اخلاق از موضوعات بسیار ارزشمند است. آن قدر ارزش این موضوع بالاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : من رسالتم بر این است که مکارم اخلاقی را به کمال برسانم.
اخلاق چیست؟ خُلق چیست؟
برخی می گویند که آن حالت نفسانی ای که به شکل ملکه درآید را خُلق می نامند. یعنی چی؟
بنده کاری را حساب شده انجام می دهم. این خُلق نیست. فرض کنید من الآنه روز اول رانندگی ام هست. پس به من یاد می دهند که ترمز کدام است، کلاج کدام است و ... به هر حال یکی یکی باید به هرکدام فکر کنم و انجام بدهم، چنین رانندگی ای را نمی گویند که ملکه ی من شده است. باید هر لحظه دقت کنم. در هر پدالی باید حواسم را جمع کنم تا اشتباه نکنم. اما این روزهای اول است. وقتی بیشتر رانندگی می کنم آهسته آهسته یاد می گیرم که چه کار کنم. وقتی گاز می دهم ناخود آگاه پایم از روی کلاج برداشته می شود. این تایپیست ها را دیده اید؛ این ها کلید های صفحه کلید، ملکه ی ذهنشان شده است.
برخی از کار ها را وقتی تکرار می کنیم آرام آرام ملکه ی ذهنمان می شود. می شود بد خُلق، خوش خُلق، صبور، بی صبر، بی حوصله و ... . دنیا یعنی همین.
وقتی کاری برای من به شکل ملکه در آمد، این یک شکل باطنی هم دارد. بعضی ها خیلی راحت دروغ می گویند، مثل نُقل و نبات. این به خاطر آن است که در ذهنشان ملکه شده است. آن وقت همین، آرام آرام یک شکل باطنی پیدا می کند، شکل باطنی اش غیر این شکل ظاهری اش است. ظاهر من شاید خوب باشد، اما قیافه ی باطنم این گونه نیست، تو اگر چشم بصیرت داشته باشی آن ظاهر باطنی مرا خواهی دید. و الاّ فکر می کنی من آدم حسابی هستم. این جور نیست؛ ما خیلی از افرادی که می بینیم، آدم حسابی نیستند.
باطن ما وقتی که می میریم و آن طرف می رویم معلوم می شود . "فبصرک الیوم الحدید" همین که انتقال پیدا می کنی چشمت تیز می شود. در اینجا خدا ستار العیوب است، عیب های همه را پوشانده است. آن هایی هم که چشم بصیرت دارند حرفی نمی زنند:
هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
به ظاهر باطنی، تجسم اعمال هم می گویند. قرآن برخی از این ها را توصیف می کند. فردی که ربا می خورد حکم جنگ با خدا را دارد. فردی که مال یتیم می خورد در اصل در حال آتش خوردن است. آن فردی که درنده خو است سگ است. حتی در برخی رؤیاها این گونه ظاهر ها نمایان می شوند. شوخی نگیرید. ببینید قرآن چه می گوید. هرچیزی نخورید، نگویید، نشنوید. خودتان را درست کنید، هر چه باشد ما مسلمانیم.
هر کسی در گرو عمل خودش است. گول نخورید اگر دوستانتان عمل اشتباهی را انجام می دهند شما آن را انجام ندهید؛ هر طرف که دوستان، جامعه و در کل جمع می رود که درست نیست باید تو ببینی کدام درست است و کدام غلط، هرکسی در گرو کسب خودش است.
اگر یک کمی حواسمان را جمع کنیم آرام آرام باطن ما شبیه انسان می شود. هر چه به میزان واقعی یعنی حضرت امیر (علیه السلام) نزدیک تر بشویم آدم تر خواهیم شد. بعد ببینید چی به آدمی می دهند. آن وقت سحر ها برای انسان معنا پیدا می کند. زندگی معنا پیدا می کند. می فهمیم اگر یک کار خوب انجام دهیم چقدر ارزش دارد. از عمرمان لذت می بریم. در صورتی که بیشتر ما از زندگی مان لذت نمی بریم و احساس پوچی می کنیم. چه کسی ما را این گونه کرده است جز خودمان؟!
بنابراین اخلاق از موضوعات بسیار ارزشمند است. آن قدر ارزش این موضوع بالاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : من رسالتم بر این است که مکارم اخلاقی را به کمال برسانم. در برخی از روایات آمده است «إنّما» . یعنی من فقط برای این موضوع آمده ام نه برای چیز دیگری . آمدم اخلاق و خُلقیات را درست کنم و بروم. خداوند متعال به پیامبر (صلی اله علیه وآله) می فرماید: "أنّک لَعَلی خُلِقٍ عَظِیم"تو استواری بر مبنای اخلاقیات بسیار بزرگ.
نمی دانم شیطان چه چیزی به ما نشان داده است که نمی خواهیم ولش کنیم!
هر کسی باید خودش را مورد مؤاخذه قرار دهد. راهش همین است که به خودمان بدبین باشیم و به دیگران خوشبین. ولی ما بر عکسیم؛ به دیگران بدبینیم و به خودمان خوش بین؛ احساس می کنیم همه بدند الاّ ما. در اسلام این گونه است که هر چیزی را باید پاک و خوب ببینی. اما خودت را این گونه نباید ببینی. امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند : مؤمن شب را روز می کند و روز را شب ولی به خودش بد گمان است. چرا این را گفتی ؟ چرا این را انجام دادی ؟ یک کم به خودتون بدگمان باشید تا بتونید خودتون را پیدا کنید.
از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) است که می فرمایند : باید اوقاتت را تقسیم کنی و در روز وقتی برای نشست و برخاست با دوستانی باشد که عیب هایت را به تو می گویند. ما نگاه می کنیم کسی که عیبمان را می گوید از او بدمان می آید. این دو دلیل دارد. اول این که ما خودمان را دوست داریم . دوم این که شیطان در دل و گوش آدم می دمد. این کلام شیطان است که در قرآن آمده است : من کار های زشت را برای اینها زینت می دهم.
شخصی به ابوذر گفت مرا نصیحتی کن. گفت: کسی را که بیش از همه دوست داری را به او خیانت نکن . گفت من چه کسی را بیشتر از همه دوست دارم ابوذر فرمود: خودت را؛ به خودت خیانت نکن./ح
حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی
http://aghatehrani.com/data.asp?Id=223
|