این توصیف ها همه شمّه ای از اثر دلدادگی به خداست. اما اگر چنین نباشد و شخص دل خود را از غیر خدا پُر کند، این غفلت منشأ تمام شقاوت ها، بدبختی ها و پلیدی ها میشود.
آثار غنای نفس
انسان باید دل خود را از غیر خدا خالی کند و آن را با دنیا پر نکند. البته تجلّی غنّی مطلق در قلب انسان، غنای مطلق میآورد و دیگر شخص به کسی احساس نیاز نمیکند؛ انسان روحیهی الهی پیدا میکند و متصف به صفات ذاتیّه او میگردد و قلبش غرق در دریای عزت میشود:«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»1 و عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.
عزّت از آن مؤمن است. چنین انسان هایی ادارهی امور خود را به خدا میسپارند و خدا نیز آنان را به خود وا نمیگذارد و خود در جمیع امور آنها تصرّف میکند. حال این امر چگونه صورت میگیرد؟
در حدیث شریفی آمده است: عَن أَبَانِ بنِ تَغلِبَ عَن أَبۀي جَعفَر (علیه السّلام) قَالَ: لَمَّا أُسرِيَ بِالنَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ يَارَبَّ مَا حَالُ المُؤمِنِ عِندَك؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَن أَهَانَ لِي وَليّاً فَقَد: بَارَزَني بِالمُحَارَبَةِ، وَ أَنَا أَسرَعُ شَيءٍ إِلَي نُصرََهِ أَوليَائي وَ مَا تَرَدَّدتُ عَن شَيءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَردَّدِي عَن وَفَاةِ المُؤمِنِ، يَكرَهُ المَوتَ و أَكرَهُ مَسَاءَتَهُ، و إنَّ مِن عِبَادِيَ المُؤمِنيِن مَن لَايُصلِحه إِلَّا الغِني وَ لَو صَرَفتُهُ إِلَي غَيرِ ذَلِك لَهَلَك وَ إنَّ مۀن عِبَادي المُؤمِنِينَ مَن لَا يُصلِحُهُ إِلَّا الفَقرُ وَ لَو صَرَفتُهُ إلَي غَيرِ ذَلِك لَهَلك، وَ مَا يَتَقَرَّب إِلَيَّ عَبدٌ مِن عِبَادِي بِشَيءٍ أَحَبَّ أِلَیَّ مِمَّاً افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حتي أحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُبِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ وَ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ؛2
أبان بن تغلب از حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود: چون پيامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله) را به معراج بالا بردند، گفت: پروردگارا حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود: اي محمد! هر كس یکی از دوستان مرا اهانت كند، همانا آشكارا به جنگ با من برخاسته است. من به یاری دوستانم از هر چیزی سریعتر میشتابم. من دربارهی چیزی به اندازه قبض روح مؤمن ترديد ندارم؛ او از مرگ اكراه دارد و من هم از بدی کردن به او بیزارم. به راستی برخي از بندگان مؤمن من شایسته دارایی و توانگری هستند و اگر جز این باشد، از ایمان خارج میشوند و به راستی برخی از بندگان مؤمن من شایسته فقر و نداری هستند و اگر جز این باشد، از ایمان خارج میشوند. هیچ بنده ای به من تقرّب نمیجوید، جز با عملی که نزد من محبوبتر باشد و آن واجبات است. و به راستی با عمل به مستحبات به قدری به من نزدیک میشود تا آن جا که دوستش میدارم و چون دوستش داشتم در این صورت، گوش او میشوم تا با آن بشنود و چشم او میشوم تا با آن ببیند و زبان او میشوم تا با آن بگوید و دست او میشوم تا با آن برگیرد. در این صورت، اگر دعا کند، اجابت میکنم و اگر از من خواهشی داشته باشد، به او میبخشم.
انسانی که از هیچ چیز نمیترسد.
خداوند زبان مؤمن میشود. از همین رو، بزرگان معتقدند که، سخن اهل معنا را از خودشان ندانید. سخن آنها ولو روایت نباشد، مانند روایت ارزشمند است، چون خداوند متصدی زبان، چشم، گوش و دیگر اعضای بدن آنها شده است. چنین انسانی، از هیچ چیز نمیترسد، چون به خدا پیوسته است. و به جای این که از بنده بترسد، از خدا میترسد و این دو اصلاً قابل مقایسه نیستند؛ برای مثال کسی که از پلیس میترسد، با کسی که از قانون میترسد، بسیار فرق میکند. چون آن کسی که از پلیس بترسد، اگر او نباشد، خلاف میکند. اما کسی که از قانون میترسد، چه پلیس باشد چه نباشد، قانون را رعایت میکند. کسی که از خدا میترسد، همه جا را محضر خدا میداند و معصیت نمیکند. اولیای خدا، نه از گذشته نگرانند نه از آینده:«وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»3 و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.
چون وکیلی دارند که کارهای آن ها را به نحو احسن انجام میدهد. برای چنین انسان هایی، تنها خداوند، بزرگ است، از همین رو، در مقابل دیگران کرنش نمیکنند. این توصیف ها همه شمّه ای از اثر دلدادگی به خداست. اما اگر چنین نباشد و شخص دل خود را از غیر خدا پُر کند، این غفلت منشأ تمام شقاوت ها، بدبختی ها و پلیدی ها میشود. در روایت معروف از امام صادق (علیه السّلام) آمده است: الَقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فلاتُسْکِنْ حَرَمَ اللهِ غَیْرَهُ؛4 قلب حرم خداست، غیر او را در آن جای مده.
به راستی فقط خدا را در دل خود جای دهیم. اگر میخواهیم عاشق شویم، مانعی نیست، اما فقط عاشق خدا شویم و اگر میخواهیم درددل کنیم، فقط با او درد دل کنیم.
---------------
پی نوشت ها:
1. منافقون، آیه 8
2. اصول كافي، ج 2 ، ص352،
3. بقره، آیه 63
4. بحارالانوار،ج67،ص25
|