باید دانست كه عالیترین هدف و بالاترین غرض این علم، سعی در اصلاح و اكمال قلب و پاك كردن و تزكیهی آن از صفات زشت و آراستن آن با سجایا و ملكات نیکو است، باشد تا آماده ی بهره بردن از انوار الطاف رحمانی و افاضه ی معارف الهی گردد. بنابراین، شرف انسان، به قلب او است و با آن بر بسیاری از موجودات، برتری مییابد و خدا را میشناسد، كه این معرفت، سبب شرف و جمال او در دنیا و مقام و كمالش در آخرت میگردد. پس قلب است كه خدا را میشناسد، و برای او عمل میكند و به سویش میشتابد و به جوارش نزدیك میشود و اعضا و جوارح، پیروان و خادمان اویند كه آنها را چون بردگان به خدمت میگیرد و چون ابزار به كار میبرد.
قلب است كه اگر از آفات سالم بود، مورد پذیرش خداوند است و اگر غرق در شهوات بود، از او محجوب است و چون انسان تزكیهاش كرد، رستگار میشود و آنگاه كه با معصیت و گناه آلودهاش ساخت، ناامید و محروم میگردد و اوست كه در واقع مطیع خداست و انوارش بر جوارح میتابد و اوست كه در واقع گناهكار است و آثارش بر اعضا آشكار میشود. با نور افشانی و ظلمت اوست كه نیكیها و بدیها درشخص ظاهر میگردد، چراكه از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
" 1 " و به سبب ارتكاب گناهان، وی را از یاد خودش باز میدارد و او را گمراه میكند و هدایت نمیكند و بر مشاهده و مراقبت قلبی و شناخت صفات آن، توفیق نمیدهد. بنابراین معرفت قلب و احوال و اوصاف آن، ریشهی اخلاق و زیربنای طریق كمال است. قلب، موجودی خدایی و روحانی و لطیف است كه وابسته به بدن است، همچون وابستگی اعراض به اجسام یا كارگر به ابزار و یا دارندهی مكان به مكان.
روح نیز همین موجود لطیف و خدایی و عالِم و مُدرِك است و چیزی شگفت وخدایی است كه عقلها از ادراك حقیقت آن عاجزند.
نفس نیز همین موجود لطیف است و انسان نیز در حقیقت همین موجود است كه به حسب حالاتش متصف به صفات گوناگونی میشود:
ولی تحت فرمان خداوند آرامش بیابد و با اعتماد به پروردگار، اضطراب و تزلزل از او زائل شود و در جدال با شهوات از راه خدا و طریق حقّ منحرف نگردد، نفس مطمئنه نامیده میشود.
و اگر به مرحله آرامش و سكون نرسد؛ امّا در پیكار با شهوات از خوددفاع كند، نفس لَوّامه نام میگیرد.
و اگر از خواسته های شهوات و هوسها و شیاطین پیروی كند، نفس امّاره به سوء نامیده میشود.
راه تسلط شیطان بر قلب، حواس پنجگانهی ظاهری و نیز قوای باطنی مثل خیال، شهوت و غضب است. قلب، دائماً تحت تأثیر این قواست و اخص این آثار خواطراند" 2 " خواطر، محرك ارادهاند و افعال، متكی به آنها هستند. خاطر، میل و رغبت را تحریك میكند و رغبت، عزم و نیت را و نیت، همان اراده است كه عضلات و اعضاء را به حركت وامیدارد.
خاطرِ محرك، دو گونه است: قسمتی انسان را به خیر دعوت میكند كه عبارت است از هر آنچه در عاقبت به نفع اوست. قسمی دیگر وی را به شر میخواند كه عبارت است از هر آنچه در عاقبت به او ضرر میرساند. خاطرِ پسندیده، الهام و خاطر بد وسوسه است. سبب خاطری كه انسان را به خیر میخواند، غالباً فرشته است و سبب آنچه به شر دعوتش میكند، شیطان است.
