ما استعداد رسيدن به انسان كامل را داريم. در همه ما استعداد خليفه اللهي بالقوة وجود دارد. اين استعداد در ائمه معصومين عليهم السلام به فعليّت رسيده است.
انسان داراي نعمت هاي مختلفي است. تمامي دارايي هاي انسان از آن خداوند است.
انسان، داراي نعمتهاي مختلفي است. تمامي داراييهاي انسان، از آن خداوند است. دارايي انسانها گاه اكتسابي و گاه غير اكتسابي است. جواني، حيات، احترام، شهرت و اعتبار، محبت پدر، مادر و دوستان، تحصيل و علماندوزي در رشتههاي مختلف ديني، از داراييهاي باطني است. داراييها گاه ظاهري است؛ مانند: چشم، گوش، سلامتي، زيبايي، ذكاوت، هوش، استعداد، پيشرفت، حافظه و... در ضمن همه اينها دلي نيز اعطا شده است. گاه اين دل را به شخص يا افرادي كه خوب يا بد هستند، وابسته ميكنيم.
همه چيزها از آن خداست
نكته مهم آن است كه توجه كنيم آنچه داريم، از آن ما نيست. مثلاً درسخواندن، بايد به تلاش من باشد، و يا اعتبار بازار، زحمت ميطلبد. برخي هم بدون تلاش من است، مانند حافظه و زيبايي. برخي نعمتها هم كسبي است و هم جبري؛ مانند عزتي كه انسان در جامعه مييابد. آيا اينها از خود ماست؟! آيا پول، زيبايي، جواني، دل، محبت، ولايت اهل بيت و... از خود ماست؟ آيا بهراستي مسلماني و خداپرستيمان از ماست؟ آيا فرزند ما براي خودمان است؟
اگر به اين نكته توجه كنيم و آنرا باور كنيم بسياري از رذائل اخلاقي ما درمان خواهد شد. همه ما اين نكات را ميفهميم و ميپذيريم، ولي باور آن مهم است. گمان نميكنم كسي بگويد من زيباييام از خودم است. چون انسان خود مييابد كه مال او نيست. اگر هم كسي چنين بگويد، كساني كه آنرا ميشنوند، به او ميخندند. واقعاً كسي هست كه چيزي داشته باشد و بهراستي براي خودش باشد؟ ما هر چه داريم از آن خداوند است. اگر دل داريم، براي ديگري است. توفيق انجامدادن كارهاي خوب، براي ديگري است.
اگر اين نكته را بيابيم و از فهم به عمل عبور دهيم، در عرفان به «احراق» ميرسيم. كسي منكر اين نكته نيست كه هر آنچه در عالم هست از آن خداوند است. مخصوصاً مسلمانها كه در اين اعتقاد، شكي به خود راه نميدهند. يعني خود مييابيم، آنچه داريم از آن خودمان نيست. بنابراين، احراق در جايي است كه انسان بيابد آنچه دارد، از آن خداوند متعال است و بس.
ما استعداد رسيدن به انسان كامل را داريم. در همه ما استعداد خليفه اللهي بالقوة وجود دارد. اين استعداد در ائمه معصومين عليهم السلام به فعليّت رسيده است.
فردي از من سؤال كرد، اين صلواتهايي كه بر محمد و آل او عليهم السلام ميفرستيم، چه اثري دارد؟ گفتم: ما را بالا ميبرد. گفت: براي پيامبر چه اثري دارد؟ گفتم: او را نيز بالا ميبرد. گفت: خودت گفتي پيامبر به «قاب قوسين أو أدني» رسيده است. گفتم: يعني اندكي با خدا فاصله دارد و اين اندك، بينهايت است. هر چه هم بالا رود، باز فاصله بسيار است. با اينحال، بسيار بالا رفته است!
