هدف آفرينش انسان
قرآن مجيد و روايات اهل بيت عليهم السلام در زمينهى هدف آفرينش انسان نكات و لطايف و اشارات و حكمتهايى دارند كه انسان از درك و فهم آنها لذت مىبرد و علاقهمند مىشود كه خود را با آن حقايق ملكوتى و واقعيات معنوى كه همهى ارزش انسان به آنهاست هماهنگ كند.
قرآن مجيد تبديل شدن خاك مرده را به اراده و قدرت خدا به صورت انسان كه كارگاهى عظيم و كارخانهاى كم نظير و منبع انواع استعدادها و مستعد اشرف موجودات شدن و گل سرسبد آفرينش گرديدن است براى چهار هدف مقدس و والا مىداند:
1- كسب معرفت و دانشى گسترده به گستردگى آسمانها و زمين و ايام و اوقات «1».
2- تحصيل عبادت و بندگى، براى رسيدن به رضايت حق و رضوان الهى و حيات جاويد و پرنعمت آخرت «2».
3- آراسته شدن به نيكوترين و زيباترين عمل در همهى زمينههاى زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى «3».
4- رسيدن به رحمت الهيه و غرق شدن در الطاف و عنايات حضرت حق و آرميدن در سايهى توجه پروردگار مهربان «4».
روايات هم بعد از قرآن به زيباترين صورت به اين معنا اشاره كردهاند؛ از جمله روايتى است كه صدوق از امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق عليه السلام در كتاب باارزش علل الشرايع نقل مىكند:
جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه قال: «سألتُ الصادقَ جعفرَ بن محمد عليه السلام فَقُلتُ له: لِمَ خلقَ اللَّهُ الخَلق»؟ فقال: «إنّ اللَّهَ تبارَكَ وتَعالى لَم يَخلُقْ خَلقَه عَبَثاًوَلم يَترُكهُم سُدىً، بَل خَلَقَهُم لِإظهار قُدرَتِهِ وَلَيكَلّفَهُم طاعَتَه، فَيَستَوْجِبوا بِذلك رِضوانَه؛ وَما خَلَقَهُم لِيَجلِبَ مِنهم مَنفَعةً، وَلا لِيَدفَع بِهِم مَضرّةً، بل خَلَقَهُم لِينفَعَهُم وَيوصِلَهم إلى نعيمِ الأبد» «5»
. جعفر بن عماره از پدرش روايت مىكند كه گفت: «از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم خدا انسانها را براى چه هدفى آفريد»؟ امام فرمود: «خداى بزرگ انسان را بيهوده نيافريد و باطل و بىجهت وا نگذاشت، بلكه براى اظهار قدرتش آفريد و براى اين كه طاعتش را به آنان تكليف كند، در نتيجه به خاطر طاعتش مستوجب رضايتش شوند؛ و آنان را نيافريد تا از جانب آنان منفعتى جلب كند و زيان و خسارتى دفع نمايد، بلكه آنان را آفريد تا سودى به آنان رساند و ايشان را به نعمتهاى ابد برساند».
آرى، وجود مقدسى كه جامع همهى كمالات است، بيهوده كارى و عمل باطل و عبث در پيشگاهش راه ندارد. ما هر موجودى را كه به دقت و تأمّل مورد مطالعه قرار دهيم او را جلوهاى از صفات حضرت حق مىبينيم.
شما به دقت خود را بنگريد، مىيابيد كه همهى وجود شما ظهور قدرت وحكمت وعدالت و رحمت و بارئيت و مصوريت و خالقيت و بصيرت و علم خداست.
آرى، در تمام زواياى وجود ما اسما و صفات خدا ديده مىشود، و اگر غير از اين بود، يا نبوديم و يا به صورتى ناقص و عيبدار قدم به عرصهى هستى مىگذاشتيم.
بر ما واجب است كه پردهى غفلت از چشم دل به يكسو زنيم و هر حجاب شيطانى را از جان و قلب خود كنار نهيم و با كمك عقل و آيات حق و راهنمايى پيامبران و امامان به خود نظر كنيم تا بيابيم كه ما خليفهى حق و نايب مناب خدا و افق طلوع صفات و اسماييم.
انسان مطلع الفجر اسماى حق
اگر پوشش گناه هم چون خيمهاى سياه ما را فرا نگرفته بود، اگر هواى نفس در وجود ما جا خوش نكرده بود، اگر ما دچار خواب غفلت و بىخبرى نبوديم، اگر فطرت و وجدان ما از اسارت شهوات آزاد بود، اگر همهى استعدادهاى خود را در طاعت ربّ و خدمت به خلق به كار گرفته بوديم، هر صاحب بصيرت و صاحب نفسى ما را مطلع الفجر صفات و اسماى محبوب مىديد، چنان كه پيامبر بزرگ فرمود:
مَن رَآنى فَقَد رَأَى الحقّ «6»
. هركس مرا ديد به تحقيق حق را ديده است.
