درس اخلاق حضرت آیة اللَّه العظمی مظاهری «مدّظله العالی»
تاریخ: 19/ 12/ 1377
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در قرآن کریم راجع به این امتحان انسان، امتحان همه و همه یک چیزهای دیده میشود که انصافاً کمرشکن است انسان واهمه میگیرد چه بکند چه میشود و نادر هم نیست در قرآن شریف راجع به امتحانها زیاد آیه دارد.
صبح در مسجد امیرالمؤمنین به تفسیر این آیات حضرت داوود رسیدیم در سوره ص و انصافاً تصورش آدم را ناراحت میکند چه بخواهد بهش فکر کند یا بهش عمل کند یا بشنود حضرت داوود را یک امتحان کردند از امتحان نتوانست بیرون بیاید بعد توبه کرد،توبه او آمرزیده شد امّا بعدش یک عتاب خیلی بالا به حضرت داوود شد که این آیات سوره ص علاوه بر اینکه بحث ما راجع به امتحان میگوید یک تنبه میدهد برای خصوص خواص، مخصوصاً ما طبلهها یک نکته فوق العاده اخلاقی هم دارد، حضرت داوود بنا شد یک امتحان از او بشود لذا دو ملک به صورت انسان آمدند سر نمازش، نمازش تمام شده بود در محرابش به قول قرآن شریف از بیراهه از آن بالا از دیوار دو انسان پیدا شد آمدند نشستند سر محراب، حضرت داوود ترسیدند که چی؟ بهش گفتند که نترس ما دو تا با هم نزاع داریم، آمدیم پیش تو نزاع ما را حل کنید، قاضی بود و دیگر بعد قبلش هم قرآن میفرماید «و اتیناه الحکمه و فصل الخطاب» قاضی بود یکی از آنها این جور گفت «ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجه ولی نعجه واحدة فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب»[ سوره ص، آیه 23]
این دعوی، گفت این برادر من است 99 میش دارد من یک میش دارم میگوید یک میش را بده به من از من بشود صد تا تو هیچی من را مجاب میکند پشت سر انداز هم هست و خوب بلد است حرف بزند و عزنی فی الخطاب میگوید تو هیچی من صد تا البته الان حکم نبود گفت و شنود بود به قول امروزیها یک بازپرسی بود تا بعد حکم بکند.حضرت داوود عواطفش تحریک شد، یعنی انسانیت تحریک شد گفت که «قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه» گفت این که یک گوسفند را بده به من از من بشود صد تا تو هیچ، این ظلم است «لقد ظلم بسؤال نعجتک الی نعاجه» بعد هم حضرت داوود یک قاعده کلی هم فرمود «و ان کثیراً من الخطاء لیبغی بعضهم علی بعض» بسیاری از مردم هم همین هستند که میخواهند همه چیز مال خودشان باشد و دیگران هیچ چیز نداشته باشند ،خود خواهند «الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و قلیل ماهم» مگر اینکه ایمان رسوخی باشد این ایمان رسوخی جلو انسان را بگیرد و آنهم کم است بسیار کم است که انسان دیگر گرا باشد به فکر دیگران باشد نخواهد همه چیز مال خودش برای دیگران هیچ چیز.
حالا چه شد ظاهراً این دو ملک نگاه به هم کردند که ببین آقا قبل از آنکه یک بررسی بکند ببیند درست است درست نیست این حرفش را زد تا نگاه به یکدیگر کردند حضرت داوود توجه پیدا کرد که یک امتحان بود از امتحان خوب در نیامد لذا گریه زاری شروع کرد «فأستغفر ربه و خرّ راکعاً و اناب» لذا به سجده افتاد گریه و زاری کرد انابه کرد بالاخره توبهاش قبول شد «فغفرناله» ما توبهاش را قبول کردیم و آمرزیده شد تا اینجا قضیه که بالاخره هر کسی را یک جوری امتحان می شود و باید مواظب باشیم در امتحان رفوزه نشویم هر کسی را جوری ،مثل حضرت آدم را زنش گول میزند این گول خوردن که گناه نبود مکروه نبود بهش گفته بودند اگر میخواهی اینجا بمانی از این درخت نباید بخوری نمیشود اینجا نمانی تکویناً نمیشود بالاخره گول خورد یعنی شیطان زن را گول زد زن آدم را گول زد و ناگهان دید که در وسط بیابان است ظاهراً حوا در کوه مروه است و آدم در کوه صفای فعلی یعنی آن باغ که نظیر وجود ذهنی ما صرف نظر ازش بکنیم میشود هیچ خداوند عالم نظرش را از روی آن باغ از روی آن بهشت آدمی برداشت دید در وسط صفا و مروه است بالاخره نشد میگویند دویست سال گریه کرد زاری کرد تا اینکه به توسط اهل بیت توبه او قبول شد این اون جورش است.