«دارندگي» و «برازندگي» در جايي است كه آن چيز از آن ما باشد. زيبايي ما اگر براي خودمان بود، ميتوانستيم هر كاري خواستيم، انجام دهيم اما اگر براي ديگري است، بايد امانتداري كرد. ببينيم چه اندازه به چشمان ما اجازه ديدن داده است؟ آيا ميتوان هر سيدي و صفحه اينترنتي را ديد؟ كساني كه اينترنت را ساختند، ميخواهند با ما بازي كنند، اما آيا ميتوان خود را در اختيار آنها قرار داد تا با ما بازي كنند؟ اگر فهميديم از اين داراييها چهگونه استفاده كنيم و باور كرديم اين همه دارايي براي خداوند است، گمان ميكنم همه رذائل و نفسانيتها درمان ميشود. مثلاً در اخلاق بعد از بحث اخلاص، مقابلات آن را نام ميبرند. يكي از آنها رياست. يعني در ريا، هم خداوند و هم ديگران را قصد ميكنيم. زرنگها ميگويند هم خدا و هم خرما. يعني «دوگانهپرستي». اگر باور كردم كه مردم كارهاي نيستند مالك الملوك، كس ديگري است، ديگر ريا نخواهم كرد. زنا نيز نخواهم كرد. دروغ نيز نخواهم گفت. به ناموس ديگران نگاه نخواهم كرد.
اعمال حجاب آفرين
كتاب «الطريق الي الله» نوشته مرحوم شيخ حسين بحراني رحمهالله است. كه به «سلوك عرفاني» ترجمه شده است. معمولاً به دوستانم سفارش ميكنم آنرا تهيه كنند. او مينويسد رسيدن به خدا بسيار آسان است چون خداوند، خود به ما نزديك است؛ «نحن أقرب اليه من حبل الوريد؛ ما از رگگردن به او نزديكتريم». نكتهاي كه از آن كتاب يافتم اين بود كه ميگويد: گويا ارتباط ما با خدا اينگونه است كه اگر خدا در نقطهاي از روي زمين ايستاده باشد و من پشت او باشم، بايد دور كره زمين راه بروم، تا به او برسم! و حال آنكه اگر روي خود را برگردانم، خيلي آسانتر به او ميرسم. گاه خود ما اعمال و كارها را سخت ميكنيم!
امام سجاد عليهالسلام ميفرمايد: تو از خلق خود پنهان نيستي، مگر اينكه اعمال خراب آنها ميان تو و آنها فاصله شود. يكي از آن اعمال همين است كه اشتباه ميرويم و دور كره زمين را ميچرخيم، ولي روي خود را بر نميگردانيم. «وجهاللهي كه اوليا به آن رو ميكنند، كجاست؟» هر طرف روكنيم، وجه اللّه همان طرف است. فقط بايد روكنيم!
من ميپذيرم كه آنچه داريم زيبا و خوب است. عشق، محبت، سوز و... همه حرفهايي كه شما بهتر از من ميدانيد، آيا براي ماست يا براي ديگري است؟ آن ديگري، جز خداوند است؟ اگر براي اوست، پس بنگريم كه چهگونه از آن استفاده ميكنيم. حال بهتر ميفهميم كه وسواس، شرك است؛ يعني كنار خدا چيزي را ميگذارم بهنام «دل» كه هميشه ميگويد نه. بايد او را رها كرد و ديد كه خدا چه ميگويد؟! حاج آقا جواد انصاري همداني رحمهالله ميفرمايد: «وسواس، نجس است. وسواسي نجس است؛ چون شرك و مشرك نجس است». وقتي خدمت مرحوم آيتالله صافي رحمهالله بودم، گفتم: «حاج آقا! دلم ميگويد اين كار را بكنم!» فرمود: «حرف دلت را نشنو!»
گمان ميكنم كليد درمان رذائل همين است؛ اگر خدا را باور كنم، ديگر دزدي و غيبت و زنا نميكنم. حسودي نميكنم. مثلاً اگر دوستان تعريف ميكنند كه آقاي فلاني خيلي مرد خوب و باسوادي است، فوراً ميگوييم: «بله! اما موفق به نماز شب نيست!» اين گفته يعني: من موفقم! ميخواهم او را زمين بزنم؛ چون فكر ميكنم، بناست محبوبتر از من شود! اگر دنبال محبوبيت هستيم، بايد ديگران را رها كنيم و دنبال كسي كه محبوبيت را اعطا ميكند، برويم.
برخي مال ميخواهند و فكر ميكنند با دزدي مالدار ميشوند. با چند دختر مصاحبه كرده بودند كه چرا شما خودتان را فروختيد؟ ميگفتند: پول نداشتيم! با اين حساب، همه فقرا بايد در فاحشه خانهها زندگي كنند! امّا اينگونه نيست. بلكه فردي كه چنين ميگويد هنوز باور نكرده كه براي كيست و چه كسي به او روزي ميدهد.