فرشته یا ملَك، یكی از آفریدههای خداست كه وظییفهاش افاضه خیر، افاده علم، كشف حق و نوید دادن به نیكی است. كار شیطان، بر خلاف اینها است، تشویق به شر، امر به زشتیها و ترساندن از فقر هنگام تصمیم به كار نیك. شاید این دوگانگی
و تقابل از مصادیق سخن خداوند متعال باشد كه میفرماید: ]وَ مِن كُلِّ شَیءٍ خَلَقنَا زَوجَینِ؛و از چیزی دو جفت آفریدیم.[ " 3 "، چراكه موجودات، به معنای مختلف، متقابل و دوگانهاند.
در حدیث است كه: ]دو نیرو به قلب نزدیك میشوند و آن را تحت تأثیر قرار میدهند: یكی از جانب فرشته و دیگری از سوی شیطان[ همچنین در حدیث است كه:]قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد[؛ یعنی بین دو آفریدهی او و آن دو آفریده عبارتند از: ملك و شیطان. و مانند انگشتان كه تحت تسلط انسانند، مقهور ارداه تكوینی " 4 " خداوند میباشند. و معنای این سخن كه انسان بین آن دو میباشد، آن است كه خداوند آدمی را با آن دو واگذاشته تا هركدام را خواست و اراده كرد، همان را برگزیند.
قلب بطور فطری، صلاحیت و استعداد قبول دعوت ملك و شیطان را دارد و با پیروی از هوسها و شهوات و یا اِعراض از آنها و میل به طاعات، یكی را بر میگزیند؛ اگر دنبال شهوات برود، شیطان بر او مسلط میشود و قلبش را زیستگاه خود قرار میدهد و در سینهاش تخم گذاری و جوجه میكند و به دامن او راه میباید و زندگی میكند. و اگر در مخالفت با شهوات مجاهده كند، قلبش محل نزول و استقرار ملائكه میشود و از كسانی كه از جانب خداوند، نیكی به سویش میآید، خدای متعال میفرماید: ]وَقُل رَبِ اَعُوذُ بِكَ مِن هَمَزاتِ الشَّیَاطِینِ وَ اَعُوذُ بِكَ رَبِّ اَن یَحضُرُونَ؛ و بگو: «پروردگارا از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم. و از اینكه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) ای پروردگار من، به تو پناه میبرم.[ " 5 ".
غرض از ذكر این مطالب، تسهیل فهم احادیث ذیل و برداشتهایی است كه طبق نقل علامه مجلسی ـ قدس سره ـ در جلد 70 بحارالانوار، از گفتههای بعضی از محققیق استفاده نمودیم.
احادیث رسیده در بیان قلب و حالات آن عبارتند از:
حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): ]در وجود انسان تكه گوشتی است كه اگر صحیح و سالم باشد، دیگر اجزاء بدن سالم است و اگر مریض شود، سایر اجزاء مریض و فاسد میشوند و آن قلب است.[ مراد از قلب، روح انسانی است كه تعلق خاصی به قلب صنوبری شكل دارد. منظور از صحت آن هم صفت تسلیم و مقصود از مرضش، طغیان آن است. سلامت دیگر اجزاء نیز عدم ارتكاب معاصی و مرضشان، ارتكاب آنهاست و مراد این حدیث كه:«اگر قلب انسان نیكو شود، بدن نیكو میشود و اگر دچار خباثت شود، بدن نیز خبیث میشود»نیز همین است. و همچنین است فرمودهی حضرت علی (علیهالسلام) كه: ]مرض قلب از مرض بدن بدتر است و تقوای قلب از صحت بدن بهتر است[
حدیث صحیح ابان " 6 " از امام صادق (علیهالسلام):]هیچ مؤمنی نیست مگر اینكه در درون او دو گوش است، در یك گوش، وسواس خناس می دمد و در دیگری، فرشته. و خداوند، مؤمن را با ملَك یاری میكند و همین است معنا قول خداوند: ]وَاَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ؛ و (خداوند) با روحی از ناحیه خودش آنها (مؤمنین)را تقویت فرموده.[ " 7 ".
در احادیث آمده است:
ـ قلب دارای دو گوش است؛ زمانی كه بنده خدا قصد گناهی را میكند، روح ایمان به او میگوید: مكن و شیطان میگوید: بكن.
