهمت نابجا، يا يك دروغ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان بىگناهى را بريزد، يا مال و جان بى تقصيرى را بر باد دهد.
تمام جناياتى كه در طول برپا بودن سازمان امنيت طاغوت آمريكايى در ايران، بر آبرو و جان و مال مردم رفت، محصول زبان مزدوران ساواك كثيف بود، آرى! اين است جرم عظيم و گناه بزرگ زبان.
و زبان مىتواند با گفتار الهى بين دو نفر را اصلاح نموده، آبروى مسلمانى را حفظ كند، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى! اين است طاعت بزرگ او.
در حالى كه هر يك از اعضاى انسان مىتواند وسيلهاى براى شيطان و شيطانها باشد؛ ولى بزرگان دين درباره «زبان» فرمودهاند:
وَانَّهُ اعْظَمُ آلَةِ الشَّيْطانِ فى اسْتِفْواءِ الْانْسانِ.
«زبان بزرگترين وسيله براى شيطان در گمراهى انسان است».
آرى! اين مكتب انسان شناس اسلام است كه منافع و زيانهاى زبان را به طور مفصل و مشروح بيان مىكند و ايمان به خدا و قيامت را ضامن آراسته شدن زبان به حسنات، و پاك ماندنش از سيئات قرار مىدهد.
سرعتگير تقوا
مؤمن در اسلام با كمربند تقوى و خوف از خدا و ايمان به روز جزا، زبانش را از آلودگى حفظ كرده و سعى مىكند، اين عضو حساس به طور دائم در راه خدا قرار گرفته، و جز اجراى مسائل ايمانى و گفتار خدايى و كلام نيكو با مردم برنامهاى نداشته باشد.
در كتاب پر قيمت «منهاج العابدين» در باب زبان چنين مىخوانيم:
«بر تو باد اى برادر كه زبان نگه دارى و در ضبط و قيدآورى، كه او سركشترين عضويست از اعضاء و طغيان و فساد و عدوان او بيشتر است» «8».
دو نكته
از «سفيان بن عبد اللَّه» روايت است كه گفت به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتم:
ما اخوف ما تخافه على فقال هذا و اخذ بلسان نفسه «9».
«اى رسول خدا! از چه چيز بر من بيشتر مىترسى؟ فرمود: اين و زبان خود با دست گرفت».
و از «يونس بن عبيد» نقل كردند كه گفت: نفس خود را اين گونه يافتم كه رنج روزه را در گرماى سخت مىتوانست كشيد؛ اما ترك كلمهاى كه به كار نمىآيد نمىتوانست كرد.
آثار حفظ زبان
اول: آنچه «ابوسعيد خُدْرى» روايت كرده است كه: چون بنىآدم بامداد برخيزد، تمام اعضاى او به نزد زبان او بگريند و گويند به خدا تو را سوگند مىدهم كه راست باشى كه اگر تو راست باشى ما همه راست شويم و اگر تو كژ روى ما كژ شويم، و معناى اين نشانه آن است كه نطق زبان در اعضاى آدمى اثر مىكند، چه به توفيق و چه به خذلان، و مؤكد اين معنى حكايت «مالك بن دينار» است كه گفت: چون در دل خود قساوتى و در تن سستى و در روزى حرمان بينى بدان كه سخن بيهوده گفته باشى.
دوم: آنكه حفظ وقت خويش كنى، كه بيشترين سخنى كه آدمى بر زبان آورد،
به غير ذكر خداى تعالى، لغو باشد و وقت بدان ضايع گردد.
«حسان بن ابى سنان» به غرفهاى گذشت كه نوساخته بودند، پرسيد كه چند روز است كه اين بنا نهادهاند؟ پس روى به نفس خود كرد و گفت: اى نفس مغرور! تو را به اين چكار، چرا سئوال بى معنا مىكنى؟ و نفس را با يك سال روزه گرفتن عقوبت كرد.
مىگويند: فقيه بزرگ، حضرت آيتالعظمى بروجردى يك روز در هنگام بحث در يك مسئله فقهى درباره يكى از شاگردان خود عصبانى شد و سخن تندى به او گفت، پس از درس او را خواست و سخت از او دلجويى كرد، آنگاه با خداى خود پيمان بست كه يك سال تمام روزه بگيرد تا با جريمه شدن نفس با يك سال روزه، از چنان عملى براى هميشه مصون بماند.
سوم: حفظ اعمال صالحه است كه هر كه زبان نگه ندارد و سخن بسيار گويد، به ناچار در غيبت مردمان افتد و سخن بيهوده و غيبت، خود صاعقهاى است هلاك كننده كه گفتهاند: مَثَل غيبت كننده، چون كسى است كه با منجنيقى حسنات خويش را به شرق و غرب دراندازد، و ديگر از حسنات تهى و خالى گردد.