آرى، كسى كه وجودش از هر عيب و نقصى مبرّاست و از هر گناهى پاك و پاكيزه است و كمترين نشانهاى از نشانههاى شيطان و هواى نفس در او نيست، خليفهى واقعى حق است و چون به او بنگرند گويا به حق نگريستهاند.
«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» «7».
(همهى آيات و نشانههاى حق) در خود شماست، آيا با چشم بصيرت نمىنگريد؟
او از هركسى به انسان نزديكتر است. او به انسان از همهى آشنايان آشناتر است. او لحظهاى از انسان غايب و غافل نيست. او در همهى زمينهها به انسان توجه دارد و مواظب و مراقب انسان است، چنان كه به همهى اين حقايق در قرآن اشاره فرموده است:
«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» «8».
و ما از رگ گردن به او نزديكتريم.
اى قوم به حج رفته كجاييد كجاييد
معشوق همين جاست بياييد بياييد
معشوق تو همسايهى ديوار به ديوار
در باديه سرگشته شما در چه هواييد
گر صورت بىصورت معشوق ببينيد
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد
يك بار از اين خانه بر اين بام برآييد
آن خانه لطيف است نشانهاش بگفتيد
از خواجهى آن خانه نشانى بنماييد «9»
جان جانان با شماست، معشوق عاشقان با شماست، محبوب محبان، انيس شاكران، جليس ذاكران، آشناترين آشنايان با شماست، شما كجا مىگرديد و دنبال كه هستيد و مىخواهيد دل ناآرام با چه كسى، و با چه چيزى آرام گيرد؟!
سالها دل طلب جام جم از ما مىكرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مىكرد
بىدلى در همه احوال خدا با او بود
او نمىديدش و از دور خدايا مىكرد «10»
حيات ما و قيام ما و روزى ما و تداوم زندگى ما و دنيا و آخرت ما همه و همه از اوست.
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ...» «11».
اللَّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست، زنده و پاينده است...
در هر صورت ما مجموعهاى از صفات حق و جلوهى اسماى اوييم، و عبث كارى و بازى گرى در آفرينش ما وجود ندارد. سراسر وجود ما و همهى ذرات هستى ما حق است و هر جزئى از اجزاى ما جلوهاى از قدرت و دانش و بصيرت و عدالت و حكمت است. و به همين خاطر در قرآن مجيد از وجود ما تعبير به احسن تقويم «12» شده و پس از خلقت ما حضرت حق به خودش گفت: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «13».
در اين بخش لازم است يك بار ديگر به كلام ملكوتى و سخن عرشى حضرت صادق عليه السلام دقت كنيم:
خداى متعال انسانها را به بازى گرى نيافريده و باطل و بىجهت وانگذاشته؛ بلكه آنان را براى نمايان كردن قدرتش آفريد، و براى اين كه طاعتش را به آنان تكليف كند، و به اين خاطر مستوجب رضاى او شوند. آنان را نيافريد تا از سويشان سودى نصيب خود كند و زيانى را دفع نمايد، بلكه آفريدشان تا به آنان سود رساند و به نعيم ابد برساند «14».
تكليف نمودن طاعت و ارائه كردن عبادت به انسان براى اين بوده كه انسان علاوه بر جمال ظاهر به جمال باطن آرايش يابد، و همهى زيبايىهاى معنوى در او پديدار گردد، و در باطن خود چهرهاى چون چهرهى فرشتگان پيدا كند، و بلكه از هر زيبايى زيباتر گردد، تا ديدهى هر صاحب ديدهاى را از تماشاى زيبايىاش خيره نمايد.
قلم طاعت و عبادت كه از جانب زيباى مطلق به انسان داده شده براى اين است كه انسان با اراده و اختيار خودش به وسيلهى آن قلم خود را مشاطهگرى نمايد، و چهرهى باطن را بيارايد و آن چنان به آراسته نمودن خود بپردازد كه ملكوتيان را نه با يك دل، بلكه با صد دل عاشق و شيفته و شيواى خود كند.
از بركت اين آراستگى و زيبايى لايق مقام قرب زيباى مطلق شود. به پيشگاه رضاى محبوب راه يابد و در سايهى رحمت و لطف او سر سفرهى نعيم ابد بنشيند و از لذتهاى مادى و معنوى آخرت بهرهمند گردد.