ـ بعضی از قلبها وارونهاند و هرگز خیری در خود جای نمیدهند و در بعضی خیر وشر با هم در ستیزند و برخی دیگر گشادهاند و درون آنها چراغی است كه نورافشانی میكند و خاموش نمیشود.
ـ از علائم شقاوت، سنگدلی و حرص به دنیا و پافشاری بر گناهان و خشكی چشم است[.
ـ هرگاه خداوند برای بندهای اراده خیر بكند، چشمان دلش را باز میكند و چیزهای پنهان و امور آخرت را به او مینمایاند و هرگاه غیر آن را اراده كند. قلبش را با آنچه در آن است به حال خود رها میكند.
ـ قلب دارای دو گوش است؛ ملَك و روح ایمان، او را به خیر امر و تشویق میكند؛ و شیطان به شر، پس هركدام بر دیگری چیره شد، بر او مسلط میشود.
ـ دلهای مومنین با ایمان پیچیده شده است؛ اگر خدا بخواهد درونشان را روشن نماید، آنها را با وحی میگشاید.
ـ گناه، بیش از هر چیز دل را تباه میسازد و این روند ادامه مییابد تا آن را وارونه كند.
ـ اشك چشمان، خشك نمیشود؛ مگر به سبب قساوت قلب و قلب، قسی نمیشود؛ مگر به سبب زیادی گناهان. " 8 "
ـ خداوند در درون بندگانش ظرفی دارد که همان قلب است؛ گرامیترین آنها نزد خدا، صافترین، محكمترین و رقیق ترین آنها است؛ صافترین، نسبت به گناهان، سختترین، نسبت به دین خدا؛ رقیقترین، نسبت به دوستان و برادران.
ـ گاهی كارها بر دل دشوار میشود و دوستِ دنیا میگردد. گاهی هم كارها بر او آسان میگردد، رقیق شده، دنیا را رها میكند و اموالی كه در دست دیگران است در نظرش حقیر جلوه میكند، تا جایی كه گویی آخرت و بهشت و جهنم را میبیند. و اگر بر همین حال بماند، دست در دست فرشتگان میگذارد و توانایی بر روی آب راه رفتن را پیدا میكند.
ـ دل در طلب حق، خوف و اضطراب دارد؛ زمانی كه به آن برسد، آرامش مییابد؛ چرا كه،: ]مَن یُرِدِ اللهُ اَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلِاسلامِ وَ مَن یُرِد اَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً كَاَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِیالسَّمَاءِ؛آن كس را كه خدا بخواهد هدایت كند، سینهاش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده میسازد و آن كس را كه (به خاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آنچنان تنگ میكند كه گویا میخواهد به آسمان بالا برود.[ " 9 ".
ـ خداوند بین انسان و قلب او حائل میشود، بدین صورت كه هیچگاه حرامی را از روی هوس انجام نمیدهد، مگر آنكه قلب انكارش میكند و میداند كه باطل است و هیچگاه به باطل بودن حق یقین نمیكند و هرگز به حق بودن باطل اطمیینان پیدا نمیكند.
ـ برای خداوند گنجینهای است بزرگتر از عرش و وسسعتر از كرسی (حكومت) وخوشبوتر از بهشت و آن، قلب است.
ـ لحظات و ساعاتی بر دل میگذرد كه همچون یك كهنهی پوسیده، نه ایمان در آن وجود دارد، نه كفر.
ـ قلب مؤمن پاك است و درون آن چراغی است درخشنده.
ـ قلب سلیم، قلبی است كه در حال ملاقات با خدا، هیچكس را جز او در خود جای نداده باشد.
ـ اگر شیاطین گرداگرد قلب بنی آدم را نمیگرفتند، آنان میتوانستند در ملكوت نظاره كنند.
ـ زمانی كه قلب، نشاط دارد (علوم و معارف و... را) در آن جای دهید. و زمانی كه سركشی میكند (و سرحال نیست)، رهایش كنید؛ زیرا دل، هنگام سختگیری، نابینا میشود.