اگر با اين ديدگاه جلو رفتيم، خواهيم ديد كه ترسي از گذشته و آينده نداريم. راحت زندگي ميكنيم، چون يكي هست كه همه كاري از او برميآيد. فقط كافي است من اندكي ارتباط داشته باشم.
طريق بندگي
من از آيت اللّه عراقي رحمهالله و اخيراً از جناب آيت اللّه سيد عباس كاشاني دامت بركاته شنيدم كه ميفرمودند: با بزرگان، آيت اللّه بروجردي رحمهالله را از منزل تا مسجد اعظم تشييع كرديم. براي خاكسپاري. فقط علما و مراجع را راه دادند و جلوي راه را براي ديگران بسته بودند. من همراه علما به داخل رفتم.
فردي براي تلقين آقاي بروجردي رحمهالله، داخل قبر شد. بعد از چند لحظه بالا آمد و گفت: من نميتوانم! گفتند: چه شد؟ گفت: آقاي بروجردي با من تكرار ميكند؛ ميترسم! به فرد ديگري گفتند تلقين را بخواند، وقتي داخل شد سريع از قبر بيرون آمد و گفت: آقاي بروجردي با من تكرار ميكند. ما عادت كردهايم مردههايي كه دفن ميكنيم، بايد مرده باشند! ولي آقاي بروجردي زنده است. آقاي عراقي رحمهالله گفت: من تلقين را ميگويم. داخل قبر شدم و گفتم.
گمان نكنيم، او الان در قبر «لا اله الا الله» ميگويد، بلكه او عمري به اين ذكر ميزيست. ناگهاني نيست. وقتي روز عيد غدير، پسري آيه سجدهدار خواند، آقاي بروجردي رحمهالله با لباس عيد، به زمين افتاد و سجده كرد. بنده بود و بندگي را ميدانست. بايد بندگي كرد تا به انسان همه چيز را بدهند.
بسيار عجيب است، زماني كه من و شما را داخل قبر ميگذارند، ميگويند: «اسمع، افهم؛ بشنو و بفهم!» اين گوش ما شنوا نيست. حضرت امامخميني قدسسره بارها در كتاب «چهل حديث» به اين مضمون ميفرمايند: «اي برادر، اين پنبه را از گوش خود بيرون كن، ميخواهم دو كلمه حرف بزنم...» حضرت آيت الله بهجت، حفظهالله گونه ديگري ميگويند:«پنبهاي به يك گوش داخل كن تا آنچه را ميشنوي، اندكي بماند و از گوش ديگر بيرون نرود». عيب ما همين است كه سخن انبيا عليهمالسلام را نميشنويم. اندكي بايد دل داد، او خود دلبري خواهد كرد!
آن كسي كه اول بار «من» را گفت، شيطان بود. گفت: «خلقته من طين و خلقتني من نار؛ او را از خاك آفريدهاي در حالي كه من را از آتش آفريدهاي». ولي نادان، چه كسي تو را خلق كرد؟ تو اگر «من» هستي، چه كسي تو را هستي داد؟ اگر آتش از خاك بهتر است، چه كسي آتش را آفريد؟ همو ميگويد به خاك سجده كن!
اول كار شيطان، همين است كه انسان را از برنامههاي امام حسين عليهالسلام جدا ميكند. مدتي پيش، مادري به من ميگفت: پسرم اينترنت ميبيند، چه كار كنم؟ گفتم: چه اثري داشته است؟ گفت: او هيئتي بود، ولي حالا روز عاشورا هم براي امام حسين عليهالسلام عزاداري نميكند! گفتم: عجب، پس اينترنت او را برده است!
بهراستي ميخواهيم به كجا برسيم؟ قصد كجا كردهايم؟ پدري وصيت كرده بود: «پسرم اگر ميخواهي قمارباز شوي، ايرادي ندارد ولي فقط با رئيس قماربازها، قمار كن!» وقتي آن پسر خواست قمار كند، رفت سراغ رئيس قماربازها. ديد لباس مندرس و خانه كوچكي و... گفت: تو كه رئيسي، اين چه وضعي است؟ گفت: همه را باختم. آن پسر با خود گفت: كاري كه به اين جا ختم شود، دنبال نميكنم.
منبع : مجله دیدار آشنا، شماره 62 |