ازدواج با عایشه
از جمله کارهایی که در سال اول هجرت در مدینه انجام شد ازدواج رسول خدا(ص)با عایشه دختر ابو بکر بود که با توضیحاتی که ان شاء الله بعدا در جای خود خواهیم داد منظور پیغمبر اسلام از این ازدواج بیشتر جلب توجه ابی بکر و قبیله او و تحکیم روابط با آنها بود، و البته عایشه با زیبایی و سن کمی که داشت احیانا می توانست به رهبر بزرگوار اسلام کمک کرده و از آن افکار زیادی که داشت و وظیفه مهم و سنگینی را که به عهده گرفته بود رهایی بخشد و گاه گاهی سبب تسکین و آرامشی برای آن حضرت گردد، اما متاسفانه چنانکه بعدا خواهیم خواند به جای این کار غالبا موجبات ناراحتی آن حضرت را فراهم می ساخت. و مقدمات این ازدواج نیز در مکه انجام شد و مراسم خواستگاری در آنجا به وقوع پیوست اما عروسی و زفاف در مدینه صورت گرفت.
عایشه با اینکه می توانست از افتخار همسری رهبر بزرگوار اسلام با آن فرصت و امکانات کمال بهره های معنوی را ببرد اما زندگی پر ماجرا و طولانی او حکایت از حسادتها و رقابتها و توطئه هایی چه در داخل زندگی رسول خدا(ص)و چه در خارج که از او نقل شده می کند و بخصوص پس از رحلت رسول خدا(ص)داستان شرکت او در جنگ جمل و همکاری او با طلحه و زبیر بر ضد خلیفه مسلمانان و امیر مؤمنان(ع)او را تا سرحد عصیان و نافرمانی با دستور صریح خدا و پیغمبر پیش برد، و با همه مقامی که اهل سنت برای او دست و پا کرده اند و او را در ردیف بزرگترین کسانی که از پیغمبر حدیث نقل کرده است آورده اند (1) و بلکه مطابق نقل ابن حجر بعضی چون عطاء بن ابی رباح او را فقیه ترین و دانشمندترین مردم خوانده اند، اما برای این عمل او و برخی اعمال دیگرش بالاخره نتوانسته اند محمل صحیحی پیدا کنند، بلکه خودعایشه نیز از آن عملها شرمنده بوده و هرگاه به او ایراد می شد نمی توانست پاسخی بدهد تا آنجا که به گفته ابن قتیبه چون هنگام مرگ عایشه فرا رسید بدو گفتند: تو را در کنار پیغمبر دفن کنیم؟گفت: نه، من پس از او کارهایی کرده ام که نمی بایستی بکنم، مرا با همان برادرانم - یعنی مردم دیگر - دفن کنید و از این رو او را در بقیع دفن کردند، و پس از آنکه حدود 70 سال از سن او گذشت در سال 58 هجری مرگش فرا رسید.
پی نوشت:
1. یکی از شعرای عرب درباره اش گفته:
سمعت اربعین الف حدیثا
و م الذکر آیة تنساها[چهل هزار حدیث از پیغمبر شنید، اما یک آیه قرآن را فراموش کرده بود. ]
عقد اخوت (پیمان برادری)
حوادث دیگر
مرگ ولید بن مغیره از بزرگان مکه و مشرکین
از جمله حوادث این سال در مکه نیز یکی مرگ ولید بن مغیره است که از بزرگان مکه و مشرکین به شمار می رفت، و جالب این است که می نویسند هنگام مرگش که شد بی تابی می کرد، ابو جهل بدو گفت: عموجان سبب بی تابی تو چیست؟گفت: به خدا از مرگ بی تابی نمی کنم ولی ترس آن را دارم که آیین محمد پیشرفت کرده و بر آیینهای دیگر غالب شود!
ابو سفیان که حاضر بود گفت: نترس من ضمانت می کنم که این کار انجام نشود.