آرى، خاك مرده را به ارادهى خود تبديل به انسانى زنده كرد تا اين گونه به او سود بخشد و وى را به نعمتهاى ابد خود برساند.
كسى كه آفرينش خود را عبث و بيهوده بداند، خدا را از بچهاى كه در كوچهها با ديگر بچهها خاكبازى مىكند و با بازى با خاك، آن را به شكلهاى گوناگون در مىآورد نپختهتر و بىدانشتر به حساب آورده، و از اين طريق مُهر كفر و ناسپاسى بر قلب خود زده و درونش را به اغواگرى و وسوسههاى شيطانى آلوده و نجس كرده است.
حسن خلق
از علل بسيار مهم و پرارزشى كه در زيبايى باطن نقش بسزايى دارد و در سالمسازى حالات و حركات سهم قابل توجهى را داراست، حسن خلق است، كه پيامبر بزرگ اسلام از آن تعبير به برگ درخت دين كرده است.
درخت ظاهرى در صحرا و باغ در پايان فصل خزان و در دل زمستان به خاطر اين كه عريان از لباس سبز رنگ خود است، نه اين كه زيبايى ندارد بلكه به هر نظرى و به هر چشمى زشت مىنمايد. بخش عمدهاى از زيبايى درختان در ارتباط با برگهاى سبز رنگ آنهاست. برگهايى كه با شكلهاى گوناگونش نظرها را جلب مىكند و در دل هر بينندهاى شادى مىآفريند و به باغ و صحرا نشاط مىدهد و چهرهى طبيعت را در فصل بهار و تابستان به زيباترين مرحله مىآرايد.
انسان اگر از حسنات اخلاقى عريان باشد باطنش در نظر ملكوتيان و در چشم صاحبان بصيرت بسيار زشت مىنمايد. بويژه اگر شكلهاى مهيب و زشتى مانند حسد، بخل، كينه، حرص، كبر، غرور، ريا و... چهرهى باطن را پوشانده باشد كه در اين صورت قيافهى باطن از قيافهى هر جن و ديوى و از چهرهى هر حيوانى زشتتر و بدنماتر خواهد بود!
اين كه در قرآن آمده گروهى را به صورت بوزينه و خوك درآورديم «15»، و در روايات آمده كه بعضى از مردم در قيامت به صورت حيوانات محشور مىشوند، و در گفتارى از حضرت سجّاد عليه السلام آمده كه مردم در زمان ما شش طايفهاند: شير، گرگ، روباه، سگ، خوك، گوسفند «16». بيان همين واقعيت و توضيحى از زشتى باطن آنهاست.
تواضع، خشوع، خضوع، مهرورزى، قناعت، كرامت، صدق، فرو خوردن خشم، انفاق، جود، سخاوت و... حقايقى هستند كه چون در باطن جلوه كنند و از افق قلب طلوع نمايند، آنچنان باطن را مىآرايند كه بهشت با همهى زيبايىاش مشتاق ديدار انسان مىشود؛ چنان كه پيامبر در روايتى فرموده است:
اشتاقَتِ الجَنَّةُ إلى أربَعٍ مِن النِساءِ: مريمُ بِنتَ عِمران، وآسِيةَ بِنت مُزاحم زوجةُ فِرعَون وَهِى زوجةُ النَّبىّ فى الجَنّةِ، وَخديجةَ بنتَ خُويلدِ زوجةُ النَّبىِّ فِى الدُّنيا وَالآخِرةِ وَفاطِمةَ بنت محمّدٍ «17»
. بهشت مشتاق چهار زن است: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم همسر فرعون و او همسر پيامبر در بهشت است، خديجه دختر خويلد همسر پيامبر در دنيا و آخرت و فاطمه دختر محمد.
دارندگان محاسن اخلاقى و حسنات باطنى كه در قرآن مجيد از آنان تعبير به محسنين «18» شده است به خاطر اين كه حركات و اعمالشان از باطن زيبايشان كسب زيبايى مىكند، محبوب خدا و خلق خدايند.
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» «19»*.
و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
پيامبر و امامان معصوم نسبت به دارندگان حسنات اخلاقى اعلام محبت كردهاند.
درخت بهشتى
مجموعهى حسنات اخلاقى درخت پربارى در بهشت است كه شاخههايش در دنيا به صورت زيبايىهاى اخلاق نمودار است. هركس داراى يكى از حسنات اخلاقى باشد، در حقيقت به شاخهاى از آن درخت متصل است كه آن درخت پس از برچيده شدن بساط دنيا شاخههايش را و هركس را به آن متصل است به بهشت برمىگرداند.