حضرت یوسف یک وقت به شما میگفتم این حضرت یوسف انصافاً خیلی نمره بیست آورد همه جا نمره بیست آورد که به قول استاد بزرگوار ما همان جلسه اول زلیخا و یوسف که خلوت کرده بودند علامه طباطبایی میگوید بیست و چهار زمینه گناه برایش پیدا شده بود یک یک میشمارند در المیزان عزب بود زلیخا بسیار زیبا بود جلسه شهوتانگیز بود جلسه خلوت بود اگه قبول میکرد نانش توی روغن بود اگر قبول نمیکرد میدانست نانش خاکستر میشود التماس از او بود و امثال اینها به قول علامه طباطبایی میگوید اگر یکی از اینها برای کسی جلو بیاید بعید است بتواند از صحنه بگذرد امّا با بیست و چهار زمینه نمره بیست آورد بعدش هم آن قضیه جلسه، جلسه عجیبی بود یعنی وقتی که زلیخا دید حرفش مشهور شد در میان مردم و بفهماند که من بیجا عاشق نیستم این قدر بیخود پشت سر من حرف نزنید همه شماها بدتر از من هستید یک همچین جلسهای تشکیل داده بود جلسه خیلی شهوتانگیز بود و کاردها را همراه با نارنج داده بود دست اینها و یوسف را وارد کرد و به قول قرآن همه آنها دست بریدند فریفته این، این میگفت مال من او میگفت مال من و زلیخا میگفت بروید کنار فقط مال خود من است که شما میگویید چرا، ببینید من راه را اشتباه نرفتم همان وقت که این صحنه خیلی بالا است اینها را خیلی اهمیت بدهید مرحوم شیخ انصاری در کتاب عدالت که این کتاب عدالت شیخ انصاری خیلی خوب کتابی است در آخر مکاسب ایشان از مقدس اردبیلی نقل میکنند مرحوم شیخ از مقدس پرسیدند اگر در یک خانه یک زن باشد فقط تو باشی زنا میکنی یا نه گفت نگفت نه گفت پناه میبرم به خدا که چنین لحظهای برای من جلو بیاید خیلی حرف است اون صحنه برای یوسف جلو آمد نمره بیست آورد «رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه»[ سوره یوسف، آیه 33]،
خیلی حرف است اتفاقاً دعایش مستجاب شد و زندانش کردند «رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه» دعای زندان کرد دعایش هم مستجاب شد رفت زندان مدتها در زندان بود حالا اینجا یک امتحان آمد جلو ،رفوزه شد. پناه بر خدا خیلی باید مواظب باشیم این آیات را خیلی باید رویش پافشاری کنیم بدانیم امتحان است لذا آن دو تا که خواب را دیدند یکی از آنها بنا شد برود ساقی شاه بشود. وقتی میخواست برود گفت «اذکرنی عند ربک» چقدر کم چقدر آسان چیزی که ما شبانه روز انجام میدهیم گفت «اذکرنی عند ربک» وقتی رفتی بگو یک بی گناه داخل زندان است او رفت قرآن میگوید که رفت و شیطان هم از یادش برد و نگفت تا هفت سال او رفت جبرئیل آمد گفت آقای یوسف تو را از دست برادرها چه کسی نجات داد؟ خدا.
تو را از چاه چه کسی بیرون آورد؟ خدا. تو را از دست زلیخا چه کسی نجات داد؟ خدا هی خدا، خدا، خدا گفت اگر همهاش خدا چرا گفتی «اذکرنی عند ربک» گیر کرد قرآن میگوید که توبه کرد گریه کرد امّا دیگر فایدهای ندارد اثر وضعیش باید بیاید «فلبث فی السجن بضع سنین» هشت سال برای یک حرف بیجا در زندان ماند این زبان ما یک مرتبه خدای نکرده یک جملهای روی منبر بگوییم هشت سال بدبختی خیلی باید مواظب باشیم «فلبث فی السجن بضع سنین» حالا این قضیه حضرت داوود هم این جوری توبه کرد فغفرنا له امّا یک خطاب خطاب خیلی داغ است نظیر آن خطابی است که برای حضرت آدم آمد «فعصی ادم ربه فغوی» این خطاب خیلی بالا است معصیت کرد امّا از نظر ما شیعه معصیت نیست مسلم است که معصیت نکرد امّا آنکه به مقام شامخش میخورد مخالفت کرد «فعصی ادم ربه فغوی» یعنی این کلمه غوی به معنی سقوط است چه سقوطی، سقوط از بهشت که نظیر همان بهشت آخرتی بود.