خانه های اطراف مسجد
خانه های جمعی از مهاجرین و فضیلتی از علی(ع)
اطراف مسجد هم اتاقهایی برای همسران رسول خدا(ص)ساختند و جمعی از مهاجرین دیگر چون علی(ع)، حمزه ابو بکر و دیگران نیز اتاقهایی ساختند و هر کدام دری از اتاق خود به سوی مسجد باز کردند که در هنگام نماز از آنجا به مسجد می آمدند، تا اینکه پس از چندی که به گفته برخی در سال دوم هجرت بود جبرئیل بر آن حضرت نازل شده و گفت: خدای تعالی امر فرموده که جز تو و علی، افراد دیگر درهای خانه خود را به طرف مسجد مسدود کنند، و این موضوع بر بعضی گران آمد و چون رسول خدا(ص) بدانها فرمود: من از پیش خود چنین دستوری ندادم، بلکه دستوری بود که خدای تعالی به وسیله جبرئیل مرا بدان مامور کرد آنان راضی شدند، و این داستان یعنی حدیث
«سدوا الابواب الا باب علی ع » (1)
را بیش از پنجاه نفر از محدثین شیعه و اهل سنت از بیش از بیست نفر از صحابه رسول خدا نقل کرده اند که برای تحقیق بیشتر می توانید به کتابهای مفصلی که در این باب نوشته شده مراجعه کنید. (2)
پی نوشتها:
1. درها را ببندید جز در خانه علی(ع).
2. الصحیح من السیره، ج 4، صص 95 - 94. جالب این است که ابن ابی الحدید معتزلی که خود از دانشمندان بزرگ اهل سنت است در شرح نهج البلاغه(ج 11، ص 49)شرحی از حدیثهای بسیاری که طرفداران ابو بکر در فضیلت او برای مقابله با فضایل علی(ع) جعل کرده اند ذکر کرده و از آن جمله این حدیث است که گفته است: چون نتوانستند این فضیلت بزرگ را برای علی(ع)منکر شوند آمدند و نظیر آن را برای ابو بکر جعل کردند و نظیر حدیث مواخاه(و داستان برادر شدن علی(ع)با رسول خدا که در صفحات آینده خواهید خواند)که طرفداران ابو بکر در برابر آن حدیث «لو کنت متخذا خلیلا لاتحذت ابا بکر خلیلا»را وضع کردند. . . ، و بدین ترتیب اعتبار و ارزش این گونه حدیثها هم که درباره ابو بکر وارد شده روشن می شود، و اکنون برای شاهد این گفتار این دو حدیث جعلی را از سیره ابن هشام بشنوید که در باب «داستان بیماری رسول خدا(ص)»(ج 2، ص 649)از زهری از ایوب بن بشیر روایت کرده که رسول خدا(ص)در هنگام بیماری و حلت خود فرمود:
«انظروا هذه الابواب اللافظة فی المسجد فسدوها الا بیت ابی بکر. . . »و به دنبال آن از برخی از خانواده ابو سعید بن معلی روایت کرده که در همان روز فرمود:
«لو کنت متخذا من العباد خلیلا لا تخذت ابا بکر خلیلا. . . »
و خود قضاوت کنید. . . !
خبری از آینده عمار
عمار در کار ساختمان مسجد بیش از دیگران زحمت می کشید و خشت و سنگ به دوش می کشید، روزی آن قدر خشت بر پشتش بار کردند که به پیغمبر عرض کرد: اینان امروز مرا کشتند!
رسول خدا(ص)با ملاطفت خاصی دست به موهای عمار کشید و گرد و خاک آن را پاک کرده فرمود:
- ای پسر سمیه کشنده تو اینان نیستند، بلکه کشنده تو گروه متجاوز و ستمکارند!
ساختمان مسجد مدینه
همان طوری که قبلا بیان شد شتر رسول خدا(ص) در زمینی که در آن دو یتیم بود، زانو زد، حضرت زمین را از آنها خریداری نمود و مسجد مدینه را در همانجا بنا فرمود.