پيامبر اسلام كه بصير به حقايق مُلكى و ملكوتى و آگاه به واقعيات غيبى و شهودى است در اين زمينه مىفرمايد:
الَّسخاءُ شَجرةٌ فِى الجَنَّةِ أصلُها، وَهِى مِطَلّةٌ عَلَى الدُّنيا، مَن تَعلَّقَ بِغُصْنٍ مِنها إِجْتَرَّهُ إلى الجَنَّةِ «20»
. سخا درختى است كه ريشهاش در بهشت است، و آن درخت بر دنيا گسترده شده، كسى كه به شاخهاى از آن آويخته او را به بهشت مىكشاند.
هدف بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
پيامبر اسلام هدف بعثت خود را كامل كردن ارزشهاى اخلاقى اعلام كردند:
إنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلَاقِ «21»
. من فقط براى كامل كردن مكرمتها و ارزشهاى اخلاقى به پيامبرى برانگيخته شدهام.
آرى، او اصلىترين وظيفهاش درمان مردم از بيمارىهاى اخلاقى و آراسته نمودن آنان به مكارم اخلاق بود؛ زيرا اگر مردم از بيمارىهاى اخلاقى درمان نمىشدند و به حسنات اخلاقى آراسته نمىگشتند دعوت پيامبر را براى اجراى فرمانهاى حق و رعايت حقوق مردم در زمينههاى مختلف نمىپذيرفتند.
دعوت كردن متكبّران به نماز، و بخيلان به خمس و زكات و انفاق، و حسودان به رعايت حال مردم، و رياكاران به اخلاص، و طمع كاران به قناعت، و هواپرستان به تقوا، دعوتى بيهوده و بىنتيجه است.
اخلاق عامل اجراى احكام
هنگامى كه زمينههاى مكارم اخلاقى فراهم شود به راحتى مىتوان مردم را به اجراى احكام حق- چه در مرحلهى عبادت و چه در مرحلهى خدمت به خلق- وادار كرد.
زمانى كه متكبّر را از بيمارى كبر علاج كنند و باطنش را به تواضع بيارايند چون دعوت به نماز و روزه و حج و ديگر عبادات شود، به خاطر تواضع و خاكسارى و فروتنىاش در مدار نماز و روزه و حج و ديگر عبادات قرار مىگيرد.
نيز اگر دعوت شود كه حقوق پدر و مادر و زن و فرزند و اقوام و خويشان و ديگر مردم را رعايت كند، قطعاً رعايت خواهد كرد. ديگر جهات مثبت و منفى اخلاق هم به اين صورت است. بر مربيان جامعه و معلمان نيك سيرت و انديشمندان و دانشمندان و علماى ربانى بايد معلوم و روشن باشد كه بدون تزكيهى نفس مردم، نمىتوان آنان را به اجراى حقايق و عمل به فرايض و رعايت حقوق واجب وادار كرد.
آنان كه آراسته به مكارم اخلاقى نيستند نمىتوانند با حق و با قيامت و با پيامبران و با امامان و نهايتاً با بهشت پروردگار و خشنودى و رضاى حق پيوند داشته باشند. پيوند با همهى اين حقايق در سايهى تواضع و خشوع و انصاف ميسّر است.
پيامبر بزرگ اسلام و اهل بيت گراميش رذايل اخلاقى را ريشهى كفر مىدانند.
چگونه مىتوان كسى را كه آلوده به ريشههاى كفر است در مدار عبادت حق و خدمت به خلق قرار داد؟!
قَال أبوعَبداللَّه عليه السلام أصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ وَالإستكبارُ وَالحَسَدُ.
فَأمَّا الحِرصُ فَإنّ آدَمَ حينَ نُهِىَ عَن الشَّجَرةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلى أنْ أكَلَ مِنهَا؛ وَأمّا الاستِكبارُ فَإبلِيسُ حَيثُ أُمِرَ بِالسُّجودِ لآدَمَ فَأبَى؛ وَأمَّا الحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيثُ قتلَ أحدُهُما صَاحِبَهُ «22»
. امام صادق عليه السلام فرمود: ريشههاى كفر سه چيز است: حرص و كبر و حسد؛
و اما حرص، آدم با اين كه از خوردن ميوهى درخت ممنوعه نهى شده بود ولى حرص او را به خوردن آن وادار كرد؛
و اما كبر، ابليس با اين كه به سجده بر آدم دعوت شده بود ولى كبر باعث خوددارى او از سجده شد؛
و اما حسد، قابيل به خاطر حسد خون برادرش هابيل را ريخت.