نقل مىكنند كه به يكى از عرفا گفتند: فلان كس غيبت تو را كرد. آن عارف طبقى رطب نزد او فرستاد و گفت: شنيدم كه تو حسنات خود را به هديه نزد من فرستادى، خواستم كه آن را تلافى كرده باشم.
چهارم: ترك سخن كه ترك آن سلامت از آفتهاى دنيا است، و به تعبير ديگر حفظ كردن زبان از گفتارى كه خدايى نيست و ضربه از پى دارد.
بزرگان مىگويند: با زبان سخن مگو تا دندانهايت نشكند.
و ديگرى گفته: سفره زبان را پهن مكن، تا قدر و قيمتت از دست نرود.
زبانا ز دستت به رنج اندرم
ببرّم سرت تا بزى سرم
پنجم: ذكر آفات آخرت وعاقبت آن است و در اين باب يك نكته بگويم: بدان كه آنچه گويى يا سخن حرام باشد يا مباح، اگر حرام باشد و محظور، خود عذاب خداى در زير آن است كه طاقت آن ندارى كه در حديث است كه: رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه عليه فرمود كه:
«آن شب كه مرا به آسمان بردند، قومى را ديدم كه مردار مىخوردند گفتم: اى جبرئيل ايشان كيستند؟ گفت: كسانى هستند كه گوشت مردگان خورند».
و «معاذ» را گفتند: زبان خود را از حمله به قرآن و طالبان علم بريدهدار، و مردمان را به زبان خود مدر كه سگان دوزخ تو را بدرند.
«ابوقلابه» مىگويد:
«در غيبت كردن خرابى دل است از هدى، تا فرا راه راست نبيند اين سخن است كه حرام است».
آثار سخنان مباح
اول: مشغول كردن كرام الكاتبين به چيزى كه در آن فايده و خيرى نباشد. حق مردم عاقل آن است كه از ايشان شرم دارد و ايشان را نرنجاند:
«ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» «10».
دوم: فرستادن نامه نزد خداى تعالى، پر از لغو و هرز و بيهوده. پس بنده بايد از اين حذر كند و از خداى تعالى بترسد.
گفتهاند: يكى به ديگرى نگريست، و سخنى ناسزا گفت، او را گفت: اى مرد! نوشتهاى به نزد خداى تعالى مىفرستى، بدان كه چه مىنويسى در آن.
سوم: خواندن آن در روز قيامت نزد خداى عزوجل در برابر مردمان با رنج، ترس، برهنگى، گرسنگى، تشنگى، از بهشت منقطع، از نعمت محبوس.
چهارم: ملامت و توبيخ بى حد، كه: چرا گفتى؟ و به چه سبب گفتى؟ و حجت منقطع شد. گفته اند:
ايَّاكَ وَالْفُضُولَ فَانَّ حِسابُهُ يَطُولُ.
«سخن اضافه از حق مگو كه حساب آن طولانى است».
آفات خطرناك زبان
كتابهاى مهم اخلاقى آفات زبان را در بيست مورد شمردهاند، و در محور هر يك از آفات به شرح و بسط مسئله اقدام كردهاند. در اين مقال به ذكر عناوين بيست گانه اكتفاء كرده و تفصيل آن را به مطالعه و تحقيق خوانندگان واگذار مىكنيم:
1- سخن گفتن، در چيزى كه سود و منفعت براى شنونده ندارد.
2- اضافه و زيادى گفتن در حدى كه، باعث رنج و زحمت ديگران شود.
3- باطل گفتن.
4- مراء و مجادله كردن.
5- پيچيده و مغلق گفتن، در حدى كه مستمع نتواند از گفتار استفاده كند. به تعبير ديگر: هنرنمايى كردن براى نشان دادن شخصيت علمى خويش.
6- فحش و ناسزا و بد گويى.
7- بى جا لعنت كردن مردم.
8- غنا.
9- شوخى.
10- مسخره و استهزاء كردن مردم.
11- سخن گفتن به صورتى كه در مردم ايجاد دشمنى كند.
12- فاش كردن اسرار مردم.
13- وعده دروغ.
14- دروغ.
15- غيبت.
16- سخن چينى و نمامى.
17- دو زبانه بودن.
18- تعريف و تمجيد و مدح بىجا يا تملق گويى.
19- سئوال بى مورد.
20- تهمت.
رواياتى در باب زبان
پس از ذكر فهرست موارد بيستگانه فوق اينك به چند روايت توجه كنيد:
از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«در انسان ده خصلت است كه زبان آن را آشكار مىكند:
1- شاهدى است كه از درون خبر مىدهد. 2- حاكمى است كه به دعواها فيصله مىدهد. 3- ناطقى است كه به وسيله آن پاسخ داده مىشود. 4-
واسطهاى است كه با آن مشكلى برطرف مىشود. 5- توصيفكنندهاى است كه با آن اشياء شناخته مىشوند. 6- فرماندهى است كه به نيكى فرمان مىدهد. 7
- اندرزگويى است كه از زشتى بازمىدارد. 8- تسليت دهندهاى است كه غمها را تسكين مىدهد. 9- حاضرى است كه به وسيله آن كينهها برطرف مىشود.