هر چه میخواست داشت «ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین» از آن بهشت کجا و وسط بیابان روی کوه صفا دویست سال گریه داد فریاد دویست سال فراق اینها همه اثر وضعی است میچزاند میکند و حقش هم هست برای اینکه مخالفت است برای اینکه «فعصی ادم ربه» حالا اینجا هم همین است «یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل اللَّه ان الذین یضلون عن سبیل اللَّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»[ سوره ص، آیه 26]،راستی خیلی این آیه داغ است این و لا تتبع الهوی این یعنی چه ؟ بله از نظر ما شیعه این است هوی و هوس مراتب دارد یک هوی و هوس گناهکاران دارند مترفین یک هوی و هوس است یک هوی و هوس تجمل گراها دارند، یک هوی و هوس آنهایی که تابع تجمل گراها هستند، آنهایی که بالاخره یک نحوه تجمل گرایی این آیات اول سوره احزاب راستی برای ما طلبهها و زنهایمان، برای ما طلبهها و دخترهامان و پسرهامان کمر شکن است واقعاً یک قدری توی جبههها از نظر اقتصادی مدینه جان گرفت مخصوصاً بعد از آنکه آنها خیبر را فتح کردند وقتی که از نظر اقتصادی یک مقدار پیغمبر بالا رفت زنهای پیغمبر یک توطئه کردند بر علیه پیغمبر یعنی جمع شدند و گفتند ما هم چیز میخواهیم ما دست جمعی میرویم پیش پیغمبر و میگوییم یا رسول اللَّه این اتاق ما با این خشت و گل، با شاخه خرما که امیرالمؤمنین میفرمایند «لم یضع لنبة علی لنبه» که توی این نُه اتاق یک اتاق خشتی بود آن هم نه کاه گل، خشت خالی که خشت هایش پیدا بود و این را هم ام سلمه از پول خودش وقتی که پیغمبر نبود، جنگ بود این را ساخت که وقتی پیغمبر برگشت نه میتوانست خرابش کند نه میتواند به همین حال گذاردش و ما بقیهاش گل و یک مقدار هم شاخه میانداختند رویش یک اتاق در تاریخ میگوید درب هم نداشت دربش را هم یک پرده میگذاشتند اینها جمع شدند آمدند پیش پیغمبر که یا پیغمبر ما میخواهیم این غنائم که میآید به ما هم بده که ما لااقل این اتاقمان را یک حصیری یک چیزی اینکه حرف نشد پیغمبر هیچ چیزی نگفتند گیر افتادند دیگر لذا از دست زن گیر افتادند دیگر بر نفع پیغمبر چند آیه در سوره احزاب آمده که شاید این عتاب در قرآن کم است یا خیلی از این کمها است «یا ایّهاالنّبیّ قل لازوجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکن و اسرّحکن سراحاً جمیلاً»[ سوره احزاب، آیه 28]،
پیغمبر به اینها بگو اگر بخواهید از این بازیها در بیاورید شما را طلاق میدهم یک دفعه هم اینها ترسیدند و چه ترسی رفتند دنبال کارشان این هوی و هوس این از نظر هوی است امّا قرآن میگوید این هوی و هوس است روی احساسات حرف زدن و لو احساسات دینی این هوی است نه برای داوود بله داوود چه حقی داشت که بگوید «لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه» به چه دلیل؟ باید صبر کند فکر کنید شاید آنکه میگوید صد تا مال من تو هیچی شاید یک حرف عقلانی داشته باشد رو کند به او و بگوید تو چه میگویی گفتم قضاوت نبود سؤال پرسی بود باز هم به حضرت داوود این معنی ندارد که حضرت داوود تا آن گفت که اون میگوید من صد تا تو هیچی حضرت داوود بگوید «لقد ظلم بسؤال نعجتک الی نعاجه» فکر کن بعد حرف بزن همین را قرآن میگوید تتبع الهوی مگر میشود انسان آنهم طلبه روی منبر هر چه میخواهد بگوید حالا که دو دستت افتاد روی منبر هر چه دلت میخواهد بگوی احساسات دینی بروز میکند علیه نظام صحبت میکند خاک بر سرت بکند احساسات چی؟