اگر آدم دچار حرص نبود يقيناً به آن درخت نزديك نمىشد؛ واگر ابليس برخوردار از فروتنى بود بىترديد همراه فرشتگان به آدم سجده مىكرد؛ و اگر قابيل آلوده به حسد نبود قطعاً برادرش را نمىكشت.
من گمان نمىكنم بتوان اسلام و حقايق نورانىاش را در فرد و خانواده و جامعهاى كه دچار رذايل اخلاقى است پياده كرد.
دلسوزان ابتدا بايد نفوس مردم را به مكارم و ارزشهاى اخلاقى بيارايند تا گوهر احكام الهى و حقايق اسلامى بر صفحهى نفوسشان جاى گيرد و از بركت مكارم اخلاقى ثبات و دوام يابد.
سعدى در اين زمينه چه زيبا مىگويد:
زمين شوره سنبل برنيارد
در آن تخم عمل ضايع مگردان
آرى، در شورهزار رذايل اخلاقى دانههاى پرقيمت و پرمحصول عبادات و حالات ملكوتى فاسد مىشود و از قابليت رشد ساقط مىگردد.
چه بسيار اتفاق افتاده كه كسانى در ابتداى كار، نفسى سالم و باطنى درست و قلبى پاك داشتند، و به خاطر سلامت نفس و باطن درست و قلب پاكشان به همهى احكام الهى و حقوق انسانى توجه عملى نمودند، و ساختمانى از حقايق اسلامى را در سرزمين وجود خود ساختند؛ ولى در پايان كار به برخى از رذايل اخلاقى دچار شدند و آن رذايل سبب شد كه همهى محصولات عبادتى و خدمتى خود را از دست بدهند و ساختمان حقايق را به دست تخريب بسپارند و به زيان دنيا و آخرت دچار شوند كه از بارزترين نمونههاى اين گونه مردم طلحه و زبيرند!!
برترين حقيقت در ميزان عمل
از مطالب بسيار مهمى كه در قرآن مجيد و روايات مطرح است ترازوى سنجش اعمال در قيامت است.
كيفيت اين ترازو چنان كه بايد بر ما معلوم نيست، ولى آنچه كه مسلّم و يقينى است، اين است كه همهى اعمال انسان را- گرچه به وزن يك ذرّه باشد- در ترازوى قيامت مىسنجند و در برابر آن اگر عمل نيك باشد به انسان پاداش مىدهند، و اگر عمل زشتى باشد كيفر آن را به انسان مىچشانند.
«وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ» «23».
و ترازوى عدالت را براى قيامت مىنهيم و به هيچ كس ذرهاى ستم نمىشود، و اگر عمل هم وزن دانهى خردل باشد آن را براى سنجيدن مىآوريم و كافى است كه ما حسابگر باشيم.
«يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» «24».
اى پسر من اگر عمل هم وزن دانهى خردلى باشد، پس در دل سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد خدا آن را براى سنجيدن مىآورد، كه خدا لطيف و داناست.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه آگاه به همهى حقايق است برترين حقيقت را در ترازوى عمل در روز قيامت حسن خلق اعلام كردهاند:
مَا يُوضَعُ فِى مِيزانِ امْرِئٍ يَومَ القِيامَةِ أفضلُ مِن حُسْنِ الخُلْقِ «25»
. چيزى در روز قيامت در ترازوى سنجش اعمال انسان برتر از حسن خلق نمىنهند.
راستى شگفت آور است كه پيامبر عزيز اسلام نماز و روزه و حج و ساير اعمال را در ترازوى سنجش به عنوان برتر قلمداد نكردهاند، بلكه حسن خلق را برترين حقيقتى كه در ترازوى عمل مىنهند به حساب آورده است.
اخلاق نيكو از حقايق عظيم است
از هيچ حكمى از احكام فقهى در قرآن مجيد با وصف عظيم ياد نشده است.
در قرآن صوم عظيم، صلاة عظيم، جهاد عظيم و حج عظيم نيامده است، ولى صفت عظيم همراه اخلاق ذكر شده است:
«وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» «26».
و راستى كه تو را خويى والاست.
خداى متعال اخلاق پيامبر را عظيم خوانده؛ زيرا آن حضرت همهى حسنات اخلاقى را در عالىترين درجه و مرتبهاش دارا بود و در برخورد و ديدار و ملاقات با مردم همهى آنها را به كار مىگرفت؛ و حتى در مورد دشمنانش تمام زواياى حسنات اخلاقى را رعايت مىكرد؛ و همين روش و منش سبب شد كه مردم سنگدل و بىرحم و بداخلاق و زنده به گور كنندگان دختران، و پايمال كنندگان حقوق حق و خلق، پروانهوار به گرد شمع وجودش گرد آيند و خود را به ايمان و اعمال شايسته آراسته نمايند و مطلع الفجر حسنات اخلاقى شوند.