مسلمانان دست به کار ساختن مسجد شدند، خود پیغمبر نیز مانند یک کارگر عادی کار می کرد و سنگ و خاک به این طرف و آن طرف می برد، مسلمانان دیگر نیز اعم از مهاجر و انصار مشتاقانه کار می کردند و برای سرگرمی و رفع خستگی خود رجزهایی انشا کرده می خواندند که از آن جمله این رجز است:
لئن قعدنا و النبی یعمل
لذاک منا العمل المضلل[اگر ما بنشینیم و پیامبر کار کند براستی که کار زشت و ناروایی انجام داده ایم. ]دیگری می گفت:
لا عیش الا عیش الاخرة
اللهم ارحم الانصار و المهاجرة
[عیش و خوشی در زندگی نیست مگر در آخرت، خدایا انصار و مهاجرین را مورد حمت خویش قرار ده. ]
پیغمبر(ص)نیز همین رجز را می خواند جز آنکه به صورت شعری نمی خواند و می گفت:
لا عیش الا عیش الآخرة
اللهم ارحم المهاجرین و الانصار
و در پاره ای از روایات نیز آمده است که علی(ع)نیز این ارجوزه را می خواند:
لا یستوی من یعمر المساجدا
یداب فیه قائما و قاعدا
و من یری عن الغبار حائدا
[هیچ گاه کسی که با کوشش و جدیت تمام در حال قیام و قعود به کار ساختمان مسجد مشغول است با کسی که روی خود را از خاک و غبار می گرداند مساوی و برابر نیست. ]گویند: عمار بن یاسر نیز این ارجوزه را از علی(ع)یاد گرفته بود و می خواند، عثمان بن عفان که گوشه ای نشسته و عصایی در دست داشت این ارجوزه را از عمار شنید و پیش خود خیال کرد عمار به او گوشه می زند و منظورش از جمله آخر اوست، از این رو بر آشفته پیش آمد و گفت: ای پسر سمیه من شنیدم که چه گفتی و چنانکه گفتارت را ادامه دهی با این عصا بینی تو را خرد خواهم کرد.
پیغمبر(ص)که این سخن را از عثمان شنید غضبناک شده فرمود:
- اینان را با عمار چه کار؟عمار آنها را به سوی بهشت می خواند و آنها او را به طرف آتش دوزخ دعوت می کنند، همانا عمار پوست میان دو چشم من است. . .
آن گاه فرمود:
- از این پس اگر سخنی از آن مرد(یعنی عثمان)شنیدید به وی اعتنا نکرده و از او دوری کنید!
نگارنده گوید: چنانکه از روایات به دست می آید مسجد مدینه در زمان رسول خدا(ص)دو بار بنا شده، یکی همان بار اول بود که پس از ورود آن حضرت به ترتیبی که گفته شد انجام گردید.
و بار دوم پس از جنگ خیبر و در سال هفتم هجرت بود که تغییرات و توسعه ای در آن دادند، که شاید در جای خود مذکور گردد، و از این رو برخی عقیده دارند داستان عمار و گفتار او با عثمان، و خبر رسول خدا(ص)از آینده عمار همگی مربوط به سال هفتم و بنای دوم مسجد بوده است، و شواهدی هم برای این مطلب ذکر کرده اند، و الله اعلم.
سرانجام کار مسجد به پایان رسید و به دستور پیغمبر خدا دیوارهای اطراف آن را به طول یک قامت بالا بردند و چون مدتی بر این منوال گذشت و مسلمانان در اوقات نماز دچار گرما و آفتاب می شدند پیشنهاد ساختن سقفی را برای مسجد به آن حضرت دادند و رسول خدا(ص)موافقت کرده قسمتی از مسجد را ستون زده و روی آن را با شاخه و برگ خرما پوشاند.