و این امتحان است دیگر امتحان برای هر کسی جوری جلو میآید یکی هم به عنوان ولایت علیه نظام میایستد و نظام میکوبد شش صد هزار شهید و معلول و اسیر با حرفهایش روی منبر ابی عبداللَّه الحسین اینها را تضیع میکند میشود با احساسات دینی همین احساسات دینی حضرت داوود بود این گناه که نبود نه قضاوت بود احساسات دینی بود حضرت داوود میگفت یعنی چه اون صد تا تو هیچی بجای ایثار و گذشت و فداکاری که بگویید همه چیز مال تو من هیچ چیز، تو صد من هیچ ولی همین گفتن این هم احساسات است و قضاوت روی منبر توی حرفهای ما طلبهها باید فکر باشد سپس گفتن باشد اول فکر اول عقل، عقل باید باشد احساس خیلی خوب است امّا جا دارد از همین جهت هم زنها چون احساساتی هستند اسلام هیچ چیز اجتماعی به آنها نداده است یک چیزهای اجتماعی مال مردها است و چون احساساتی هستند از این نظر بر مردها هم برتری دارند امّا در کار خودشان برتری بر مرد دارند چنانچه هم وجود تعقلی است «الرجال قوامون علی النساء بما فضل اللَّه بعضهم علی بعض»[ سوره نساء، آیه 34] اینها را ما باید خیلی مواظب باشیم اینها را هم باید توجه کنیم امتحانی که از آن کشاورز میشود غیر از امتحانی است که از ما میشود از آن آقای ساده لوح امتحان نمیشود.
میشود امّا فراخور حالش میبیند توی کندن زمین میتواند این بیل را ببرد آن طرف و مرز را توی زمین همسایه بگیرد یا میگیرد یا نمیگیرد این آب را 10 ساعت باید رها کند ساعت ده و یک دقیقه رها میکند این امتحانش است که به قول قرآن کریم بسیار هم رفوزه هستند «لیبغی بعضهم علی بعض» این همسایههای آب و زمین این همسایههای دیوار به دیوار معمولاً اذیت میکنند همدیگر را امتحان این است امتحان ما طلبهها چی مشکل امتحان انبیاء چی مشکلتر از امتحان حضرت داوود آن است آن هم بعد که ازش دست بر نمیدارند با وجودی که فغفرلناله امّا باز هم «یا داوود انّا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضّلک عن سبیل اللَّه ان الذین یضلون عن سبیل اللَّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»[ سوره ص، آیه 26] یعنی طلبه ممکن است گناه نباشد ممکن است.
ممکن است مکروه هم نباشد امّا اگر هم رنگ جماعت شدی ناگهان کیفر دارد کیفرت این است یک پشت گردنی از امام زمان برو بیرون از طلبگی خیال میکنید این کم است امّا اگر از امتحان در نیامدید خدای نکرده این طور میشویم لذا آقا این امتحان به همین معنی امتحان معلم از شاگرد هست یا نه هر کسی به اندازه حالش هر روز هست همه ساعت هست ولی هر کسی را جوری هر کسی را طوری و ما طلبهها را یک جوری یک طوری که آن طور و جور را این کاسبها و بازاریها ندارند آن بی سوادها آن ساده لوحها ندارند بله اگر از امتحان خوب در آمدیم خیلی پاداش دارد خیال نکنید که شیخ طوسی همهاش درس خواندن بوده است بله قبول داریم که مدت 50 سال 200 جلد کتاب نوشته است که کتب اربعه دوتایش مال ایشان است قبول داریم فقهاش، اصولش آن هم ابتکاری آن هم که ایشان میگوید فروعات شیعه نداشت من مخصوصاً نوشتم بچه بازی نیست اینها به قول استاد بزرگوار ما حضرت آیت اللَّه بروجردی میفرمودند اگر عمر شیخ طوسی را قسمت نوشتهها بکنیم به هر مسئلهای یک دقیقه میرسد حالا ایشان تقریبی میگفتند یا تحقیقی نمیدانم یک دقیقه میرسد کار کرد به قول آقای بروجردی عمرش را تقسیم کنند بر آن یک دقیقه میرسد تقوی داشت برای اینکه ما طلبهها دو چیز باید داشته باشیم تا بتوانیم پرواز کنیم یک علم یک تقوی، تقوی باشد علم نباشد فایدهای ندارد علم باشد تقوی نباشد باز هم فایدهای ندارد.