قرآن در زمينهى اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و نيروى جاذبهاى كه در منش آن حضرت وجود داشت مىفرمايد:
«وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» «27».
و اگر بداخلاق و سنگدل و خالى از رأفت و رحمت و رفق و مدارا بودى، هر آينه از پيرامونت پراكنده مىشدند.
حسن خلق در كلام صاحب خلق عظيم
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم كه خود داراى حسن خلق بود و به شدت از بداخلاقى و مفاسد نفسى و زشتى حالات نفرت داشت، در رواياتى در رابطه با اخلاق نيك و اخلاق زشت مىفرمايد:
أوّلُ مَا يُوضَعُ فى ميزانِ العَبدِ يَومَ القِيامَةِ حُسنُ خُلقِهِ «28»
. اول چيزى كه روز قيامت در ترازوى عبد مىنهند حسن خلق اوست.
إنَّ العبدَ لَيَبلُغَ بِحُسنِ خُلْقِه عظيمَ درجاتِ الآخِرَةِ وشرَفَ المَنازِلَ، وأنّه لَضعيفُ العِبادَةِ «29»
. عبد به سبب حسن خلقش به درجات بزرگ آخرت و مرتبههاى شريف مىرسد و حال آن كه از نظر عبادت و بندگى ضعيف بوده است.
سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لَايُغْفَر «30»
. بداخلاقى گناهى غير قابل آمرزش است.
الخُلقُ وِعاءُ الدّين «31»
. اخلاق ظرف دين است.
راستى چه روايت مهمى است و چه واقعيت عظيم و حقيقت بسيار باارزشى است، اخلاق ظرف دين است؛ يعنى: كسى كه آراسته به حسنات اخلاقى نباشد نمىتواند ديندار باشد؛ زيرا خورشيد دين از وجود كسى كه فاقد حسنات اخلاقى است طلوع نمىكند. دين آنجا قرار مىگيرد كه حسنات اخلاقى وجود داشته باشد. به عبارت ديگر حسنات اخلاقى و دين، لازم و ملزوم يكديگرند.
مَكارِمُ الأخلاقِ مِن أعمالِ الجَنّة «32»
. ارزشهاى اخلاقى از روشهاى بهشتى است.
حُسنُ الخُلْقِ نِصفُ الدّينِ «33»
. حسن خلق نيمى از دين است.
أحبّ عبادِ اللَّهِ إلى اللَّهِ أحسَنُهُم خُلْقاً «43»
. محبوبترين بندگان خدا نزد خدا خوش اخلاقترين آنهاست.
إنّ حُسنَ الخُلقِ يُذيبُ الخَطِيئةَ كَما تُذِيبُ الشمسَ الجَليد «35»
. به راستى حسن خلق گناه را آب مىكند همان گونه كه خورشيد يخ را آب مىكند.
الخُلقُ السَيّىءُ يُفسِدُ العَملَ كَما يُفسِدُ الخَلُّ العَسلَ «36»
. بداخلاقى عمل را فاسد مىكند، همان گونه كه سركه عسل را فاسد مىنمايد.
از روايات بسيار مهم و زيبايى كه دربارهى حسن خلق در كتاب شريف خصال شيخ صدوق و بحار الانوار علامهى مجلسى نقل شده اين روايت است:
عَن أحمد بن عِمرانَ البغدادى قَال: حَدَّثنا ابوالحسن قال: حَدَّثنا ابوالحسن قال:
حَدَّثنا ابوالحسن قال: حَدَّثنا الحسن عن الحسن عن الحسن: «إنَّ أحْسنَ الحَسَنِ الخُلقُ الحَسَنُ «37»
. احمد بن عمران بغدادى مىگويد: ابوالحسن ما را روايت كرد و ابوالحسن مىگويد: ابوالحسن ما را روايت كرد و ابوالحسن مىگويد: ابوالحسن ما را روايت كرد و ابوالحسن مىگويد: حسن ما را از حسن از حسن روايت كرد: به راستى بهترين بهترها خُلق حَسن است.
ابوالحسن اوّل محمد بن عبدالرحيم شوشترى است، ابوالحسن دوم على بن احمد بصرى است، ابوالحسن سوم على بن محمد واقدى است و حسن اوّل حسن بن عرفه عبدى و حسن دوم حسن بن ابى الحسن بصرى و حسن سوم حضرت مجتبى حسن بن على بن ابى طالب عليهما السلام است.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مَا مِن شَىءٍ فِى المِيزانِ أَثْقَلُ مِن حُسنِ الخُلقِ «38»
. چيزى در ترازوى سنجش سنگينتر از حسن خلق نيست.