10- دلربايى است كه گوشها به وسيله آن لذت مىبرد» «11».
زبان و ايمان
قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:
لا يَسْتِقيْمُ ايْمانُ عَبْدٍ حتّى يَسْتَقِيْمَ قَلْبُهُ وَلا يَسْتَقِيْمُ قَلْبُهُ حَتّى يَسْتَقِيْمَ لِسانُهُ «12».
«ايمان هيچ بندهاى درست نشود تا آنكه دلش درست شود، و دلش درست نشود تا آنكه زبانش درست شود».
حق زبان
قال السجاد عليه السلام:
حَقُّ اللِّسانِ اكْرامُهُ عَنِ الْخَنا وَتَعْويدُهُ الْخَيْرَ وَتَرْكُ الْفُضُولِ الَّتى لافائدَةً لَها وَالْبِرُّ بالنَّاسِ وَحُسْنُ الْقَوْلِ فِيهِمْ «13».
«حق زبان، منزّه داشتتن آن از زشتگويى و عادت دادنش به خوبى و هر فروگذاشتن زيادهگويىهاى بيهوده و نيكى به مردم و خوب گفتن درباره آنان است».
حبس زبان
قال على عليه السلام:
احْبِسْ لِسانَكَ قَبْلَ ان يُطيلَ حَبْسَكَ وَيُردى نَفْسَكَ، فَلا شَىْءَ اوْلى بِطُولِ سِجْنٍ مِنْ لِسانٍ يَعْدِلُ عَنِ الصَّوابِ وَيَتَسَرَّعُ الىَ الْجَوابِ «14».
«پيش از آن كه زبانت تو را به زندان طولانى و هلاكت درافكند، او را زندانى كن؛ زيرا هيچ چيز به اندزه زبانى كه از جاده صواب منحرف مىشود و به جواب دادن مىشتابد، سزاوار زندان طولانى نيست».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- صف (61): 2- 3.
(2)- حجرات (49): 12.
(3)- حجرات (49): 2.
(4)- حجرات (49): 11.
(5)- سرانجام «صدام حسين» اين ديكتاتور ظالم كه دستنشانده سردمداران آمريكا بود در سال 1382 با حمله نظامى خود آمريكا سقوط كرد و نظام حكومت مستبدانهاش برچيده شد. با سقوط صدام مردم مظلوم «عراق» جان تازهاى گرفتند و در پى هويّت خويش، دست به تحركاتى زدند. آمريكا كه بدنبال منافع خود خون هزاران غير نظامى را به زمين ريخت، كشور عراق را تحت كنترل خود درآورد و اكنون كه بيش از 6 ماه از حمله به عراق و تصرف آن مىگذرد، سرنوشت مردم مظلوم اين كشور را در دست گرفته است. اينان كه هر روز دم از «دموكراسى» و حقوق بشر مىزنند، امروز مانند صدام در چهرهاى ديگر به جنايات خود ادامه مىدهند.
بزرگترين جنايت صدام، بر افروختن شعله جنگ هشت سالهاى بود كه با تحريك مزدوران و حاميان آمريكايى، در آغازين روزهاى تولّد انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام رحمه الله عليه ايران اسلامى صورت گرفت. وى آنقدر از حمايت و پشتيبانى قدرتمندان شرق و غرب بهره مىبرد كه هنگام آغاز حمله ناجوانمردانه به ايران اعلام كرده بود: من در عرض سه روز تهران را فتح مىكنم؛ امّا اين خواب پريشانى بود كه هرگز تعبير نشد و ملت غيور ايران با ايثار و از خودگذشتگى جوانان اين مرز و بوم، او را در نقشههاى خود ناكام كردند.
(6)- لَبَيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاشَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، انَّ الْحَمْدَ والْنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ لاشَرِيْكَ لَكَ لَبَّيْكَ.
(7)- آل عمران (3): 110.
(8)- منهاج العابدين: 61.
(9)- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 10/ 27.
(10)- ق (50): 18. «هيچ سخنى را به زبان نمىگويد جز اينكه نزد آن [براى نوشتن و حفظش] نگهبانى آماده است».
(11)- كافى: 8/ 20، خطبة لأميرالمؤمنين عليه السلام، حديث 4؛ تحف العقول: 92؛ بحار الانوار: 74/ 282، باب 14 حديث 1.
(12)- مستدرك الوسائل: 9/ 31، باب 103، حديث 10121- 13؛ بحار الانوار: 68/ 299، باب 78، حديث 71.
(13)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 618 باب الحقوق، حديث 3214؛ بحار الانوار: 68/ 286، باب 78، حديث 41.
(14)- غرر الحكم: 2437، حديث 4180.
منابع مقاله:
کتاب : بربال انديشه
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
پایگاه عرفان
|