امام موسی صدر
فرزند امام موسی صدرنوجوان بود. داشت پنهانی سیگار میکشید؛ در ایوان. بابا اتفاقی آمد و او را دید. فردای آن روز صدرا را صدا زد که برود دفترش. گفت: «خوبی بابا؟!» بعد یک جعبه سیگار و یک بسته کبریت بهاش داد. صدرا آنقدر خجالت کشید که حد نداشت. اینطوری شد که سیگار را گذاشت کنار.
دراینجا قصد داریم بخش هایی از خاطرات بسیار زیبا و خواندنی از امام موسی صدر را تقدیم شما کنیم:
اخلاقیات امام موسی صدر
سید علی صدر، برادر امام موسی صدر می گوید: روزی ما به علت وفات عموی بزرگوار خویش، سید محمدمهدی كه در عراق از دنیا رفته بود، مجلس ترحیمی گرفته بودیم.
در همان زمان هم قرار بود در منزل یكی از همسایگان مجلس جشن عروسی برپا شود. مراسم عروسی در ایران معمولاً با سر و صدا و سرور و پایكوبی فراوان برگزار میگردد.
لذا آقا موسی با صاحب عروسی تماس گرفت و مقام و شأن عمویمان را در مرجعیت و جهاد برای او توضیح داد و برای عروس و داماد سعادت و دوام خوشبختی آرزو كرد و اظهار امیدواری كرد كه نسبت به عدم پایكوبی بیش از حد كمی مراعات كنند.
ایشان در سفرهایی كه با رفقایش داشت نیز در رعایت اصول اخلاقی كوتاهی نمیكرد. از جمله عادتهای استادان حوزة علمیة قم این بود كه وقتی میخواستند به زیارت امام رضا (ع) در مشهد بروند، بعضی از شاگردان خود را هم با خود میبردند.
آقا موسی از جانب امام خمینی (ره) و مرحوم صدوقی برای همراهی با آنان در سفر انتخاب شد و به وی اجازه دادند كه كسی را به عنوان همراه با خود بیاورد. ایشان هم مرا انتخاب كرد.
در چنین سفرهایی معمولاً استادان و شاگردان آنان برخی كارها را كه باید در طول سفر انجام بگیرد، میان خود تقسیم میكنند. آقا موسی با من قرار گذاشت كه جز كارهای ساده، در انجام كارهای استادان همكاری كنیم، و همین طور هم شد.
او آن گونه كه مناسب وی بود و با طبیعت بشری هم مخالف نبود، رفتار میكرد؛ هرچند آن رفتار مخالف عرف باشد. مثلاً در مهمانیهایی كه چندین نوع غذا بر سر سفره میگذاشتند، هیچگاه اختیار از كف نمیداد و ضروری نمیدانست كه برای احترام به میزبان، از همة انواع غذاها بخورد.
یك بار همراه پدرم در یك میهمانی كه به تنوع غذاهای سفره مشهور بود، شركت كرد. وقتی برگشتند، مادرم از او پرسید كه از كدام نوع غذا خورده است و آقا موسی جواب داد كه فقط یك نوع غذا خورده است، زیرا یك نوع غذا، آدمی را هم سیر میكند و هم گواراتر است، در حالی كه تناول غذاهای متنوع باعث سوءِ هاضمه میشود و لذتی در آن نیست.
اینها نمونههایی از رفتار و اخلاقیات او بود كه مورد رضایت پدر ما هم واقع میشد و همواره در حق او دعای خیر میكرد. آقا موسی همان طور كه با دوستان و رفقایش مهربان و صمیمی بود، نسبت به پدر و مادرش هم بسیار محبت میكرد.
به یاد دارم در شش ماهة آخر از عمر پدرمان، آقا موسی شبانهروز در خدمت ایشان بود و از مادرم، برای اینكه راحت باشد، خواهش كرده بود كه در اتاق دیگری بخوابد و در عوض خود او در خدمت پدر بود و از ایشان پرستاری میكرد.
در طول شب، اگر پدرم كوچكترین حركتی میكرد، آقا موسی فوراً متوجه میشد و كاری را كه لازم بود انجام میداد. (1)
و ما أدراک من امام موسی!
آیتالله سیدعباس كاشانی تعریف کردند: در ایامی كه من در صور میهمان آقا موسی صدر بودم، شخصی را در معیت ایشان دیدم كه اول فكر كردم پیشكار وی است، ولی بعد فهمیدم كه از تجار و محترمان شهر صور میباشد.
وی صبح به صبح میآمد، فهرستی را از آقا میگرفت و مایحتاج آن روز را از داخل شهر تهیه میكرد. من دیدم چهره این فرد به یك پیشخدمت نمیخورد؛ هم از احترام مردم به این شخص و هم از چهره خودش.
روزی به آقا موسی بهشوخی گفتم: خودت كه از اشراف هستی؛ پیشخدمت هم از اشراف است؟ گفت: كه را میگویی. گفتم: این پیرمرد را. گفت: او پیشخدمت نیست. وی یكی از شخصیتهای صوراست.
خیلی محترم است و نامش آقای حاج محمدعقیل است. بهزور و جبر، روزانه میآید و مایحتاج ما را تأمین میكند. من درصدد برآمدم تا از این آقای حاج محمدعقیل كه هنوز هم زنده است بپرسم كه چه چیزی وی را وادار كرده تا نسبت به آقای صدر كه تازه از ایران آمده، این قدر مرید و شیفته شود كه به این شكل مخلصانه نسبت به ایشان با جان ودل كار كند.
در پشت منزل آقای صدر بالكنی رو به دریا بود و شبهنگام، چراغهای آن سوی مرز اسرائیل از آنجا به چشم میخورد. روزی كه آقای حاج محمدعقیل آمده بود، در بالكن از وی پرسیدم كه چند وقت است خدمت این آقا را میكنی؟
جواب وی این بود: «هذاالمولی؟». [این ارباب؟] گفتم: «نعم». [بلی] گفت: «امام موسی و ما ادراك من امام موسی». [امام موسی. و تو چه میدانی امام موسی کیست!] عین عبارت خودش است.
شروع كرد از عظمت اخلاقی، جهاد و مساعی جباره و خدمات وی تعریفكردن. گفت: اصلاً آقای صدر به ما روح داد. ما خیال میكردیم آقای شرفالدین كه از دنیا رفت، یتیم شدیم. ولی دیدیم كه آقای شرفالدین دوباره زنده شد.
همان اخلاق، همان رهابت صدر و بلكه همان تربیت آقای شرفالدین تماماً در آقای امام موسی صدر و به تعبیر ایشان «روحی فداه» وجود دارد. آن وقت شروع كرد به قضایایی از آقاموسی نقل كردن كه بازگوكردن آنها در حوصله این نوشته نیست. لكن دلالت میكرد كه این شخصیت چقدر در قلوب مردم آنجا نفوذ كرده است. (2)
واکنش امام صدر به سیگار کشیدن پسرش
در لبنان رسم بود وقتی میهمان میآید، علاوه بر میوه و شیرینی ظرفی پر از سیگارهای مختلف روی میز می گذارند. صدرا (فرزند امام موسی صدر) نوجوان بود. داشت پنهانی سیگار میکشید؛ در ایوان. بابا اتفاقی آمد و او را دید.
فردای آن روز صدرا را صدا زد که برود دفترش. گفت: «خوبی بابا؟!» بعد یک جعبه سیگار و یک بسته کبریت بهاش داد. صدرا آنقدر خجالت کشید که حد نداشت. اینطوری شد که سیگار را گذاشت کنار.
واکنش امام موسی صدر به گروهی که در کافه میرقصیدند
دکتر صادق طباطبایی برادر خانم حاج احمدآقا خمینی میگویند: (بهمراه امام موسی صدر ) در فرانکفورت قدم میزدند. پیشنهاد کرد یک کافه بروند و با هم قهوه بخورند.
همین که نشستیم گروهی برای رقص و پایکوبی وارد شدند.
از اینکه وارد چنان مکانی شده بودم ، دستپاچه شدم و از پیشنهادم شرمنده. خواستم چیزی بگویم ولی دایی پیشدستی کرد:
- صادق جان! معنای عصمت و تقوا این نیست که در را به روی جوان ببندی و دور او دیوار بکشی و بعد به پاکی او افتخار کنی. بلکه عصمت و تقوا در این است که به این طرف و آن طرف بروی و با مسائل مختلف روبرو شوی و سپس خودت انتخاب کنی.
به اعمالی که اینها انجام میدهند، فکر کن. آیا میتوان از طریق چنین رفتارهایی زندگی را درک کرد؟ اگر چنین رفتارهایی تو را راضی نمیکند و خودت انتخاب میکنی که چه چیز برای تو مجاز است، بدان که در افقی بالاتر از آفاق اینها زندگی میکنی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1. منبع: کتاب گذارها و خاطرهها، ص 50 ـ 52
2. یادنامه امام موسی صدر، ص 136 ـ 137
منبع:
کتاب «سید موسی صدر»؛ انتشارات میراث اهل قلم
موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
|