و نيز آن حضرت فرمود:
عَلَيكُم بِحُسْنِ الخُلْقِ؛ فَإنَّ حُسنَ الخُلْقِ فِى الجَنَّةِ لَامحالَةَ. وإيّاكُم وَسُوءَ الخُلْقِ؛ فَإنّ سوءَ الخُلْقِ فِى النّارِ لَامَحالَةَ «39»
. بر شما باد به حسن خلق؛ زيرا حسن خلق ناگزير در بهشت است. و از سوء خلق حذر كنيد؛ زيرا سوء خلق بناچار در دوزخ است.
حضرت صادق عليه السلام در تفسير آيهى شريفهى «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» «40» مىفرمايد: مراد از حسنهى آخرت رضا و خشنودى خدا و بهشت است. و مراد از حسنهى دنيا فراخى رزق و معاش و حسن خلق است.
حضرت على عليه السلام به يكى از يارانش به نام نوف فرمود:
صِل رَحِمَك يزيدُ اللَّهُ فِى عُمرِكَ، وحَسِّن خُلقِك يُخفِّفُ اللَّهَ حِسابَك «41»
. صلهى رحم كن تا خدا به عمرت بيفزايد و اخلاقت را نيكو گردان تا خدا حسابت را بر تو آسان گيرد.
مصاديق حسن خلق
آيات قرآن و روايات اين حقايق را از مكارم اخلاق و ارزشهاى رفتارى و از مصاديق حسن خلق دانستهاند: راستى در گفتار، بذل و بخشش به تهيدست، تلافى كردن خوبى ديگران، حفظ امانت، صلهى رحم، حفظ عهد و امان و ضمان و حرمت و حق همسايه و رفيق، حيا، شجاعت، صبر، مهماندارى، وفاى به عهد، نرمى، مدارا، ملاطفت، حفظ آبروى مردم، گذشت از كسانى كه به انسان ستم روا داشتهاند، انس و الفت با مردم، آسان گرفتن به ديگران، انصاف، عدالت، قناعت، احترام به بزرگتر، ترحّم به كوچكتر، رعايت ايتام، خيرخواهى، دور بودن از حسد و تجاوز و حرص و تكبر و ريا و خشم و سخت دلى و....
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مِن سَعادةِ المَرءِ حُسْنُ الخُلُقِ وَمِن شَقاوَتِهِ سُوءُ الخُلُقِ «42»
از خوشبختى مرد حسن خلق و از بدبختىاش بدخلقى است.
و نيز فرمود:
أفضلُ عَملٍ يُؤتِى بِه يَومَ القِيامَةِ خُلقٌ حَسَن «43»
. برترين عملى كه روز قيامت آورده مىشود اخلاق نيكوست.
و نيز فرمود:
أفضَلُ مَا اعطِىَ المُسلِمَ خُلقٌ حَسَن «44»
. برترين چيزى كه به مسلمان عطا شده اخلاق نيكوست.
و نيز فرمود:
إنَّ هذِهِ الأخلاق منائِح من اللَّهِ، فَإذا أحبّ اللَّه عَبداً مَنَحَه خُلقاً حَسناً، وَإذا أبغضَ اللَّهُ عَبداً مَنَحَه خُلقاً سيئاً «45»
. اخلاق عطاياى خداست، هنگامى كه خدا بندهاى را دوست بدارد خلق حسن به او عطا مىكند و هنگامى كه بندهاى را دشمن بدارد خلق زشت به او مىدهد.
حُسنُ الخُلْقِ خُلْقُ اللَّهِ الأَعظَم كنز العمال: 3/ 3
------------------------------------
پی نوشت ها:
(1)- «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً» طلاق (65): 12.
(2)- «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات (51): 56.
(3)- «تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ملك (67): 1.
(4)- «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» هود (11): 119.
(5)- علل الشرايع: 1/ 9، باب 9، حديث 2؛ بحار الانوار: 8/ 313، باب 15، حديث 2.
(6)- بحار الانوار: 58/ 234، باب 45.
(7)- ذاريات (51): 21.
(8)- ق (50): 16.
(9)- مولوى، ديوان شمس، شمارهى 648. (10)- حافظ شيرازى، ديوان اشعار.
(11)- بقره (2): 255.
(12)- «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» تين (95): 4.
(13)- مؤمنون (23): 14.