____________________________
پاورقی
1- تعبیر فوق ممكن است این توهم را بوجود آورد كه هدایت و گمراهی، جنبهی اجباری دارد و تنها منوط به خواست خداست، در حالی كه سرچشمهی هدایت و ضلالت، اعمال خود انسان است. رفتار و كردار انسان، نتایج و بازتاب خاصی دارد، از جمله اینكه اگر عمل او نیك باشد، نتیجهی آن توفیق و هدایت بیشتر به سوی خدا و انجام اعمال بهتر است. و اگر دنبال زشتیها برود، تاریك و تیرگی قلبش، افزون میگردد و به سوی گناه بیشتر سوق داده میشود و گاه تا سرحد انكار خداوند میرسد؛ بنابراین، انتخاب راه خوب یا بد، از اول در اختیار خود انسان است. این حقیقت را وجدان هر انسانی قبول دارد، سپس باید در انتظار نتیجههای قهری آن باشد.بنابراین، هدایت، فراهم ساختن اسباب است و اضلال، از بین بردن زمینههای مساعد، سایر تعبیرات نظیر هدایت نیز به همین معنا میباشد، مانند دادن بصیرت، شرح صدر،... و همچنین سایر تعبیراتِ نظیر اضلال، مانند: ازیادبردن، حایلشدن، هدایت نكردن،.... فراهم ساختن اسباب را، توفیق؛ و از بین بردن زمینههای مساعد را، سلب توفیق مینامیم و همگی، نتیجه ی مستقیم اعمال خود انسان است. در یك مثال ساده میتوان گفت: هنگامی كه كسی از كنار یك پرتگاه یایك رودخانه ی خطرناك می گذرد، هر چه خود را به آن نزدیكتر سازد، جای پایش لغزندهتر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجاتش كمتر میشود. و هر قدر خود را از آن دور سازد، جای پای او محكمتر و مطمئنتر و احتمال سقوطش، كمتر میشود. این یكی هدایت، و آن دیگری، ضلالت نام دار
2- جمع خاطر، عبارت است از فكر، اندیشه یا محركی كه بدون تدبر و تفكر و به صورت ناگهانی و گذرا در ذهن پدید میآید، بدون آنكه ماندگار باشد
3- ذاریات 49
4- اراده به دو گونه تصور میشود: یكی به صورت تصمیم به انجام عمل به صورت عادی و عرفی، نظیر تصمیمهایی كه انسان میگیرد و بر طبق آنها عمل میكند. دیگری عبارت است از: وضع و تشریع قانون و صدور دستور، جهت اجرای آن، توسط شخص دیگر. اولی، اراده تكوینی و دومی، اراده ی تشریعی است. توجه به این مسأله كه ارداهی تكوینی خداوند متعال، تخلف ناپذیر است؛ اما ارادهی تشریعی او قابل سرپیچی و تخلف است؛ كلید حل بسیاری از مشكلات است و عدم توجه به این امر، سبب مشكلات فراوان و حتی پیدایش فِرَق مختلف شده است
5- مؤمنون 98ـ97
6- اَبانبن تَغلِب از یاران نزدیك امام صادق (علیهالسلام) و یكی از محدثین بزرگ شیعه است. منظور از حدیث صحیح نیز این است كه تمام روایت كنندگان آن، شیعی و عادلاند
7- حشر 22
8- اِعراب،در ادبیات عربی به دو چیز گفته میشود:
الف ـ حالت آخر كلمه، كه بر حسب عوامل مختلف موجود در جمله، در صورت امكان، تغییر میكند.
ب ـ حركت یا سكون هر حرف كه عبارتند از: رفع (ضمه)، فتح (فتحه)، خفض (كسره)، وقف (سكون).ظاهراً منظور حدیث، قسم دوم است. وجه تشبیه نیز حالتی است كه در حركات وجود دارد؛ رفع یا ضمه، بالا كشیدن یا بلند كردن صدا؛ فتح، گشادگی موجود در صدا؛خفض یا كسره، به زیر كشیدن صدا و سكون یا وقف، عدم حركت آن است
9- انعام 125
|