سریه عبیدة
سریه عبیدة بن حارث
کاروان قریش به سرپرستی ابو سفیان و یا به قول ابن هشام به سرکردگی عکرمه یا مکرز بن ابی حفص و حمایت دویست نفر مرد شمشیر زن به شام می رفت که رسول خدا(ص) عبیدة بن حارث را با شصت نفر از مهاجرین یا به گفته برخی هشتاد تن به طرف آنها روانه کرد و باز هم با اینکه دو دسته به هم برخوردند ولی بدون جنگ و زد و خورد از هم گذشتند و تنها سعد بن ابی وقاص که در لشکر مسلمین بود تیری به سوی کاروانیان پرتاب کرد و این نخستین تیری بود که به دست مسلمانان به سوی مشرکین پرتاب می شد. این سفر به منظور سیاسی و یا غرضهای دیگری که انجام شده بود برای دو نفر از مسلمانان مکه که نتوانسته بودند خود را به همکیشان مهاجر خود به مدینه برسانند بسیار سودمند بود، زیرا این دو نفر که یکی مقداد بن عمرو بهرانی و دیگری عتبة بن غزوان مازنی نام داشتند، مدتها بود که مسلمان شده بودند اما مانند بسیاری از مسلمانان دیگر از ترس سران قریش و نزدیکان مشرک خود نتوانسته بودند از مکه هجرت کنند، و همین که دیدند کاروان قریش به سوی شام حرکت می کند به عنوان حمایت و نگهبانی کاروان همچون دیگر نگهبانان آزادانه از مکه خارج شدند و گویا چشم به راه آمدن مسلمانان و مترصد چنین فرصتی بودند که بتوانند به آنها بپیوندند و همین برخورد سبب شد که آن دو نفر به آسانی بتوانند از میان کاروانیان خارج شده و به مسلمانان بپیوندند.
سریه حمزه
سریه حمزة بن عبد المطلب
رسول خدا(ص)مطلع شد که کاروانی از قریش تحت نظارت و ریاست ابو جهل به همراهی سیصد نفر از مردم مکه به سوی شام می رود، آن حضرت حمزة بن عبد المطلب را با سی نفر از مسلمانان که همگی از مهاجران و اهل مکه بودند به سوی آنها فرستاد و چون به هم رسیدند یکی از آنها به نام مجدی بن عمرو که با هر دو دسته پیمان صلح داشت وساطت کرد و از زد و خورد میان دو دسته جلوگیری نمود و بدون آنکه جنگی و برخوردی رخ دهد از یکدیگر جدا شدند و این ماجرا چنانکه برخی گفته اند در ماه هفتم هجرت اتفاق افتاد.
غزوه ودان
به گفته ابن هشام در ماه صفر، یعنی یازده ماه پس از ورود رسول خدا(ص)به مدینه، نخستین غزوه و اولین سفری که آن حضرت به منظور جنگ با دشمنان اسلام از شهر خارج شد اتفاق افتاد، در این سفر رسول خدا(ص)سعد بن عباده را برای رسیدگی به کارهای مردم در مدینه گماشت و خود با جمعی از مسلمانان به منظور جنگ با بنی ضمره و اطلاع از وضع کاروان قریش بیرون آمد ولی به کاروان برخورد نکرد و با بنی ضمره نیز پیمانی به عنوان صلح و دوستی و عدم تعرض بست و به شهر بازگشت.
مرگ اسعد بن زراره
از حوادث دیگر سال اول هجرت، یکی مرگ اسعد بن زراره - نقیب طائفه بنی النجار - بود که موجب تاثر رهبر اسلام و مسلمانان گردید و قسمتی از فداکاریها و بزرگواریهای او در ضمن مسافرت وی به مکه و آوردن مصعب بن عمیر به مدینه و پذیرایی از وی در آن شهر و پیشرفت اسلام به وسیله او در مدینه، پیش از این ذکر شد و چنانکه انصار گفته اند: اسعد بن زراره نخستین کسی است که در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد و پس از آن «بقیع »به صورت قبرستان مسلمانان در آمد و تاکنون به همان صورت باقی است و به خاطر قبرهای ائمه عالی قدر دین و بزرگانی که در آنجا دفن شدند به صورت مکانی مقدس در آمده و مزار مسلمانان جهان شد.