(14)- محمد بن زكريا الجوهرى، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام، فقلت له: لم خلق اللَّه الخلق، فقال: إن اللَّه تبارك وتعالى لم يخلق خلقه عبثا ولم يتركهم سدى بل خلقهم لإظهار قدرته وليكلفهم طاعته فيستوجبوا بذلك رضوانه وما خلقهم ليجلب منهم منفعة ولا ليدفع بهم مضرة بل خلقهم لينفعهم ويوصلهم إلى نعيم الأبد.
علل الشرايع: 1/ 9، باب 9، حديث 2؛ بحار الانوار: 8/ 313، باب 15، حديث 2.
(15)- «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» مائده (5): 60.
(16)- زرارة بن أوفى قال: دخلت على على بن الحسين عليهما السلام فقال: يا زرارة! الناس فى زماننا على ست طبقات: أسد وذئب وثعلب وكلب وخنزير وشاة، فأما الأسد فملوك الدنيا يحب كل واحد منهم أن يغلب، ولا يغلب، وأما الذئب فتجاركم يذمون إذا اشتروا ويمدحون إذا باعوا، وأما الثعلب فهؤلاء الذين يأكلون بأديانهم، ولا يكون فى قلوبهم ما يصفون بألسنتهم، وأما الكلب يهر على الناس بلسانه، ويكرمه الناس من شر لسانه، وأما الخنزير فهؤلاء المخنثون وأشباههم لا يدعون إلى فاحشة إلا أجابوا، وأما الشاة فالمؤمنون الذين تجز شعورهم، ويؤكل لحومهم، ويكسر عظمهم، فكيف تصنع الشاة بين أسد وذئب وثعلب وكلب وخنزير.
خصال: 1/ 338، الناس على ست طبقات، حديث 43؛ بحار الانوار: 67/ 10، باب 42، حديث 9.
(17)- كشف الغمه: 1/ 466؛ بحار الانوار: 43/ 53، باب 3.
(18)- «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» آلعمران (3): 134.
(19)- آل عمران (3): 148.
(20)- معانى الأخبار: 256، باب معنى السخاء، حديث 4؛ وسائل الشيعه: 9/ 19، باب 2، حديث 11414.
(21)- مكارم الاخلاق: 5؛ مستدرك الوسائل: 11/ 187، باب 6، حديث 12701؛ بحار الانوار: 67/ 372، باب 59(22)- كافى: 2/ 289، باب فى اصول الكفر و اركانه، حديث 1؛ بحار الانوار: 69/ 104، باب 99، حديث 1.
(23)- انبياء (21): 47.
(24)- لقمان (31): 16.
(25)- كافى: 2/ 99، باب حسن الخلق، حديث 2؛ بحار الانوار: 68/ 374، باب 92، حديث 2.
(26)- قلم (68): 4.
(27)- آل عمران (3): 159.
(28)- قرب الاسناد: 22، الجزء الاول؛ بحار الانوار: 68/ 385، باب 92.
(29)- محجة البيضاء: 5/ 93، كتاب رياضة النفس.
(30)- محجة البيضاء: 5/ 93، كتاب رياضة النفس.
(31)- كنز العمال: 3/ 3.
(32)- كنز العمال: 3/ 2.
(33)- خصال: 1/ 30، حديث 106؛ وسائل الشيعه: 12/ 154، باب 104، حديث 15930.
(34)- كنز العمال: 3/ 3.
(35)- الزهد: 29، باب حسن الخلق، حديث 73؛ بحار الانوار: 68/ 395، باب 92، حديث 74.
(36)- كافى: 2/ 322، باب سوء الخلق، حديث 5؛ عيون اخبار الرضا: 2/ 37، باب 31، حديث 96.
(37)- خصال: 1/ 29، احسن الحسن خصلة، حديث 102؛ بحار الانوار: 68/ 386، باب 92، حديث 30.
(38)- عيون اخبار الرضا: 2/ 37، باب 31، حديث 98؛ وسائل الشيعه: 12/ 152، باب 104، حديث 15923.
(39)- عيون اخبار الرضا: 2/ 31، باب 31، حديث 41؛ بحار الانوار: 68/ 386، باب 92، حديث 31.
(40)- بقره (2): 201.
(41)- امالى صدوق: 209، المجلس السابع والثلاثون، حديث 9؛ بحار الانوار: 68/ 383، باب 92، حديث 20.
(42)- كنز العمال: 3/ 12؛ مجموعهى ورام: 2/ 250، الجزء الثانى.
(43)- كنز العمال 3/ 13.
(44)- كنز العمال: 3/ 14.
(45)- كنز العمال: 3/ 15.
منابع مقاله
کتاب : زيبائى هاى اخلاق
نوشته : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان |