همهی مردم برای نماز باران جمع شدند، حیوانات و کودکان را نیز آوردند، تا شاید بارانی بیاید، اما نیامد. پس از نماز، دیدم که غلامی آمد و در گوشه ای به سجده افتاد وگفت: «خدایا، تا باران نفرستی، سر خود را از سجده بلند نمیکنم».
مقامات ناشناخته و اولیای خدا
داستانی از زُهری یکی از یاران امام سجاد (علیه السّلام) نقل شده که بسیار عجیب است. وی میگوید: ایامی بود که خشک سالی شده بود و باران نمیبارید. همهی مردم برای نماز باران جمع شدند، حیوانات و کودکان را نیز آوردند، تا شاید بارانی بیاید، اما نیامد. پس از نماز، دیدم که غلامی آمد و در گوشه ای به سجده افتاد وگفت: «خدایا، تا باران نفرستی، سر خود را از سجده بلند نمیکنم». بعد از لحظاتی ابری آمد، رعد و برقی شد و باران شدیدی گرفت و آن غلام همان طور در سجده بود. وقتی بلند شد و به سمت شهر حرکت کرد، او را تعقیب کردم. دیدم به کوچه بنی هاشم رفت و وارد منزل امام سجاد (علیه السّلام) شد.
از جمله شیوههای امامان معصوم (علیهم السّلام) همین بود که اگر غلامی را به آنها میبخشیدند، میپذیرفتند و آنان را تربیت میکردند، مگر افراد کمی که خود از درگاه آنان میرفتند.
زُهری میگوید: متوجه شدم که این فرد غلام امام سجاد (علیه السّلام) است. فردای آن روز به منزل امام سجاد (علیه السّلام) رفتم و گفتم که آمده ام غلامی از غلامان شما را بخرم. حضرت فرمود: همهی غلامان را بیاورید. وقتی همه آمدند، هر چه نگاه کردم، آن غلام را نیافتم. گفتم: آیا غلام دیگری در منزل دارید؟ گفتند: فرد دیگری در اسطبل است که زیر دست و پای چهار پایان را تمیز میکند. درخواست کردم او را نیز ببینم. وقتی او را آوردند، دانستم همانی است که میخواهم. قیمتش را پرسیدم، حضرت فرمود: پول نیاز نیست، آن را به تو بخشیدم. وقتی غلام متوجه شد،گفت: فلانی، چرا میخواهی مرا از آقایم جدا کنی؟ گفتم: غرض بدی ندارم.
آن غلام گفت: چرا میخواهی مرا از آقایم جدا کنی؟ گفتم : من میخواهم با شما باشم. گفت: برای چه؟ گفتم: برای قصهی دیروز. زهری گفت: همین که آن غلام متوجه شد ماجرا لو رفته است، گفت: خدایا، حال که چنین شد، دیگر از تو عمری نمیخواهم. عمر مرا بگیر. بلافاصله که این جمله را گفت، بدوگفتم: نفرین نکن، من تو را نمیبرم. همین که از منزل خارج شدم، دیدم یکی از غلامان حضرت به دنبالم آمده و گفت: زُهری! آقا میفرماید: آن غلام از دنیا رفت. اگر میخواهی دوستت را تشییع کنی، بیا.
از جمله اموری که بسیار توصیه شده که کوچك انگاشته نشوند، مقام اولیای خداست که در میان مردم، بی نام و نشان اند.
توصیه دیگر در مورد گناهان است که مبادا انسان، آن را کوچک بشمارد، شاید غضب خداوند در همان گناه به ظاهر کوچک خوابیده باشد و انجام آن موجب رانده شدن از درگاه خداوند گرد.
منبع : لذت حضور، ص 84، چاپ چهارم، آقاتهرانی |