مرگ کلثوم بن هدم
از جمله حوادث دیگر در این سال مرگ کلثوم بن هدم است که در همان سال اتفاق افتاد و او نیز به خاطر گذشتها و پذیرایی گرمی که در آغاز ورود رسول خدا(ص)و مهاجرین مکه از آن حضرت و اصحاب کرد مقام شایسته ای در نزد مسلمانان داشت، گذشته از اینکه از نظر خانوادگی و اجتماعی نیز شخصیت بزرگی بود.
کارشکنی یهود
پیمان با یهود و کارشکنی آنها
پیامبر اکرم(ص) بموازات پیمان برادری، پیمانی هم با یهود به عنوان پیمان عدم تعرض منعقد فرمود که بر طبق آن یهود در مراسم دینی و کسب و کار خود آزاد بودند، مشروط بر اینکه توطئه ای بر ضد مسلمانان نداشته باشند و دشمن را بر ضد ایشان تحریک نکنند.
هنوز چندان مدت زیادی از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب و عقد پیمان میان او و یهود نگذشته بود که یهودیان بنای کار شکنی و مخالفت با مسلمانان و رهبر بزرگوار آنان را گذاشته و روی طبع کینه توز و تسلط جویانه ای که داشتند و می دیدند روز به روز بر قدرت و نفوذ پیغمبر اسلام در مدینه و اطراف افزوده می شود در صدد جلوگیری از پیشرفت اسلام و نفوذ سریع پیغمبر(ص)برآمدند.
به گفته برخی از مورخان در آغاز نیز که حاضر شدند با محمد(ص)پیمان دوستی و همبستگی ببندند به این امید بود که شاید بتوانند او را به خود ملحق سازند و با دست او بر مسیحیان ساکن جزیرة العرب و مذاهب دیگر پیروز شوند، اما وقتی متوجه شدند که او تابع فرمان خدا و فرستاده از جانب اوست و راه سومی را انتخاب کرده و به تعبیر قرآن کریم «امت وسطی »تشکیل داده است به فکر مخالفت و کار شکنی با آن حضرت افتاده و بخصوص هنگامی که خدای تعالی به پیغمبر(ص)و مسلمانان دستور داد قبله خود را از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر دهند.
حسد و رشک بزرگان یهود نسبت به پیغمبر اسلام(ص)نیز عامل مهم دیگری برای مخالفت آنها محسوب می شد چنانکه در مخالفتهای دیگری نیز که قبل از آن در تاریخ پیغمبران و مردان الهی دیده شده معمولا عامل مهمی به شمار می رود.
مخالفت و کار شکنی یهود به صورتهای مختلفی شکل می گرفت. گاهی برای اینکه به خیال خود پیغمبر(ص)را به زانو درآورده و مسلمانان را از دور او پراکنده سازند نزد آن حضرت آمده و سؤالات مذهبی و علمی طرح می کردند، که برخی از آنها را خدای تعالی در قرآن نقل فرموده، مانند سؤال از روح و ذو القرنین و داستان اصحاب کهف و غیره که چون خدای تعالی او را یاری و کمک می کرد و پاسخ سؤالاتشان رابه طور کامل می داد از این راه نتوانستند نتیجه ای بگیرند و به راههای دیگر متشبث شدند.
و از آن جمله ایجاد اختلاف میان مسلمانان و به یاد آوردن دشمنیها و عداوتهای میان دو تیره اوس و خزرج و تذکر و نقل داستانهایی از روزهای جنگ میان آن دو تیره و امثال آن بود که از این راه نتیجه بیشتری عایدشان شد و به خصوص آنکه در مدینه افراد منافقی همچون عبد الله بن ابی - که پیش از این داستانش را نقل کردیم - وجود داشتند که در دل ایمانی به اسلام و پیغمبر نیاورده بودند و بلکه دنبال بهانه ای می گشتند تا آنها که این آیین مقدس را به سرزمین یثرب ارمغان آورده بودند مورد سرزنش و تمسخر قرار دهند.
یهودیان از وجود این گونه افراد استفاده زیادی برای پیشرفت هدف خود که همان ایجاد تفرقه و اختلاف بود می کردند و حتی آنها را وادار می کردند تا به مسجد مسلمانان آمده و در میان آنها به گفتگو پرداخته و تخم نفاق و دو دستگی بیفشانند و احیانا آنها را مسخره و استهزا کنند، که وقتی رسول خدا(ص)از این ماجرا مطلع گردید دستور داد آنها را که گرد هم نشسته و در گوشی سخن می گفتند آشکارا از مسجد بیرون کنند و افراد تازه مسلمان نیز با قاطعیت عمل کرده و آنها را از مسجد بیرون انداختند.
اسلام چند تن از بزرگان یهود
چیزی که در این میان یهود را بیش از پیش ناراحت کرد و موجب تحریک بیشتر دشمنی آنان گردید پذیرفتن و قبول اسلام از طرف دو تن از بزرگان و دانشمندان ایشان به نام عبد الله بن سلام و مخیریق بود که برای یهودیانی که خود را برترین نژادها دانسته و نبوت و پیامبری را منحصر به فرزندان اسحاق می دانستند بسیار ناگوار و غیر قابل تصور و ناهموار بود، و شاید ترس آن را داشتند که افراد دانشمند و سرشناس دیگری نیز تدریجا به حقانیت اسلام واقف گشته و در سلک مسلمانان درآیند و اتفاقا این ترس و پیش بینی آنها جامه عمل پوشید و افراد دیگری نیز چون ثعلبة بن سعیه، اسید بن سعیه و اسد بن عبید نیز مسلمان شدند.
منابع مقاله:زندگانی حضرت محمد(ص)، رسولی محلاتی، سید هاشم؛
چنانکه در خلال گفتارهای پیش گذشت، قبل از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب اختلافات ریشه داری میان دو تیره ساکن این شهر حکومت می کرد و هر چند وقت یک بار این دو تیره یعنی اوس و خزرج به جان هم می ریختند و پس از کشت و کشتار و ویرانی های زیادی که به بار می آوردند برای مدتی دست از جنگ می کشیدند.
در کنار این دو قبیله جمعی از یهود نیز که از طوایف مختلفی چون «بنی قینقاع »، «بنی النضیر»، «بنی قریظة »، «بنی ثعلبة »و دیگران بودند در طول سالها یا قرنهای متمادی تدریجا بدین شهر هجرت کرده و زمینهای بسیاری در شهر و اطراف آن خریداری نموده و به کار تجارت و صنعت مشغول شده بودند و چون از نظر تمدن و فرهنگ و صنعت و بخصوص هوش و استعداد در جمع ثروت بر ساکنان یثرب فزونی داشتند کم کم ثروت و تجارت و اقتصاد و بازار آن شهر را در اختیار خود درآورده و قبضه کرده بودند، و خود این یهودیان یک عامل مؤثری برای ایجاد اختلاف و دامن زدن به آتش تفرقه بودند زیرا سود و بهره و آسایش آنها در این کار بود.
رسول خدا(ص)برای پایان دادن به اختلاف میان دو قبیله اوس و خزرج و کوتاه کردن دست یهود غارتگر به کمک وحی الهی قراردادها و طرحهایی تدوین کرد که به عقیده مورخان و دانشمندان محکمترین پایه پیشرفت اسلام با همین طرحها و قراردادها پی ریزی شد (1) و پس از چندی از همین مردم مختلف العقیده و ناتوان، امت واحد و ملتی نیرومند تشکیل داد و شهر یثرب به صورت بزرگترین پایگاه سیاسی و نظامی جزیرة العرب درآمد، و بدین وسیله اسلام در سراسر جهان توسعه یافت.
و از جمله کارهای لازم و مهمی که انجام شد پیمان برادری و اخوتی بود که آن حضرت میان مهاجر و انصار بست و بدین ترتیب مهاجرین را که احساس غربت و بی کسی می کردند از پریشانی رهایی بخشید (2) و خود نیز در این پیمان اخوت شرکت جسته و علی(ع)را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد، و بدو که در مراسم مزبور ایستاده بود و برادر شدن یک یک از مهاجر و انصار را نظاره می نمود رو کرده و فرمود:
- تو هم برادر من باش.
و این یکی از موارد استثنایی بود که میان دو نفر که هر دو مهاجر بودند عقد اخوت و برادری بسته می شد. (3)
پی نوشت ها:
1. برای اطلاع کامل از متن قراردادها به کتابهایی چون سیره ابن هشام و غیره مراجعه شود.
2. در قضیه این پیمان که پیغمبر اسلام(ص)بست داستان جالبی در تاریخ ذکر شده که حکایت از روح فداکاری و کمال ایمان مسلمانان صدر اسلام می کند و با اینکه بنای این کتاب بر اختصار است دریغم آمد آن را در پاورقی ذکر نکنم و آن این است که ابن اثیر و دیگران نقل کرده اند. از جمله کسانی را که رسول خدا(ص)در این پیمان مقدس میان آن دو عقد اخوت بست سعد بن ربیع - از انصار مدینه - با عبد الرحمن بن عوف - از مهاجرین مکه - بود، و چون مراسم این پیمان به پایان رسید سعد بن ربیع رو به عبد الرحمن کرده گفت:
- برادر!من اموالی دارم که همه را با تو نصف می کنم، و دو زن هم دارم، اکنون بنگر کدام یک از این دو زن را تو بیشتر دوست داری تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده طلاق وی، تو او را به همسری خویش در آوری و با او ازدواج کنی؟عبد الرحمن از او تشکر کرده و در حق او دعا کرد و گفت:
خدا در مال و خاندانت برکت دهد، مرا بدانها نیازی نیست، فقط راهی برای کسب و کار به من نشان بده، تا من روزی خود را از کسب و کار تحصیل کنم، و سعد به دنبال این تقاضای عبد الرحمن ترتیبی داد تا او به کسب و کار مشغول گردید و بعدها یکی از ثروتمندان مدینه شد.
3. اختلاف است که شماره افرادی که در آن روز میان آنها این پیمان بسته شد جمعا چند نفر بودند، مقریزی گفته: پنجاه نفر از مهاجر و پنجاه نفر از انصار بودند، و از ابن جوزی نقل شده که گفته است: من بررسی و تحقیق کرده ام و مجموع افرادی را که رسول خدا(ص)در آن روز میان آنها پیمان برادری بست صد و هشتاد و شش نفر بودند و این جریان پنج ماه و به قولی هشت ماه پس از ورود به مدینه انجام شد.
ضمنا باید دانست که این پیمان را رسول خدا(ص)دو بار یکی در مکه و میان مسلمانان مکه و قریش و دیگری در مدینه و میان مهاجرین از یک طرف و انصار از یک سو بست، و در هر دو مرتبه علی بن ابیطالب را برادر خود گردانید.
و بد نیست بدانید که در پیمان برادری مکه از جمله حمزه را با زید بن حارثة و ابو بکر را با عمر، عثمان را با عبد الرحمن بن عوف، زبیر را با عبد الله مسعود، عبیدة بن حارث را با بلال و مصعب بن عمیر را با سعد بن ابی وقاص برادر ساخت.
و در پیمان مدینه نیز از جمله حمزه را با زید، جعفر بن ابیطالب را که در حبشه به سر می برد با معاذ بن جبل، ابو بکر را با خارجة بن زید، عمر را با عتبان بن مالک، عثمان را با اوس بن ثابت، ابو عبیدة جراح را با سعد بن معاذ، عمار بن یاسر را با حذیفة بن یمان، سلمان فارسی را با ابو درداء و ابوذر را با منذر بن عمرو. . . برادر ساخت.
و این را هم بدانید که داستان پیمان برادری و اخوت علی(ع)را با رسول خدا(ص)در مکه و مدینه بیش از بیست نفر از سیره نویسان و محدثین اهل سنت در کتابهای خود نقل کرده اند. که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب الصحیح من السیره، ج 3، ص 60، احقاق الحق و کتابهای دیگر مراجعه کنید. |