تقوی داشت همین حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی میفرمودند وقتی مصباح المتهجد را نوشت راستی بارک اللَّه به اینها چقدر مزه دارد وقتی مصباح المتعجد را نوشتند اول یک دوره خودشان عمل کردند بعد هم دستور دادند اهل بیت اینان به این عمل بکنند بعد از آن اجازه چاپ دادند.
برای اینکه تا خود عمل نکنم نمیشود کتاب دعا منتشر بشود تا زن و بچهام عمل نکند نمیشود به دیگران منتشر کنیم امّا آنکه شیخ طوسی را شیخ طوسی میکند توی این امتحانها است نمک آش نمره بیست میآورد و وقتی انسان عمر شیخ طوسی را شیخ انصاری را وقتی مطالعه کند میبیند چه امتحانهای سختی برایشان جلو میآید آن وقت نمره بیست میآورد و آن نمره بیست یک نظراز خدا میشود دو کتاب از کتب اربعه از ایشان میشود، شرح لمعه طلبهها چندین صد سال مال شهید دوم، میشود مکاسب و فرائد شیخ بزرگوار اینها که کتاب درسی نیست که معمولاً ولی نشود حذفش کنید مال طلبهها اینها پاداش امتحانهای نمره بیست و من از همه شماها تقاضا دارم اگر علم میخواهید اگر شهرت خدایی میخواهید اگرمی خواهید عمرتان پر برکت باشد علمتان پر برکت باشد مواظب امتحانها باشید توی امتحانها رفوزه نشوید روز اول گفتم امتحان نشویم نمیشود کسی خدمت امام صادقعلیهالسلام گفت خدایا ما را امتحان نکن حضرت فرمودند از دعاهایی که مستجاب نیست همین است بگو خدایا من را از امتحان خوب بیرون بیاور لذا امتحان میشویم باید مواظب باشیم شاید روزی چهار پنج مرتبه امتحان بشویم باید مواظب باشیم از امتحان خوب بیرون بیائیم یک وقت یک داد سر زن، پدر انسان را در میآورد،
حضرت آیت اللَّه آقای حسن زاده آملی به من میگفتند که من در مازندران ظهر ناهار خوردم و رفتم بخوابم بچهها سر و صدا میکردند من خوابم نبرد پا شدم زنم را دعوا کردم بچه را هم تشر زدم و بچه رفتند و زنم هم جواب نداد رفتم خوابیدم بعد گفتم این زن چه تقصیری داشت چرا زنم را دعوا کردم دعوای آقای آملی معلوم است چه جور است گفت چرا همچنین بچهها را هم گفتم بچه یعنی بازی چرا؟ من دعوایشان کردم اگر میخواستم با مهربانی آقای حسن زاده میگفتند که دیدم باید بروم پیش استاد و استاد خصوصی در این کارشان مرحوم آقای قاضی در تبریز بودند برادر استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی میگوید آمدم تهران این خیلی انرژی میخواهد امّا هر کسی به هر جایی رسید همین جوری که نمیشود خون جگر میخواهد آمدم تهران ماشین نشستم رفتم تبریز ناراحت و صبح یک مقدار از آفتاب در آمده رسیدم دیدم آقای قاضی منتظر من است سلام کردم دیدم صبحانه هم برای من تهیه کرده است نشستم توی صبحانه خوردن یک جمله گفت لرزیدم میگفت من به آقای قاضی گفته بودم شما هر وقت خدمت حاج سید علی قاضی در عالم برزخ خدمت ایشان رسیدی به ایشان بگو یک نظر لطفی به من بکنند دست من را بگیرد در هنگام صبحانه خوردن گفت راستی آن پیغام شما را من به حاج سید علی دادم و ایشان فرمودند کسی که زنش را دعوا بکند نمیشود دستش را گرفت لذا این است کسی که زنش را دعوا بکند نمیشود دستش را گرفت آقا تو از نظر اقتصادی در مضیقه هستی تو مطالعهات مانده است او چه کار دارد داریم از اینها زیاد هم داریم خدایا نمیدانیم چه بگوئیم بگوئیم امتحانمان نکن که نمیشود بگوئیم امتحان سختمان نکن آن هم نمیشود طلبه هستیم باید امتحانهای خیلی سخت پس بدهیم پس میگوئیم خدا به حق آقایمان که خود آقا فرمودند جیره خواران من ما جیره خواران امام زمان هستیم خدایا به حق امام زمان مولای ما آقای ما در وقت امتحانها دست ما را بگیر.
و السّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. |